eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.5هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 جل الخالق به چنین مادری جل الخالق میلاد سراسر تور حضرت زهرا سلام الله علیها مبارکباد ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 جبهه واجب تر است سردار شهید عبدالحسین برونسی ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ یکی از همسایه‌ها گفته بود آقای برونسی از زن و بچه‌اش سیر شده که می رود جبهه و پیش آنها نمی‌ماند؛ حرفش در دلم سنگینی می‌کرد. وقتی عبدالحسین آمد موضوع را به او گفتم. شهید برونسی با خنده گفت: «باید یک صندلی در کوچه بگذارم و همسایه‌ها را جمع کنم و بگویم که من زن و بچه‌هام را دوست دارم، خیلی هم دوست دارم، ولی جبهه واجب‌تر است. به نقل از سرکار خانم معصومه سبك خيز همسر شهيد عبدالحسين برونسی ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻  هنگ سوم | ۵۳ خاطرات اسیر عراقی دکتر مجتبی الحسینی ‌‌‍‌‎‌┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸 ▪︎ رویداهای تابستان در سه ماهه آن تابستان داغ و پر حرارت اتفاقات کوچک و بزرگی در آن نقطه از جبهه رخ داد که من در اینجا به طور گذرا به برخی از آنها اشاره می‌کنم. تابستان سال ۱۹۸۱ / ۱۳۶۰ به منزله فصل استراحت برای نیروهای ایرانی در محل استقرار تیپ ما بود. عمده فعالیتهای جنگی، در اجرای آتش متقابل، عملیات گشتی رزمی - شناسایی و ایجاد کمین خلاصه می‌شد. با وجود این که طرف ایرانی حالت سستی و رخوت به خود گرفته بود اما نیروهای ما پس از به کار بستن همه تدابیر دفاعی، در آماده باش کامل بسر می‌بردند. هنگ ما فعالیت خود را در اعزام گروههای گشتی رزمی - شناسایی و به روستای کوهه که مشرف بر مواضع ما بود، زدن کمین‌های شبانه در منطقه ممنوعه و حملات توپخانه به سمت مواضع نیروهای ایرانی، متمرکز کرده بود. اضافه می‌کنم که ۶ قبضه توپ ۱۲۲ میلی متری به هنگ ما پوشش می‌داد و در طول روز به سمت مواضع ایرانی‌ها اجرای آتش می‌کرد. اما فعالیت نیروهای ایرانی منحصر به پرتاب مداوم خمپاره ها و شلیک توپخانه سنگین به طور پراکنده و عملیات تک‌تیراندازی بود. واحد سیار پزشکی در فاصله ۲۰۰ متری پشت قرارگاه هنگ واقع شده بود. من صبح زود از خواب برمی خاستم و پس از مدتی ورزش صبحگاهی و استحمام به مداوای بیماران می پرداختم. سپس در کنار معاون هنگ صبحانه می‌خوردم و مجدداً به واحد سیار برمی گشتم و در انتظار ورود بیمار و یا مجروح می‌نشستم. معمولاً ناهار را با معاون هنگ و شام را با فرمانده هنگ می‌خوردم. برخی از روزها که حملات توپخانه متوقف می‌شد از گروهانهای خط مقدم دیدن می کردم و به وسیله دوربین منطقه ممنوعه را زیر نظر می گرفتم. سرهنگ دوم «عبدالکریم حمود» فرمانده هنگ ما معمولاً با فرماندهان لشکر و تیپ نشست و برخاست داشت و همین امر موجب شده بود که وضعیت هنگ ما بهبود یابد. بی جهت نبود که ما از شرکت در بسیاری از عملیات‌های جنگی معاف می‌شدیم. در اینجا به برخی از حوادث و رخدادهایی که شاهد و ناظر آنها بودم اشاره می‌کنم. ۱ - ولیمه ها تثبیت موقعیت یگان ما و عدم قصد ایرانیها برای شروع حمله به علت شرایط سیاسی داخلی موجب برقراری امنیت و آرامشی نسبی در منطقه بود. به همین مناسبت فرمانده هنگ ولیمه های باشکوهی ترتیب می‌داد و فرماندهان