eitaa logo
نوشته های یک طلبه
330 دنبال‌کننده
570 عکس
155 ویدیو
7 فایل
آتیش های بزرگ از جرقه های کوچیک به وجود میان🔥 یادداشت‌ها🌱داستان‌ها🍀دلنوشته‌ها🌿خاطرات🍁انتقادات☘️ پیرو مکتب استاد علی‌صفایی❤️ 📝در عرصه داستان‌نویسی دانش‌آموخته از اساتید: سرشار✨️ سالاری🧨 جعفری🎆 مخدومی🏅 ✍️محمد مهدی پیری✍️ @Mohmmadmahdipiri
مشاهده در ایتا
دانلود
نوشته های یک طلبه
#استاد_محسن_قرائتی
کشته مرده مثال های استاد قرائتی هستم😊
گفتم: از چه ناراحتی! گفت: از اینکه قیمت جوانی ام را ندانستم و مفت از دستش دادم! گفتم: ۶۰ سال که چیزی نیست؛ هنوز شما جوانی! گفت: وقتی جوان بودم؛ می توانستم خیلی کار ها برای آینده ام انجام دهم ولی نخواستم. اما حالا می خواهم ولی نمی توانم! چشمم ضعیف شده! پاهایم توان ندارند! با آهی ادامه داد: جوانی! را قدر بدان؛ افسوس که دیگر بر نمی گردد.
چند روزه دارم توسل می کنم یه موضوع جالب از راه برسه یه داستان طنز بنویسیم. فعلا منتظریم😁
یادتونه یه انتقاد به نیرو های مسلح کردم! انتقادم رو پس می گیرم🌹 به دلیل 👇
💯بارها گفتیم جنگ به شدت ترکیبی است؛ در جنگ ترکیبی بیشتر از دشمن، خودی ها کارخرابی میکنند، نمیدانند کجا باید حرف بزنند، کجا سکوت کنند، کجا دفاع کنند، کجا حمله کنند، زمین را به درستی نمیشناسند، نمیدانند جمهوری اسلامی را باید به مثابه ی یک کل دید، اگر جمهوری اسلامی که یک سیستم انسانی است و عصمتی در آن متصور نیست،تکلیفش روشن است پس تحلیل های ما باید طبق نگاه کلان باشد. 💥حقیقتا در روزهای اخیر بیشتر از ماجرای کرمان که جگرم را آتش زد و هنوز حالم خراب است ، تحلیل های دوستان بیشتر اذیت میکند، دشمن که کارش ترور و شیطنت و نفهمی است و انتظاری از او نیست، به قول شاعر: هر کس به طریقی دل ما می شکند بیگانه جدا دوست جدا می شکند بیگانه اگر می شکند حرفی نیست از دوست بپرسید چرا می شکند. ✔️ تا چیزی میشود قدرت خودمان را که دشمنان قسم خورده به آن اعتراف میکنند را زیر سوال میبرند، یکی میگوید چرا نمیزنید؟! یکی میگوید انتقام چرا نمی گیرید! همین قدر نمیداند که ۷۰ بار به آمریکا حمله کردیم(منبع) و آمریکا جرات پاسخ نداشته است، از اقدامات واضح ایران اطلاعات ندارد ( منبع ) و همینجوری چون به خودش اجازه میدهد در هر چیزی نظر بدهد و آن را انقلابیگیری بنامد. ✍شیخ فرهاد فتحی
نوشته های یک طلبه
#سقوط #قسمت_اول تا زمین حداکثر ده متر فاصله دارم؛ هوا گرم و آفتابی است. اگر چکش در برود هیچ اتفاقی ب
یک لحظه به هوش آمدم. جراح گفت: پا هایت قراره قطع شوند! داد و هوار راه انداختم... گفتم: اگر پاهایم قطع شوند نفرینت میکنم راضی نیستم. جراح گفت: تلاشم را می کنم؛ بعد از اینکه به هوش آمدم. هنوز داشت سرم گیج می رفت. جراح گفت: جوون پاهات برگشته فقط دیگه مثل قبل نیست. ادامه دارد..
نوشته های یک طلبه
#سقوط #قسمت_دوم یک لحظه به هوش آمدم. جراح گفت: پا هایت قراره قطع شوند! داد و هوار راه انداختم... گ
_این از گذشته من! حالا میفهمی چقدر حسرت می‌خورم همراه این بچه ها نمی تونم بازی کنم. _بله! واقعا درد آوره _دیگه نمیتونم برم کوه! نمی تونم فوتبال بازی کنم! ولی این یه قسمت از بدبختی های منه؛ قسمت بدترش مربوط به دخترم هست. _تعریف کنید! ادامه دارد...
