ضُحی
🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂 🦂🌕🦂🌕🦂 🌕🦂🌕 🦂 ♡﷽♡ #قمردرعقرب🕷 بقلم #الهه_بانو #قسمت959 •┈┈••✾🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕•✾••┈┈• منتظ
🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂
🦂🌕🦂🌕🦂
🌕🦂🌕
🦂
♡﷽♡
#قمردرعقرب🕷
بقلم #الهه_بانو
#قسمت960
•┈┈••✾🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕•✾••┈┈•
ساعت هنوز به هشت نرسیده که همراه سوگل و مامان سمت خانه ی بی بی راه می افتیم
سوگل یک ظرف شیرینی هم برای بی بی جان آماده کرده
- سوگل خانوم
آروم !
ای بابا ، انگار نه انگار بار شیشه داره
یواش برو خانوم
الان نباید بزاری آب تو دل پسرم تکون بخوره
- فقط پسرت دیگه !!!
- راست میگه مادر
یواش برو قربونت برم
ساده نگیر سوگل جان
- چشم !
دستم را سمت سوگل دراز کرده و انگشتانش را به اسارت انگشتانم در می آورم
لبخندش عین خوشبختی بود به خصوص وقتی به رضایت مامان پیوند می خورد
بی بی جان مثل همیشه ، مثل هر شب با روی باز از ما استقبال می کند
سر زدن به او شده بخش مهمی از زندگی مان
- سلام بی بی جون
مهمون نمی خواید ؟
- قدم سر چشم
سلام به روی ماهت دختر قشنگم
مبارکت باشه مادر
الهی که شیر پسرت به سلامتی به دنیا بیاد
- بی بی جون خیلی جدی گرفتیا
نشنیدید یه وقتایی تا شب قبل از به دنیا اومدن بچه پسره یهو وقت زایمان میشه دختر ؟!
- بیا ببینم پسر
بیا خودشیرینی نکن
هر چی که خدا بده خواستنیه
خوبی مریم ؟
- سلام بی بی
قربونت برم
بفرمایید ، دهنتونو شیرین کنید
دیدی بالاخره خدا نظر لطفشو به ما انداخت ؟
- آره مادر
خدا که قربونش برم همیشه با ماست ، کنار ماست ، به فکر ماست
سوگل مادر
برو زیر کرسی بشین لپات گل انداخته
کاظم جان دیگه به سلامتی پسرت دنیا اومد فکر یه ماشین باش که به زن و بچه ت سخت نگذره مادر
چشم می گویم و کنار سوگل می نشینم
مثل هر شب بساط چای بی بی به راه است
سماور قل قل می کند
ظرف شیرینی را همراه کاسه ی نقل بادام که آخرین بار حاج حیدر برایش خریده بود روی کرسی می گذارد
یاد حاج حیدر می افتم و حال خوشم ضایع می شود
حالا چکار کنم ؟ تماس بگیرم یا نه ؟
- زحمت نکش بی بی
- چه زحمتی ، یه چای تلخ که دیگه این حرفا رو نداره
کاظم جان !
یه زحمت بکش شماره ی حاج حیدرو بگیر ببینم
امروز صبحم زنگ نزده .....
•┈┈••✾🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕•✾••┈┈•
پرش به پارت اول♡👇
https://eitaa.com/dhuhastory/15776
●|رمان قمر در عقرب مختص مخاطبان کانال👇
|√• https://eitaa.com/joinchat/1365966931C6f6bcfaad8 •√|
⛔️کپي حرام⛔️
🦂
🌕🦂🌕
🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂
🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