فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 مداحی بسیار جانسوز
شهادت امام سجاد (ع)
🔹 با نوای
حاج محمود کریمی
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#کلیپ
#نماهنگ
#محرم
شهادت امام سجاد علیه السلام
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂 در جبهه دشمن چه میگذرد
جنون تشکیلات رجوی بعد از شکست مرصاد /۲
محمد کرمی
عضو رها شده سازمان منافقین
┄❅✾❅┄
🔹 اولین اعلام نفرات اصلی تشکیلات نفاق درباره عملیات جدید چه زمانی بود؟
روز جمعه ۳۱تیر ۱۳۶۷ بعدازظهر بود. گفتند کمی استراحت کنید و آماده شوید که شب نشست رهبری است. تیپها باید از ساعت ۱۶ به سمت سالن اجتماعات حرکت میکردند. ساعت ۲۰ همه در سالن بودند که صندلیهای سالن پر شدهبود و تعدادی صندلی در بیرون سالن قرار دادهبودند.
سرکرده گروهک مسعود رجوی همراه مریم قجرعضدانلو در جایگاه ویژه خودشان قرار گرفتند. او با ادبیات خلاف واقع و سرشار از دروغ اظهار کرد «ما عملیاتهایمان تصاعدی بالا میرود اول عملیات پیرانشهر بود، بعد آفتاب بود، بعد چلچراغ بود. میبینید تمام اینها تصاعدی بزرگتر شدهاست. خب ما با فرماندهان جمعبندی کردیم که عملیات بعدی چه باشد، دنبال مرکز استان بودیم یک سری میگفتند برویم کرمانشاه را بگیریم، یک سری میگفتند برویم اهواز را بگیریم. به این جمعبندی رسیدیم که مگر دیوانه هستیم، مرکز استان را که گرفتیم به سمت مرکز ایران برویم و تهران را بگیریم.
بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ رژیم ضعیف شده و نیروهایش از هم پاشیده و روحیه ندارند. البته ما از قبل تصمیم به انجام این عملیات بزرگ داشتیم. میخواستیم آن را دیرتر انجام بدهیم، اما پذیرش قطعنامه کار ما را تسریع کرد.» در همین نشست بود که مسعود رجوی سخنان مهمی در مورد آینده تشکیلات و ارتباط آن با حزب بعث بیان کرد. او گفت «ما چارهای جز عمل نداریم و اگر الان اقدام نکنیم فرصت از دست خواهد رفت. زیرا بعد از اینکه بین ایران و عراق صلح شود ما در اینجا قفل میشویم و دیگر نمیتوانیم کاری انجام بدهیم و از لحاظ سیاسی تبدیل به فسیل میشویم.»
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
ادامه دارد..
#دشمن_شناسی
#منافقین
#مرصاد
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 اگر توافق میکردند کارمان تمام بود
«اسدالله علم» در خاطراتش مینویسد: “شاهنشاه فرمودند «برنز (وزیر خارجه آمریکا) پس از جنگ جهانی دوم پیشنهادی به روسها داده بود که ایران به سه منطقه ترک و کردنشین، عربنشین و فارس تقسیم شود. معلوم نیست چرا مولوتف با این نظر مخالفت کرد و استالین را به مخالفت واداشت. بعد خود آمریکایی هم پشیمان شدند، ولی اگر روسها موفقت میکردند، کلک ما کنده شده بود. بخصوص که سربازان انگلیس در عراق و خلیج فارس بودند. چون ضعیف بودیم و هیچ واکنشی از طرف ما ممکن نبود»”
📚 منبع: یادداشتهای علم، جلد یک، ص۲۳۷
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
#روشنگری
#فساد_دربار
#پهلوی #علم
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 عملیات مرصاد ۴
#نکات_تاریخی_جنگ
┄┅┅❀💠❀┅┅┄
🔸 جنایتهای فجیع منافقین در مرداد سال ۱۳۶۷
در تحولات پایانی جنگ تحمیلی، بیشـتر فرماندهان ایران بـر پدافند از جبهههای جنوب متمرکز شده و بخـش زیادی از نیروهای سـپاه در حال عزیمت بـه آن جبههها بودند. در این شـرایط، سـاعت ۱۶ روز ۳ مـردادماه سال ۱۳۶۷ منافقیـن در پناه ارتش عراق و بـا گذر از خط پدافندی یگانهای لشکر زرهی از مرز خسروی، تا سرپل ذهاب پیش رفتند. از آنجا نیـز پیشروی بــه سمت کرمانشـاه را ادامه دادند. عناصر سازمان با کمترین درگیری در حالی وارد کرند شدند که مردم وحشـتزده میگریختند.