لشکر و تیپ و افسران عالیرتبه دیگر واحدها را که در مجاورت ما مستقر بودند برای شرکت در این ولیمه ها دعوت می کرد. ما هر دو هفته یک بار سوری ترتیب می‌دادیم. البته فرمانده هنگ حتی یک فلس هم از جیب خود خرج نمی کرد بلکه مخارج این ولیمه ها از جیب سربازان بیچاره تامین می‌شد زیرا در هنگ ما یک فروشگاه سیار وجود داشت که سود آن مستقیماً به بودجه هنگ که تحت اختیار فرمانده بود بر می گشت. بنابراین پول و آشپز ماهر مهیا بود و استوار «عبد خلف» نیز در تهیه غذاها به ویژه بره بریان ید طولایی داشت. ناگفته نماند که آنها بره را به قیمت ناچیزی - ۵ دینار - از ساکنین روستاهای عرب اطراف شهر هویزه می خریدند. با این حساب تمامی مقدمات ولیمه فراهم بود. می‌ماند دهن‌های باز که آن هم از حد شمار خارج بود. روزی از کثرت این ولیمه ها به فرمانده هنگ شکایت کردم. او با لبخند پاسخ داد: دکتر! ظاهراً هنوز نمیدانی چگونه باید در ارتش زندگی کرد. ما نیاز مبرمی به این ولیمه ها داریم چرا که مشکلات ما را حل و نیازهایمان را برآورده می‌کند. یعنی روابط دوستانه با فرماندهان و افسران بلند پایه را تحکیم می‌بخشد. ما با برقراری این روابط از آن بهره می بریم، بدون این که بهایی بپردازیم. پرسیدم: «فایده آن چیست؟» در جواب گفت: کمترین فایده این است که هنگ ما از شرکت در ماموریتهای دشوار معاف می‌شود، از مواضع دفاعی امنی برخوردار می‌گردد و بالاتر از همه نیازهایش تامین می‌شود.» با گذشت زمان صحت نظریه فرمانده هنگ به اثبات رسید و ما از شرکت در ماموریتهای دشوار معاف شدیم.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ نشر همراه با لینک کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 مادر است دیگر.... ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 باز به کربلای ۴ رسیدیم امشب سالگرد آغاز عملیات کربلای ۴ است … شب عشق بازی غواصان اروند… امشب در نهرعرایض، نهرخین و اروند خبرهایست … امشب درهای بهشت از سمت جزیره ام‌الرصاص و سهیل و بلجانيه باز می‌شود … امشب قایق‌ها مسافران بهشت را از اروند عبور می‌دهند … و تا ساعاتی دیگر آسمان خرمشهر و شلمچه را نورباران می‌کنن … کاروان عشاق کربلا می‌رود و باز من می‌مانم و یک دنیا آه و حسرت… روزی که خورشید از خجلت طلوع ستارگان بی‌شمار اروند، روی آمدن نداشت.. کربلای ۴ وقتی طلوع کرد ستاره‌هایش دیگر غروب نکردند ، بلکه نورشان فراتر از خورشید خاک ما را برای همیشه تضمین کرد. هدیه به روح مطهر شهدای مظلوم عملیات کربلای۴ و همه شهدای وطن صلوات … اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهمُ روحشان شاد ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 گزارش به خاک هویزه ۸۳ خاطرات یونس شریفی قاسم یاحسینی ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸 وقتی از تهران آمدم رفتم و در سوسنگرد مستقر شدم. سوسنگرد هنوز خالی از سکنه بود و مردم به آنجا بازنگشته بودند. خیلی دلم می‌خواست بدانم که سید حسین علم الهدی چگونه به شهادت رسیده است و دشمن چه رفتاری با او کرده است. بالاخره موفق شدم یکی از بچه هایی که از گروه علم الهدی زنده باقی مانده بود پیدا کنم و او ماجرا را برایم به طور کامل شرح داد. ظاهراً بعد از آنکه ارتش دستور عقب نشینی به نیروهای خود می‌دهد این دستور به