eitaa logo
ضُحی
11.2هزار دنبال‌کننده
551 عکس
470 ویدیو
22 فایل
﷽ کانال داستان‌های شین الف 🖋 #ضحی #فانوسهای‌بیابانگرد #نت_آب(چاپ اول) 🪴کانال شخصی @microwriter 🪴کانال آموزشی @ravischool 🪴تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/3423469688C4b18e5272e 👈رمان قمردرعقرب بقلم نویسنده دیگری میباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
ضُحی
🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂 🦂🌕🦂🌕🦂 🌕🦂🌕 🦂 ♡﷽♡ #قمردرعقرب🕷 بقلم #الهه_بانو #قسمت940 •┈┈••✾🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕•✾••┈┈• ۹۴۰
🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂 🦂🌕🦂🌕🦂 🌕🦂🌕 🦂 ♡﷽♡ 🕷 بقلم •┈┈••✾🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕•✾••┈┈• ۹۴۱ حاج حیدر ساعت نزدیک دو بود که تازه از کار فارغ شده و برای صرف ناهار به سلف سرویس می روم روز کاری بدی را پشت سر گذاشته بودم بد و آزاردهنده وقتی خرمگسی باشد که دائم کنار گوشت ویز ویز راه بیندازد بی شک خستگی غالب می شود بر جسم و روح آدمی به درخواست مهندس صادقی موظف شده بودم تا نیروی کاری که از طرف آقای ... معرفی شده بود را گزینش کرده و محک بزنم همیشه از آدم های مدعی و کوته فکری که گمان می کردند دنیا آفریده شده تا فقط در خدمت آنها و افکار پوچشان باشد متنفر بودم حالا گیر چنین شخصی افتاده ام مهندس صادقی هم معلوم بود اسیر اخلاقیات شده اگر نه خودش بهتر از من می دانست این پسر ظاهراً تحصیلکرده ی باطنا بی سواد چیزی برای ارائه ندارد جز غرور مسخره ای که جایگاه اجتماعی پدرش باعث آن بود و بس جالب است خودش نمی توانست جواب منفی به خواسته ی این بشر بدهد ، پسرش را آوار کرده بود سر من بدبخت بعد از ناهار جواب آخر را به مهندس خواهم داد هنوز دومین قاشق را به دهان نبرده بودم که صدای پیامک گوشی بلند و نام حنا بر آن نقش می بندد پوف کلافه ای میکشم نه دلم آزردن این دختر بچه ی رنج کشیده را می خواهد و نه می توانم از کنار رفتارهای نو ظهورش به سادگی گذشته و بی خیال شوم کاش نام کاربری پیام رسان هایش را برای خط خودم فعال نمی کردم اینجوری لااقل نمی فهمیدم چه غلطی می کند دختره ی بی عقل آخر الان وقت این کارها بود ؟ الان فقط باید به درس دل می داد نه اینکه دائم با پسر عموی معلوم الحالش دل داده و قلوه بگیرد ! جواب اولین پیامش را سرد و سنگین می دهم انتظار دارم جویای دلیل رفتارم بشود ولی برعکس برایم معما می فرستد آن هم معمایی که چند روز قبل دختر دیگری فرستاده و جوابش را نیز خودش داده بود پرنیان خانوم اشراق ، دختر بیکار دیگری که بر عکس حنا درس و دانشگاه را به آخر رسانده بود و با دل دادن به فضای مجازی چیز زیادی از دست نمی داد جواب حنا را می دهم باز هم بر خلاف تمایلات قلبی ام سرد و سنگین و با نامهربانی حالا بیشتر از قبل کلافه ام ، نه از دست او که اینبار از دست خود احمقم مگر حکم خواهرم را نداشت ؟ پس چرا او را از خود می راندم ؟ این رانده شدن چه نتیجه ای داشت جز اینکه او بیشتر سمت مرتضی کشیده می شد ؟ غذا را نیمه کاره رها می کنم به معنای واقعی کلمه کوفتم شد نمی فهمم امروز چه مرگم شده که اختیار رفتارهایم را ندارم بی شک یک سر این بی قراری ها عدم حضور بی بی در کنارم بود کاش نمی رفت ! تا عصر و پایان ساعت کاری سعی می کنم بی قراری ها و دلتنگی هام را دور بزنم تا روی کارم تاثیر نگذارد در مسیر بازگشت به خانه خرید می کنم حالم خیلی روبه راه بود ، شام امشب هم با من بود چقدر این روزها جای خالی دستپخت قمر را احساس می کنم کم کم نبودن ها فشار خود را نشان می دهند ...... •┈┈••✾🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕•✾••┈┈• پرش به پارت اول♡👇 https://eitaa.com/dhuhastory/15776 ●|رمان قمر در عقرب مختص مخاطبان کانال👇 |√• https://eitaa.com/joinchat/1365966931C6f6bcfaad8 •√| ⛔️کپي حرام⛔️ 🦂 🌕🦂🌕 🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂 🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