همزمان با آتشـباری سـنگین توپخانه عراق، تا گردنه پاتاق گلوله توپ میبارید که به شـهادت عدهای از روسـتاییان انجامید. در ادامه، اسلامآباد نیز به اشغال نیروهای سـازمان درآمد. در پیشروی دشــمن، منطقه مرزی گیلان غرب شاهد کشـتارهای گستردهای بود. منافقین با راهیابی به مراکز دولتی جنایات وحشتناکی مرتکب شدند. در بیمارستان اسلامآباد، زخمیها را تیر خلاص میزدند و هر کـس که مقاومت میکرد، بـا هدف ایجاد رعب و وحشـت و اجبار بـه همکاری مردمی میسوزاندند. خبر حمله، جلسه حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی و فرماندهان جبهه غربی را برهم زد. او فرماندهان را مأمور کرد تا راه را بر دشمنان منافق ببندند.
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 خورشید مجنون ۳۶
حاج عباس هواشمی
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
🔸 فرماندهان تیپ و لشکرها در این مقطع از دوران دفاع مقدس به رغم مشکلاتی که داشتند با حداقل نیرو در برابر دشمن هنرنمایی میکردند. در این دفاع جانانه عده ای از فرماندهان هم شهید یا مجروح شدند؛ از این فرماندهان جانشین لشکر ۲۷ بود که در منطقه دشت عباس و دهلران به شهادت رسید. فرماندهانی مانند احمد کاظمی، قاسم سلیمانی، مرتضی قربانی، عبدالمحمد رئوفی و دیگر فرماندهان یگانها در این روزها فشار زیادی را تحمل میکردند. دشمن چند مرتبه به جاده اهواز - خرمشهر دست یافت اما پس از مدت کوتاهی پس زده شد. از یگانهایی که روی جاده اهواز - خرمشهر با دشمن درگیر شدند و عراقی ها را از جاده عقب راندند لشکر ۴۱ ثارالله به فرماندهی قاسم سلیمانی بود. علی هاشمی قبلاً چند بار به من گفته بود: "قاسم سلیمانی خیلی با اخلاص است و غیرتی میجنگد."
من و علی از ابتدای جنگ قاسم را میشناختیم.
ستاد سپاه ششم از وضعیت پیشروی دشمن تا نزدیک قرارگاه مطلع شده بود. در این روز عباس صمدی چند بار با من تماس گرفت و اصرار کرد قرارگاه را تخلیه کنیم. او در حالی که بسیار ناراحت بود گفت: "حاجی، ما علی هاشمی را از دست داده ایم الان اصلاً صلاح نیست که شما در آن قرارگاه باشید."
اصرار می کرد: «قرارگاهتان را عوض کنید. آن روز عده ای از بچههای اطلاعات - عملیات قرارگاه در کنار من حضور داشتند و ساختمان قرارگاه هم خیلی محکم بود. من بیشتر از این جهت نگران بودم که نکند دشمن به طرف بستان پیشروی داشته باشد. حدود ساعت دو ظهر برای اطمینان از وضعیت خطوط دفاعی در اطراف بستان به آنجا رفتیم. آن روز به هر کجا که سر میزدم نیروها با دیدن ماشین ما که دو آنتن بلند بی سیم بر روی آن نصب بود، روحیه میگرفتند و فرماندهان مستقر در خطوط پدافندی هم خوشحال می شدند.
در آن روزها ارتباط زیادی با برادران ارتش به خصوص لشکر ۹۲ زرهی داشتیم.
