eitaa logo
♥️دختران حاج قاسم♥️
639 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
484 ویدیو
41 فایل
❀{یازهـــــرا﷽}❀ 🌸بانوی ایرانی.🌸 غرب تو را نشانه رفته است. چون خوب میداند تو قلب یك خانواده ای {پس #علمدار « #حیای_فاطمی» در #جبهه_هاےجنگ_نرم باش} #ڪپے_با_ذڪر_صلوات_براے_سلامتۍ #آقا_امام_زمان(عج)💚
مشاهده در ایتا
دانلود
چہ مےفهمیم شهادت چیست مردم ؟ شهیـد و همنشینش ڪیست مـردم ؟ تمام جستجومان حاصلـش بود : شهـادت اتـفاقـے نیست مـردم ۰ #بہ_رسـم_رفاقت_دعاے_شهادت
یه حرف محرمانه دارم فقط پیش خودت بمونه میخوام بشم فدات عزیزم یه نوکر خوب ونمونه #اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج💚
هدایت شده از صآمت
♥دختران چادری♥ 👈میگویند چادر دست و پا گیر است... آری این چادر یک جاهایی دست مرا گرفته که فکرش را هم نمیکنند!♥ به کانال ما بپیوندید...😊 آدرس کانال 👇👇👇 https://sapp.ir/dokhtaranchadorii
♥️دختران حاج قاسم♥️
♥دختران چادری♥ 👈میگویند چادر دست و پا گیر است... آری این چادر یک جاهایی دست مرا گرفته که فکرش را هم
دوستان عزیز کانال دختران چادری در سروش رو هم حمایت کنید عکس پروفایل بسیار زیبای چادری هم داره 👆👆👆👆👆 پیشنهاد عضویت
❄️❄️❄️ ❄️❄️ ﴾﷽﴿ ❄️ 💠 🍂 💠 ۱۷۳ ڪلافہ نگاهے بہ ساعتے مچے ام مے اندازم و چند قدم عقب گرد میڪنم،ماشین ها با سرعت زیادے از ڪنارم عبور میڪنند. زیر لب میگویم:نقشہ ے قتلمو ڪشیدہ! خواستہ تصادف ڪنم. شبِ مهمانے هادے شمارہ موبایلم را گرفت و گفت محض احتیاط شمارہ ے یڪدیگر را داشتہ باشیم! دو روز بعد از مهمانے پیام داد ڪہ اگر براے دوشنبہ بعد از ظهر وقت آزاد دارم،همراهش بہ جایے بروم ولے نگفت ڪجا! خواست ساعت چهار بعد از ظهر جلوے خانہ منتظرش باشم ڪہ قبول نڪردم و گفتم چند خیابان دورتر از خانہ قرار بگذاریم. بیشتر از نیم ساعت است دیر ڪردہ،میخواهم موبایلم را از داخل ڪیفم دربیاورم ڪہ صداے بوق ممتدد ماشینے باعث میشود سرم را بلند ڪنم. در نگاہ اول ماشین هادے را میشناسم،در فاصلہ ے چند مترے ام پارڪ ڪردہ. جدے بہ سمتش میروم،چند تقہ بہ شیشہ میزنم ڪہ سریع در را باز میڪند:سلام! بفرمایید! ابروهایم را بالا میدهم:سلام! یڪم زود نیومدید؟ لبخند ڪم رنگے روے لبانش مے نشیند:عذر میخوام‌ دیر ڪردم! ترافیڪ بود. سوار ماشین میشوم و بدون مقدمہ میپرسم:ڪجا میریم؟ هادے فرمان را مے چرخاند و حرڪت میڪند،همانطور ڪہ نگاهش بہ جلوست میگوید:راستش یادم رفت بپرسم دوست دارید همراهم بیاید یا نہ اگہ نخواید از همینجا دور میزنم میرسونمتون خونہ! پرسشگر نگاهش میڪنم ڪہ ادامہ میدهد:خونہ ے یڪے از دوستام! متعجب نگاهش میڪنم و میپرسم:خونہ ے دوستتون براے چے؟ دستے بہ موهایش میڪشد،مُردد است! چند لحظہ بعد میگوید:میرسونمتون خونہ! جدے میگویم:فڪرڪنم در قبال وقتے ڪہ ازم گرفتید باید جوابگو باشید. سرش را بہ سمتم برمیگرداند و متعجب نگاهم میڪند،انگار توقع این برخورد جدے را از من داشتہ. یڪ لحظہ خجالت میڪشم،همیشہ مقابل هادے مثلِ دختربچہ ها رفتار ڪردہ ام. سرفہ اے میڪنم و بہ رو بہ رو خیرہ میشوم،سرعتش را ڪم میڪند:راستش دوستم سفرہ ازم خواست ڪہ... ناخودآگاہ میپرسم:سوریہ ست؟ نگاہ گذرایے بہ نیم رخم مے اندازد و لب میزند:بعلہ! بہ سمتش برمیگردم و ڪنجڪاو نگاهش میڪنم،برایم جالب است پسرے مثل هادے براے چہ اصرار دارد براے جنگ بہ سوریہ برود. خجول میگویم:میتونم بپرسم چرا دوست دارید مدافع حرم بشید؟ میدون جنگ خیلے وحشتانڪتر از اون چیزیہ ڪہ تو اخبار میبینیم و میشنویم! نمیدانم چرا باز برایش مفرد میشوم! _از میدون جنگ چے میدونے؟ مِن مِن میڪنم:خب...خب... وقتے میبیند جوابے ندارم محڪم میگوید:تو ڪتاباے تاریختون از جنگاے اول و دوم جهانے نوشتہ ڪہ! ویرونے،خسارتاے سنگین مالے،ڪشتہ شدن آدماے بے گناہ،در بہ درے و ڪلے چیزاے دیگہ! تو ڪتاباتون ننوشتن سربازِ دشمن یعنے چے؟ تانڪ رو بہ روے یہ دبستان پر از بچہ یعنے چے؟ بمباے شیمیایے یعنے چے؟ سرباز دشمن تو حیاط خونہ ت یعنے چے؟ ننوشتن جنگ و آدماش چقدر میتونن بے رحم باشن؟ آرہ جنگ وحشتانڪ تر از اون چیزیہ ڪہ از تلویزیون میبینیم یا میشنویم! خاورمیانہ جهنمِ زمینہ ڪافیہ جلوت یہ نقشہ بذارے! دور و برتو ببین! دورمونو ڪیا گرفتن؟ متعجب نگاهش میڪنم،بلند میگوید:شروع میڪنیم،ترڪیہ؟ چیزے نمیگویم،جدے نگاهم میڪند:جوابمو ندادے! ترڪیہ چہ خبرہ؟ آرام میگویم:ناامنہ و حامے یہ سرے گروهاے تروریستے! مثل معلم هاے سختگیر مے پرسد:ارمنستان و آذربایجان؟ _ڪم و بیش باهم‌ درگیرن! _میایم شرق،پاڪستان و افغانستان؟ _نیروهاے داعش و طالبان و آمریڪا! _دوبارہ برگردیم غرب،عراق؟ _بازم نیروهاے داعش و آمریڪا! یڪم پایین تر از عراق،عربستان و یمن؟ _عربستان بہ یمن حملہ ڪردہ. _عربستان؟ _بہ خونمون تشنہ ست! _قطر و ڪویت؟ _متحداشن! _بریم یڪم اون ورتر! سوریہ و لبنان؟ _جنگہ! _فلسطین؟ _جنگہ! _ایران؟ مڪث میڪنم و آرام لب میزنم:امنہ! محڪم میگوید:با تمام مشڪلاتش امنہ! هروقت برات سوال پیش اومد چرا مدافعاے حرم میرن نقشہ ے خاورمیانہ رو بذار جلوت و خوب نگاهش ڪن! اگہ تاثیر زیادے نداشت از مامان و بابات ڪہ جنگو دیدن بپرس جنگ یعنے چے! بعدش جاے سربازاے عراقے حیووناے داعشے رو بذار! خیلے وحشے تر از اون چیزے ان ڪہ شنیدے! جدے میگویم:من پرسیدم شما چرا میخواید مدافع حرم بشید! لبخند عجیبے میزند:خب توضیح دادم چرا مدافع حرم شدم! گیج نگاهش میڪنم:مدافع حرم شدید؟! بہ چشمانم زل میزند:بعلہ! _یعنے... _سہ بار اعزام شدم! هر سہ بار بہ اندازہ ے دوماہ! یعنے شیش ماہ تو میدون جنگ بودم! دہ دیقہ تو جنگ بودن ڪافیہ تا خوب بفهمے جنگ یعنے چے چہ برسہ شیش ماہ! متحیر نگاهش میڪنم:پس شما... مڪث میڪنم و بہ نیم رخش چشم میدوزم:شما مدافع حرمید؟ جدے جواب میدهد:بعلہ! میخواهم سوال دیگرے بپرسم ڪہ میگوید:آخرین بار شهریور اعزام شدم و آبان برگشتم! ... نویسنده این متن👆🏻: 👉🏻 •☔️• @dokhtaranchadarii
🍃جمعه یعنی 🌼عطر نرگس در هوا سر میکشد 🍃جمعه یعنی 🌼قلب عاشق سوی او پر میکشد 🍃جمعه یعنی 🌼روشن از رویش بگردد این جهان 🍃جمعه یعنی 🌼انتظار مَهدی صاحب زمان
