31.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎀🌿
ابرها به اسمان تكيه ميكنند ؛
درختان به زمين
و انسانها به مهرباني يكديگر . . .✨
مرواریدی های عزیز !
امیدواریم ساعات پایانی سال رو به خیر و خوشی سپری کنید و با دلی خوش به استقبال بهار بروید 🎉🌱
پیشاپیش نوروز مبارك 😍❤️
#عید_نوروز
#قرن_جدید
@Dokhtaran_morvarid
آقا تو بگو محال، می گویم چشم 🌷
یک جمله شعار سال، می گویم چشم
شد امر تو، تولیدی دانش بنیان ؟؟
افزایش اشتغال؟ می گویم چشم✋
🌸🎉
سال۱۴۰۱سال
«تولیددانشبنیانواشتغالزایے»
مبارڪ...🌿
#عید_نوروز #نوروز #شعار_سال
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
🌺 پاتوق دختران مروارید 🌺
✨✨📒✨✨ #رمان_پاتوق ✨✨📒✨✨ 📖 #در_آغوش_یک_فرشته 📋 #قسمت_هفتاد_و_سه 📝 #نویسنده_آینازغفاری_نژاد
✨✨📒✨✨ #رمان_پاتوق ✨✨📒✨✨
📖 #در_آغوش_یک_فرشته
📋 #قسمت_هفتاد_و_چهار
📝 #نویسنده_آینازغفاری_نژاد
° مروا °
نگاهی به ساعت توی اتاقم انداختم
ساعت سه بود
پس هنوز فرصت داشتم ...
یکی دیگه از فایل های استاد پناهیان رو آوردم و دوباره شروع کردم به گوش کردن
⊱ قبل از اینکه انسان عملی انجام بده ؛ شیطان در گوش آدم زمزمه شومی داره ، می خواد ارزش عمل رو پیش ما پایین بیاره .
می خوای بری نماز جماعت تو حرم شرکت کنی.
قبل از اینکه بری شیطان میاد چی کار میکنه ؟
میگه : اوو حالا نمی خواد همین جا نماز بخوان! مگه چه فرقی داره ؟!
بابا خیلی فرق داره جماعت ، مکان مقدس ، یک سلامی هم آدم میده زیارت هم داره
شیطان هی میاد ارزشش رو میاره پایین ! ⊰
تند تند مطالب رو نوشتم و رفتم سراغ فایل صوتی بعدی اما اون از استاد پناهیان نبود
زیرش نوشته بود :
«نماز سکوی پرواز _استاد شجاعی»
سریع یه کاغذ دیگه آوردم و همراه با استاد شروع کردم به نوشتن ...
⊱ عبادت بکنید خدا رو تا اینکه به یقین برسید ، یقین !
آرامش ، قدرت ، شادی ، نشاط ، اینا همه از طریق عبادت به دست میاد .
وقتی مومن نشاطش دائمیه یعنی هیچ وقت تو عمرش غصه نمی خوره .
چقدر پدرا هستند که خودشون نماز می خوانند ولی اصلا دوست ندارند بچه هاشون مذهبی باشند ، میگن شما آزاد باشید غصه نخورید !
بعضی ها میگن یعنی چی ؟!
یعنی برای همین نوار گوش کردن من و برای همین حجاب رعایت نکردن و یا دو رکعت نماز نخواندن من رو میخوان ببرن جهنم ؟!
عجب خدای عقده ای !
عجب خدای خشنی !
این من رو می خواد ببره جهنم ؟!
این اصلا هیچیو نفمیده !
نمی فهمه جهنم یعنی وقتی تو این کار رو انجام نمیدی خودت با جهنم سنخیت پیدا می کنی نه اینکه اون بخواد تو رو ببره جهنم ! ⊰
با جمله جملۀ صحبت هاشون موهای بدنم سیخ میشد و احساس پوچی بیشتری می کردم ! 😞
دوباره به ساعت نگاهی کردم تقریبا ساعت چهار بود
هول کردم و سریع لپ تاپ رو خاموش کردم
در اتاق رو باز کردم و بدون سر و صدا پایین رفتم ، خداروشکر هنوز کاوه خواب بود
لپ تاپ رو ، روی میز گذاشتم و رفتم آشپزخونه تا وسایل صبحانه رو آماده کنم
اونم ساعت چهار صبح ! 🙄
کاوه گفته بود صبح خروس خون باید بره بیرون کار مهمی داره
خودم هم باید یه سر به دانشگاه میزدم
برای همین خیلی سریع وسایل صبحانه رو ، روی میز چیدم
به سمت مبلی که کاوه اونجا خوابیده بود حرکت کردم که با دیدن جای خالیش نگاهی به اطراف کردم ، اما نبود !
نگاهی به ساعت کردم ، نزدیکای اذان صبح بود
به سمت آشپزخونه رفتم تا وضو بگیرم
اگر مامان خونه بود عمرا اجازه نمی داد توی ظرفشویی دست هام رو بشورم 🤦♀
از موقعیت استفاده کردم و سریع وضو گرفتم
با یاد آوری اینکه توی خونه مُهر نداریم ، دستم رو مشت کردم و محکم روی ظرفشویی زدم 😠
+ چته تو ؟!
چرا اینطوری میکنی سر صبحی ! 😐
با شنیدن صدای کاوه هول کردم و دستپاچه به عقب برگشتم
_چ ... چیزه .
یعنی خونه ، مهر نداریم .
متفکرانه بهم خیره شد
+ مهر ؟
میخوای نماز بخوانی؟!
جل الخالق!
