eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.4هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
838 ویدیو
20 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ شهادت، است؛ یعنی درآن زرنگی هست؛ آنهایی که میشوند، خدای متعال بیشترین رابه آنهامیکند، بالاترین لطف رابه آنهامیکند؛ این است. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
غرق شدم ...! غرق شدے ...! غرق شد ...! من ، در تو ، در بے ڪرانہ ے مادرت در دریاے بیا ! و غریقمان باش... https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
✨میگویند اگر را یاد کنید یادتان میکنند... مگر میشود نام شما از ذهن کسی عبور کند و شما اورا یاد نکنید؟ اصلا مگر این در معرفت شما میگنجد که کسی را دعوت به خود نکنید؟... حال نام تو نیز در میان شهداست؛ ان هم شهدایی که نامه شان را عباس بن علی امضا زده و اذن این امضا را از زهرای مرضیه گرفته اند. گویا میان این سرمای سوز ؛ شهادتت هرم گرما بخشی از سعادت و لیاقت بود که خدا نصیب خانواده ات کرد. همان شهادتی که برای بدست اوردنش از همه گذشتی🕊 از چهار فرزند معصومت که هنوز هم تو را صدا میزنند و با عکسهایت حرف میزنند. همان هایی که جای خالی تورا بیشتر از هر چیزی احساس میکنند اما فراموش نمیکنند وصیتت را که سفارش کردی تا پای جان را در قلب خود نگه دارند. تو گفته بودی یادت کنند؛ اری اما نمیدانستی که فراموش نخواهی شد و یادت همیشه جاودانه خواهد ماند گویا این را ما باید به تو بگوییم که حال که مهمان دختر هستی و سر بر چادرش نهادی مارا فراموش نکن 🤲 📸شهید مدافع حرم 🗓تاریخ تولد: ۱ فروردین ۱٣۵۰ 🗓تاریخ شهادت: ۱٩ بهمن ۱٣٩۴ 🥀مزار شهید: گلزار شهدای رامشیر https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🔻نقل از مدافع حرم ▪️زمانی که سوریه بودم هر وقت مرا تنها میگذاشت و میرفت عملیات خیلی ناراحت میشد و عذرخواهی میکرد و میگفت اینجا هم که هستی نمیتوانم کنارت باشم و کاری برایت انجام بدهم و زحمت های تو را جبران کنم. من هم جواب میدادم همین که آمده ام زیارت بی بی سلام الله علیها برایم کافی است، تو هم که شکر خدا سالم هستی پس ناراحت نباش برو به کارهایت رسیدگی کن. زمان هایی که میرفت عملیات و من تنها میماندم هرگز به او گله نمیکردم زیرا میدانستم کاری را انجام میدهد که رضایت خداوند را در پی دارد. علی الخصوص اینکه هم نتیجه آن باشد. خوب میدانستم شهادت بالاترین درجه ایمان است و برکت و خیر آن به من هم خواهد رسید. ان شاءالله
🌱🍃🍂🌺🍃🍂🌱 راستش را بگویم! گاهی از درون فشرده می شوم وقتی کسی از بی پناهی و بی امیدی می گوید. انگار صدای دوست همرزم همپای همدلی را می شنوم که استمداد می طلبد... یا نه! هیچ کمکی نمی خواهد ولی می گوید فقط کنارم باش... و دیگر هیچ! نه چیزی بگو؛ نه کاری بکن!... فقط باش! ... در یک عملیات کار گره خورد. از آتش خمپاره ی دشمن تعدادی از بچه ها شهید شدند و زخمی. حسن دوست عزیزم آمد و گفت: حمید! علی بیطار شهید شده است... می دانی تازه عقد کرده بود؟ گفتم: نه! گفت بیا پیکرش را به عقب ببریم... می آیی؟ گفت: دو نفری سخت است! گفت: حسین و حرّی هم هستند. یک پتو از سنگر عراقیها که دیشب فتحشان کرده بودیم؛ در آوردیم و پیکر علی را روی آن گذاشتیم و به سمت عقب رفتیم. برای آنکه سبک تر باشیم یک اشتباه بزرگ کردیم. اسلحه همراهمان نیاوردیم... و بی خبر بودیم! اینکه نیروهای عراقی از میان نخلستانهای پشت سر ما؛ ما را دور زده بودند و ما کاملا در حلقه کامل محاصره بودیم و نمی دانستیم. خلاصه به سمت نخل ها حرکت کردیم. هر چه نزدیکتر می شدیم؛ تیرهای کلاش بیشتر و بیشتر به سمت ما شلیک می شد. تعجب کردیم که چرا از نخلستان که باید دست دوستان خودمان باشد؛ چرا تیر سلاح سبک به سمت ما می زنند. دیگر تیرها از اطرافمان می گذشتند و زوزه می کشیدند و گاهی هم جلوی پای ما به زمین می خورد و امکان جلو رفتن نبود.علی را روی زمین گذاشتیم و چهار گوشه ی پتو؛ روی زمین نشستیم که چه باید بکنیم؟ حسین و حسن گفتند ما برویم جلو؛ و اسلحه بیاوریم. درنگ نکردند و برگشتند به سمت جلو. من و حّری دو طرف علی کاملا درازکش خوابیده بودیم و روی یک آرنج تکیه داده بودیم. نمی دانم چقدر گذشت و تیرها بیشتر و بیشتر می شد. حری گفت چرا حسن و حسین نیامدند؟... همینطور بنشینیم؟ گفتم چه بکنیم؟ گفت من هم بروم جلو و ببینم جه خبر است. من هم گفتم که من می مانم پیش علی. حری موقعی که بلند شد برود؛ یک قوطی کنسرو مانند را به سمت من پرت کرد و گفت: با این مشغول باش تا بیایم! او که رفت؛ کلید کنسرو را انداختم روی در آن و بازش کردم. چیزی مثل کالباس توی آن بود. بیش از ۱۶ ساعت بود که چیزی نخورده بودم و نخوابیده بودم و حسابی هم فعالیت کرده بودم. همانطور که تیر از دور و برم رد می شد و روی خاکها می خورد؛ کنسرو را خوردم. بعد از مدتی متوجه شدم از حری هم خبری نیست. تجربه به من می گفت باید برگردم پیش بچه ها... والا اسارت یا کشته شدن؛ قطعی است... ولی با علی چه باید می کردم؟ خودم را به صورت علی که آرام خوابیده بود؛ نزدیک کردم. موهایش را از پیشانی اش کنار زدم و به او گفتم حتما بر می گردم و نمی گذارم اینجا بمانی. بعد فکر کردم پلاک گردنش را نصف کنم و بهمراهم ببرم( پلاک رزمنده ها خط چین داشت تا راحت نصف بشود. اگر کسی کشته می شد و همرزمش نمی توانست به عقب منتقل کند؛ پلاک را می شکست و نصف آن را به گردن خودش آویزان می کرد. نیمی پیش پیکر می ماند برای سالهای بعد که امکان شناسایی را راحت تر بکند. نصف دیگرش را همرزم به یگانهای عقب می داد تا دلیل اثبات کشته شدن آن فرد باشد ) دلم نیامد. یعنی غیرتم اجازه نداد که فقط یک پلاک برای نامزد علی و مادرش ببرم. چشمم به انگشتر علی افتاد. گفتم لااقل این را ببرم برای خانواده اش. باز با خودم گفتم این انگشتر هم باید پیش علی بماند. تنها یک راه مانده بود. باید برمی گشتم و علی را به عقب می بردم. به علی قول دادم که به زودی برخواهم گشت... یادم نیست که بوسیدمش یا نه ولی با سرعت به سمت جلو برگشتم تا شرایط را ارزیابی بکنم و... ... وقتی کسی از بی پناهی و بی امیدی برای من می گوید از خستگی می گوید من در شرایط خودم با شرایط علی قرار می گیرم با شرایط موسی شرایط سعید بیژن! و غرورم دست و پا می زند که کاری بکند. حمید دوبری ۴ https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 🌱🍃🍂🌺🍂🍃🌱
حماسه جنوب،شهدا🚩
🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱 ❣ در حسرت شهادت #علی تا سال ها پس از شروع دفاع مقدس سنش برای اعزام به جبهه قد نمی داد، اما
🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱 ❣در یک نگاه وصیتنامه اش را طوری نوشته بود كه انگار از شهادتش باخبر بود. او می نویسد: آری سادات و حاضرینی كه این وصیتنامه حقیر را گوش می دهید و می خوانید، من نیز مزه مرگ نه! بهتر بگویم مزه را چشیدم. شهادتی كه مرا جذب خود ساخت و من او را درك كردم و جذب او شدم... سوخته عشق الهی بود و عاقبت در تب این عشق سوخت. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱
‌🔻همسر شهید مدافع حرم حجت‌الاسلام (زهیری): ▪️همیشه می‌گویم شیخ جابر اگر شهید نمی‌شد واقعا بی‌انصافی بود. ‌ آیا انسانی که با گریه یتیم گریه می‌کرد و با ذکر یادی از و علیهما السلام اشک چشمانش سرازیر می‌شد و کسی که همیشه سر و پای و را می‌بوسید. کسی که همه کوچک و بزرگ عاشقانه دوستش داشتند و کسی که برای راحتی زندگی همسر و فرزندانش از چیزی دریغ نمی‌کرد، کسی که بود، آیا حقش غیر از بود؟ ‌🗓شهادت ۲۳ دی ماه ۹۴ 📿شادی روحشان
🌹 🌹 گویند مهر قبولی ست...که بر دلت می خورد... ...دلم لایق مهر نیست اما شما که نظر کنید...این کویر تشنه دریا می شود...با عطر
نام و نام خانوادگی: 🕊🌹 تاریخ تولد: 1343/3/13 محل تولد: اهواز تاریخ شهادت: 1362/10/10 عملیات منجر به شهادت: خیبر نحوه شهادت: اصابت تیر https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
💐 پیامبر ص فرمودند : 🕊🌴 هر کس از روی صدق را طلب کند، خداوند به او ✨ثواب✨ آن را عطا خواهد کرد، هر چند به شهادت نرسد. روزتون شهدائی https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ 🔻شهید حاج حسین بصیر بهمراه بیسجیان مازندرانی وارد عرصه جنگ میشه . 🔻 در روزهای ابتدای جنگ تحمیلی ، فرمی را پر میکنه مبنی بر اینکه مدت مآموریت ، تا انقلاب مهدی(ع) . سال ۵۹ درب مغازه جوشکاری را بست و رفت جبهه . 🔻 در عملیات حصر آبادان(ثامن) ۵ / ۷ / ۶۰ آنقدر از خود رشادت بخرج داد تا اینکه از طرف فرماندهان رده بالای سپاه براش تقدیر نامه نوشتند . سال ۶۲ در لشکر ۲۵ کربلا ، گردانی تآسیس میشه بنام گردان حضرت رسول(ص) ، که ایشون بعنوان اولین فرمانده گردان معرفی میشه . 🔻 در همان سال ۶۲ از طرف فرماندهان ، بهش پیشنهاد رسمی شدن در سپاه را دادند . ایشون هم قبول کرد که پاسدار شود . خودش پیشنهاد داد من روز تآسیس سپاه ، لباس فرم مقدس را میپوشم . امام راحل در روز تولد امام حسین(ع) که در تاریخ ۲ / ۲ / ۵۸ بود سپاه را رسما تآسیس کرد . روز ۲ / ۲ / ۶۲ در حضور رزمندگان اسلام ، در پایگاه بهشتی اهواز ایستاد تا لباس مقدس را بپوشد . هنگامیکه دستشو آماده کرد تا لباس را بپوشه ، در همین اثنا ، از حال میره و همه ی همرزمان تلاش میکنند تا ایشون حالش خوب بشه . بعداز لحظاتی که حالش خوب شد ازش پرسیدن ، چرا از حال رفتی ؟ ایشون گفت : لحظه ای که داشتم دستم رو میذاشتم توی آستین ، بفکر این افتادم ، آیا از عهده این لباس مقدس برمیآم(دورد خدا بر این نیتها) . 🔻 در عملیات کربلای یک ، هنگامیکه برادرش اصغر شهید میشه ، از خدا تشکر میکنه . بعد از مدتی حضور در دفاع مقدس ، از رده پائین فرماندهی ، به قائم مقامی لشکر (جانشین لشکر ویژه ۲۵ کربلا) رسید . 🔻در نهایت ، سر لشکر حاج حسینجان بصیر در عملیات کربلای ۱۰ به آروزی دیرینه اش که همان شهادت بود رسید . 🔻جنگ عراق علیه ایران ، سال ۶۷ به پایان رسید . جالب اینجاست ۲ / ۲ / ۵۸ سپاه تآسیس میشه ، ۲ / ۲ / ۶۲ حاج بصیر پاسدار میشه ، ۲ / ۲ / ۶۶ هم بشهادت میرسه . حاج حسین بصیر قبل از هر عملیات موهای سر و صورت را اصلاح می کرد و گفت : «عملیات سعی در صفای مستی و طواف کعبه عشق است.» در سال ۱۳۶۶ در عملیات کربلای ۱۰ در ارتفاعات برفگیر ماووت حضور داشت. سرانجا در ۲ اردیبهشت ۱۳۶۶ در شب عملیات کربلای ۱۰ بر فراز ارتفاعات ماووت خمپاره ای بر سنگر او فرود آمد و حاج حسین بصیر در سن چهل و پنج سالگی بعد از هفت سال حضور مستمر در جبهه های نبرد به رسید. پیکر شهید حاج حسین بصیر در میان انبوه جمعیت سوگوار تشییع و در گلزار شهدای “فریدونکنار” به خاک سپرده شد. