حماسه جنوب،شهدا🚩
#شهیدانه
♡به نامِ او که به خواستش، زندگی در جریان است.
🔻پسری متولد #آبادان در خانواده ای #مذهبی و روحانی... احمد مکیان دلداده به #اهل_بیت❤️
در آستانه جوانی خواست که سربازِ مولایش باشد... در قم مشغول به درسِ #طلبگی شد و زیر سایه #حضرت_معصومه در مدرسه علیمه امامرضا مشغول تحصیل.
میگویند: کفیلِ روزی طلبه ها، #امام_زمان (ارواحناهفداه) است... چه خوب که حضرت روزیِ سربازش را #شهادت خواست🕊
برای دفاع از حریمِ حضرت عقیله راهی سوریه شد. با تکفیری ها مبارزه میکرد و بی چشم داشت به دنیا، آماده تقدیمِ جانش به حضرتِ یار بود⚘
در ۲۱ سالگی، در اولین روزِ ماه میهمانی، با زبان روزه و لبی عطشان، در دامانِ مولایش #حسین به دیدار پروردگار رفت...
احمد انتخاب شده بود... برای عشق بازی، برای شهادت. نوشته بود،"های و هوی #بهشت را میبینم، چه غوغایی! حسین به پیشواز یارانش آمده..."
میخواست مصداق آیه "ولا تحسبن الذین قتلوا..." شود که شد. دوست داشت سرش در دامان سرورش حسین قرار بگیرد و از دستان حضرتش #آب بنوشد، که میسر شد...
آخر حسین( ع) است که به پیشواز عاشقان، میرود❤️
از رویِ پرنور و با جمالِ #شهدای_گمنام خجالت میکشید که قبرش مشخص باشد و مراسم تشیع باشکوهی داشته باشد!
سفارش کرد پیکرش را #غریبانه تحویل بگیرند، غریبانه تشیع کنند و غریبانه در #بهشت_معصومه به خاک بسپارند و روی قبرش بنویسند "تنها پر کاهی تقدیم به پیشگاه حق تعالی"
بالاخره عاشقان رنگ و بویی از معشوق دارند...!
عاشقان، مادری اند...❣️
پیکرش را زیر سایه #فاطمه_معصومه در قطعه ۳۱ بهشت معصومه، کنار همرزمانش، #شهدای_فاطمیون به خاک سپردند...😔
اکنون مزارِ احمد، این #طلبه عاشق، زیارتگاهِ اهل یقین است.
امام خامنه ای: «شهدا، امام زادگان عشقند که مزارشان زیارتگاه #اهل_یقین است.»
📸شهید مدافع حرم
#احمد_مکیان
📅تاریخ تولد: ۱۵ آبان ۱۳۷۳
📅تاریخ شهادت: ۱۷ خرداد ۱۳۹۵
🥀مزار شهید: قم، بهشت معصومه
🕊محل شهادت: حلب_سوریه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ سرش را گذاشته بود روی پای مادرش و به هیچجا زل زده بود. سه روز بود که حرف نمیزد و تب داشت. طیبه را میگویم، دختر دوساله برادرم
هیچ چیز به وجدش نمیآورد و صورتاش توی قاب روسری قرمز عروسکی از آنچه که بود هم زردتر به نظر میرسید
مثل بستنی که توی گرمای خوزستان آب شده بود، نه! مثل بقایای شمع سوخته روی صندلی عقب ولو شده بود و چشم از دستگیره کمکی بالای در پشت سر راننده بر نمیداشت، همان هیچجا که گفتم
بغض نه، قشنگ گریهام گرفته بود، ما که آمده بودیم استقبال پدرش! یک لحظه اما فکر میکردم اگر پدری در کار نبود چه؟! کدام خیابان اینجور وقتها حال دخترها را بدون پدرشان خوب میکند؟ باید تا کجای جهان رفت تا دختری یادش برود که دلاش برای پدرش تنگ شده؟! اصلا یادش میرود؟! تا کی؟! فرصت برای زندگی نمیماند که
مثلا روز دختر است،
از ماشین پیاده شدم، گفتم میروم ببینم این مغازه چیزی دارد یا نه، دو دقیقه بعد برادرم جای من سوار شد و بی مقدمه گفت نداشت
توی ماشین که برگشتم گونههای طیبه از روسریاش سرختر بود
من دختر ندارم، اما اگر پدر هستید و دختر دارید خودتان را بهاش هدیه بدهید، یکجوی
#فاطمه_معصومه
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