🔹🌸🍃 🍃🌸🔹
🖋 #سیره_شهید
«هادی از خیرینی بود که هر ساله مبالغی را به مؤسسه گل نرگس کمک میکرد. غیر از آن، اجناسی را برای بچههای بیسرپرست تهیه میکرد و در اختیار مؤسسه میگذاشت. قبل از شهادتش آن قدر هدیه مناسب دختر بچهها خریده بود که مسئولان مؤسسه میگویند هر چه توزیع میکنیم تمام نمیشود.»حالا چند وقتی میشود که گلسرها، تلها، انگشترها و ساعتهای دخترانهای که هادی برای دختربچههای یتیم یا بیسرپرست تهیه کرده بین آنها توزیع میشود. هدیهای از یک شهید که تنها دغدغه خود و خانوادهاش را نداشت
✍ راوی:خواهرشهید
🌹 #شهید_هادی_زاهد
حماسه جنوب،شهدا🚩
شهید محمدرضا سالمی شهید علی رضا معتمد رزگر #گردان_کربلا_اهواز
🍂
شهید معتمد زرگر را وقتی در مهدکودک گردان در حال سازمانده ی بود فرمانده دسته حر بودومن به ایشون خیلی علاقه مندشدم ، مجذوب شخصیتش شده بودم وایشان هم به من علاقه داشت ، میگفت یک برادرکوچک دارم خیلی شبیه تومی باشد.
بعد ها که باشهیدکعبه زاده اشنا شدم شخصیت شهید معتمد زرگر را درشخصیت کعبه زاده نیز دیدم وخیلی باهم اوخت شدم اقبال منش هم نظر مرا داشت وهر دفعه به بهانه ایی پیش مامی امدو با شهید کعبه زاده همکلام می شد شهید فرجوانی چنین نیروهایی راانتخاب وبه فرمانده ی میگذاشت.
برای شادی روح امام شهدا و شهدا #صلوات
راوی احمد ایزدی
@defae_moghadas2
🍂
🍂
🔴فرماندهی بر قلوب
💢حاج اسماعیل فرجوانی
مثلا فرمانده گردان بود. اگر غريبه اي وارد گردان مي شد نمي توانست تشخيص دهد كه كدام فرمانده است و كدام نيرو.
شيوه مديريتي جديدي در جبهه راه افتاده بود، آن هم بر اساس" ان اکرمکم عند الله اتقاکم". هر كس با تقوي تر، شجاع تر و با تجربه تر بود به فرماندهي مي رسيد.
❣❣❣❣
قبل از عمليات فتح المبين گردان تشكيل شد و اسماعيل را براي فرماندهي آن معرفي كردند.
بعد از سال ها دوستي، هم كلاسي و هم مسجدي بودن؛ مي خواستيم در كسوت فرماندهي با او روزگار بگذرانيم. از یک طرف فرمانده ناميدن او به لحاظ آن صميميت دیرینه برای ما سخت بود و از طرفي براي او كه خود را سرباز ساده امام زمان(عج) مي دانست اين امر بسیار نامانوس می نمود.
اسماعيل با نوع رفتارش هرگز اجازه نمی داد تا جز در موارد لازم با چشمي غير از يك بسيجي ساده به او نگاه شود. با همه مي گفت و مي خنديد؛ مي نشست و بر مي خاست؛ در صف غذا و حمام مي ايستاد. براي بچه هاي گردان جاي تعجب بود كه فرمانده شان بدون تكلف در كنار آن هاست.
روزی در گوشه چادر نشسته بودیم و گرم صحبت. رو به من كرد و گفت: "مي دوني بيشتر از همه، از كجاي فيلم محمد رسول الله (ص) خوشم اومد؟"
فكري كردم و گفتم: " تو رو نمي دونم ولي من از اون جايي كه پيامبر از مكه به مدينه مي رسه و اون آهنگ و شعر رو پخش مي كنه و يكي از بالاي درخت خبر آمدن پيامبر رو با فرياد اعلام مي كنه و مردم خوشحال مي شن، رو بيشتر پسنديدم".