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🌹🌹🌹🌹🌹 میگویند دعا میکنند و ما را آسمانی میکنند. پس برایم دعایی کن.. تا آسمانی شده و نصیبم گردد. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🕊🌹 بعدازهمه اینهاشهادت مرگ نیست که حیوه است. برداشت مااز وجان دادن همانندانسانی است بیهوش، که کم کم به هوش می آید واین یقین ماست لذاازشهادت باکی نداریم https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽صوت شهید مدافع حرم درباره‌ی اگر شفیع تویی اضطراب لازم نیست... هراس از غم روز حساب لازم نیست... ‌ 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان 🆔 @basijiyanegomnam https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
‍ 🍂🕊🍂🕊🍂 :❤️ ، جانش را فروخته و در مقابل آن، _و_رضای_الهی را گرفته است که بالاترین دستاوردهاست. به در راه خدا، از این منظر نگاه کنیم. که نمیگذارند این جان، مفت از دستشان برود و در مقابل، چیزی عایدشان نشود. این جان، سرمایه‌ی اصلی ماست. مردن و ، پیری و جوانی نمی فهمد. (دیدار فرزندان ممتاز شهدا، و . . . - ۱۳۶۸/۰۵/۲۵‌) https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 ❣️
🌹🌹🌹🌹🌹 میگویند دعا میکنند و ما را آسمانی میکنند. پس برایم دعایی کن.. تا آسمانی شده و نصیبم گردد. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❤️ و در فرهنگ اسلامی، مظهر حیات و درخشندگی است و گذشت زمان نتوانسته و نخواهد توانست جلوه ی نام و یاد عزیز را کم فروغ سازد...» (دوم مهر ١٣٩٤) https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ اگر شهید شدم؛ دستانم را از تابوت بیرون بگذارید تا مردم ببینند همراه خود چیزی نمی برم، چشمانم را باز بگذارید که بدانند کورکورانه شهید نشده ام. سلیمان عسگری ۱۹ ساله_ ۱۳۶۳_ ) @defae_moghadas2
❣یادمان باشد گنـــــاه ڪه ڪردیم آن را به حساب نگذاریم، میشود جوانے ڪرد⇩⇩ 《به عشــــق 》 و به رسید⇩⇩ 《فــــــــداے 🍃🌹‌} @defae_moghadas2
❣سال 1366 مصادف با روز قربان همراه یکی از خلبانان نیروی هوایی (سرهنگ نادری) به منظور شناسایی منطقه و تعیین راه کار اجرای عملیات، با یک فروند هواپیمای آموزشی اف-۵ از پایگاه هوایی تبریز به پرواز درآمد و وارد آسمان عراق شد. وی پس از انجام دادن مأموریت، به هنگام بازگشت، در آسمان خطوط مرزی، هدف گلوله‌های تیربار ضد هوایی قرار گرفت و از ناحیه سر مجروح شد و بلافاصله به رسید. یادو خاطره این دلاور مرد بزرگ گرامیباد شهید🕊🌹 @defae_moghadas2
❣ در وصيتنامه‌اش به همه تأكيد كرده است كه پشتيبان ولايت باشيد و از خط ولايت فاصله نگيريد. ● ايشان آرام و قرار نداشت و آن‌قدر از شهادتش مطمئن بود كه مي‌گفت در نماز شبت هر چي از خدا بخواهي، مي‌دهد. به خدا اطمینان داشت از ته دل شهادت می خواست با این که نه جنگی بود و نه به ظاهر شرایطی. برای باورش برنامه‌ریزی می‌کرد. ● می‌گفت را فقط برای خودش نمی‌خواهد، می‌خواهد شفیع ما باشد. ابراز محبت برایش مهم بود. هرشب بچه‌ها را می‌بوسید و می‌گفت: دوست‌تان دارم. پسرها هم باید می‌گفتند دوستت داریم تا دست از سرشان بردارد. نقل از محترمه شهید ‎‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣از زبان مادر🍃 «در طى سفرهایى که به مشهد رفته بودم این سفر باروح ترین سفر بود. با تأکید او مرتّب به حرم میرفتم می گفت: مادرم، اگر قصور و خطایى از من دیدى ببخش! مادرم، اگر زمانى صدایم ناخودآگاه بر روى شما بلند شد، مرا ببخش! مادرم، اگر فرزندى مطیع و فرمانبر نبودم، مرا ببخش! مادرم، در این مشهد مقدس دعایم کن شهید شوم!» و من در جوابش چنین مى‏گفتم: من دعا نمیکنم که شهید شوى، بلکه دعا مى‏ کنم که خدا هرچه صلاح توست، مقدّرت گرداند. ولى او در جوابم می‏گفت: نه، حتماً باید دعا کنى که شهید شوم، چون روز قیامت برسد در مقابل حساب خداوندى زانوهاى بزرگان سست مى‏شود و تو اگر مى‏ خواهى شفیعى در آن دنیا داشته باشى، دعا کن که شهید شوم» آخرین مسئولیت: مسئول محور : ۱۳۶۲/۵/۷ @defae_moghadas2
بانوی شیرازی که در لبنان به شهادت رسید که بود؟ باز هم شلیک گلوله‌ های دژخیمان گوش فلک را کر کرد تا این‌بار رد خون مادری نخبه و ایرانی‌تبار جبهه مقاومت در دفتر تاریخ هک شود. خبرگزاری فارس، شیراز: از نخبگان حوزه فناوری و شبکه‌های رایانه‌ای بودند، دست در دست هم برای دفاع از جبهه مقاومت جان دادند تا درس زندگی را اینگونه با خون خود برای پنج فرزندشان ترسیم کنند.خبر دردناک بود، باز هم ترور و شهادت در لبنان، باز هم صدای شلیک گلوله‌ های اسرائیلی. سوژه، این بار یک زوج نخبه بود که یکی از آنها ایرانی و اهل شیراز و دیگری اهل لبنان باشد.معصومه(آرزو) کرباسی و همسرش رضا عواضه زوج نخبه‌ای بودند که روز گذشته مورد هدف پهبادهای اسرائیلی قرار گرفته و شربت شهادت نوشیدند.معصومه کرباسی، خواهرزاده سید رسول موسوی‌ نژادیان، معاون هنری اداره کل فرهنگ و ارشاد فارس است.وی درباره این اتفاق ناگوار به خبرنگار فارس گفت: آرزو متولد اسفندماه ۱۳۵۹ بود، او دختری باهوش و نخبه بود و تحصیلاتش را در مقطع کارشناسی در دانشکده مهندسی شیراز تمام کرد‌.موسوی‌نژادیان افزود: او پس از ازدواج با رضا عباسی عواضه به لبنان سفر کرد و در دانشگاه آمریکایی علم و فناوری بیروت به تحصیل پرداخت و پس از آن دکترای خود را نیز از دانشگاه تهران گرفت.وی با بیان اینکه حوزه فعالیتی خواهر زاده‌اش فعالیت در حوزه فناوری و علوم کامپیوتری بود، گفت: وی سال‌ها در حوزه مقاومت تلاش کرد و اکنون نیز به صورت هدفمند ردیابی شد و به همراه همسرش با شلیک پهبادهای اسرائیلی به شهادت رسید. معاون هنری اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی افزود: همسرش رضا عواضه نیز متولد ۵۷ و اهل لبنان بود، او نیز در شیراز تحصیل می کرد و تحصیلات تکمیلی را در بیروت گذراند.موسوی نژادیان با اشاره به اینکه وی از نخبگان برجسته ایرانی در حوزه مهندسی کامپیوتر و شبکه بود، گفت: وی نیز با تحصیلات عالی در حوزه فناوری و علمی در لبنان فعالیت می‌کرد.وی گفت: شهید رضا عواضه دکتری مهندس کامپیوتر در گرایش معماری کامپیوتر را در دانشگاه تهران به اتمام رساند و یکی از نخبگان برجسته در زمینه شبکه های کامپیوتر بود. وی در زمینه لینوکس ایشان یکی از برترین اساتید موجود در جهان بود. #نخبه #بانوی_نخبه_شیرازی @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣حالم‌شبیہ‌رزمنده‌ۍ جامانده‌ازیک‌گردانِ‌ شهید‌ است . . دقیقاهمان‌قدردل‌شکستہ‌ تنهاۍتنها . . ! دراین‌کولہ‌پشتےام‌غم‌آورده‌ام شهادت‌ کجایۍ؟کم‌آورده‌ام . .💔!' اللهم‌الرزقنا‌توفیق‌شهادت‌فی‌سبیلک @defae_moghadas2