🌷ان شاالله از ادامه دهندگان راه شهدا 🌹باشیم
و اون دنیا بتونیم سرمون رو بالا بگیریم و شرمنده شون نباشیم 🔹🔹🔹
شادی روح طیبه ی شهدا #صلوات🌹🌹
التماس دعای فرج
حماسه جنوب، شهدا
@defae_moghadas2
🍂❣
🌿🍂
#یک_عادت_خوب
همین میوههای معمولی را هم قبل از این که بخورد، برمیداشت.
در دستش میچرخاند و نگاهشان میکرد..
میگفت : «سبحان الله...»
تا کلی نگاهشان نمیکرد، نمیخورد..
شهید عباس بابایی
🌿🍂
چون شهـیدانِ تو
ای شهــدِ شهـــادت نوشـان ،
سینہ ام ، گر بہ دفاع از تو
سِپَـر شد یلـداست . . .
#اللهـم_عجـل_لولیڪــ_الفـرج
#واجعلنا_من_انصاره_و_اعوانہ
#یلدایتان_مهـدوی
🌷 یا صاحب الزمان (عج) ...🍃
ما درد کشیدهها؛ رفیقِ دردیم
دنبالِ چه هستیم؛ کجا میگردیم ؟!
یلدای غم و فراق، شادی دارد ؟!
انگار، به تاریکی، عادت کردیم !
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
حماسه جنوب،شهدا🚩
🍃🌹 💥(خاطرات دوران دفاع مقدس )💥 🏹 شکارچی ✴️"قسمت نوزدهم " رعایت استتار و اختفاء را به آنها
🍃🌹
💥(خاطرات دوران دفاع مقدس )💥
🏹 شکارچی
✴️"قسمت بیستم "
به او که رسیدم تمام کرده و به شهادت رسیده بود. تیر دقیقاً به قلبش نشسته بود!! به خط که برگشتم، دم دمای غروب بود. بچه های سنگرش دورم را گرفتند و جویای احوالش شدند. چیزی از شهادتش به آنها نگفتم و فقط گفتم به عقب بردنش.
برای رفت و آمد شبانه، اسم شب داشتیم. توی خط، اسم شب عبارت بود از دو کلمه و یک شماره در وسط مانند "حمید"، "۱۱"، "انقلاب". آنشب تصمیم گرفته بودم شهادت حسن چایچی را با اسم شب به همه اطلاع بدهم. این مسئله را با فرمانده گردان، سید مرتضی در میان گذاشتم. قبول کرد و اسم شب را من تعیین کردم.
ادامه را پیگیر باشید ⏬
شهید مدافع حرم مصطفی رشیدپور
@defae_moghadas2
🍃❣
🍃🌹
💥(خاطرات دوران دفاع مقدس )💥
🏹 شکارچی
✴️"قسمت بیست و یکم "
"حسن"، "۱۹"، "شهید". بچه ها فهمیدند که چایچی شهید شده. حسن اولین شهید گروهان بود و می گفتند بچه نازی آباد است و پنج خواهر و یک برادر داشته. از همه ناراحت تر، خودم بودم و دنبال راهی می کشتم تا انتقام حسن را بگیرم، که سید مرتضی خیلی آرامم کرد.
یک روز صبح زود، هوس ساختمان سه طبقه را کردم و به بالای ساختمان رفتم. بعد از شهادت حسن چایچی بود و هنوز بچه ها خیلی از این جریان دمق بودند.
تصمیم گرفته بودم غناسه زن عراقی را پیدا کنم. هنوز هوا کاملاً روشن نشده بود و خودم را حسابی استتار کرده بودم.
ادامه را پیگیر باشید ⏬
شهید مدافع حرم مصطفی رشیدپور
@defae_moghadas2
🍃❣
صبح است
وصبح بهانه است
برای بیداری چشمانم
دلمان تنگ دیدارشماست
شهدانگاهمان کنید که
سخت محتاج نگاهتان هستیم...