اسماعيل گفت "ولي من از اون جا خوشم مياد كه تو فتح مكه، پيامبر و ياراش بدون اسلحه وارد مكه مي شن و زن ابوسفيان مي گه"لااقل محمد به وعده اش عمل کرد و در رو به زور باز نکرد و ابوسفيان جواب مي ده، از قلب ها وارد می شه نه از دیوارها و این پیروزی جاودانه است."
وسعت و دقت ديد او در مسائل و به کار گیری نکات ظریف، از هوش و ظرفيت بالاي او در راهي كه پا گذاشته بود حکایت داشت و او هم به اين نكته رسيده بود كه بايد بر قلوب بچه ها فرماندهي كرد نه بر جسم آن ها و تا شهادتش به اين اصل پايبند و استوار ماند.
نيروها براي انجام خواسته هايش سر از پا نمي شناختند و او را قلباً دوست داشتند، نه از اين جهت كه او فرمانده بود و بزرگتر، بلكه او را لايق فرمانبرداري و اطاعت مي دانستند.
و نگاه و علاقه من به حاج اسماعيل فرجواني نه به خاطر دوستي و رفاقت ديرينه، بلكه به خاطر لياقتي بود كه الگو شدن را برازنده او مي كرد.
خوشحال بودم که راز بزرگ عزت و سربلندی حاج اسماعیل، در بین بچه هایش، چونان پرده سنگینی از جلو چشم هایم برداشته شده بود. به راستی او بر قلوب مریدانش فرمانده بود و بس.
رحیم قمیشی
@defea_moghadas2
🍂
حماسه جنوب،شهدا🚩
🍂
🔴 ماموریت شرهانی یکی از خاص ترین ماموریت های گردان کربلا بود.
تیه ای بودن منطقه برای مایی که بچه جنوب بودیم و جز در دشت نجنگیده بودیم، سرمای کرخت کننده منطقه، شدت درگیری با دشمن، نزدیک بودن با دشمن به طوری که گاهی کارمان به جنگ لفظی هم کشیده می شد، سهمیه روزانه پرواز دوستانی که اکثراً فقط با یک خال هندوی قرمز در پیشانی راهی بهشت می شدند،،.......همه و همه این ماموریت را از دیگر جبههها متمایز می کرد و در ذهن ها ماندگار.
روز اولی که وارد منطقه شدیم گرسنگی و خستگی آنقدر به بچه ها فشار آورده بود که لبه خشکیده نان های رزمندگان قبلی را در مربای هویج اهدایی فرو می کردند و می خوردند.
سنگر آنجا چقدر تنگ و کوتاه بود. فقط به اندازه قبری کنده شده بود و همین، محل استراحت و خواب چهار نفر شده بود که باید نشسته می خوابیدیم. برای رهایی از این وضعیت فکری کرده بودیم تا پست های نگهبانی را به گونه ای بچینیم که همیشه یکی دو نفر سر پست باشند.
دقت تک تیراندازهای دشمن که با تفک قناصه دوربین دار پیشانی بچه ها را نشانه می رفتند در آنجا کم نبود. روزانه سهمیه ای داشتیم که ناگزیر می دادیم.
آتش تهیه وحشتناکی که در آن شب روی سرمان ریخت باور نکردنی بود و از خجالت متر به متر منطقه در آمد. آنقدر هم دقیق آتش می ریختند که گاه در وسط کانال فرود می آمد و....
سر کانال ساعاتی دست ما بود و ساعاتی دست دشمن، ولی بچه ها لحظه ای کوتاه نیامدند و کم نمی گذاشتند. آنقدر ایستادند تا دشمن از گرفتن آن ناامید شد و کوتاه آمد.
یادشان بخیر شهدای آن چند روز، علیرضا سالمی، مهدی شبه، حسن نويدی نساج، رحمان خوش اخلاق، حسين سماله، محمود نعيمائی، امير پرك، محمد جامعی زاده، عليرضا معتمد زرگر، غلامعباس يارعلي، كريم بصيری، کامران فرضی پور، محمدرضا توسلی، امیر کریمی و غلامرضا بختياری آزاده.
در بلندی های شرهانی لب قناصه ها
خال هندوی جمال لاله ها
جهانی مقدم
@defae_moghadas2
🍂