eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
👩‍⚖ 🌷 روي صندليهاي داخل فرودگاه نشستيم و چند دقيقه ي بعد با اعلام پرواز كيش به سمت گيت رفتيم و سوار هواپيما شديم. اولين بار بود كه سوار هواپيما ميشدم و استرس خيلي زيادي داشتم. به تكيه گاه صندلي تكيه داده بودم و دستهام رو مشت كرده بودم؛ اما احسان خيلي خونسرد به روبه روش خيره بود. مهماندار هواپيما شروع به گفتن توصيه ها كرد و من بار ديگه دلم آشوب شد. رو به احسان گفتم: - اگه هواپيما سقوط كنه چي ميشه؟ پوزخندي زد و گفت: - هيچي! ميميريم. نگاهي بهش انداختم و گفتم: - چطور ميتوني به اين راحتي بگي؟ - خب چي بگم؟ بگم به حول و قوه ي الهي سوپرمَن از راه ميرسه و نجاتمون ميده؟ حرف‌زدن باهاش غلط محض بود. سرم رو به سمت پنجره چرخوندم و با اعلام خلبان كه «تا چند دقيقه ي ديگه هواپيما بر فراز آسمان تهران به مقصد كيش بلند ميشه.» قلبم شروع به تپيدن كرد. صداي هواپيما استرسم رو بيشتر كرد. چشمهام رو روي هم گذاشتم و از ترس به صندلي چسبيدم. فايده اي نداشت و قلبم با ضربه به سـ*ـينهم ميكوبيد. دست احسان رو كه روي پاهاش گذاشته بود، توي مشتم گرفتم و فشردم. هواپيما ديگه تو حالت ساكني قرار گرفته بود. كمكم چشمهام و بعد مشتم رو باز كردم. با ديدن مچ دست احسان كه به شدت قرمز شده بود تازه فهميدم كه چقدر مچش رو فشار داده بودم، جاي ناخنهام روي دستش مونده بود. توي اون لحظه اصلاً متوجه نبودم كه دارم چيكار ميكنم. حتي به اين فكر نكرده بودم كه ما تازه به هم محرم شديم و اگه توي لحظه ي ديگه اي بود عمراً اگه اين كار رو ميكردم. فوراً دستش رو رها كردم و خجالتزده سرم رو پايين انداختم و گفتم: - ايواي ببخشيد! شرمنده! من اصلاً حواسم نبود. خيلي ترسيده بودم. سري تكون داد و گفت: - مگه هواپيما هم ترس داره؟! چيزي نگفتم و به آسمون آبي خيره شدم. *** احسان با پرادوي مشكيرنگي كه كرايه كرده بودم تا اين چند روزي كه اينجاييم راحت باشيم، به سمت سوئيتي كه آريا توي كيش داشت و كليدش رو بهمون داده بود تا ماه عسل به اصطلاح خوشمون رو توش بگذرونيم رفتيم. مبينا به روبه روش خيره بود. نميدونستم كه واقعاً چه اصطلاحي رو بايد براش به كار ببرم؛ زن؟ همسر؟ آشنا؟ ناشناس؟ غريبه؟ واقعاً كجاي زندگيم جا داشت؟ به نظر من كه فقط يه واسطه بود، واسطه ي رسيدن به هستي؛ همين و بس. روبه روي سوئيت ايستادم و رو به سمت مبينا كه همچنان به روبه روش خيره بود گفتم: - همينجاست.⚘⚘⚘ 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
Joze 02-Aghaie Tahdir.mp3
32.09M
📖 تلاوت تحدیر (تندخوانی) 🌺 📥توسط استاد معتز آقایی ⏲ «در 33 دقیقه یک جزء تلاوت کنید» 📩 به دوستان خود هدیه دهید. 🌙 هر روز ماه مبارک رمضان در کانال ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
💐 مادرم کرده سفارش که بگو اول ماه "بابی انت و امی یا اباعبدالله" بابی انت و امی که خجالت دارد همه ایل و تبارم به فدات یا اباعبدالله🦋  ↷↷   @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
روایت شده است که حضرت امیرالمومنین علیه السلام هنگام افطار این دعا را زمزمه می‌کردند:  «بِسْمِ اللّهِ اَللّهُمَّ لَکَ صُمْنا وَعَلى رِزْقِکَ اَفْطَرْنا فَتَقَبَّلْ مِنّا اِنَّکَ اَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ»  خدایا براى تو روزه  گرفتیم و با روزى تو افطار می‌کنیم پس از ما بپذیر که به راستى تو شنوا و دانایى.  ↷↷   @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
