🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂 🦂🌕🦂🌕🦂 🌕🦂🌕 🦂 ♡﷽♡ #قمردرعقرب🕷 بقلم #الهه_بانو #قسمت1161 •┈┈••✾🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕•✾••┈┈• ۱۱۶۱ - خب چیکار کنه ؟ مگه تقصیر خودشه ؟ این همه آدم از بوی بد پا رنج می برن بیا سرشو ببر ، درست میشه ؟ تازه ندیدی بنده خدا هم داخل کفش جوش شیرین می‌ریزه هم رسیده نرسیده می‌ره پاها و جوراباشو می شوره هم کفشاشو زمستون و تابستون می‌زاره داخل حیاط نصف بیشتر سال هم که صندل می پوشه نه کتونی خدایی انصاف نیست واسه گناه نکرده مجازات بشه - اینا رو ولش کن حالا من چیکار کنم ؟ می‌شناسمش دیگه ! تا شرطو عملی نکنم دست بردار نیست - خب بیخود همچین شرطی گذاشتی - من چه می دونستم تهران لیسانس مخ زنی اطفال خونده ؟ دوباره می خندم باز هم واژه چینی خاص خودش را به کار می برد راست می گفت انگار مرتضی ذهن خوانی بچه ها را هم از بر بود - فعلاً پاشو بریم پایین یه فکری واسه ناهار بکنیم تو که فکر نمی کنی سادات جان اجازه بده سر ظهری بچه هاش گرسنه برن از این خونه ؟ - راست میگی حواسم نبود ! بریم راه حل خوبی به ذهنم رسیده بود برای منحرف کردن ذهنش راست گفته اند از هر چیزی که بدت بیاید به سرت خواهد آمد حالا شده بود حکایت تمیزی و وسواس یلدا و بوی پای مرتضی ! وارد آشپزخانه می شویم نگاهی به ساعت روی دیوار می اندازم یازده صبح را نشان می داد نه وقت برای پختن خورش داشتیم ، نه مرغ یک لحظه یاد روستا می افتم و شبی که همراه پسر عمو به آنجا رفته بودیم از ترکیب برنج و عدس و پیاز و کشمش یک وعده غذای بیاد ماندنی درست کرده بودم الان که اوضاع بهتر بود گوشت هم داشتیم ! بی خیال عدس شده و تصمیم می گیرم استانبولی درست کنم ! - تو برنج خیس کن من پیازارو ریز می کنم گوشتو از فریزر در بیار ، بعد اون سیب زمینی ها رو نگینی خورد کن یلدا ! گوجه هم داریم ، بیار رنده کنیم با رب تفت بده غذا خوش رنگ تر میشه یلدا سر تکان داده و در سکوت آنچه گفته بودم عملی می کند و من با خودم فکر می کنم چقدر کدبانو شده ام در طول این مدت البته عجیب نبود ! وقتی کدبانو هایی مثل بی بی و سادات جان الگوی من بودند باید هم امروز شاگرد از استاد سر تری می شدم ...... •┈┈••✾🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕•✾••┈┈• پرش به پارت اول♡👇 https://eitaa.com/dhuhastory/15776 ●|رمان قمر در عقرب مختص مخاطبان کانال👇 |√• https://eitaa.com/joinchat/1365966931C6f6bcfaad8 •√| ⛔️کپي حرام⛔️ 🦂 🌕🦂🌕 🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂 🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