eitaa logo
♥️دختران حاج قاسم♥️
602 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
484 ویدیو
41 فایل
❀{یازهـــــرا﷽}❀ 🌸بانوی ایرانی.🌸 غرب تو را نشانه رفته است. چون خوب میداند تو قلب یك خانواده ای {پس #علمدار « #حیای_فاطمی» در #جبهه_هاےجنگ_نرم باش} #ڪپے_با_ذڪر_صلوات_براے_سلامتۍ #آقا_امام_زمان(عج)💚
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#پیشنهاد_پروفایل_دخترونه💞
🌱‌ ‌حجابم را دوست دارم❤️ چرا که سنگینی نجابتش، خم کرده است کمر دشمنان را و حصار امن و ایمنش نقش بر آب کرده است نقشه‌های بدخواهان و هرزه‌دلان را!😇✌️ ‌ ‌‌ @dokhtaranchadorii
ّ وقتی شما از این و آن طعنه می خورید و لاجرم به گوشه اتاق پناه می برید و با عکس های ما سخن می گویید و اشک می ریزید به خدا قسم اینجا کربلا می شود... و برای هریک از غم های دلتان اینجا تمام شهدا زار می زنند... شهید-علمدار @dokhtaranchadorii👈
سیاهے اش... بلندے اش، گرمایش آرامش محض است❣ مشڪے بودنش آبے ترین آسمان من است.💙 همین که دارمش.. لذت داردونعمت بزرگیست..⛱ زینتم را میگویم چادر. #چادرمن❤️ @dokhtaranchadorii
♥️دختران حاج قاسم♥️
#رمان_عقیق_پارت_چهل‌و‌چهارم 📚 ابوذر خواست دو فنجان چای برای خودش و مهران بریزد شیوا را دید که سر
📚 عقیله با اخم نگاهش کرد و گفت: شما دهنتو باز نکنی و مارا مستفیض افاضات عالمانه‌تان نکنید کسی نمیگه شیخ شهر الله! آیه دیگر نتوانست خودش را کنترل کند و بلند شروع به خندیدن کرد آنقدری که عقیله هم به خنده افتاد و ملاقه را به حالت پرتاب به سمتش گرفت و گفت: میری بیرون یا بزنم ناک اوتت کنم؟ آیه که دید هوا پس است با سرعت از آشپزخانه خارج شد و خنده کنان به اتاقش رفت ، شماره ابوذر را گرفت و منتظر ماند تا بردارد...صدای مردانه اش بعد از چند لحظه به گوش رسید: _سلام آیه جان _سلام شاه دوماد کجایی؟ _حوزه‌ام تازه کلاسم تموم شده کاری داشتی؟ _میخواستم بگم شام بیا اینجا... _چه خبره؟ از پنجره به بیرون خیره شد و گفت: چه خبر میخوای باشه؟ بیا اینجا میخوایم یکم دستت بندازیم! ابوذر بی اختیار میخندد و میگوید:این صداقت و صراحتته که من و دیونه کرده! _قابل شوما رو نداره اخوی! _باشه افتخار میدم بهت و میام! _کیمل رو هم بردار بیار _اونو دیگه برای چی؟ آیه چشمهایش گرد میشود و میگوید: خجالت بکش ، ورش دار بیار داداشمو ببینم...دیگه هم با فشردن دگمه قرمز و قطع کردن صدات خوشحالم کن! ابوذر پر رویی نثارش میکند و خداحافظی میکند...کتاب اوصول فقه را توی کیفش میگذارد در میانه حیاط صدای قاسم را میشنود: _مستر سعیدی یی دقه صبراله! با خنده برمیگردد سمت صدایی که صاحب درشت هیکلش به سمت آن میدود...عاشق روحیه شاد این پسر بود... همه طلبه های حاج رضا علی معتقد بودند منبری تاثیر گذار و تو دل برویی میشود خصوصا با این لحن تاثیر گذار و هیکل بامزه و تقریبا فربه اش! کنار ابوذر می ایستد و نفس نفس زنان میگوید: حاجی قربون دستت جزوه کلاس امروز رو میدی به من!؟ ابوذر جزوه را از توی کیفش در می آورد و با احترام تقدیمش میکند ، قاسم تشکری میکند و میگوید:راستی سید کی میخوای بری خواستگاری؟ ابوذر میخندد و میگوید: من سیدم آخه؟ _بابا سید یعنی آقا شما هم آقای مایی دیگه! ابوذر سری تکان میدهد و میگوید: از دست تو...