eitaa logo
نوشته های یک طلبه
1.8هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
399 ویدیو
30 فایل
آتیش های بزرگ از جرقه های کوچیک به وجود میان🔥 یادداشت‌ها🌱داستان‌ها🍀دلنوشته‌ها🌿خاطرات🍁انتقادات☘️ پیرو مکتب استاد علی‌صفایی❤️ 📝در عرصه داستان‌نویسی دانش‌آموخته از اساتید: سرشار🏆 سالاری🧨 جعفری🪽 مخدومی🏅 ✍️محمد مهدی پیری✍️ @Mohammadmahdipiri
مشاهده در ایتا
دانلود
نوشته های یک طلبه
#وابسته #کله_بند_۲ #قسمت_صد_و_نود_و_یکم حامد و مانتو قهوه ای بهم می آمدند هر دوتایشان اوراقی بیش نب
با وساطت آرمان کوتاه آمدم! اگر آرمان کنارم نمی کشید دخلش رو می آوردم! نازی هم لبخندی بهم زد؛ از رگ غیرتم خوشش آمده بود؛ اگر کسی بهم می گفت بین آرمان و نازی کدام را انتخاب می کنی! نمی توانستم تصمیم بگیرم! انتخاب سختی بود! نازی دختر آرام و با ادبی بود؛ روسری کرمی و مانتو زرد کم رنگ که تا ساق پاهایش را پوشانده بود و شلوار لی آبی که از زیر مانتو گاهی نمایان می شد؛ او را مثل بانو های درباری کرده بود؛ از مژه های کمانی اش تا ابرو های صاف و هم اندازه اش؛ هم آرمان و هم نازی هردو برایم حکم خواهر و برادر را داشتند؛ ادامه دارد...