•┈••✾❀🏵❀✾••┈•
ادامه دارد
#قرارگاه_نصرت #شهید_هاشمی
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂
🔻 مردی که خواب نمیدید/ ۹۴
خاطرات مهندس اسداله خالدی
نوشته داود بختیاری
┄┅┅┅┅❀🧿❀┅┅┅┅┄
نماز را به آخر رساندم. هنوز بچه ها نشسته بودند که رفتم به طرف چادرم. عسگری چادر اختصاصی برایم کنار گذاشته بود. در آن هوای داغ، داخل چادر سرد بود. به پشت افتادم رو تخت. رها شده از هیجانی تحمل ناپذیر. زل زدم به بیرون، به سنگهای جلو در چادر. بیجان و بی حرکت بودند. آفتاب برقشان انداخته بود. رمقی برایم نمانده بود. چشمهایم را بستم و پشت کردم به ورودی چادر. روبرگرداندم به چادر. باد گرم تکانش میداد. از جا بلند شدم و زانوهایم را بغل گرفتم. چنان که انگار مچاله ام کرده بودند.
•••••
ساکم را خالی کردم رو تخت. خدمتگذار خانه، چیزی به وسایلام اضافه نکرده بود. فقط بلیتهای باطل شده را دور انداخته بود. از این کارش کفری شده بودم. میخواستم بلیت را به یادگار نگاه دارم. بعد از جنگ همه دنبال یادگارهایش هستند. وسایل را تپاندم داخل ساک و رفتم به چادر امداد. دکتری که دستیارش بودم از مرخصی برنگشته بود. معلوم بود خرج سفرش ته نکشیده. مانده بودم با سی تا تک تومانی چه طور دوام آورده. راه افتادم به طرف کیوسک. داروها همه چیز مثل روزی که رفته بودم سرجایش بود. با آن حال کاغذ و قلم برداشتم و شروع کردم به لیست کردن تجهیزات. عسگری گفته قبل از حرکت کمبودها را گزارش کنیم. آسمان کبود شده بود که از کیوسک زدم بیرون. انگشتهایم مثل چوب خشک شده بودند. یکی از آمبولانسها از کنارم گذشت. راننده اش از جدیدی ها بود؛ من را نمی شناخت. برایش دست تکان دادم. فقط از تو آیینه بغلاش نگاهم کرد بیخیالش شدم و رفتم به طرف چشمه. باید قبل از نماز آفتابه ها را پر میکردم. پرکردن آفتابهها یکی از کارهای روزمره ام شده بود. لذت میبردم. دوست نداشتم کسی تنگش بگیرد و بی آب باشد. این بلا سر خودم آمده بود. تو زندان کمیته موقعی که تو زیرزمین انداخته بودندمان تا آب بهم برسد دیوانه می.شدم. راضی بودم هزار بار شکنجه شوم ولی بی آب از خلاء نزنم بیرون. بعدها هم تو زندان استخبارات عراق این بلا سرم آمده بود. وقتی که میخواستند بازجویی ام کنند. تو همان بازجوییهای اول تا خود زندان کت بسته برده بودندمان. برای وضو هم رنگ آب را نشانمان ندادند.
شبهای قبل از عملیات شبهای پرابهتی بود. نمیتوانستم بخوابم. همان طور زل زده به اردوگاه خیره میماندم. فقط با صدای انفجارهای خفه پابه پا میشدم و یا جا عوض میکردم. حس میکردم گلوله بعدی نصیب من خواهد شد ولی هیچ خبری از گلوله بعدی نمی شد. نگران به طرف مهران چشم میدوختم. میماندم جایی برایش مانده که گلوله بارانش کنند؟ از بچههای شناسایی شنیده بودم زمین اش را هم سوزاندهاند. راست میگفتند خیلی وقتها باد بوی زمین سوخته را با خود میآورد. افسوس میخوردم چرا تو پیاده نظام ثبت نام نکرده ام. اصلا چرا از چند دوره پزشکی ای که در آلمان گذرانده بودم حرف زده بودم. آنها چه میدانستند من که دوره کامل را دیده بودم، تا چند تا فحش آبدار حواله خودم نمیکردم آرام نمیشدم. ولی باز وقتی بچه های پیاده را میدیدم دلام آتش میگرفت. آنها بودند که جنگ می کردند، نه من.
