🍂
🔻 گفتگو با برادر مهدی عادلیان 6
🔰بیسیم چی سردار
حاج اسماعیل فرجوانی
〰🔹〰🔹〰🔹〰
🔻🎤 بچه ها مجروحین را به کجا انتقال دادند ?
بچه ها، ما و دیگر مجروحین را به سنگر 106 که از همان سنگری که به ما تیراندازی شده بود، منتقل کردند. علی بهزادی را هم آوردند و شهدا را به سنگر بغلی انتقال دادند. سنگر 106 سنگری بود که عراقی ها با بلوک سیمانی روی سیل بند ساخته بودند و کاملاً روی رودخانه اروند مسلط بود.
🔻🎤شما از چه ناحیه ای مجروح شدید و وضع عمومی شما به چه شکل بود؟
من از ناحیه دو پا، سه تیر خورده بودم.
🔻🎤در سنگر 106 کدام مجروحان دیگر هم بودند؟
این سنگر دریچه بزرگی رو به آب و دری در پشت داشت و یک قبضه توپ 106 میلیمتری در آن نصب کرده بودند که به سمت آب نشانه رفته بود. برادران غلامرضا نادری، محمد مسعودمنش، امیر مکتبی، سعید سرخانی، علی بهزادی، من و چند نفر دیگر از بچه ها همگی درسنگر 106 شب را به صبح رساندیم. سعید سرخانی کنار من نشسته بود که نیمه های شب در اثر شدت جراحت و خونریزی به شهادت رسید. پتویی را روی او انداختیم.
یکی از برادران بهداری آمده بود و محل جراحت بچه ها را پانسمان می کرد. ولی این کافی نبود. انصافاً باید از زحمات برادران غواصی که از شب تا صبح از ما مجروحین که درسنگر 106 بودیم محافظت می کردند تشکر ویژه ای کرد. چون منطقه تازه تصرف شده آلوده بود و روبروی درب پشتی سنگر نیزار بود و احتمال داشت عراقی ها لابلای آن مخفی شده باشند و به داخل سنگر نارنجک بیندازند.
کما اینکه چون سنگر پر از مجروح بود دیگر جایی برای استراحت برادران سالم غواص نبود.
🔻🎤خاطره ای از آن اجتماع خاص به یاد دارید ?
در همان شب دو نفر از برادران رفتند تا روی پتویی که پشت سنگر ما بود ، بنشینند و مراقب ما باشند، ناگهان متوجه می شوند زیرپتو سه نفر عراقی خود را به خواب زده اند. با داد و فریاد آنها را جلو درب پشتی سنگر آورده و با یک محاکمه انقلابی، محکوم شدند و همانجا حکم را اجرا نمودند.
〰🔹〰🔹〰🔹〰
ادامه دارد
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #جنایات_صدام
در ساعت 4 بامداد 24 فوريه 1991، حملهء زمينی متحدين با هجوم هزاران دستگاه تانك «آبرامز ام يك» آغاز شد. تانكهای متحدين، نعره زنان، به طرف موضع نيروهای ما پيشروی ميكردند. صدام در اين باره بيانيهای صادر كرد كه از طريق راديو پخش شد.
تمام سردمداران رژيم بعث در غارت اموال كويت دست داشتند. عدی، اتومبیلهای آلمانی از نوع مرسدس بنز و ب.ام.و و اساب و وسائل ويلاها، خانه ها و دستگاههاي تهويه را سرقت ميكرد. تمام وسائل باارزشی كه حتی در هتلها، بيمارستانها و سوپرماركتها موجود بودند، توسط عدي غارت شده و به سرقت رفتند. بقيهء مكانها و مؤسسات، سهم سارق ديگر، يعنی حسين كامل حسن بود. بهرهء او، اتومبیلهای غيرآلمانی، مواد غذايی، ساعتهای گرانقيمت و وسائل الكترونيكی بود.
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 آخرین شب در خرمشهر 4⃣
🔸خاطرات سرهنگ عراقی،
کامل جابر
▫️▪️▫️▪️
نابودی گردان یکم، در حکم آغاز نابودی سیستم دفاعی نیروهای ما در قسمت راست خرمشهر بود. این گردان، شاهرگ دفاعی خرمشهر محسوب می شد که با نابودی آن، نیروهای ایرانی توانستند قوای زرهی خود را وارد منطقه کنند. ورود نیروی زرهی باعث شد شکاف بزرگ تر شود؛ در نتیجه، گروه های بیشتری از نیروهای ایرانی وارد منطقه شدند. روحیه نیروهای ما که در قسمت راست مستقر بودند، از هم فرو پاشید؛ طوری که اولین سربازان فراری، از گردان ما بودند؛ چون فرمانده گردان و تعداد دیگری از فرماندهان کشته شدند و این یك فرصت طلایی برای فرار سربازان بود.
محاصره سربازان فراری ما توسط نیروهای اسلامی، از ساعت ۲۳ شب ۱۹۸۲/ ۵ / ۲۳ آغاز شده بود. هر کس در فکر جان خود بود. گویی زمین دهان باز کرده بود تا کشته های ما را ببلعد.