#سلام_صبحتون_معطر_با_یاد_شهدا
@defae_moghadas2
🍂
#عبدالرحیم_نوری🕊🌹
به جبهه که میرفت میگفت به خاطرخداوبه خاطرامام می روم تااسلام پیروزشود.به امام علاقه زیادی نشان میدادوهمیشه عکسی ازایشان درجیبش بودوهمواره شروع نامه هایش با درود به #خمینی کبیر بود
کفن پوشم کند, نور وجودت
چه مدهوشم کند, روح قنوتت
رکوعت با امام عصر زیباست
و زیباتر: گل سرخ سجودت
@defae_moghadas2
🌸🌿
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
💐شهید #محمدرضا مجلل 💐
✅ نوجوان شایسته
✨متولد ۱۳۴۸ بود و اولین بار برای شرکت در عملیات #والفجر۸، در سن شانزده سالگی به جبهه اعزام شد. ولی انرژی فوق العاده، روابط عمومی بسیار بالا، مسولیت پذیری و شوخ طبعی او چنان بود که هیچکس باور نمی کرد که #مجلل رزمنده ی تازه واردی است که اولین نوبت حضور او در جبهه است.✨
✨در همان نیم روز اول که از تحویل نیروها به گروهان گذشت آنچنان جنب و جوشی از خود نشان داد که #فرج اله پیکرستان که معمولا درخواستی برای نیروی خاصی نداشت، تقاضا کرد تا مجلل برای انجام مسؤلیت پیک به دسته سوم ملحق شود.✨
#پیگیر_باشید 👇
@defae_moghadas2
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
#ادامه👇
✨#محمدرضا مجلل از کودکی عضو بسیج نوجوانان و یک عنصر فعال جلسات قرآن مسجد امیرالمومنین(ع) دزفول بود. بنابراین پیش از اینکه به جبهه بیاید با رزمندگان محشور و مانوس بود.
ایمان راسخ و شجاعت او آنگونه بود که با دیدن ایشان و تعداد دیگری از نوجوانان که در آینده از آنان خواهم گفت، آنچه از کربلا و حضرت قاسم سیزده ساله شنیده ام برایم معنا یافته است✨.
#پیگیر_باشید 👇
@defae_moghadas2
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
✨به سخره گرفتن مرگ در #عملیات والفجر۸، بنده، #عبدالمحمد مشاک، #امیر ناجی، #حسین بویزه و #عبدالمحمد قصری زاده در یک قایق بودیم و در قایق کنار من فرج اله پیکرستان، مصطفی کمال، محمدرضا مجلل و سید مجتبی صائبی نیا.
آتشبار بی امان توپخانه ایران بر روی مواضع عراق شروع شد.
تیربارهای عراق نیز بی هدف شلیک می کردند و توپخانه و خمپاره های عراق نیز با حجم آتش زیاد پاسخ می دادند✨.
✨محشری برپا شده بود ، در آن بحبوحه# محمدرضا مجلل، شیرین کاری اش گل کرده بود، پاشنه های پا را به کف قایق می زد و ادای بچه های ترسو و گریان را درآورده بطوری که خنده دیگران را باعث شود، صدا می زد: مامان…مامان!… من مامانمو می خوام!… چرا زور دارید منو می برید عملیات!… و مصطفی کمال هم با بدنه قایق طبل گود زورخانه می زد و شعر حماسی می خواند…✨
✨من در آن لحظه ی پر هیاهو دیدم که چقدر مرگ در نظر اینان حقیر است.✨
#حماسه جنوب -#شهدا
@defae_moghadas2
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
#ڪلام_شهـید :
شھید . . .