به کمک بچه های بهداری وسایلمان را بار آیفا کردیم. آن قدر حرص خورده بودم که رگهای گردنم زده بود بیرون. تمام حواسم به داروهای داخل کیوسک بود. با شکستن یک شیشه آب مقطر خلقام تنگ میشد. دهانم کف کرده بود. از بس آهسته آهسته گفته بودم، جوانها مانده بودند با آن همه حرص و طمع چه جور رفته بودم منطقه. - مال دنیا به جانت بسته استها! ...
- مال دنیا نه، بیت المال از جیب خودمان میرود. از جیب بدبخت بیچاره ها ...
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#مردی_که_خواب_نمیدید
کانال حماسه جنوب/ ایتا
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 کارت ثبت نام اسرای ایرانی
که توسط صلیب سرخ جهانی تکمیل میشد
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس
#خاطرات_آزادگان
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 مظلومیت و سختی کار
در گرمای ۵۰ درجه عملیات رمضان
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ
#نماهنگ
#زیر_خاکی
#عملیات_رمضان
هر شب با یک کلیپ دیدنی
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 در جبهه دشمن چه میگذرد
جنون تشکیلات رجوی بعد از شکست مرصاد /۳
محمد کرمی
عضو رها شده سازمان منافقین
┄❅✾❅┄
رجوی به صراحت دارد بیان میکند اگر در عراق بمانیم به لحاظ سیاسی تبدیل به فسیل میشویم. بعد برای اثبات حرفهایش از محمود عطایی که قبلا فرمانده کل عملیات تهران بزرگ بود و مهدی کتیرایی، فرمانده عملیاتی تهران، سؤال و جواب میکرد که شما با چه تعداد نیرو سال ۱۳۶۰ در تهران عملیات داشتید. به این صورت میخواست با مقایسه فاکتهای چریک شهری را با عملیات آزادسازی ایران مقایسه کند.
🔸 در گفتار برخی افراد جداشده، حضور اسیران ایرانی با فریب آزادی زودهنگام مطرح شدهاست؛ شما از این رویداد اطلاعی دارید؟
جنایتی دیگر که مسعود رجوی ملعون با همکاری صدام انجام داد، نمایندگان نفاق با محوریت مهدی ابریشمچی با دروغ و نیرنگ به اسیران در اردوگاههای عراق گفتهبودند «ما یک عملیات پیش رو داریم از شما درخواست داریم برای کارهای پشتیبانی به کمک ما بیایید. پس از این عملیات ما چه پیروز بشویم و چه شکست بخوریم، شماها آزاد هستید، نزد خانوادههایتان بروید.» در این جنایت صلیب سرخ هم چشمانش را بست.
🔸 در این عملیات اعضای ارتش صدام هم حضور داشتند؟
تعدادی از نفرات ارتش صدام در کارهای پشت جبهه کار میکردند مانند دکتر، پرستار که در سر پل ذهاب مستقر بودند و گروهانی که از قصرشیرین تا سر پل ذهاب مستقر بودند، یگان توپخانه دور برد که در قبل از تنگه پاتاق مستقر بودند و عمل میکردند. مسعود رجوی هر جا کم میآورد اعلام میکرد دستور میدهم هواپیماهای عراقی بیایند و آنجا را بمباران کنند. به خصوص رادار همدان و پایگاه هوایی نوژه همدان و پایگاه هوایی تبریز را قرار بود هر سه ساعت بمباران کنند و مسئولیت پوشش هوایی را به حسن نظام الملکی از درندهترین بازجوها و شکنجهگران نفاق سپردهبودند.
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
ادامه دارد..
