ضُحی
🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂 🦂🌕🦂🌕🦂 🌕🦂🌕 🦂 ♡﷽♡ #قمردرعقرب🕷 بقلم #الهه_بانو #قسمت938 •┈┈••✾🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕•✾••┈┈• ۹۳۸
🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂
🦂🌕🦂🌕🦂
🌕🦂🌕
🦂
♡﷽♡
#قمردرعقرب🕷
بقلم #الهه_بانو
#قسمت939
•┈┈••✾🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕•✾••┈┈•
۹۳۹
صدای در خانه می آید و پشت بندش صدای مهربان عمه ناهید را می شنوم که همراه یلدا آمده
این خانه هر روز میهمان داشت
البته هیچ کس خودش را زیر سقف خانه ی پدری مهمان نمی دانست
- سادات جان !
هستی قربونت برم ؟
- هستم مادر
یا علی
سادات جان زیادی شبیه بی بی بود به خصوص وقتی برای برخاستن از روی زمین دست به زانو گرفته و یا علی می گفت
فرزندان این مادر هر کدام یک کلید داشتند و وقتی به دیدار پدر و مادر می آمدند زحمت باز کردن در را خود می کشیدند گرچه همگی پیش از ورود زنگ می زدند
- سلام عمه جون
- سلام به روی ماهت دختر قشنگم
بی وفا !
حالا من نیام تو نباید یه سر به ما بزنی ؟
- ببخشید
خوبید شما ؟ عمو یاشار ، بچه ها چطورن ؟
- خوبیم فدات شم
شله زرد پخته بودم گفتم اول سهم سادات جانو بیارم
بیا ، زحمت بکش کاسه بیار دور هم بخوریم
- چشم
ظرف شله زرد در دست یلدا بود که با این حرف مادرش همان جا کنار مادربزرگ می نشیند و من برای آوردن ظرف های کوچک به آشپزخانه می روم
- اوووف !
خفه شدم زیر این ماسک
کی این مرض کوفتی از بین بره راحت شیم
- چی بگم مادر ؟
خدا بخیر کنه
دیدی مهسا چه پر پر شد بچه ؟!
صدای سادات جان را در جواب عمه می شنوم که با نام بردن از مهسا به بغض می نشیند
مهسا !
دختر سمیه خانوم بود که او هم میشد نوه ی خاله ی آقا یاشار
فامیل در فامیل بودند این خانواده
مهسا پرستار جوانی بود ساکن اراک که چند روز پیش خبر ابتلا به کرونا و بعد مرحوم شدنش رسیده بود
دلم به درد آمد وقتی فهمیدم دختر سه ساله ای داشته که از همین سن باید درد بی مادری را بچشد
- واقعیت برای مهسا خیرات کردم
یاشار که انگار آتیش گرفته وجودش
بچه ها پا از خونه میزارن بیرون تن و بدنش می لرزه
- هی مادر
هیچ کس از قسمت آدمی خبر نیاورده
فقط تا هستیم باید که آدم باشیم و قدر همو بدونیم
این روزها صدر اخبار همین بود
هر روز به شنیدن خبری ناگوار می گذشت
یا یک عزیز را از دست می دادیم یا یک چهره ی معروف را
- بفرمایید
دستتون درد نکنه عمه
خدا رحمت کنه تازه درگذشته رو
- نوش جونت
خدا ببخشه و بیامرزه جمیع اسیران خاک رو
نمی فهمم حکمت خدا رو از این کار ؟ این مریضی ؟ این درد بی درمون !
- من از هر طرف نگاه می کنم کار خدا مشکل ندارد عمه
اصل مشکل ما آدما هستیم
اگر نه به قول بی بی جون مریضی هم یه بخشی از زندگیه دیگه فقط من فکر می کنم الان بهترین درسی که می تونیم از این اتفاق بد بگیریم اینه که قدر با هم بودنو بیشتر از قبل بدونیم
- آره خب
فقط خدا خودش به دادمون برسه .....
حرف دلم را زده بودم
چیزی که به آن اعتقاد داشتم
خدا اگر دردی می داد از دو حالت خارج نبود ؛ یا نامش میشد بلا و امتحان الهی یا باید به دنبال دلیل آن در اعمال و رفتار و کردار و بار گناهانی که روی زمین خدا بر دوش گرفته و دنبال خود می کشیدیم می گشتیم و ..... بس !
•┈┈••✾🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕•✾••┈┈•
پرش به پارت اول♡👇
https://eitaa.com/dhuhastory/15776
●|رمان قمر در عقرب مختص مخاطبان کانال👇
|√• https://eitaa.com/joinchat/1365966931C6f6bcfaad8 •√|
⛔️کپي حرام⛔️
🦂
🌕🦂🌕
🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂
🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