فردا شب ان شاءالله. قاسم گل از گلش میشکفد و بلند فریاد میزند: سلامتی شاه داماد های اسلام صلوات! اهالی حوزه که به این کارهای قاسم عادت داشتند با خنده صلواتی میفرستند و قاسم بلند تر از قبل میگوید:به همین زودی یه شام عروسی مشتی بیوفتیم صلوات دوم رو جلی‌تر ختم کن ، ختم کن اخوی لال از دنیا نری! و اینبار صدای صلوات ها بلند تر میشود که ابوذر سرخ شده از خنده میگوید: آبرو نذاشتی برامون قاسم! قاسم با همان لحن مخصوص به خودش میگوید: چه آبرو ریزی مومن؟ آبرو دار الان شمایید که دارید دینتونو کامل میکنید ، نه ما اعذب های بیچاره که یه پامون تو جهنمه یه پای دیگه امون تو بهشت! دیگر تمام همکلاسی ها دور ابوذر و قاسم جمع شده بودند و به حرفهای قاسم میخندیدند...ابوذر گفت: خب شما چرا دینتو کامل نمیکنی ؟ یکم آسون بگیر و برو تو کارش!📚 @dokhtaranchadorii
📚 قاسم بادی به غبغبه می اندازد و میگوید: تو فکرشم مهندس ولی خودت که شاهدی هم کفو و هم شان پیدا نمیکنم...مگه دنیا چند تا قاسم داره که همتاشو هم داشته باشه؟ حاج رضا علی که شاهد حرفهای دو شاگردش بود همانطور که به سمت حوض میرفت برای تجدید وضو گفت: کم بلوف بزن حضرت هیکل! اینبار قاسم هم به خنده افتاد و گفت: داشتیم حاجی؟ حاج رضا علی مشتی آب به صورتش پاشید و گفت: اینجا همه چی داریم! بعد رو به طلاب گفت: پاشید برید به کار و زندگیتون برسید حرفای این جاهل براتون نون و آب نمیشه! با این حرفش همگی پرا کنده شدند و خداحافظی کردند قاسم هم روی ابوذر را میبوسد و میگوید: ولی سوای از شوخی ان شاءالله هرچی خیره پیش بیاد! ابوذر هم با لبخند ان شالهی میگوید و میرود تا به مهمانی عمه عقیله اش برسد....عقیله برای تک تک برادر زاده هایش غذا میکشد و میگوید: بفرمایید شروع کنید. کمیل به به کنان میگوید:ای جان ، میدونی چند وقته لوبیا پلوهاتو نخورده بودم و دلم براشون تنگ شده بود؟ عقیله جرعه ای دوغ مینوشد و میگوید: نه نمیدونستم میریزم برات ببری خونه! آیه با خنده کنارش سبزی میگذارد و میگوید:بخور نوش جونت داداشم! ابوذر در سکوت غذا میخورد و عقیله روی او زوم شده آخر سر طاقت نمی آورد و میگوید: ابوذر فردا ساعت چند باید بریم؟ _بابا که برای ساعت ۸ هماهنگ کرده شما ساعت ۶ حاضر باشید! کمیل ذوق زده میگوید:آیه صبح میای بریم باهم بیرون من یه پیراهن بگیرم؟ ابوذر چشمهایش را گرد میکند و میگوید: مگه میخوایم بریم عروسی؟ آیه اخم میکند به ابوذر و میگوید: چیکارش داری داداشمو؟ بی ذوق میخواد در مقام برادر شوهر چشم بازارو کور کنه...بعد روبه کمیل میگوید:من فردا دربست در اختیار شمام داداشی هرجا خواستی میریم! کمیل با لبخند مرموزش ابرو هایش را بالا پایین میکند و ابوذر را به خنده می اندازد...بعد از شام عقیله بساط تنقالتش را پهن میکند و همگی را دعوت به دیدن فیلم ایرانی که تازه به دستش رسیده بود میکند...ابوذر به طور نمایشی دستهایش را بالا میگیرد و میگوید: وای خدایا باورم نمیشه ، یعنی دعاهام مستجاب شد؟ یعنی تموم شد دوران شکنجه های ما با اون فیلمهای کذایی؟ همه به این حالتش میخندند و عقیله میگوید: خیلی هم دلت بخواد همراه من بشینی فیلم ببینی! ** آخر شب که کمیل و ابوذر رفتند باز هم بی خوابی به سر اهالی آن خانه زد...آیه به عادت همیشگی روی پای عقیله دراز کشیده و به تلویزیون خیره شد...دلش قدری حرف زدن میخواست هر چند تکراری به نظرش رسید عقیله اینروزها خیلی درهم و گرفته است...دستی به صورت عقیله کشید و گفت: مامان عمه حرف بزنیم؟ عقیله نگاهش کرد و گفت: حرف بزنیم! _اوممم از خودمون بگیم _از خودمون میگیم! بی مقدمه میپرسد:عمه تو چرا جوونیتو حروم من کردی؟ اخمی صورت عقیله را میپوشاند و میگوید: قرار بود حرف بزنیم نه اینکه تو شعر بگی با این استعداد نداشته‌ات! لبخند کمرنگی روی لبهای آیه می آید: جدی میگم تو چرا هیچ وقت ازدواج نکردی؟ عقیله جدی تر میگوید: موضوع بحثت خیلی قدیمی شده!📚 ..... @dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ تویے بهانہ خورشیــد وقٺ تابیدن تویے بهانہ بــاران براے باریدن بیا عدالــٺ مطلق مسیر مےخواهد سپاه منتظرانٺ امیــر مےخواهد 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماه شعبان عشق بازے در هواے ڪربلا حس و حال دیگرے دارد _بنامتان https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢پرسیدم: شما که ات از من بیشتره و سر کلاسهای اخلاقی📚 نشستی بهم بگو چرا هر کاری می کنم ام قوی نمی شه😔 تا رو در روی گناه🔞 وایستم!؟ 💢خیلی جدی گفت: کاری نداره خواهر من. پنج تومن بده سوار تاکسی🚕 شو برو از چند تا قرص💊 اراده بخر و روزی یه دونه بخور😄 _داداش نکن دیگه! 💢این بار طوری جواب داد که برای آویزه گوشش شد: یه راه☝️بیشتر نداری❌ . 💥رو...زه...ب...گیر! https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هنگام نوشیدن آب بگو سلام بر حسین قسمت اول https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
😍♥️🎊 ميلاد گل رسول و زهرا و علي است جهان خجسته زين نور جلي است ما را دگر از روز جزا بيمي نيست چون بر دل ما عشق حسين ابن علي است❤️😇 🌼خجسته میلاد امام حسین (ع) مبارک باد🌼 @okhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🌸🍃🌺🍃🌸🌼 شب میلاد🎊 حسین است حسین❤️ اندر همه جا یاد است حسین ✨❣✨❣✨ خوانند همه ، لیـــک على بلَبش ناد حسین است حســـیـــــ🌹ـــن (ع)مبارکباد🌺🍃 https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼 🍂🌼🍂🌼🍂 🍂 ‍▫️فضیلت ماه شعبان  📜 رسول_خدا_صلی_الله_علیه_وآله فرمود: «هرکس در ماه شعبان هزار بار بگوید: «لَا إِلَهَ إِلَّا الله‌ُ، وَ لَا نَعْبُدُ إِلَّا إِيَّاهُ، مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ، وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» 🌸خداوند عبادتِ هزار سال برای او می نویسد؛ 🌸 و گناه هزار سال را از وی محو می کند؛ 🌸 واین فرد روز قیامت از قبرش بیرون می آید درحالیکه صورتش همچون ماه شب چهارده می درخشد؛ 🌸 ونزد خداوند در زمره راستگویان منظور می شود.» 📚اقبال الاعمال، ص196 ↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/dokhtaranchadorii 🌹با نشر مطالب در ثواب آن شریک شوید
🌸 حسین جان! تولدت چنان مبارک بود که فطرس ملک، نخستین دخیل «سفینه النجاة» ات شد؛ اما افسوس که غصه قصه کربلا، پیش از تولدت به گوش مادرت زهرا رسیده بود. 🌼 پس خدا مهدی را در نسل تو قرار داد و داستان عاقبت بخیری انسان توسط او را در گوش مادرت زمزمه کرد، تا قلبش آرام بگیرد و شادی اش از تولد تو رنگ غم نگیرد. 🌸 سلام بر تو در روزی که متولد شدی و در روزی که با ظهور فرزندت مهدی، باز خواهی گشت. 💐 ولادت را محضر فرزند عزیزشان امام زمان و شما تبریک می گوییم. https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
🌸 🌷 تربت امام حسین (علیه السّلام).. میلاد سالار شهیدان و سرور آزادگان جهان حضرت امام حسین بن علی (علیه السّلام) مبارک باد. https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