#دشمن_شناسی
#منافقین
#مرصاد
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 خدا، شاه، میهن
شعار اصلی رژیم بر کوهها، سر در پادگانها و ادارات جملۀ «خدا، شاه، میهن» بود. او تلاش میکرد تا جایگاه شاه را در ردیف خدا و کشور قرار دهد و این شعار را به صورت آئین و کیش مردم درآورد. شاه در اواخر عمر تلاش میکرد تا با تبلیغات گستردهای ضرورت عشق به شاه را فراگیر کند «یکی از تصاویر، او را در حالی نشان میداد که گویی خداوندگار در مقابل بندگان خود مشغول اظهار تفقد است» ساواک نیز تلاش میکرد تا «شاه را به صورت یک موجود فوق بشر جلوه دهد تا جایی که در یکی از پوسترهای مربوط به شعار خدا، شاه، میهن، عمداً لغت شاه را بزرگتر و بالاتر از خدا نوشته بودند.
📚مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمۀ دکتر حسین ابوترابیان، اطلاعات، تهران، 1370، ص51
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
#روشنگری
#فساد_دربار
#پهلوی #علم
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 خورشید مجنون ۳۷
حاج عباس هواشمی
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
🔸 طبق دستور رحیم صفوی و غلامپور، بنا شد یک عملیات مشترک بین ما و لشکر ۹۲ در منطقه پادگان حمید و پیچ کوشک، علیه عراقی ها انجام شود. حدود دو گردان نیرو از تیپ ۸۵ را آماده عملیات کردیم. نقطه تجمع نیروهای ما چهارراه جفیر بود. ساعت حدود نه شب نیروها به فرماندهی بهنام شهبازی آماده حرکت شدند. این نیروها روی جاده جفیر به پادگان حمید در مسافتی نزدیک به دو کیلومتر گسترش پیدا کردند و کمی هم به طرف جنوب پیشروی داشتند اما دشمن قبل از رسیدن نیروهای ما عقب نشینی کرده بود. این قضیه در دو شب تکرار شد و در هر دو شب دشمن عقب نشینی کرد. روز با ادوات زرهی جلو می آمد و از آنجا که میدانست رزمندگان اسلام در عملیات شبانه و زدن ادوات زرهی با آرپی جی ۷ تبحر دارند، قبل از تاریک شدن هوا، عقب نشینی میکرد. زمانی که دشمن در مقابل پیچ کوشک و اطراف پادگان حمید مستقر شده بود. یگان ضدزره ۲۰۱ ائمه تلفات زیادی به ادوات زرهی دشمن وارد آورد.
یک روز برای کاری به قرارگاه فرماندهی کل رفتم. قرارگاه در حدود ده کیلومتری شمال پادگان حمید بود خدمت محسن رضایی رفتم تا صحبتی با ایشان داشته باشم مشغول صحبت کردن با بی سیم و تلفن بود. متوجه شدم ناراحت است مرتب با بیسیم یا تلفن صحبت میکرد و دستور میداد. پرسیدم: «برادر محسن چه شده است؟ آهی کشید و گفت: «منافقین شهر کرند را تصرف کرده اند و با ادوات زرهی تا اسلام آباد جلو آمده اند. هنوز نیروی زیادی در مقابل آنها نداریم. ممکن است جلوتر هم بیایند! آقا محسن خیلی ناراحت بود. دیگر حرفی نزدم و از کاری که داشتم صرف نظر کردم. آن روزها همه تحت فشار بودیم.
•┈••✾❀🏵❀✾••┈•
ادامه دارد
#قرارگاه_نصرت #شهید_هاشمی
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 هر کاسه سهم دو نفر !!
غذا خوردن اشتراکی در یک کاسه دو وجه داشت که ارتقاء وجه انسانی بود و روح عرفانی افراد.
اوایل ورود به جبهه که با کسی همکاسه میشدی، اول میرفتی سراغِ خوشمزهها و گوشتها، اما وقتی از محیط جبهه تاثیر می پذیرفتی سعی می کردی کمتر بخوری و اگر یک تکه گوشتی تویکاسه بود تا آخرِ غذا پاسکاری میشد..!