💙🍃 🍃🍁 ♡✍در رحم مادر خداوند بچه را در آبی بسیار شور قرار داده تا جسمش تمیز بماند و مادر سنگینی بچه را ڪمتر احساس ڪند، و خداوند روزے جنین را از طریق بند ناف که به مادر وصل است به او میرساند. ♡✍پس اگر مادر در غذا خوردن ڪوتاهی کند. از غذاے جنین چیزی ڪم نمیشود. بخاطر وجود غده هایی ڪه با گرفتن مواد لازم از دندانها و استخوان مادر غذاے جنین را تأمین میکند و به همین دلیل است که مادران با پیشروے در سن، دندان و پا و زانو درد میگیرند، و در آخر میگویند: زن زودتر از مرد پیر میشود.. اگر آدمها بدانند که مادرشان بخاطر آنها استخوانش آب میشده در این میمانند که چگونه قدردانی بکنند.! •☔️• @dokhtaranchadarii
هذا یوم الجمعه..💔 سلام آقا✋ صدای پای تو خبر از آمدن باران می دهد🌧 ای بهار سبز هستی ماه محرم هم آمد کی می آیی😔 ای صاحب عزا😭 🌸اللهم عجل لولیک الفرج🌸
: با غصه های آل عبا گریه می کنی در اوج روضه های عزا گریه می کنی ما با گناه اشک تو را در می آوریم از سوز بی وفایی ما گریه می کنی ای صاحب عزا، تو به این روضه های ما می آیی و بدون صدا گریه می کنی «گاهی نجف، مدینه، گهی کربلا و گاه» در مشهد امام رضا گریه می کنی بر کشته ی فتاده به هامونِ کربلا بر داغ سید الشهدا گریه می کنی این روزها به حال دل زینب اسیر در ماجرای شام بلا گریه می کنی بر رأس های رفته به بالای نیزه ها بر خیزران و طشت طلا گریه می کنی حالا دوباره چشم تو را خون گرفته است با غصه های آل عـبـا گـریه می کنی 🌷سلام عليكم و رحمة الله... جمعه تان معطر بنام منتقم خون اباعبدالله🌷 •☔️• @dokhtaranchadarii
❄️❄️❄️ ❄️❄️ ﴾﷽﴿ ❄️ 💠 🍂 💠 ۱۷۴ یہ سرے اتفاقاتے ڪہ تو سوریہ افتاد و مشڪلات خانوادگے باعث شد یہ مرخصے طولانے بگیرم. این را ڪہ میگوید اخمے روے پیشانے اش مے نشیند و رگ گردنش برجستہ میشود! مبهوت بہ خیابان خیرہ میشوم،هادے مدافع حرم است! گیج میگویم:بابا بهم نگفتہ بود! _تقریبا خبر ندارن! دوبارہ سر برمیگردانم و نگاهش میڪنم:باورم نمیشہ! ڪمے سرش را بہ سمتم برمیگرداند و مے پرسد:چرا؟ بہ یہ بچہ پولدارِ بدون ریش و یقہ آخوندے نمیاد مذهبے باشہ؟ نمیشہ معتقد و مدافع حرم باشہ؟ سرم را پایین مے اندازم و لب میزنم:منظورم این نبود. همچنان در نوسان است،جمع ها و مفردها! _چرا دقیقا منظورتون همین بود،شما اولین ملاڪ براے تشخیص دادن معتقد بودن آدما رو ظاهرشون قرار دادید! سڪوت میڪنم و متفڪر بہ بیرون زل میزنم،آرام میگوید:اون شب ڪہ براتون سنجاق سرو آوردم میخواستم همینو بگم،ڪہ خانم نیازے! من مدافع حرمم،مادر و پدرم با اڪراہ اجازہ دادن برم بعد از مجروحیتم پشیمون شدن و دنبال این هستن ڪہ با ازدواج دست و پامو ببندن! بہ شما و خانوادہ تونم نمیگن چون میدونن اگہ ازدواج ڪنم پام این ور گیر میشہ و ممڪنہ دیگہ نرم میشہ ڪمڪم ڪنید تا نتونن! اما پشیمون شدم،مدافع حرم بودن مقدس تر از ایناست ڪہ با دروغ و ازدواج سورے بخواے بهش برسے یا نگهش دارے. پوزخند میزنم:پس الان دقیقا رابطہ ے بین ما جز یہ نامزدے سورے چیہ؟ با انگشت شصت و اشارہ یڪے از دڪمہ هاے پیراهنش را باز میڪند:ڪِے و ڪجا منو شما پیش بقیہ مدعے شدیم همدیگہ رو دوست داریم و همہ چیز بین مون خوبہ؟ یا میخوایم ازدواج ڪنیم؟ پس لطفا هربار با ڪلمہ ے ازدواج سورے نخواید اعصاب منو بہ بازے بگیرید! پیشانے ام را بالا میدهم و بے حوصلہ نگاهش میڪنم،آشوبے بہ دلم افتادہ،مدافع حرم بودنش را دوست ندارم! جملہ ے بعدے اش حالم را بدتر میڪند:بعد از عید دوبارہ اعزام میشم،دیگہ ڪامل از شرڪت استعفا دادم! سرد میگویم:پس چرا مدت صیغہ رو چهارماہ تعین ڪردید؟دوماہ ڪافے بود! لبخند میزند و عجیب نگاهم میڪند:فقط بہ فڪر سود خودم نبودم،تا تموم شدن مدت صیغہ مدرسہ ے شمام تموم شدہ و راحت میتونید ڪنڪور بدید! حیران میشوم از رفتار این مرد! از این ڪہ هربار چیز تازہ اے از او میفهمم. سرم را تڪان میدهم و زمزمہ میڪنم:هربار یہ چیز تازہ میفهمم! با لحن نرمے میگوید:نمیخواید بدونید چرا میریم خونہ ے دوستم؟ شاید دلتون نخواد بیاید. این را ڪہ میگوید ماشین را ڪنار مغازہ ے میوہ فروشے پارڪ میڪند. نفس عمیقے میڪشد و داشبورد را باز میڪند،همانطور ڪہ مقدارے پول از داشبورد بیرون میڪشد میگوید:یڪے از دوستاے صمیمیم سوریہ ست،تازہ ازدواج ڪردہ و خانمش تنهاست. _خب! _چندوقت پیش یہ مقدار پول بهم داد و گفت براش نگہ دارم،دو سہ روز پیش زنگ زد گفت متوجہ شدہ وقتے خونہ نیست همسرش زیاد براے خودش و خونہ خرید نمیڪنہ تا مثلا قناعت ڪردہ باشہ،ازم خواست با پولایے ڪہ دادہ براش خرید ڪنم تا توے عمل انجام شدہ قرار بگیرہ. برام سخت بود تنها برم پیشش از طرفے با اوضاع خانوادگے شون میدونم تنهاست،تنها برم سریع خریدا رو بهش میدم و برمیگردم اما اگہ شما رو همراهم ببینہ محالہ بذارہ حالا حالاها برگردیم! حالا انتخاب با خودتونہ! ڪمے فڪر میڪنم،دیدن زنے ڪہ تا امروز فقط اسمے از خودش،زندگے اش و ایثارش شنیدہ ام جالب است! همسرِ مدافع حرم! هادے میخواهد از ماشین پیادہ بشود ڪہ سریع میگویم:منم میام البتہ اگہ ایرادے ندارہ! هادے سرے بہ نشانہ ے باشہ تڪان میدهد و پیادہ میشود،من هم پشت سرش. باهم وارد میوہ فروشے میشویم،هادے بہ سمت سبد سیب ها میرود. نایلونے از ڪنار سبد برمیدارد و شروع بہ سوا ڪردن سیب ها میڪند. همانطور ڪہ سیب سرخے برمیدارد و با دقت نگاہ میڪند مے پرسد:شما نگفتید از میدون جنگ چے میدونید! _با توصیفات شما هیچے! _و نظرتون راجع بہ مدافعاے حرم؟ مِن مِن ڪنان میگویم:نظر خاصے ندارم! با این حرفم هادے پِقے میزند زیر خندہ،اخم میڪنم:چرا میخندید؟ همانطور ڪہ سعے دارد خندہ اش را جمع ڪند میگوید:آخہ از وقتے گفتم مدافع حرمم یہ جورے برخورد میڪنید انگار قرارہ حرف مخالفے زدید بهتون دستبند بزنم و ببرمتون زندان! آب دهانم را با شدت فرو میدهم و با زبان لبم را تَر میڪنم:خب...میدونید ڪہ اگہ تو اینطور موارد حرف مخالفے زدہ بشہ عواقب خوبے ندارہ! نگاهے بہ صورتم مے اندازد و دوبارہ سیبے برمیدارد بہ شوخے میگوید:بعلہ! ولے متاسفانہ اگہ بگید مخالف مدافعاے حرمید من نمیتونم دستگیر یا اعدامتون ڪنم! این نظر شماست و محترمہ! محتاط نگاهش میڪنم و آرام میگویم:مخالف نیستم اما خب...بهتر نیست همینجا بہ ڪشور خدمت ڪنن؟ اگہ جنگ بشہ... ... نویسنده این متن👆🏻: 👉🏻 •☔️• @dokhtaranchadarii