هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#هفتشهرعشق
#دوازدههمینمسابقه
#صفحهصدچهلیکم
نامه اى از طرف يزيد به كوفه مى رسد. او فرمان داده است تا ابن زياد اسيران را به سوى شام بفرستد. او مى خواهد در شام جشن بزرگى بر پا كند و پيروزى خود را به رخ مردم شام بكشد.
اسيران را از زندان بيرون مى آورند و بر شترها سوار مى كنند. نگاه كن بر دست و گردن امام سجّاد(ع) غُلّ و زنجير بسته اند.
آيا مى دانى غُلّ چيست؟ غُلّ، حلقه آهنى است كه بر گردن مى بندند تا اسير نتواند فرار كند. دست هاى زنان را با طناب بسته اند. واى بر من! بار ديگر روسرى و چادر از سر آنها برداشته اند.
يزيد دستور داده است آنها را مانند اسيرانِ كفّار به سوى شام ببرند. او مى خواهد قدرت خود را به همگان نشان بدهد
و همه مردم را بترساند تا ديگر كسى جرأت نكند با حكومت بنى اُميّه مخالفت كند.
يزيد مى خواهد همه مردم شهرهاى مسير كوفه تا شام ذلّت و خوارى اسيران را ببينند.
آفتاب بر صورت هاى برهنه مى تابد و كودكان از ترس سربازان آرام آرام گريه مى كنند. يكى مى گويد: "عمّه جان ما را كجا مى برند؟" و ديگرى از ترس به خود مى پيچد.
نگاه كن! مردم كوفه جمع شده اند. آن قدر جمعيّت آمده كه راه بندان شده است. همه آنها با ديدن غربت اسيران گريه سر داده اند.
امام سجّاد(ع) بار ديگر به آنها نگاه مى كند و مى گويد: "اى مردم كوفه، شما بر ما گريه مى كنيد؟ آيا يادتان رفته است كه شما بوديد كه پدر و عزيزان ما را كشتيد".
نيزه داران نيز، مى آيند. سرهاى همه شهيدان بر بالاى نيزه است.
شمر دستور حركت مى دهد. سربازان، مأمور نگهبانى از اسيران هستند تا كسى خيال آزاد كردن آنها را نداشته باشد.
صداى زنگ شترها، سكوت شهر را مى شكند و سفرى طولانى آغاز مى شود.
چه كسى گفته كه زينب(س) اسير است. او امير صبر و شجاعت است. او مى رود تا تخت پادشاهى يزيد را ويران كند. او مى رود تا مردم شام را هم بيدار كند.
سرهاى عزيزان خدا بر روى نيزه ها مقابل چشم زنان است، امّا كسى نبايد صدا به گريه بلند كند.
هرگاه صداى گريه بلند مى شود سربازان با نيزه و تازيانه صدا را خاموش مى كنند. بدن اسيران از تازيانه سياه شده است.
كاروان به سوى شام به پيش مى رود. شمر و همراهيان او به فكر جايزه اى بزرگ هستند. آنها با خود چنين مى گويند: "وقتى به شام برسيم يزيد به ما سكّه هاى طلاى زيادى خواهد داد. اى به قربان سكّه هاى طلاى يزيد! پس به سرعت برويد، عجله كنيد و به خستگى كودكان و زنان فكر نكنيد، فقط به فكر جايزه خود باشيد.
كاروان در دل دشت و صحرا به پيش مى رود. روزها و شب ها مى گذرد. روزهاى سخت سفر، آفتاب سوزان، تشنگى، گرسنگى، گريه كودكان، بدن هاى كبود، بغض هاى نهفته در گلو و...، همراهان اين كاروان هستند.
لباس همه اسيران كهنه و خاك آلود شده است. شمر مى خواهد كارى كند كه مردم شام به چشم خوارى و ذلت به اسيران نگاه كنند.
امام سجّاد(ع) در طول اين سفر با هيچ يك از سربازان سخنى نمى گويد. او غيرت خدا است. ناموسش را اين گونه مى بيند، خواهر و همسر و عمه هايش بدون چادر و مقنعه هستند و مردم شهرهاى بين راه آنها را نگاه مى كنند و همه اينها، دل امام سجّاد(ع) را به درد آورده است.
به هر شهرى كه مى رسند مردم شادمانى مى كنند. آنها را بى دين مى خوانند و شكر خدا مى كنند كه دشمنان يزيد نابود شدند.
واى بر من! اى قلم، ديگر ننويس. چه كسى طاقت دارد اين همه مظلوميّت خاندان پيامبر را بخواند، ديگر ننويس!
روزها و شب ها مى گذرد...، كاروان به نزديك شهر شام رسيده است.
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#امامحسینعلیهالسلام
#دوازدههمینمسابقه
#ویژهیماهمبارکرمضان
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
∞♥∞
#صرفاجهتاطلاع🌱
چه آدمها کهدردنیایحقیقی
بهشتیبودندودرفضایمجازی تقدیرشانجهنمیشد!
براستیما چقدردرهنگامه
قدمزدندرحیاطخلوتاینبرزخ
بیکران،احتیاطمیکنیم؟!