امام باقر عليه السلام : تَبَسُّمُ الرَّجُلِ في وَجهِ أخيهِ المُؤمِنِ حَسَنَةٌ ؛ لبخند آدمى به روى برادر دينى اش حسنه است . بحار الأنوار ، ج 74 ، ص 288 . میلاد با سعادت امام باقر علیه السلام مبارک باد❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹مقام معظم رهبری: " شرکت نکردن در انتخابات همان سیاست راهبردی دشمن است " 👆روایت ساده‌ای از این سیاست راهبردی دشمن و کارکرد آن در تضعیف نظام و تقویت دشمن
نوشته های یک طلبه
#سقوط #قسمت_سوم _این از گذشته من! حالا میفهمی چقدر حسرت می‌خورم همراه این بچه ها نمی تونم بازی کنم
بعد از سالیان سال، صاحب دختر شدم؛ الآن شش سال داره؛ ۱۱ کیلو هست دو تا کلیه نداره و درصد پایینی از ریه دخترم کار می‌کنه؛ بابت عمل پاهام و مشکل دخترم؛ حدود هشت صد میلیون تومن رفتم زیر قرض. یه دستگاه برای دیالیز دخترم نیاز داشتیم! با قیمت حلال احمری و تخفیف بهزیستی شد دو میلیون تومن! پول نداشتم؛ دخترم که خوابید گوشواره هاش رو بازکردم و فروختم؛ ادامه دارد...
نوشته های یک طلبه
#سقوط #قسمت_چهارم بعد از سالیان سال، صاحب دختر شدم؛ الآن شش سال داره؛ ۱۱ کیلو هست دو تا کلیه نداره و
دستی روی پایش زد و آهی کشید. مشغول تماشای فوتبال بچه ها شد. خیلی غیر منتظره بود آشنایی با کوهنورد؛ فقط داشتم بازی بچه ها را می دیدم که مردی کنارم نشست و داستان زندگی اش را برایم تعريف می کرد. حالم بد شده بود! اما در دلم عمیقا خدا را شکر می کردم که این اتفاقات تلخ برای من رخ نداده است. سرش را رو به من کرد و گفت: جوون از خدا هیچی نخواه فقط بگو به خدا تن سالم بده! ادامه دارد...
داستان بر اساس واقیعته قسمت بعدی یکم انتقادی هست دوباره میترسم عده ای نوک مداد ما رو بشکنن ولی چون خود کوهنورد انتقاد کرده می‌نویسیم😁
بعد از سکوت چند دقیقه ای تعریف کرد: _به هرجا که به ذهنم رسید نامه نوشتم و کمک خواستم! به دفتر مراجع تقلید به ریاست جمهوری به بیت رهبری به تولیت های حرم ها؛ به موسسه های خیریه و... اما خبری نشد! هیئت امُنا یکی از اماکن مقدس اومدن وضعیتم رو دیدن! یه قالی داشتم و یه میز! از تلویزیون و اینا هم خبری نبود. گفتند: میتونیم یه وام بدون سود بهتون بدیم. خوشحال شدم گفتم خدا خیرتون بده چقدر میدید؟ گفتند: پنج میلیون تومن! بهم برخورد‌؛ هشت صد میلیون کجا و پنج میلیون کجا! ادامه دارد...
ارسال نظر فراموش نشه در مورد داستان👆 @Mohmmadmahdipiri
الحمد لله چراغ اول روشن شد🌹❤️😁
🌹ممنون🌹 قسمت بعدی رو از دست ندید 😊❤️
نوشته های یک طلبه
#سقوط #قسمت_ششم بعد از سکوت چند دقیقه ای تعریف کرد: _به هرجا که به ذهنم رسید نامه نوشتم و کمک خواست
رفتم بانک؛ همین وام پنج میلیونی هم به من ندادند؛ گفتند: شما بدهکار هستید؛ وام بهتون تعلق نمیگیره؛ کوهنورد ادامه داد: با وجود همه این مشکلات راضی ام به رضای خدا؛ حتما حکمتی داره؛ درسته این موسسه ها به من کمک نکردند؛ شاید خدا رزق منو توی جیب امثال شما قرار داده باشه؛ شاید به دلت افتاد و شماره کارتم رو گرفتی و ... شک کردم! نکنه کوهنورد کلاه بردار باشه! نکنه این داستان ها همش ساختگی باشه تا خواسته باشه جیب بری کنه! عجیب هم نبود؛ ادامه دارد...
به کوهنورد شک کرده بودم؛ ولی با خودم گفتم: من که پول قرار نیست بهش بدم؛ لااقل داستانش رو بشنوم؛ خالی از لطف نیست؛ کوهنورد پرسید حالا جووون چیکار میکنی؟ _طلبه ام _به‌به، من خیلی طلبه ها رو دوست دارم؛ راستی حقوقت چقدره؟ واقعا احساس می کردم که کوهنورد می خواهد جیب بری کند! _زیاد نیست! نزدیک ... تومن؛ کوهنورد گفت: چه کم! به خودم امید وار شدم چطور با این حقوق زنده ای؟ خنده ریزی کردم. ادامه دارد...
نوشته های یک طلبه
#سقوط #قسمت_هشتم به کوهنورد شک کرده بودم؛ ولی با خودم گفتم: من که پول قرار نیست بهش بدم؛ لااقل داستا
جالب شد😂 حالا واقعا کوهنورد چیکاره؟ شیاده؟ کلاه برداره؟ یا یه آدم سختی کشیده؟ همراه باشید😁
این هدیه دادن ها را دست کم نگیرید. اثر دارد. گاهی یک قلمی در جیبت بگذار، اگر بچه رفیقت کنارت نشسته بگو این هدیه شما. پدر و مادرش خوشحال می‌شوند بچه خوشحال می‌شود‌! در جیب بعضی قدیمی ها آب‌نبات و ... بود به بچه ها هدیه می‌دادند. از اینها نباید غافل شد‌.
اگر همان طوری که در رانندگی دقت می کنید. در حرف زدن هم دقت کنید خیلی خوب می‌شود.