کیوت ترین التماس دعا هم بین تمام دوستان و خانواده میرسه به دختر عزیز خانواده که ده سالشه ولی اندازه ده تا ده سال ادب و متانت داره
خدایا به نوجوانامون قلبی پر از مهر حسین قرار بده
#کربلا_کربلا #نواجوان_حسینی #تربیت_دینی
@doctorekhodet_bash
5️⃣کم کم واقعا داشت سفر اربعین ما شروع می شد هنور باور نمیکردم با اینکه از صبح ساعت ۴ صبح راه افتاده بودیم حدود ساعت ۸ مرز بودیم طی مدیریتی که داشتند شما اطعام می شدین استراحت میکردین و برای کنترل جمعیت حدودا دو ساعتی طول می کشید که از مرز عبور کنید همه مه پاش ها مداحی ها هوای خنک برای پسرها جالب بود بهتر بگم در بهت فرو رفته بودند لبخند به لبشون بود برای پسر جان که توضیح میدادیم عبور از مرز رو یک تجربه ی جالب بود حالش خوب بود از مسیری که داشت پیاده می آمد اصلا ناراحت نبود پسرک جان که داخل کالسکه مشکلی نداشت با عبور از زیر مه پاش ها و بازی بازی رفتیم از مرز عبور کنیم همه واکنش ها به بچه ها هم مثبت بود سربازهای امنیتی با چهره جدی بچه ها رو که میدیدند با یک لبخند آن ها رو بدرقه می کردند یکباره تیپ پلیس ها عوض شد قد بلند چهارشانه چهره ی جدی کلاه کج اصلا از اینجا میفهمی کم کم داری وارد عراق می شوی باز یپاده روی ادامه پیدا کرد پسر جان و سوالهاش ادامه داشت مهر عراق هم در گذرنامه ها خانواده خورد و کم کم موکب های اول شروع شدند با همان لحن محکم عربی هلابیکم بالزوار ...بفرما ..بفرما..زائر
-مامان چرا اینا اینقدر جدی اند ؟ 😮
پسر جان یکم نگران شده بود که دارند با ما بحث میکنند 😊😊- نه مامان جان اینها همینطوری صحبت میکنند ما ها رو دوست دارند معلوم بود باور نکرده بود تا اولین احترام ها و پذیرایی ها رو عراقی ها برا پسرم داشتند او انتظار نداشت یک لبخند با تعارف مخلصانه ... و به خیر گذشت 🙂
-مامان خیلی جالبه من اصلا خسته نشدم از پیاده روی همون موقع که نیروی امنیتی عراق زیر مه پاش های خنک به همه بيسکوئيت های شکلاتی خوشمزه تعارف میکردند و پسرها راضی بودند از طعم شکلاتی ش تو دلم گفتم مامان هنور ک شروع نشده 🙃 دیدم نه ممکنه نگران بشه گفتم آره مامان همش هرجا پیاده بخوایم بریم همینه (خدایا همین باشه مرسی🥲) کم کم داشتیم به گارژ نزدیک می شدیم
_مامان راستی چرا با هواپیما نیومدیم واقعا دو ساعت و نیم این مسیر طول کشید عبور از خود مرز خیلی سریع اتفاق میفته ولی از مرز مهران جایی که خودت باید حرکت کنی با فاصله برای کنترل جمعیت انتخاب شده (معمولا پسر جان وقتی خسه میشه ولی حالش هنوز خوبه با ارائه پیشنهاد و نه بی قراری مشکل رو مطرح میکنه فهمیدم چیزی نمونده به شروع خستگی هاش ولی شکر خدا ما دیگه مسیر رو آمده بودیم تا ون ها ) گفتم اگر با هواپیما میومدیم این مه پاش ها نبودند پذیرایی ها هم نبود اینطوری بهتر نیست ؟ مکث کرد مکث کرد 🧐 چرا نه اینطوری بهتره (شکر خدا این سوال هم به خیر گذشت 😊😊رسیدیم به اون نقطه ای که تمام اربعینی ها با اون دو کلمه هر سال قلبشون پر میکشه دوباره بیان بشنون
با لحن عربی کربلا... کربلا ..
