@defae_moghadas.mp3
364.9K
🏴🏴
🔴 نواهای ماندگار جنگ
❣ غلام کویتی پور
اجرای زیبای 👌
❣ آنقدر در میزنم تا در برویم واکنی
رخصت دیدار رویت را به من افشا کنی
کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 سالگرد هفته دفاع مقدس
در اسارت
در سالگرد هفته دفاع مقدس، بعثيها نگهبانها را دو برابر ميكردند تا ما و امكان برگزاري هيچ برنامهاي نداشته باشيم. با وجود تلاش دشمن و مخاطره زياد، مراسم رژه در يكي از اتاقها برگزار شد.
فضا محدود بود و امكانات خيلي كم ولي برافراشته شدن پرچم سه رنگ ايران و رژه اسرا با لباس و جورابهاي مشكي كه به شكل پوتين درآمده بود و شنيدن صداي طبل و مارش نظامي خيلي روحيهبخش بود.
🔸 کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂
@hemasehjonob1
🔻 شهر کودکی
🌿 خرمشهر شهر کودکی های من است . شهر دخترانه هایم. الان هم که با همسرم می نشینیم و به یاد آن روزها می افتیم، در کنار تلخی هایش، شیرینی هایش را هم به خاطر می آوریم. همسرم از مبارزین خرمشهر بود. ما در جنگ بزرگ شدیم و رشد کردیم. درس عشق و محبت را در جنگ آموختیم. سختی ها و تلخی هایش را که کنار بگذاریم، موفقیت هایمان، دوست هایمان وعشق هایمان را از همان دوران داریم.
همیشه آنها را یاد می کنیم، از درگیری مسلحانه در کوچه ها گرفته تا پرستاری و پانسمان، آشپزی، مرده شوری، حمل مهمات و نگهبانی از مسجد جامع خرمشهر و..... هنوز با آن روزها و خاطراتش زندگی می کنم.
نزدیک ماه مهر که می شود قلبم تندتر می زند. خواب آن روزها را می بینم. خواب دوستانم را. بچه هایی که شهید شدند، بچه هایی که مثل گل مظلومانه پرپر شدند.
یاد همه شان، گرامی
🍃 افسانه قاضی زاده
🔸کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🔴 دوستانی که در صحنه رژه اهواز و حادثه تروریستی حضور داشتند تصاویری ارسال کرده اند که تقدیم می شود 👇👇👇
امیر سرتیپ۲ مختاریفر جانشین قرارگاه جنوب ارتش از یادگاران جنگ، قهرمانی که بدون توجه به درجه و مقامش در همان لحظه اول اسلحه به دست گرفت و یکی از تروریست ها را به هلاکت رساند
@defae_moghadas
🍂
🔻 من با تو هستم 7⃣
خاطرات همسر سردار شهید
سید جمشید صفویان
داخل اتاق که رفتیم قبل از هر چیز باب گله و شکایت را باز کردم و گفتم: «الان باید بیای؟ بعد از نه روز!... خدا خیرت بده آخه من تازه عروسم، مردم میان که تبریک بگن ولی دامادی نیست... به کی تبریک بگن؟ اصلا فکر نمی کنی که من اینجا غریبم؟!»
من گله و شکایت می کردم و او ساکت و آرام در حالی که سرش را پائین انداخته بود، به حرف هایم گوش میداد. گاهی هم با گوشه ی چشم نگاهم می کرد. احساس کردم با سکوت و نگاهش کم کم دارم آرام می شوم. حرفم که تمام شد گفت: «به من هم سخت گذشت. خیلی سخت بود. واقعا تحملش مشکل بود...» .
میدانستم اگر می خواست، می توانست به خانه بیاید، به همین خاطر کنجکاوتر شدم و فقط گفتم: «خب» و منتظر بقیه حرفش شدم.
ادامه داد: «یک روز بعد از اینکه به جبهه رفتم، دلم تنگ شد، خیلی دوست داشتم که برگردم. تصمیم گرفتم که کارهام رو ردیف کنم و برگردم ولی با خودم گفتم اینطوری نمیشه! حالا که ازدواج کردم، جبهه را ول کنم؟! از اینکه کم بیارم و کم کم سست بشم، ترسیدم. به همین خاطر تصمیم گرفتم با نفسم مبارزه کنم و خودم رو کنترل کنم. باید خودم رو کنترل می کردم تا به چیزی که میخواستم برسم... وگرنه واقعا لحظه شماری می کردم که برگردم.»