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس
#جبهه
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 عملیات مرصاد ۵
#نکات_تاریخی_جنگ
┄┅┅❀💠❀┅┅┄
🔸 ستون متجاوزان با تیراندازی پیوسته و با پیشروی خطی، پس از گذشتن از اسلام آباد به گردنه حسنآباد رسید که چند نفر سپاهی با آن ها درگیر شدند. منافقین آنها را به رگبار بستند، اما یک نفرشان زنده ماند. این رزمنده در راه برگشت، سه اتوبوس از نیروهای لشکر ۹ بدر را میبیند و ماجرا را تعریف میکند. به این ترتیب رزمنده های عراقی مخالف صدام نخستین گروهی بودند که با منافقین درگیر شدند.
در ادامه مسیر، نیروهای مردمی پراکنده و یگانها نیز با دشمن درگیر شدند. منافقین، خوشحال از پیشرویهای مقدماتی، شتاب زده راهی کرمانشاه می شدند. رادیو مجاهدین با ارسال پیام از مردم، خواست که زمینه را برای ورود آنها آماده و جذبشان شوند. منافقین فاصله تنگه پاتاق تا چهارزبر (۳۴ کیلومتری کرمانشاه) را تا غروب همان روز طی کردند. در این تنگه به خط پدافندی لشکر ۳۲ انصارالحسین (ع) و دیگر نیروهای مردمی برخوردند. این خط پدافندی از بامداد ۵ مرداد ۱۳۶۷ سرآغاز مقاومت و درگیری سازمان یافته با دشمن شد.
آرایش نظامی رزمندگان اسلام در برابر منافقین پس از بستن راه پیشروی نیروهای منافقین در تنگه چهارزبر، قرارگاه مرکزی خاتم الانبیا (ص) با هدف سرکوب و انهدام دشمن اقدام به طراحی و سازماندهی فوری یگانهای رزم کرد. هوانیروز و نیروی هوایی ارتش نیز بیشترین توانمندی خود را برای پشتیبانی خودی و بمباران ستون های نیروی دشمن به کار گرفتند.
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂
🔻 مردی که خواب نمیدید/ ۹۵
خاطرات مهندس اسداله خالدی
نوشته داود بختیاری
┄┅┅┅┅❀🧿❀┅┅┅┅┄
بسیجی ها و فرماندهانشان هم جنب و جوش و اضطراب زیادی داشتند. پیش درآمد عملیات با برنامه نمیخواند. دکترها کفری شده بودند. یک پایم تو بهداری بود و یک پایم تو کیوسک داروها. تا جارویش نزدم بیرون نیامدم. صدای راننده بلند شده بود. هوار میکشید.
- رفتن تو شب خطرناک است. نباید به تاریکی بخوریم. جزء آخرین نفرهایی بودم که سوار آیفا شدم. زورچپانی چنان که چیزینمانده بود استخوانهای پیر شده ام خرد شوند. چنگ انداخته بودم به حفاظ پشت تا کله معلق نشوم. تو جاده از اردوگاه بیرون زده بودیم. چیزی تو دلم پایین ریخت. دل تنگ شده بودم. دیدن آنجا عادتم شده بود. برایم سخت بود روزی نیم ساعت اطراف چادر نماز خانه و چادر خودم میپلکیدم. با آن که سرعت لاک پشتی آیفا تو جاده باد گرم را به صورتمان میزد. سر تا پا خیس عرق بودیم. آفتاب خمانده بودتمان. صدا از کسی در نمی آمد. انگار شب بود و همه ترس از دشمن داشتند. سکوت پهن شده بود تو جاده. گاهگاه رودخانه گاوی سروصدا راه می انداخت. حتی عراقیها هم لالمانی گرفته بودند. انگار موقع چرت بعد از ناهارشان بود. گلوله برایشان مثل پول خرد میماند. اضافی اش را سوت میکردند تو رودخانه. آیفا کشیده بود تو شانه خاکی جاده که آسمان دل ترکاند. انفجار مهیبتری زمین و آسمان را لرزاند. با فریاد