به طرف پنجره آشپزخونه رفت و در حالی که به آسمون خیره شده بود گفت :
+آفتابم از جای همیشگی طلوع کرده !
پس چه خبره؟
_ اولا فضولیش به تو نیومده !
دوما اولا
سوما احتمالا تو مهر داری ، حالا یکی میدی ؟!
ثانیا ...
+ثانیا؟
_شبا توی دریا میخوابی که اینقدر با نمکی؟ 😒
خنده ای کرد و گفت :
+ آره 😂
میگم مروا؟!
_ ها ؟ 😒
+جانت بی بلا خواهرم 😐
با حرفش زدم خنده ای کردم 😂
+این مدت کجا بودی؟
با پرویی گفتم :
_یه جای خوب
حالا مهر رو میدی یا نه ؟!
نمازم دیر میشه
کاوه می خواست روی صندلی بشینه که با این حرفم صندلی رو سرجاش گذاشت و به سمتم اومد
+ اون جای خوب کجاست ؟!
_کاوه الان وقت این سوالا نیست !
آفرین مهر رو بده دیگه !
خنده ای کرد و گفت :
+ نکنه با راهیان نور دانشگاه رفتی شلمچه ؟ 🙂
_شاید
یه بحث مفصله
بعدا توضیح میدم برات .
مهرو بده دیگه ... 🙄
+ خیلی خب گفتی توضیح میدی !
مهر و جانماز توی کشوی میز سفیده توی اتاقم هست
تیکه ای از نون روی میز رو برداشتم و توی مربا زدم و با خوشحالی به سمت اتاق کاوه دویدم
و کاوه رو در شوک عمیقش تنها گذاشتم !
#ادامه_دارد .....
#هرشب_راس_ساعت_نه_باماهمراهباشید⏱
#پاتوق_دختران_مروارید
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
🌺 پاتوق دختران مروارید 🌺
✨✨📒✨✨ #رمان_پاتوق ✨✨📒✨✨ 📖 #در_آغوش_یک_فرشته 📋 #قسمت_هفتاد_و_چهار 📝 #نویسنده_آینازغفاری_نژاد
✨✨📒✨✨ #رمان_پاتوق ✨✨📒✨✨
📖 #در_آغوش_یک_فرشته
📋 #قسمت_هفتاد_و_پنج
📝 #نویسنده_آینازغفاری_نژاد
مهر و جانماز رو در آوردم
حالا که چادر ندارم !
هوف خدا هوف !
البته میشه پوشش کامل داشت و نماز خوند !
سریع روسری و مانتوم رو تنم کردم و موهام رو پوشوندم
همین که خواستم نماز بخوانم ؛
یادم افتاد جهت قبله رو بلد نیستم 😩
با عصبانیت مهر و جانماز رو برداشتم و به سمت آشپزخونه حرکت کردم
در حالی که داشتم از پله ها پایین می اومدم با بلند ترین صدای ممکن گفتم :
_ کاوه
داداشی
داداش کاوهههه
دیگه به آشپزخونه رسیده بودم
با دیدن کاوه که لقمه نون پنیر توی گلوش گیر کرده بود و صورتش قرمز شده بود ؛سریع به سمتش دویدم
_وای کاوه با خودت چی کار کردی ؟!
آروم باش بابا ! همه ی این سفره برای خودته 😂
لیوان چایی که روی میز گذاشته شده بود رو به سمتش گرفتم ، یکم خورد و خوشبختانه بهتر شد
سرفه ای کرد و گفت :
+چرا اینطوری صدا میکنی تو آخه ؟!
زهرم ترکید 😣
حق به جانب گفتم :
_حالا که چیزی نشده 🙄
داداش ! میگی قبله کدوم سمته ؟!
نگاهی بهم انداخت و مشغول صبحانه خوردن شد
لحنم رو یکم بچگانه کردم و گفتم :
_ خیلی خب داداشی دیگه آروم صدات میکنم
تغییر لحن دادم و با عصبانیت دستم رو ، روی میز زدم و گفتم :
_ حالا بگو کدوم طرفه !
کاوه نگاه خنده داری بهم کرد و گفت :
+ از دست تو ! 😂
پشت به پنجره اتاقم نماز بخوان
سری به نشونه تشکر تکون دادم و به سمت اتاقش دویدم...
#ادامه_دارد .....
#هرشب_راس_ساعت_نه_باماهمراهباشید⏱
#پاتوق_دختران_مروارید
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
@sabke_madahi (1).mp3
642.6K
° 🌿🌸 °
بهار می آید تا بگوید :
حتی اگر نمیشود همیشه سبز ماند ؛
ولی میتوان
دوباره و دوباره و دوباره
سبز و پر شکوفه شد ! 🙂🌱
_عیدتون مبارک مرواریدی ها 🤩🎉
الهی حال دل همه اَحسَنُ الحال باشه❤️
بیاین از همین اولین روزهای قرن و به عشق مهدی 🙂✨
یک کار بد رو کنار بگذاریم و یه کار خوب رو جایگزینش کنیم ! 😉✌️
#عید_نوروز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#به_عشق_مهدی 😍❤️
#حَوِّلْحَالَنَاإِلَیأَحْسَنِالْحَالِ
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
🥀❤️
وما دلتنگیم ...
دلتنگ تر از قبل
وهمچنان جای خالیِ تو
در روز تولدت
قلبمان رامی فشارد؛
اما نگاهت
امان از نگاهت که هنوز به ماست
مایی که باید شکوفه های تو را به ثمر برسانیم . . .✨
#نگاه_سبز_تُ🌱
#تولدت_مبارک_سردار
#دلتنگ_تو
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─