نجف ..نجف
اینجا تجربه اول اربعین خانوادگی را میخونید هم نکات قابل توجه که سفر رو راحت کرد هم سفرنامه که لحظه ها رو هم شما زیارت کنید
#اربعین_خانوادگی #کربلا_کربلا #هم_مسیر #پایانه_مرزی_مهران #سفرنامه_اربعین
مامان دکترجان |👇 عضو شوید💐
https://eitaa.com/joinchat/2508062775C15996c6074
6️⃣قبل حرکت چند جا به ما گفته بودن ممکنه راننده کولر رو وسط راه خاموش کنه ممکنه مسیر رو بد بره حتی تجربه های شخصی همسرم همین بود از نگرانی های قبل سفر هم بود چه ون چه اتوبوس واقعا هم هست من لحظه لحظه ی این مسیر رو بچه هام رو به امام حسین سپردم و یکی از قسمت های مهمش همینجا چون شما تا نزدیک های صبح حدود ۵.۶ ساعت شب داخل ون هستید ...روزی ما یک ون بود که از همون اول یه زائر ایرانی حرفه ای 😊مسافراش رو جمع کرد خانومه میگفت چقدر وقته نشسیم این آقا اومد زائر ها رو جمع کرد ما ها آخرین نفر اضافه شدیم راننده ی جوانی بود همون طور جدی و عربی صحبت میکردند با همون کمک راننده که نشده بود زایر جمع کنه 🙃(تو دلم گذشت گفتم خدا به خیر بگذرونه جوونه و نکنه کله شقی کنه بخواد بد رانندگی کنه دوباره به دلم اومد مگه نسپردی پس ...) تو راه ترافیک بود بارها ماشین رو نگه می داشتن پذیرایی بکنن جالب بود آب قهوه و غذاباکیفیت رو ایستاد و بقیه رو تشکر کرد که معطل نشه
تمام مسیر با فاصله کوتاه پلیس و نیروی امنیتی ایستاده بود یجا راننده مون قهوه خواست جوانی که پذیرایی میکرد سریع مسیر رو اومد پلیس میخواست مانع بشه به عربی با هم حرف می زدند میتونسی متوجه بشی که پلیس جدی میگفت برو باید حرکت کنه اون پسر جوان هم میگفت داره زائر میبره قهوه خواسته روابط جالبی دارند واقعا دیدنی هست کلا حساب کتابشون که میفته پا زائر امام حسین جور دیگه ست برا همشون
آب که گرم بود قبول نکرد یکم جلوتر پسر نوجوانی فریاد میزد :مای بارد مای بارد
راننده با لبخند گفت مای بارد؟ پسر نوجوان گفت والله مای بارد(آب سرد) و آب ها رو بهمه تعارف کرد برام جالب بود که این لحن جدی عربی قلبی مهربان پشتش هست، من کل مسیر رو حقیقت از نگرانی خودم نخوابیدم وگرنه فن رو روشن گذاشت و حتی پرسید اوکی هست؟ ( معمولا دست و پا شکسته باید منظور هم رو بفهمیم چون اونها فارسی رو معمولا نمیدونند ما هم عربی در حد همون چند کلمه خلاصه کار در میاد نگران نباشید) خیلی از مسیر مداحی عربی گوش دادیم🙃🙂 پسر جان رو براتون بگم چجوری حوصله ش رو مدیریت کردیم به تجربه دوستان چند تا فیلم و بازی دانلود کرده بودم و گوشی رو سورپرایز دادم بهش خیلی خوشحال شد یه فیلم ها رو که دید با رضایت دل خوابید دیگه حوصله ی خودم داشت سر میرفت گوشیم رو با استرس نشونش دادم نمیدونسم واکنشش چیه گفتم بلوتوث و اشاره کردم به ضبط ون متوجه شد گوشی خودش رو قطع کرد گوشیم رو گرفت و متصل کرد من هم چند تا مداحی با کیفیت بالا😎 (حیاتنا حسین طاهری .. و مداحی امیربرومند و آقای نریمانی )رو گذاشتم همونها که حال دل هممون رو خوب میکنه هیچ اعتراضی نداشت چندین بار به خاطر ازدحام جمعیت مجبور شد کوچه ها کربلا رو برود و به پلیس برخورد برمیگشت مسیر بعدی او مارو تا نزدیکای حرم رسوند کمی به نماز صبح مانده ...خدا مادرش رو رحمت کنه که حلال و امن ما رو رسوند به کربلا .
اینجا تجربه اول اربعین خانوادگی را میخونید هم نکات قابل توجه که سفر رو راحت کرد هم سفرنامه که لحظه ها رو هم شما زیارت کنید
#اربعین_خانوادگی #کربلا_کربلا #هم_مسیر #پایانه_مرزی_مهران #سفرنامه_اربعین
مامان دکترجان |👇 عضو شوید💐
https://eitaa.com/joinchat/2508062775C15996c6074