ضُحی
🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂 🦂🌕🦂🌕🦂 🌕🦂🌕 🦂 ♡﷽♡ #قمردرعقرب🕷 بقلم #الهه_بانو #قسمت1173 •┈┈••✾🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕•✾••┈┈• ۱۱۷۳
🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂
🦂🌕🦂🌕🦂
🌕🦂🌕
🦂
♡﷽♡
#قمردرعقرب🕷
بقلم #الهه_بانو
#قسمت1174
•┈┈••✾🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕•✾••┈┈•
۱۱۷۴
- خب دیگه
عزیز جون رخصت میدی ؟
- برو به سلامت مادر
دست خدا به همراهت
زنگت نمی زنم تا خودت که رسیدی خبر بدی
کاظم خودش را برای خداحافظی و بدرقه ام رسانده
از زیر قرآنی که بالا نگه داشته رد می شوم و دل می سپارم به خدای همین قرآن
- ممنون داداش
دیگه حواست به تمام دارایی من باشه
من که امیدم بعد از خدا به خودته !
- خیالت راحت ، برو به سلامت
بی بی جون به گردن منم حق مادری داره
واسش کم نمیزارم
تو برو به زندگیت برس مهندس !
شیرین حرف می زند
شیرین و از ته دل
راست می گفت
به حرف نبود !
کاظم خودش را برادر من و پسر دیگر عزیز جان می دانست
پشت فرمان نشسته و استارت می زنم
هنوز ماشین از پیچ کوچه رد نشده که دست عزیز جان کاسه ی آب را بالا آورده و پشت سرم روی زمین می ریزد
بسم الله را زیر لب می گویم و آیة الکرسی را کمی بلند تر روی زبانم جاری می سازم
از جلو قبرستان که رد می شوم فاتحه ای نثار سد بابا و سید موسی و تمام اسیران خاک کرده و از خداوند بخشنده برای همگی خانه ای در بهشت طلب می کنم
هنوز نیم ساعت از راه افتادنم نگذشته که صدای پیامک گوشی بلند می شود
نگاهم سمت گوشی کشیده شده و نام مخاطب را می بینم
چه عجب !
بالاخره خانوم یادی از ما کرد
کاش زودتر مادرش می آمد !
لبخند به پهنای صورتم کش می آید
قمر بود که پیام داده و جویای احوالم بود
عشق این دختر آنقدر ویرانگر بود که احتیاط حکم می کرد اول کنار بزنم و بعد پیامش را باز کنم
* سلام حاج حیدر آقا
خوبید ؟
بی بی جونم چطوره ؟
نی نی کوچولوی سوگل رو دیدید ؟
راست گفته بود ؟
واقعاً شبیه کاظم آقاست ؟
چه طوماری هم برایم ردیف کرده بود از سوالات رگباری
حضور این دختر به هر شکلی که بود قلبم را در سینه به تقلا وادار می کرد
با دست هایی که نه از مغزم بلکه از همین قلب بی قرار فرمان می گرفتند شروع به چیدن واژه ها در کنار یکدیگر می کنم
* علیک سلام بر حنا خانوم گل !
الهی الحمدلله ، همگی خوبیم
ولی انگاری شما بهتری که حالی از ما نمی پرسی !
علی آقا هم خیلی خوب بود
تصور کن یه سیبو از وسط نصف کردی
شکر خدا بیشتر به کاظم شبیهه !
پیام را ارسال می کنم در حالی که می دانم همین جمله ی آخر بستر را برای کل کل کردن مهیا می کند
* بله ، شما درست می فرمایید !
نه اینکه اگه سوگل خوشگل نبود کاظم آقای شما نمی گرفتش پس بایدم این حرفو بزنید
در ضمن ، پسره !
خوشگل نبودم نبود
بالاخره پسرای زشت هم جذابیت های خاص خودشونو دارن !
پیامش را می خوانم و از ته دل می خندم
عجب آدمی بود
الان داشت می گفت کاظم زشت است و پسرش هم اگر به او رفته باشد همین طور ؟
این دختر چرا برای از رو بردن من خودزنی راه انداخته ؟
کافی بود این حرف به گوش سوگل برسد تا حق این دوست از خواهر نزدیک تر را کف دستش بگذارد .....
•┈┈••✾🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕•✾••┈┈•
پرش به پارت اول♡👇
https://eitaa.com/dhuhastory/15776
●|رمان قمر در عقرب مختص مخاطبان کانال👇
|√• https://eitaa.com/joinchat/1365966931C6f6bcfaad8 •√|
⛔️کپي حرام⛔️
🦂
🌕🦂🌕
🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂
🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