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
#پند
و امّا حقّ فرزندت اين است كه بدانى او از توست و با خوب و بدش در دنيا، منتسب به توست و بى گمان، تو درباره آنچه بر عهده ات است: خوب تربيت كردن او و او را به سوى خداوند عزّوجلّ راهنمايى كردن و به فرمان بردارى از او(خداوند) يارى كردن، مسئولى. پس در كار او، همانند كسى عمل كن كه مى داند براى نيكى كردن به او پاداش مى گيرد و بر بدى كردن به او مجازات مى شود
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
💕#آدمها فکر میکنند اگر یک بارِ دیگر متولد شوند، جورِ دیگری #زندگی میکنند، شاد و #خوشبخت و کم اشتباه خواهند بود. فکر میکنند میتوانند همه چیز را از نو بسازند، محکم و بینقص! اما #حقیقت ندارد. اگر ما جسارت طورِ دیگری زندگی کردن را داشتیم، اگر قدرت #تغییر کردن را داشتیم، اگر آدم ساختن بودیم، از #همین جای زندگیمان به بعد را مىساختيم.
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
#حرف_حساب💫
سکوت در اثر بستن دهان نیست؛🤐
در اثر باز کردن فکر است،🧠
هر چه فکر بازتر، سکوت بیشتر،
هر چه فکر بسته تر، دهان بازتر!🗣
#تلنگر
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
┄┅─✵💝✵─┅┄
خدایا
آغازی که تو
صاحبش نباشی
چه امیدیست به پایانش؟
پس با نام تو
آغاز می کنم روزم را
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی به امید تو💚
🦋🌹💖🌻🇮🇷🇮🇷
@hedye110
گر پرده ز رخ باز نماید مهدی
از خلق جهان دل برباید مهدی
ای شیعه چنان منتظر مولی باش
گویی که همین جمعه میاید مهدی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
#هدیهاجباری👩⚖
#پارتهشتادپنجم🌷
﷽
چشم به شما كمك ميكنم، بعد دوتايي ميريم كنارشون ميشينيم.
لبخند قشنگي زد و دستم رو گرفت.
- خدا رو شكر كه تو شدي عروس گل من!
- خدا رو شكر كه شما مادرشوهر عزيز منيد!
سبد سالاد رو برداشتم و مشغول خردكردن كاهوها شدم. آناهيتا كه شال آبي
كمرنگي روي موهاي بلوندش انداخته بود و مانتوي سفيدرنگي با جين لوله تفنگي
پوشيده بود وارد آشپزخونه شد.
- زنعمو كاري داري بهم بگو.
خاله به عقب برگشت و با ديدن آناهيتا شوكزده نگاه كرد. يه لحظه جا خوردم كه
چرا خاله اينطور نگاهش ميكنه! بعد همونطور ماتومبهوت گفت:
- نه ممنون مبينا هست.
عشـ*ـوه اي به صداش داد و گفت:
- پس به مبينا كمك ميكنم.
خاله همچنان با چشمهايي درشت شده بهش نگاه ميكرد. مثل اينكه توقع چنين
حرفي رو ازش نداشت. آناهيتا روي صندلي كنارم نشست و بهم خيره نگاه كرد.
لبخندي روي لبم آوردم و به سمتش نگاه كردم كه گفت:
- كمك نميخواي؟
- نه عزيزم.
پوست كن كنار سبد رو برداشت و خيارها رو پوست گرفت. كمي ناشيانه كارهاش رو
انجام ميداد؛ شايد شبيه خانمهايي كه دست به سياهوسفيد نميزنن.
- پرستاري؟
- آره.
- چند سالته؟
- ٢٤ .شما چي؟
.٢٧ -
پس خوشحالم كه يه خواهر بزرگتر از خودم دارم.
پوزخندي زد و خيار پوست كنده شده رو داخل ظرف گذاشت.
- زنعمو خيلي ازت تعريف ميكنه.
- ايشون لطف دارن. خاله خودش خوبه همه رو خوب ميبينه.
يه تاي ابروش رو بالا داد.
- خوبه! چهرهت خيلي شبيه به يكي از دوستام توي دبستانه! كدوم دبستان درس
خوندي؟
- من اونموقع تهران نبودم.
- پس كجا بودي؟
- شهر خودمون!
چشمهاش درشت شد و با تمسخر نگاهم كرد. تك خندهاي توي صداش نشست.
- يني شهرستاني هستي؟
منظورت از شهرستان رو نميدونم؛ ولي اگه منظورت اينه كه تهراني نيستم، بايد
بگم كه نه من تهراني نيستم.
- واي خداي من! اين رو عمو و زنعمو هم ميدونن؟
- من چيز پنهوني ندارم!
- باورم نميشه! آخه چطور زنعمو راضي به ازدواجتون شده؟!
- چرا نبايد راضي ميشد؟
- چنين چيزي تابه حال توي خونوادهمون نبوده. واقعاً يعني احسان به خاطر تو
دخترهي پشت كوهي حاضر نشد با دخترهاي فاميل ازدواج كنه؟
دستهام رو از شدت عصبانيت مشت كرده بودم. اصلاً دوست نداشتم كه توي اين
جمع چيزي بگم و باعث دلخوري بشم؛ ولي اگه الان جوابش رو نميدادم به معناي
واقعي منفجر ميشدم!
- آناهيتاجان! چرا بايد همهي آدماي پشت كوه دماوند از نظر شما پشتكوهي
محسوب بشن؟ ضمنًا احسان من رو همينجوري خواسته. لابد من چيزي داشتم كه
دختراي فاميلتون نداشتن.
🌻🌻🌻🌻
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام حسن مجتبی علیهالسلام فرمودند:
هرکس خدا را بشناسد، (در عمل و گفتار) او را دوست دارد و کسی که دنيا را بشناسد آن را رها خواهد کرد.✨
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
مداحی آنلاین - تکیه بر خدا - استاد عالی.mp3
2.17M
♨️تکیه بر خدا
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #عالی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄
#ختم_روزانه
✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند:
در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨
📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹.
قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج)
دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷
#التماس_دعا_برای_ظهور
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>