عزادار نمی خواهد
شھید رهرو می خواهد
و شما هم با قلم ، قدم و زبان خود
رهرو امام و رهبری باشید
#پاسدار_مدافـع_حــرم
#شهید_حاج_محمود_شفیعی
#سـالروز_شهـادت
حماسه جنوب،شهدا🚩
🍃🌹 💥(خاطرات دوران دفاع مقدس )💥 🏹 شکارچی ✴️"قسمت بیست و یکم " "حسن"، "۱۹"، "شهید". بچه ها ف
🍃🌹
💥(خاطرات دوران دفاع مقدس )💥
🏹 شکارچی
✴️"قسمت بیست و دوم "
جلوی محل را کمی آب زده و آماده شکار شدم. باد سرد آذر ماه بر تنم نشسته بود و سرما را در خودم احساس می کردم. محیط آنجا مرا به یاد کربلای4 و والفجر8 می انداخت. از آن ها هم کسی بیرون نمی آمد. هوا سرد بود و سنگرها گرم.
حدود ساعت 8، یک افسر مخابراتی مشغول چک کردن سیم های مخابراتی شد. خیلی از من دور بود و مطمئن نبودم که بتوانم او را هدف قرار دهم، لذا از خیرش گذشتم. آفتاب مطبوعی در آمده بود.
در چشم برهم زدنی چهار نفر از سنگرهایشان بیرون آمدند و در نزدیک سنگر فرماندهی ایستاده و دورهم مشغول صحبت شدند.
ادامه را پیگیر باشید ⏬
شهید مدافع حرم مصطفی رشیدپور
@defae_moghadas2
🍃❣
🍃🌹
💥(خاطرات دوران دفاع مقدس )💥
🏹 شکارچی
✴️"قسمت بیست و سوم "
یکی از آنها کاغذ بزرگ لول شده ای در دست داشت. به خودم قول داده بودم برای استفاده از این ساختمان، وسوسه نشوم و از این بالا شکاری نکنم. اما پیش خودم حسابی کردم و دیدم می ارزد. شاید می خواستم به شکل احساسی، داغی بر دل غناسه زنی که حسن را زده بود بگذارم.
همانی را که کاغذ لوله شده ای در دست داشت را نشانه رفتم. فاصله اش از من زیاد بود، به همین خاطر کمرش را نشانه گرفتم و شلیک کردم. او به زمین افتاد و
ولوله ای در اطرافش برپا شد. بلافاصله برای جمع کردنش اقدام کردند. برای شلیک دوم آماده شدم ولی به خاطر حرکات تند آنها و فاصله زیاد ناموفق عمل کردم.
بساطم را جمع کردم و قصد پایین آمدن داشتم که سنگر چهارلول شروع به زدن ساختمان کرد. نمی دانم چه کسی را زده بودم. پایین آمدم و به هر سه دسته گروهان گفتم که امروز تردد بیخودی نکنند.
یک ساعتی گذشته بود که آتش خود را روی ما شروع کردند. از خمپاره 60 و80 گرفته تا 120 روی ساختمان ریخته می شد. ولی من از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم. از فرماندهی گردان و اطلاعات عملیات تماس گرفتند و پرسیدند که چه کار کردید که این ها آتش می ریزند؟ می گفتند از دور که نگاه می کنیم، در سمت شما جز گرد و خاک خمپاره ها چیزی دیدیه نمی شود
ادامه را پیگیر باشید ⏬
شهید مدافع حرم مصطفی رشیدپور
@defae_moghadas2
🍃❣
🍃🌹
💥(خاطرات دوران دفاع مقدس )💥
🏹 شکارچی
✴️"قسمت بیست و چهارم "
ساعت به 2 ظهر رسیده بود. ولی هنوز ماشین غذا جرات نمی کرد به سمت ما بیاید. مقداری کنسرو توزیع کردیم تا اوضاع بهتر شود. دو به بعد بود که عصبانیت آنها فرو کش کرد و منطقه آرام شد.
و امروز در آرامش خیال می نشینم و به روزهای پرتلاطمی فکر می کنم که لحظه ای از تکلیف خود پا پس نمی گذاشتیم. و باز مترصد روزهایی هستیم که در کنار سرورمان (ارواحنا فداه) سینه دشمنان را هدف قرار دهیم و باز به ذلت بکشانیم.
پایان
شهید مدافع حرم مصطفی رشیدپور
@defae_moghadas2
🍃❣