eitaa logo
♥️دختران حاج قاسم♥️
601 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
484 ویدیو
41 فایل
❀{یازهـــــرا﷽}❀ 🌸بانوی ایرانی.🌸 غرب تو را نشانه رفته است. چون خوب میداند تو قلب یك خانواده ای {پس #علمدار « #حیای_فاطمی» در #جبهه_هاےجنگ_نرم باش} #ڪپے_با_ذڪر_صلوات_براے_سلامتۍ #آقا_امام_زمان(عج)💚
مشاهده در ایتا
دانلود
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ لبھ ی روسری ام را صاف میڪنم و با من و من جواب میدهم _ نمیدونم ؛ نمیدونم از ڪے خجالت میڪشم. یااز چے میترسم! _ فقط از خدا بترسید. الانم ڪھ دارید دلشو بدست میارید! پس قوی پیش برید. باچادر بھ خونه برگردید. بھ ساعت صفحه گرد بزرگش نگاهے میندازد و ادامھ میدهد: من برم ،حقیقتا خیلے خوشحال شدم! پیراهن زرشڪے زیر ڪت مشڪے اش چشم را دنبالش میڪشد.ریشش را ڪوتاه ڪرده و ڪفش های مجلسے واڪس خورده اش ادم را قلقلڪ میدهد تا فوضولے ڪند!! اما چیزی نمیپرسم. همانطور ڪھ رو به من دارد چندقدم عقب مے رود و میگوید: نترسید. خدا تو دلای شڪستھ جا داره.دل شمام قبل این تصمیم حتما شڪستھ ! خدانگهدار.. پشتش رامیڪند و سوار پرشیای ترو تمیزش میشود. همیشھ جایی ڪھ نبایدباشد سرمیرسد. نمیفهمم چرا هربار باچندجملھ ارامم میڪند و میرود. انگار برای همین خلق شده!..ڪھ من باشد... سرم را تڪان میدهم و محڪم بھ پیشانے ام میزنم... زیرلب زمزمه میڪنم : چرت نگو بابا!... و بھ دور شدنش چشم میدوزم ❀✿ یلدا لیوان چای بھ دست بادهانے نیمھ باز بھ سرتاپایم نگاه میڪند. لبخند ڪجے مے زنم و دررا پشت سرم مے بندم. اهستھ سلام میڪنم و یڪ گوشھ مے ایستم.یعنے چقدر فضایـے شده ام؟!اذر ازاتاقشان بیرون مے اید و درحالیڪھ ڪلاه رنگ راروی سرش محڪم میڪند ، بادیدنم از حرڪت مے ایستد. از تھ مانده ی رنگ شرابـے روی موهایش مےشود فهمید ڪھ دلش هوای هجده سالگے ڪرده.یڪدفعه زیر لب بسم الله میگوید. بے اراده میخندم و سلام میڪنم. چندقدم بھ سمتم می اید و میپرسد: خوبـے عزیزم؟!... مد جدیده؟! سعے میڪنم ناراحتے ام را بروز ندهم _ نھ ! مدنیست.تصمیم جدیده! میخوام مث قبلا چادر بپوشم! یلدا میگوید: جدی؟چقدر خوب ! ڪے بھ این نتیجھ رسیدی؟ یحیے دراستانھ دراتاقش ظاهرمیشود. اینجا چھ میڪند؟ الان باید سرڪار باشد.لبخند مے زند و جواب یلدا را میدهد:یمدتھ بھ این نتیجه رسیدن!...مطالعھ داشتن. اذر پوزخند مے زند و لبش را ڪج و ڪولھ میڪند _ اا؟... نڪنھ مشاوره هم داشتن!!؟ طعنه زدنش تمامے ندارد!.یحیـے بااحترام جواب میدهد: یسری سوال داشتن من جواب دادم.... _ پس پسرم خیلے ڪمکت ڪرده!! این را درحالے میگوید ڪھ با چشمهای ریز ڪرده اش بھ صورتم زل زده! خودم راجمع و حور میڪنم و جواب میدهم: بلھ ؛ خیلے ڪمڪ ڪردن..