فرمانده پریدیم پایین. رو هم و کنار هم سینه خیز شدیم. تو خاکی مانده بودیم کجا سنگر بگیریم. دویدیم طرف رودخانه. چند گلوله درست در چند متری مان تو رودخانه کوبیده شد. آب سینه کشید به آسمان. انگار آتش زده بودند. زبانههای آتش را میشد میانشان دید. خیس از آب و عرق دویدیم تو جاده. جاده به مار زخمی ای میماند. سر تا پایش را گلوله زده بودند. به سینه افتادم تو یکی از سوراخهای گنده و کم عمق. هواپیماهای جنگی از بالای سرمان گذشتند. به دقیقه نکشید که زمین با صدای خفهای لرزید. عسگری فریاد کشید
- هرمزآباد را زد ... کار هر روزشان است. فکر کردم هرمزآباد مگر چه قدر وسعت دارد که هر روز می کوبندش. تصویر خانههای زخم و زیلی و تل شده تو سرم جمع شد. مثل عکس مچاله شده، چند دقیقه ای که به نظر کش آمده بود در سکوت گذشت. با فریاد عسگری دویدیم طرف آیفا و از حفاظها بالا کشیدیم. جا بیشتر از موقع سوار شدنمان بود. به خیالم رسید یکهو وزن کم کرده ایم.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#مردی_که_خواب_نمیدید
کانال حماسه جنوب/ ایتا
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نوحه خوانی حاج مرتضی حیدری در جبهه های حق علیه باطل (دفاع مقدس)
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ
#نماهنگ
هر شب با یک کلیپ دیدنی
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 در جبهه دشمن چه میگذرد
جنون تشکیلات رجوی بعد از شکست مرصاد /۴
محمد کرمی
عضو رها شده سازمان منافقین
┄❅✾❅┄
🔹 از مقطعی که وارد خاک پاک ایران شدید، توضیح بدهید؟
از مرز به سمت ایران، سر سبز و پر از درخت بود که تعدادی براثر شلیک گلولههای تانک و توپ از بین رفتهبود. در مسیر که به سمت قصرشیرین میآمدیم در بعضی نقاط سنگرهای سربازان عراقی دیده میشد که در آن مستقر بودند. شهر قصر شیرین بر اثر جنگ تبدیل به خرابهای شدهبود که از آبادانی چیزی دیده نمیشد. تعدادی تانک و توپ و ارتشیهای عراقی فقط به چشم میآمد. ستون به حرکت خود ادامه داد تا به سرپلذهاب رسیدیم. آنجا آخرین سنگرهای تدافعی و سربازان ارتش عراق دیده میشدند، در دشت قبل از پاتاق، تعدادی توپ ۱۳۰ عراق دیده میشد و هر از گاهی شکلیک میکردند. از حجم پوکهها مشخص بود تمام روز مشغول شلیک توپ به مواضع ارتش ایران بودند. در همین زمان سه فروند هواپیمای نیروی هوایی عراق برای حمله به مواضع ارتش ایران از بالای سرما عبور کرد. لشکر ما راه خود را ادامه داد. بعد از گردنه پاتاق، مسیر جاده را که طی میکردیم، مواضع مختلف ارتش یا سپاه را میدیدیم، در بعضی مناطق تانک یا نفربر از دور خارج شده را در زمین دفن کردهبودند و به عنوان انبار مهمات ضدهوایی استفاده شدهبود. همچنین قرارگاههای پشتیبانی ارتش و سپاه دیده میشد که نشان میداد در آنها نفرات درگیر شدهبودند و بخشهایی از این قرارگاهها را پس از تسخیر به آتش کشیده شدهبود. همچنین تعداد زیادی اجساد در کنار جاده یا مواضع دفاعی دیده میشد. در این عملیات قرار نبود اسیر گرفته شود. هرکسی مقاومت کرده و شلیک کردهبود، میبایست کشته میشد.
