🦋🌹🦋🌹
می خواهم به #گذشته ها زنگ بزنم
به روزهای #خوب
به #دل های بزرگ
به #جوانی مادرم
به جوانی #پدرم
به #کودکی که کوچه ها را خاطره کرد
می خواهم زنگ بزنم
به مسیر #مدرسه ام
که #خنده های مرا فراموش کرده
به نیمکت های پر از یادگاری مهر
به خنده های ریز ریز
به شب های قطع برق و دو تکه شمع و چراغ توری ای که همه ما را دور هم #جمع میکرد
به سایه بازی
به سایه ی پدرم که از همه بزرگ تر و دست نیافتنی تر بود
ولی دیگر آن #خاطره ها از آن محل کوچ کرده اند
دیگر هیچ گوشی #تلفنی مرا به آن روزها وصل نخواهد کرد..
💕@Delbarongi 💕
#خاطره🍃
مادرا نکنین از این کارا😐
سلام
یه آقایی همسایه بابا بزرگم اینا بود این آقا هفته ای سه شب خونه ما بود برا خاستگاری خواهرم خونه بابا بزرگ، و عمو بزرگم هم ماهی یه بار میرفت که اونا با بابا حرف بزنن، جواب مثبت بگیرن.
بعد یه روز مامانم با خانوم این آقا داشتن صحبت میکردن که خانومه میگه فلانی خواستگار دخترته مامانم میگه آره اونام مثل شما چند بار اومدن ولی دختر ما کم سن هستش قصد نداریم فعلا شوهرش بدیم بعد خانومه بر میگرده میگه وا ما کی اومدیم خونه شما خواستگاری😳 آقا ه اصلا تو خونه نمی گفته برا خواستگاری میرم حتی پسرش هم خبر نداشته😱 بعد که پسرش با یکی اذدواج کرد خودش گفته بود من از هر دختری خوشم میومدمیرفتم واسه پسرم خواستگاری تو خونه هم اصلا نمیگفتم🤯نمیدونم مریضش چی بود ولی پسراش زن گرفت دختر دارا از دسش راحت شدن ه😂😂
💕@Delbarongi 💕
💕دلبرونگی💕
🍃🍃🍃🌸🍃🌸 از خاطره ی نمک میگه.... 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
سلام بانو یاد #خاطره ای افتادم.مابچه بودیم برای عموم رفته بودن خاستگاری .
شب خرج برون..بعد بچه های خانواده عروس نمک ریخته بودن توکفش های همه عموهاوزنعموها وقتی مراسم تموم شده بود اومده بودن کفش هارو پاکنند متوجه نمک شده بودن وهمه کفش هاشون رو یه تکون داده بودن جلو خانواده عروس
.الان بعداز هفده سال هنوز همه دوره هم جمع میشوندیادشون میوفته وکلی میخندند
.بنده خدا زنعموم خیلی حرص خورد ازدست بچه ها.🌹
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
💕@delbarongi💕