دستشون درد نڪنھ یحیے_ اینجا باید قدردان اول خدا و اقا حسین ع باشیم و بعد از قلم رفیق جدید دخترعمو تشڪر ڪنیم... یلدا_ ڪدوم رفیق؟ یحیی_ اوینے جان! یلدا_ اخے عزیزم!! میگم سایش سنگین شدو همش ڪلش تو ڪتاب بودا. نگو خانوم پلھ هارو یڪے یڪے داشت بالامیرفت! هرچقدر ازاذر بدم مے اید، یلدا رادوست دارم!.اذر زن خوبے است اما امان از زبانش!! ریز میخندم و میگویم: مرسے یلدا...بالا چیھ.تازه شاید بزور بھ شماها برسم.. یحیـے باصدایـے ارام طوری ڪھ فقط من بشنوم میپراند: رسیدید.خیلے وقتھ رسیدید... ❀✿ بعدها فهمیدم ان روز یحیـے سرڪار نرفتھ . برای ناهار بھ مهمانے دعوت بوده و بعداز ان خودش را سریع به خانه رسانده تا شاهد لحظھ ی ورود من باشد! مرور زمان یڪ هدیھ ازجانب خدا بود. هدیھ ای ڪھ در وجودش پسری با لبخندگرم و امیدوار ڪننده پنهان ڪرده.یحیـے هرچھ ڪتاب داشت دراختیارم گذاشت و برای روز دختربا یلدا برایم چادر سفید نماز تهیه ڪرد . علت رفتارش را نمیدانستم فقط ازتڪرار حالاتش لذت میبردم حتے مرور خاطرات ڪودڪے برایم شیرین بود .همان روزهایـے ڪھ یحیـے رادماغو صدا میزدم! یڪ پسربچھ ی تخس و لجباز و زورگو.هربار ڪھ میخواستم پایم را از در بیرون بگذارم دعوایم میڪرد ڪھ چرا روسری سرم نڪرده ام. من هم جیغ میزدم ڪھ بھ تو چھ . یادش بخیر یڪ بار دستم راگرفت و پشت سرخودش ڪشید و دریڪ اتاق هلم داد و دررا به رویم بست. من هم پشت هم فحشش میدادم و خودم رابه در میزدم.اوهم داد میزد ڪھ چون حرفموگوش نمیدی، با پسرای همسایھ بازی میڪنے. نمیدانم چراروی ڪارهایم حساس بود روی من!... همیشھ مراقبم بود... البتھ بامیل خودش، نھ من ! شاید خیلے هم بیراه فڪر نمیڪردم. مرور زمان ثابت ڪرد ڪھ یحیـے همان ارامشے است ڪھ در اضطراب و سرگردانے دنبالش میگردم. دوستش نداشتم. نمیدانستم حسے ڪھ به او دارم چیست؟ تنها خودم را به او مدیون میدیدم. هرلحظھ ڪنارم بود و تشویقم میڪرد. گرچھ دورادور.نمیدانم چطور یڪ ادم میتواند دور باشد ولے هرلحظھ در فکر و روحت نفس بڪشد... ... 💟 نویسنــــــده: @dokhtaranchadorii
♥️دختران حاج قاسم♥️
💠 ✅ . . ممکنه بعضی از ها اول راه پا پس کشیده باشن ،بخاطر:👇 . . - گرمای تابستون یا سرمای زمستون.. - دوستان - هم رنگ جماعت شدن تا اذیت نشدن - خیلی ها هم به خاطر تلقینات بعضیا، فکر کردن از جامعه میمونن - یا فکر میکنن عهدی که بابت چادر بستن رو میشکنن😔 . . حالا اگه میترسین که این ناخواسته به خاطر یسری اتفاقات تبدیل به زدگی بشه، برای همین هر روز دلایل اینکه رو با خودتون کنین..