🔸 واکنش شهروندان به حضور نیروهای منافقین چگونه بود؟
اهالی موقع تهاجم از ترس شهر را ترک کردهبودند و در بیابانها و دامنه کوهها مخفی شدهبودند. پس از اینکه درگیری قطع شده و تاریکی همه جا را پوشانده بود، داشتند به خانه و کاشانه خود برمیگشتند. از کنار خودروها که میگذشتند دستی تکان میدادند، نفرات سازمان از این موقعیت میخواستند به سود خود استفاده کنند. زنان از خودروها پیاده شدهبودند با خانواده سلام و علیک میکردند که با سردی تمام اهالی مواجه شدند، اهالی آنها را پس میزدند و برخلاف ادعای مسعود رجوی، ما استقبال کنندهای ندیدیم.
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
ادامه دارد..
#دشمن_شناسی
#منافقین
#مرصاد
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 سند | عصبانیت ساواک از کمکرسانی رهبر معظم انقلاب به سیلزدگان ایرانشهر در دوران پهلوی
🔹بخشی از گزارش ساواک: کمکهای یک نفر از آخوندهای تبعیدی به نام خامنهای به مردم باعث رفع گرفتاری آنها شده است.
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
#روشنگری
#فساد_دربار
#پهلوی #سند
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 خورشید مجنون ۳۷
حاج عباس هواشمی
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
🔸 یک روز برادر رحیم صفوی مرا خواست و دستور داد: «از امروز مسئولیت پیچ کوشک و همین طور تنگه چزابه با شماست!» به ایشان گفتم: «برای این دو منطقه نیرو نداریم» گفت: «از بچه های اهواز و سوسنگرد استفاده کنید.»
رحیم صفوی آن روز بسیار عصبانی بود. احمد غلام پور هم حضور داشت. آن ها برای من خیلی عزیز بودند. من از اینکه در این وضعیت حساس با آنها چانه بزنم خجالت میکشیدم. اما کار دشواری را از من خواسته بودند. البته آن روز عراقی ها از پیچ کوشک عقب نشینی کرده و از منطقه طلائیه هم عقب رفته بودند. ما بلافاصله جلسه ای با لشکر ۹۲ زرهی اهواز تشکیل دادیم. قرار شد این لشکر از جاده سیدالشهدا(ع) بر روی سیل بند شرقی هور تا پاسگاه طلائیه و از آنجا تا حدود سه کیلومتر مانده به پیچ کوشک مستقر شود، ما هم مسئولیت پدافند از پیچ کوشک و چپ و راست آن را به عهده بگیریم و از شمال جاده سیدالشهدا (ع) تا بستان و جاده چزابه نیز به عهده ما باشد.
روز بعد با عباس صمدی تماس گرفتم و از ایشان خواستم بچههای سپاه اهواز را
جمع کند تا با آنها صحبت کنیم. حدود ساعت دوی ظهر بود که به اتفاق صمدی به سپاه اهواز رفتم. ابتدا از او خواستم صحبت کند. صمدی در رابطه با بسیج نیرو تجربه خوبی داشت.
بچه های سپاه و بسیج هم ایشان را قبول داشتند. بعد از او من صحبت کردم. صحبت من درددل بود. به بچه ها گفتم: «فرماندهی کل، دفاع از کوشک و تنگه چزابه را از ما خواسته است. میدانید عراق از ابتدای جنگ تا الان دو بار از پیچ کوشک عبور کرده و به طرف اهواز آمده است. یکبار در ابتدای جنگ و یک بار در چند روز گذشته. امروز میخواهم به یکدیگر قول بدهیم و عهد کنیم که نگذاریم برای بار سوم عراق از پیچ کوشک عبور کند، مگر اینکه از روی پیکرهای ما رد شود. از آنجا که این صحبتها با سوز و از ته دل بود، بچه ها شوری پیدا و اعلام آمادگی کردند. روز بعد دو گردان از لشکر ۷ ولیعصر (عج) در منطقه مستقر شدند. به منطقه رفتم. با کمک برادران اطلاعات - عملیات، یک قرارگاه تاکتیکی جدید در کنار جاده اهواز - خرمشهر ، در حدود ده کیلومتری جنوب پادگان حمید واقع بود.
•┈••✾❀🏵❀✾••┈•
ادامه دارد
#قرارگاه_نصرت #شهید_هاشمی
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