آنقدر ابراز محبت کرد و از دل تنگی هایش در جبهه برایم گفت که من در مقابل او کم آوردم و دیگر سختیها و تنهایی های خودم را فراموش کردم.
چشمم به بخیه های روی دستش افتاد و از وضعیت دستش پرسیدم که بهتر شده یانه؟
آثار هیجده بخیه روی دست راستش که از پائین تابالا ادامه داشت یک لحظه انسان را به خطا می انداخت که انگار جانوری شبیه به هزارپا روی دستش قرار دارد. در عملیات فتح المبین، با اصابت تیر، استخوان دستش رد شده بود. بعد از اینکه کمی بهبود یافته بود، دوباره در عملیات آزادسازی خرمشهر در اثر پرتاب زیاد نارنجک عصبش قطع شده بود.
می گفت: «تو اولین کسی هستی که بهش می گم. دقیقا یک روز قبل از مراسم خواستگاری شما، یعنی وقتی که جواب مثبت دادید، دستم خوب شد و بعد از مدت ها تونستم حرکتش بدم و باهاش کار کنم و این را از میمنت ازدواج با شما میدونم.»
همراه باشید با قسمت بعد 👋
@defae_moghadas
❣
🔴 باز هم ارسال تصاویر از عزیزان شرکت کننده در تشییع شهدای حادثه تروریستی اهواز 👇👇
🔴 درود بر خواهران و برادران اهوازی که با وجود حادثه رخ داده و شهادت و مجروحیت جمعی از عزیزان، باز هم برای حمایت از نظام مقدس جمهوری اسلامی و ابراز وفاداری به راه شهدا، در برابر دشمنان، با وجود همه مشکلات، نمایشی از قدرت و مقاومت را به نمایش گذاشتند. ✌️
•﷽•
زمانے معناے #اربا_اربا را💔 دانستم ڪه
مادرت تڪہ #استخوانهایت را
ڪنار هم میگذاشت
تا #تو را درست ڪند
گاهے هم کم مے آمد❗️
و آرام زیرِ لب میخواند🗣:
امان از دلِ زینب✨
@defae_moghadas
🍂
امیر سرلشکر حسین حسنی سعدی از جمله فرماندهان دفاع مقدس است که در روزهای خطیر محاصره شهر آبادان، در کنار آیت الله حاج شیخ غلامحسین جمی حضور داشته و دشواری های آن روزها و نیز نقش کم بدیل آن روحانی فقید در حفظ روحیه رزمندگان و تقویت مقاومت را از نزدیک شاهد بوده است. او در گفت و شنود حاضر، شمهای از خاطرات خود از آن دوران را باز گفته است.
گوشه هایی از این مصاحبه را مرور می کنیم 👇
@defae_moghadas
🍂
🎤 جنابعالی از چه مقطعی و چگونه با مرحوم آیتالله جمی آشنا شدید؟ این آشنایی درچه شرایطی انجام شد؟
🔻 در پی حمله رژیم بعث عراق به ایران و اشغال خرمشهر و آبادان، بنده از طرف سرهنگ فروزان، فرماندهی عملیات آبادان ـ خرمشهر را به عهده گرفتم و به خسروآباد ستاد آبادان رفتم و بهجای سرهنگ رضوی، کار را شروع کردم. در آنجا اولین کسی که به سراغم آمد، حضرت آقای جمی(رحمت الله علیه) بودند. ایشان موقعیت را برایم تشریح کردند و بعد جملهای گفتند که هم مرا بسیار شرمنده کرد و هم هر وقت صحبت از ایشان میشود، دلم میخواهد بارها تکرار کنم، که: «من هیچ مزاحمتی برای شما فراهم نمیکنم، فقط به من بگویید چه کاری از دستم ساخته است و چه کار میتوانم بکنم؟» چند دقیقه هم بیشتر ننشستند و گفتند: مزاحم شما نمیشوم... و تشریف بردند.
واقعاً وجود ایشان نعمتی بود.