17.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| یا إِلٰهَنا ✨ ☜ سال‌هاست که عادتِ روزانه‌ی ما شده؛ اذان و اقامه می‌خوانیم؛ أشهد أن لا اله الّا الله... خنده دار نیست؟! • چه الهی... که هوش از سرمان نبرده است؟! • چه الهی... که برای لمسِ آغوشش، به هیجان مبتلا نمی‌شویم؟! • چه الهی که حوصله‌اش را، در خلوتیِ نیمه‌های شب نداریم؟!  ↷↷   @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
لشكر كوفه به سوى امام حمله مى برد. امام دفاع مى كند و سپس چون شير به قلب سپاه حمله مى برد. امام، شمشير مى زند و به پيش مى رود. تعداد زيادى از نامردان را به خاك و خون مى كشد. نگاه كن! امام متوجّه سمت راست سپاه مى شود، آن گاه حمله مى برد و فرياد مى زند: "مرگ بهتر از زندگى ذلت بار است". اكنون به سمت چپ لشكر حمله مى برد و چنين رجز مى خواند: أَنَا الحُسَينُ بنُ عَليّ***آلَيتُ أَنْ لا أنثَنِي من حسين بن على هستم و قسم خورده ام كه هرگز تسليم شما نشوم. همه تعجّب مى كنند. حسينى كه از صبح تا به حال اين همه داغ ديده و بسيار تشنه است، چقدر شجاعانه مى جنگد. او چگونه مى تواند به تنهايى ده ها نفر را به خاك هلاكت بنشاند. امام تلاش مى كند كه خيلى از خيمه ها دور نشود. به سپاه حمله مى كند و بار ديگر به نزديك خيمه ها باز مى گردد. زيرا به غير از امام سجّاد(ع)، هيچ مردى در خيمه ها نيست. امام چند بار به سپاه دشمن حمله مى كند و تعداد بسيارى را به جهنم مى فرستد و هر بار كه به خيمه ها باز مى گردد، صداى "لا حَوْلَ و لا قُوّةَ الّا بالله" ايشان به گوش مى رسد. صداى امام، مايه آرامش خيمه هاست. امام رو به سپاه كوفه مى كند و مى گويد: "براى چه به خون من تشنه ايد؟ گناه من چيست؟" صدايى به گوش امام مى رسد كه دل او را به درد مى آورد و اشكش جارى مى شود: "ما تو را مى كشيم چون كينه پدرت را در سينه داريم". اشك در چشم امام حلقه مى زند. آرى! او (كه خود اين همه مظلوم و غريب است) اكنون براى مظلوميّت پدرش گريه مى كند. * * * بار ديگر امام به قلب لشكر مى تازد و شمشير مى زند و جلو مى رود. فرماندهان سپاه كوفه در فكر اين هستند كه در مقابله با امام حسين(ع) چه كنند. آنها نقشه اى شوم مى كشند بايد حسين را از خيمه ها دور كنيم و آن گاه به خيمه ها حمله ببريم، در اين صورت ديگر حسين در هم مى شكند و نمى تواند اين گونه شمشير بزند. قرار مى شود در فرصتى مناسب، شمر همراه سربازان خود به سوى خيمه ها حمله كند. هنگامى كه امام به قلب لشكر حمله كرده است، شمر دستور حمله به خيمه ها را مى دهد. امام متوجّه مى شود و فرياد مى زند: "اى پيروان شيطان! مگر دين نداريد و از قيامت نمى ترسيد؟ غيرت شما كجا رفته است؟". شمر مى گويد: "اى حسين چه مى گويى؟". امام مى فرمايد: "تا من زنده هستم به ناموسِ من، نزديك نشويد". سخنِ امام، لشكر شمر را به خود مى آورد و غيرت عربى را به آنها يادآور مى شود. شمر مى بيند به هيچ وجه صلاح نيست كه به حمله ادامه دهد. سپس دستور عقب نشينى مى دهد. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
شبتون بخیر التماس دعای فرج 🦋🌹💖🌟✨🌙