ضُحی
🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂 🦂🌕🦂🌕🦂 🌕🦂🌕 🦂 ♡﷽♡ #قمردرعقرب🕷 بقلم #الهه_بانو #قسمت955 •┈┈••✾🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕•✾••┈┈• ۹۵۵
🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂
🦂🌕🦂🌕🦂
🌕🦂🌕
🦂
♡﷽♡
#قمردرعقرب🕷
بقلم #الهه_بانو
#قسمت956
•┈┈••✾🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕•✾••┈┈•
۹۵۶
سوگل
صبح دو شنبه از راه رسیده و کاظم که از من مشتاق تر است برای فهمیدن جنسیت بچه آژانس می گیرد تا با هم به سونوگرافی برویم
دکتر گفته از چهارماهگی می توان جنسیت بچه را تشخیص داد ولی دفعه ی قبل با اطمینان چیزی نگفت
با مزه بود ، هنوز با یادآوری حرف دکتر خنده روی لبم جان می گیرد
چه حجب و حیایی داره فسقلی ، پشت کرده به ما !
در دلم چیزی شبیه قند آب می شود
بر عکس کاظم من دلم پسر می خواست
برای دختری که نه تنها برادر نداشت بلکه از داشتن سایه ای بنام پدر هم محروم بود داشتن پسر می شد یک آرزو
و من عجیب دلم دست یافتن به این آرزو را طلب می کرد
چیزی تا پایان بهمن نمانده
تاریخ زایمان اوایل اردیبهشت است و من که احساس می کنم تاره از این به بعد سنگین خواهم شد مشتاقانه انتظار به دنیا آمدن فرزندم را می کشیدم
- خوبی ؟
اگه سردته بگم بخاری روشن کنه ، ها ؟
- نه خوبه
کاظم لبخند عاشقانه اش را تقدیم نگاهم کرده و بر می گردد
این روزها بیشتر از همیشه هوایم را داشت و من چه حظی می بردم از این نگاه و توجه ویژه که به لطف مادر شدن نصیبم شده بود
- آقا ممنون
همین کنار نگه دارید ما پیاده میشیم
- چشم قربان
با توقف ماشین کاظم پیاده شده و خودش در را برایم باز می کند
دستم را با لطف و به نرمی گرفته پیاده می شوم
در طول این چند ماه هر بار که به مطب آمده بودم همراهی ام کرده
این روزها بیشتر از همیشه مهربانی می کند ، بماند که سخت گیری هایش در مورد درس خواندن حتی در این شرایط خاص هم ذره ای کم نشده !
- میگم میشه بیام داخل ؟
- نمی دونم
ولی گمونم نکنم مشکلی باشه
- بزار بپرسم
از منشی سوال کرده و حالا که مطمئن شده می تواند کنارم حضور داشته و فرزندمان را ببیند لبخند لحظه ای از روی لبش کنار نمی رود
- خانوم بفرمایید !
- ممنون
همراه هم وارد اتاق می شویم
با دکتر احوالپرسی کرده و دراز می کشم
کاظم دست چپم را در دست گرفته و نگاهش را به مانیتور پیش رویش دوخته که صدای دکتر را می شنوم
- ببینیم حال نی نی شما چطوره ؟
ماشالا رشد مناسبی داره اینطور که پیش میره گمونم تا پایان بارداری به چهار کیلو هم برسه
آقای پدر ببین گل پسرتو !
ابروهای کاظم با اشاره ی ناگهانی دکتر به جنسیت بچه بالا پریده و بی اراده زیر لب میگوید
ای تو روحت حیدر !
- هوای خانومتو داشته باش
کار سخت و سنگین ممنوع ولی باید تحرک به اندازه ی کافی داشته باشه
- ممنون خانوم دکتر
- خواهش می کنم عزیزم
مراقب خودتو گل پسرت باش !
از اتاق دکتر بیرون آمده و به محض رسیدن به خیابان کاظم مشت گره کرده اش را در هوا تکان داده با ذوق هیجانش را تخلیه می کند
- یوهوووووو !
خدایا نوکرتم
دمت گرم که به کردار ما نکردی
بالاخره همون شد که تو گفتی خانوم خانوما
فقط حسرت انتخاب اسمش به دلمون موند
- عیب نداره
مطمئنم حاج حیدر اسم خوبی واسش انتخاب می کنه
وای کاظم پسره !
وای نمیدونی چقدر خوشحالم
همان جا بوسه ای روی سرم کاشته و بعد از گرفتن ماشین سمت مطب دکتر زنان حرکت می کنیم .....
•┈┈••✾🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕•✾••┈┈•
پرش به پارت اول♡👇
https://eitaa.com/dhuhastory/15776
●|رمان قمر در عقرب مختص مخاطبان کانال👇
|√• https://eitaa.com/joinchat/1365966931C6f6bcfaad8 •√|
⛔️کپي حرام⛔️
🦂
🌕🦂🌕
🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂
🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