eitaa logo
ضُحی
11.2هزار دنبال‌کننده
546 عکس
475 ویدیو
22 فایل
﷽ کانال داستان‌های شین الف 🖋 #ضحی #فانوسهای‌بیابانگرد #نت_آب(چاپ اول) 🪴کانال شخصی @microwriter 🪴کانال آموزشی @ravischool 🪴تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/3423469688C4b18e5272e 👈رمان قمردرعقرب بقلم نویسنده دیگری میباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
ضُحی
🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂 🦂🌕🦂🌕🦂 🌕🦂🌕 🦂 ♡﷽♡ #قمردرعقرب🕷 بقلم #الهه_بانو #قسمت1168 •┈┈••✾🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕•✾••┈┈• ۱۱۶۸
🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂 🦂🌕🦂🌕🦂 🌕🦂🌕 🦂 ♡﷽♡ 🕷 بقلم •┈┈••✾🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕•✾••┈┈• ۱۱۶۹ الله اکبر الله اکبر الله اکبر ... سلام نماز را داده و بر می خیزم عزیز جان و کاظم به انتظار من ایستاده اند بر خواسته و داخل اتاق کناری به سرعت لباس عوض می کنم کم چیزی نبود ؛ به دیدار علی آقا ترابی می رفتیم ! کت شلواری که همراه قمر خریده بودم پوشیده و آخرین نگاه را داخل آینه به خودم می اندازم می خواهم از اتاق بیرون بروم که دلم نمی آید آخرین آمار را به او ندهم به سرعت انگشتانم دست به کار شده و پیامکی برایش می فرستم این هم راه بدی نبود برای آرام کردن دلی که حالا دلتنگ حضورش بود * از حیدر به حنا خانوم ! از حیدر به حنا خانوم ! کت شلوار پوشیده و حاضر و آماده همراه عزیز جون و پدر بچه میریم دیدن علی آقا جات خیلی خالیه حالا برگشتیم گزارش بعدی ارسال میشه فعلاً ! گوشی را داخل جیبم می گذارم و از اتاق بیرون می زنم چقدر انتظار امشب و این لحظه را کشیده بودم واقعاً حس عمو بودن داشتم ! - ببخشید ! - خدا ببخشه میبینم که همون تیپی رو زدی که شب عروسیمون زده بودی - دیگه دیگه چه کنیم ؟ یه داداش که بیشتر نداریم - قربونت !!! با لبخندی که حالا روی لب های هر سه نفرمان نشسته بود از خانه بیرون می زنیم به ناچار همین فاصله ی کوتاه تا خانه ی خاله حلیمه را با ماشینم می رویم عزیز جان پا درد داشت ! - بفرمایید ، بفرمایید ! بی بی جون قدم سر چشم ما گذاشتید حاج حیدر خوش اومدی کاظم با ذوقی که بیشتر سرچشمه گرفته از هیجانات پدرانه اش بود تعارف می کند در خانه توسط رضا ، باجناق گرامی باز می شود مثل همیشه با آرامش و روی گشاده برخورد می کند وارد می شویم حدس می زدم امشب خاله حلیمه همه را دعوت کرده باشد البته اینکه مش مراد نیامده هم قابل حدس زدن بود ! - ماشالا ، ماشالا هزار الله اکبر ، چشمم کف پاش چه پسری ! - ممنون بی بی جون پسرم سلام کرده ! - سلام به روی ماهش خودت خوبی مادر ؟ - الهی شکر خیلی خوشحالم از دیدنتون بی بی جونم عزیز جان و سوگل احوالپرسی می کنند وسط تعارف کردن هایشان خودم را وسط انداخته و اظهار وجود می کنم - به به ! چه پسری چطوری مامان خانوم ؟ مبارک باشه مادر علی ! - سلام حاج حیدر وای مرسی دست بوس شماست گل پسرم - ای جانم علی نگهدارش باشه ..... •┈┈••✾🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕•✾••┈┈• پرش به پارت اول♡👇 https://eitaa.com/dhuhastory/15776 ●|رمان قمر در عقرب مختص مخاطبان کانال👇 |√• https://eitaa.com/joinchat/1365966931C6f6bcfaad8 •√| ⛔️کپي حرام⛔️ 🦂 🌕🦂🌕 🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂 🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