شهید علم الهدی نمی‌رسد و او با شش هفت نفر از یارانش از جمله حسن قدوسی خود را در بوته زارهای اطراف پنهان می‌کنند و در کمین تانکهای دشمن می‌نشینند. دشمن با همه قوایش مشغول پیشروی می‌شود. وقتی به صدمتری بچه های علم الهدی می‌رسد آنها با آرپی جی به شکار تانکهای دشمن می پردازند و موفق می‌شوند چهار پنج تانک دشمن را هدف قرار داده و از کار بیندازند. دشمن با تیربار تانک به شکار آرپی جی زنها می پردازد. در این میان تیری به سینه حسن قدوسی میخورد و او را نقش بر زمین می‌کند. او در آخرین لحظه ها صورت خود را با خون سینه اش سرخ می‌کند و دو، سه دقیقه بعد به شهادت می‌رسد. آنها در کمتر از یک ساعت همه بچه های آرپی جی زن را به شهادت می‌رسانند. در این میان شهید علم الهدی همچنان به مقاومت ادامه می‌دهد و سرانجام ایشان نیز مورد هدف گلوله مستقیم تانک قرار گرفته و بـه شهادت می‌رسد. با شهادت سید حسین علم الهدی خط مقاومت بچه ها به کلی متلاشی می‌شود و دشمن به قتل عام ۱۵۰ نفر از نیروهایی که هنوز مشغول مقاومت بودند می‌پردازد و جز یکی، دو نفر که موفق به فرار می‌شوند اغلب آنها را به شهادت می‌رساند یا به اسارت می‌گیرد. نیروهای دشمن که دل خونی از گروه علم الهدی و شخص ایشان داشتند با تانک روی جسد آنها می‌روند و عده زیادی را زیر تانک له و متلاشی می‌کنند. لودری آورده و روی اجساد شهدا را با خاک می پوشانند. ظاهراً چند نفر از بچه ها زنده بودند و دشمن با قساوت آنها را زنده به گور می‌کند و بدین وسیله انتقام خود را از بچه های سپاه هویزه و دانشجویان پیرو خط امام می‌گیرد. برخی از قسمتهای حماسه شهادت علم الهدی و دانشجویان پیرو خط امام را من از برادر رزمنده علیرضا جولا که خودش در کنار شهید علم الهدی جنگیده بود شنیدم. در این ماجرا حدود ۸۰ نفر از بچه های ما به شهادت رسیدند و ۴۰ نفر نیز به اسارت دشمن در آمدند. در خلال عملیات بیت المقدس در اردیبهشت ماه ۱۳۶۱ هویزه پس از حدود یک سال و چند ماه از چنگ دشمن آزاد شد. هویزه بدون درگیری خاصی در این عملیات آزاد شد و دشمن ناچار به عقب نشینی از هویزه شد. هویزه که آزاد شــد مــن و قاسم نیسی در سوسنگرد بودیم. در واحد اطلاعات سپاه سوسنگرد فعالیت می کردم. هویزه روز هجدهم اردیبهشت ماه آزاد شد. فرماندار وقت سوسنگرد برادر عبدالله طرفاوی بود به اتفاق ایشان سوار ماشین شدیم و به طرف هویزه رفتیم. وقتی وارد هویزه شدم آنجا را نشناختم. دشمن در طول یک سال و چند ماهی که آنجا را به اشغال خود در آورده بود، هویزه را به تلی از خاک تبدیل کرده بود. هیچ خانه ای را سالم و آباد نگذاشته بود. دشمن حتی به آثار باستانی این شهر هم رحم نکرده بود و همه را با خاک یکسان کرده بود. از جمله قلعه سید محسن از رهبران مشعشعیان را که در اطراف هویزه بود با خاک یکسان کرده بود و هیچ اثری از آن قلعه تاریخی بر جای نگذاشته بود. این قلعه متعلق به عصر صفویان بود. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
خب به قسمت های پایانی خاطرات سردار یونس شریفی نزدیک شد
شاید یک قسمت بیشتر نمونده باشه تلاش داریم در ارتباطی که با سردار خواهیم گرفت گپ و گفتی با ایشون داشته باشیم
دوستانی که این خاطرات رو خوندن میتونن سوالات و مطالب خودشون رو بفرستند تا با ایشون مطرح کنیم
همچنین نظرات خودتون رو که ایشون خواهند خوند