🌙 میلاد ماه ➕ روایتی از ولادت امام حسین علیه‌السلام 💡 هزارنفرند، همه در صفوف به‌هم‌پیوسته. گوش اگر تیز کنی، صدای ذکر و تسبیح و صلوات از نفربه‌نفرشان بلند است. انگار *نقل لبخند پاشیده‌اند* روی همۀ چهره‌ها. شادی فضا را به ارتعاش درآورده. همه‌شان پشت سر بزرگ‌ترین‌نفر منتظرند و مشتاق. ⭐️ بزرگشان پیش می‌آید. او به این‌خانه و اهلش آشناست. اوست که باید *پیام* را برساند؛ *تبریک* و تهنیتی روشن، تازه‌رسیده از آسمان. انتظار به سر می‌رسد. چشم هزارفرشته به جمال پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله روشن می‌شود. بزرگ فرشته‌ها، جبرئیل، پیش می‌رود و متواضعانه، از طرف خداوند و خودش به حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله تبریک می‌گوید. 💎 پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به صفوف فرشته‌هایی که برای عرض تبریک آمده‌اند، نگاه می‌کند و آن‌ *تبسم شیرین* آشنا بر چهرۀ مبارکش نقش می‌بندد. *دوباره پدربزرگ شده است.* پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به سمت امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌رود. امروز *او خوشحال‌ترین مرد دنیاست!* حضرت پیشتر پرسیده: *«اسمش را چه می‌گذاری؟»* و فرشته‌ها سکوت کرده‌اند. هرکدام می‌خواستند زودتر از دیگری نام مولود تازه را بفهمند. ادب و تواضع امیرالمؤمنین اما فراتر از تصور آن‌هاست. علی علیه‌السلام گفته: «در نام‌گذاری‌اش از شما سبقت نمی‌گیرم» و پیامبر هم فرموده: «من هر از پروردگارم سبقت نمی‌گیرم». 💥 حالا همه چشم شده‌اند؛ خیره به دهان جبرائیل که پیام خدا را آورده: «ای محمد! خدای بزرگ تو را سلام می‌رساند و می‌فرماید: «علی نسبت به تو مثل هارون نسبت به موسی است. پسرش را به اسم پسر هارون نام بگذار که «شبیر» است». پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به مقرب‌ترین فرشتۀ الهی نگاه می‌کند. شبیر نامی عبری است. می‌گوید: «زبان من عربی است» و جبرئیل پاسخ می‌دهد: «نامش را «حسین» بگذار». ❤️ حسین. حسین. هزارفرشته، نام مولود تازه را دم گرفته‌اند؛ درست همان‌طور که ذکر و تسبیح را. تبریک‌ها و تهنیت‌ها، دانه‌به‌دانه از آسمان به خانۀ پیامبر می‌رسند که درخشان‌ترین‌خانۀ روی زمین است از چشم اهالی آسمان. همین‌وقت‌هاست که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به اسماء می‌گوید: «فرزندم را بیاور». 🔆 حسین تازه به دنیا آمده و چنان دیگرنوزادان، او را شستشو نداده‌اند. اسماء دل‌نگران است. به رسم ادب می‌گوید: «نوزاد تازه رسیده! هنوز آماده‌اش نکرده‌ایم ای رسول خدا». چشمان پیامبر آرام می‌خندد: «خدا او را پاکیزه کرده. بیاورش». چندلحظه بعد، دومین‌پسر فاطمه، پارۀ تن پیامبر، در آغوش نبی آرام می‌گیرد، پیچیده در پارچه‌ای سفید. 👌 پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله سر پیش می‌برد و در گوش راست حسین اذان و در گوش چپش اقامه می‌گوید. صدای پیامبر از پردۀ گوش حسین می‌گذرد و در عمق جانش می‌نشیند؛ اولین و عزیزترین‌صدایی که در دنیا شنیده و تنهاصدایی که در روزهای پیش رو، او را آرام می‌کند. 🌺 به مناسبت ولادت امام حسین علیه السلام🌺 https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
1_58495770.mp3
2.35M
ولادت علیه السلام 🎵یا حسین تپش دل همه نوکرا 🎤حسین https://eitaa.com/dokhtaranchadorii