قهرمان کسی بود که می توانست خود را از این مهلکه نجات دهد. هوا آن قدر گرم بود که اگر با آتش دشمن هلاك نمی شدی، از هوای گرم جان سالم به در نمی بردی. گویی پرندگان ابابیل از آسمان فرود می آمدند تا ما را با سجیل سنگباران کنند! هیچ پناهگاهی نبود تا در آن پناه بگیریم؛ چرا که تمام سنگرها در خاکریز میانی نابود شده بود.
جسد افسران همرده خود را می دیدم که با آتش قوی زرهی ایران می سوخت. از خدا كمك خواستم تا مرا از آن جهنم نجات دهد. فریاد كمك كمك سربازان ما که پارچه های سفید را به علامت تسلیم بالا برده بودند، به گوش کسی نمی رسید. جسد سرهنگ ستاد صبحی الدليمي، رییس دایره مهندسی و مسؤول نظامی سپاه سوم که مسؤول ویرانی خرمشهر بود، زیر پای سربازان لگدکوب می شد. من نیز جسد او را عمدا لگد کردم؛ چرا که آن شب به اشتباهی که در خرمشهر مرتکب شدیم، پی برده بردم.
صبح ۱۹۸۲/ ۵ / ۲۳ تمام مواضع خاکریز میانی به تصرف نیروهای اسلامی در آمد؛ در حالی که نیروهای کمکی ایرانی را می دیدم که به این منطقه اعزام می شدند تا مواضع به دست آمده را تقویت کنند.
▫️▪️▫️▪️
دنبال کنید...
@defae_moghadas
#آخرین_شب_خرمشهر 4
🍂
بیا عاشقی را رعایت کنیم
ز یاران عاشق، حکایت کنیم
از آنها که پیمانۀ «لا» زدند
دل عاشقی را به دریا زدند
ببین خانقاه شهیدان عشق
صف عارفان غزلخوان عشق
چه جانانه چرخ جنون میزنند
دف عشق با دست خون میزنند
به رقصی که بیپا و سر میکنند
چنین نغمۀ عشق سر میکنند:
بزن زخم، این مرهم عاشق است
که بیزخم مردن غم عاشق است..
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 گفتگو با برادر مهدی عادلیان 7
🔰بیسیم چی سردار
حاج اسماعیل فرجوانی
〰🔹〰🔹〰🔹〰
🔻🎤 بقیه گردان کی پیش شما به سنگر 106 آمدند؟
با تماس شهید سعید جهانی, حاج علیرضا معینیان و بقیه گردان که درقایق ها مستقر بودند، حرکت کردند و از آنجا ماموریت را ادامه دادند و به محلی که طبق نقشه برای گردان معین شده بود، رسیدند. پس از آن گردان جعفرطیار هم با قایق ها آمدند و پیشروی را بعد ازگردان ما ادامه دادند.
🔻🎤 کی به عقب منتقل شدید ?
شب در اثرخونریزی خوابمان می آمد و تا چرت می زدیم بچه های سالم و با تجربه داد می زدند که نخوابید و بیدار بمانید. وقتی علت را جویا می شدیم می گفتند اگر در حال خونریزی بخوابید کار تمام می شود و میروید آن دنیا. دم دمای صبح بود که یک قایق توانست خود را به ما برساند و جلو بیاید. علی بهزادی و چند نفر از مجروحین را با همین قایق به عقب انتقال دادند. در آن ساعات گلوله های توپ و خمپاره رد و بدل می شد و چون بچه ها پیشروی کرده بودند ما از درگیری ها دور شده بودیم.
🔻🎤آن عکس داخل سنگر را چه کسی از شما گرفت ?
من یک دوربین عکاسی داشتم. در مسجد بهبهانی ها به شهید علی ماپار داده و به او گفتم چون تو با قایق می آیی دوربین را بگیر و جلو بیار. اگر سالم بودم از تو می گیرم ولی اگر هر طور دیگر بودم از من عکس بگیر .صبح در سنگر بودم که صدای علی ماپار را شندیم که می پرسید عادلیان کجاست؟ به او گفتند مجروح شده و در سنگره. تا مرا دید گفت دوربین را آوردم. چه کارش کنم؟ گفتم عکس بگیر دو عکس از ما در سنگر 106 گرفت و پتو را از روی شهید سرخانی برداشتم و گفتم یک عکس هم از او بگیر .
🔻🎤فکر همه جا را در آن شرایط کرده بودید ?
بله من احتمال هر اتفاقی را می دادم . من به علی گفتم : علی حاج اسماعیل هم درسنگر بغلی است برو و از او هم عکس بگیر و بعد برو . من هر وقت شما را در اهواز دیدم ، دوربین را ازت می گیرم. او هم چشمی گفت و رفت.
〰🔹〰🔹〰🔹〰
ادامه دارد
@defae_moghadas
🍂