☺ . . اونوقته که این دلایل روحیه تونو که دیگران دارن متزلزلش میکنن بهتون برمیگردونه👌 و من و شمار و تر و تر برای حفظ حجابمون میکنه و جای زدگی، حس و بهمون دست میده.. . اونجاست که میفهمیم گاهی وقتا چه خوبه همرنگ جماعت نشد و خلاف جهت یه عده حرکت کرد✅ . من این ها را مرور می کنم👇 1- با به حضرت زهرا(س) نزدیک میشم✅ 2- چادری های واقعی فرش قرمز برای اومدن (عج) پهن میکنن✅ 3- چادرم نشان منه 4- چادر یعنی سپری در مقابل چشمان هیز و ناپاک✅ 5- امنیتم بیشتره✅ 6- من یک ابزار نیستم✅ 7- پاسداری از خون ✅ 8- نجات دادن خودم از بلاهای (عج)✅ 9- لبخند رضایت خدا✅ 10- حفظ آبروم✅ 11- با چادر نشون میدم به جای تن به استعدادهام نگاه کنن✅ 12- با چادرم دارم و راحت تو خیابون قدم بر میدارم✅ 13- چادر یعنی عزت، یعنی قدرت، یعنی عظمت✅ 14- و در نهایت با چادرم نشون میدم که من با دخترای بی بند و بار تو خیابون فرق دارم و من و همسان بقیه نبینین✅ . . حتما این کار رو بکنین به امتحانش می ارزه و نتیجش رو تو زندگیتون میبینین😉 . . @dokhtaranchadorii
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 خيلى از آقايون كه شب بعد از يه روز كارى به خونه ميان دنبال صلح و ان و دلشون ميخواد استراحت كنند ولى خانوم هايى كه روزشون رو توى خونه بودن يا از همسرشون دور بودن مشتاق به صحبت كردن هستن! و معمولاً اين تفاوت نظر باعث رنجش خانوم ها ميشه چون ميكنن همسرشون بى تفاوته و براشون وقت نميذاره يا باعث ميشه آقا گوش كنه به ها ولى با يه حس مجبور بودن!! پيشنهاد اينه كه باهم براى زمان كردن برنامه ريزى كنيد! 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @dokhtaranchadorii ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ .
ای شــهـید دلمـــ💔 گرفته😞 روحـــم پـــژمـــرد صــــبـــر و طــاقـــتــم بــه ســرآمــــد😔 ... از گذشـتــــه ها و از آینـده ها بیمناکـــم... تنها تســلی ام آب دیــده اســتــــ اشـکـــی کـه تقـــدیم میکنــم😭 ... آبی کـــه با آن دل خــود را شستــشــو مــیدهــم 💖 و بـــا ایـــن وسیلــه درونی خـــود را تسـکـین میبخـشـــم 👌... از آتش درونی خــود میکــاهــم و بـرای لحـظـه ای ضـمیــر مــی یــابـم ... 😭😭 _________________ ⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ @dokhtaranchadorii
♥️دختران حاج قاسم♥️
همیشہ از خدا مےخواست تا #گمنــام بماند خدا هم دعایش را مستجاب ڪرد \ ابراهیـم\ سالهاست کہ گمنام و
🌷 🍃🌹يك شب به اصرار من به جلسه‌ رفتيم، فكر مي‌كردم ابراهيم كه عاشق حضرت خيلي خوشحال مي‌شه. 🍃🌹مداح جلسه، مثلاً براي شادي حضرت زهرا (س) حرفاي و نامربوطي رو به زبان مي‌آورد، اواسط جلسه ابراهيم به من اشاره كرد و با هم از جلسه بيرون رفتيم. 🍃🌹در راه گفتم: فكر مي‌كنم ناراحت شدين، درسته؟  ابراهيم در حالي كه هميشگي رو نداشت رو به من كرد و در حاليكه دستش رو تكان مي‌داد گفت: توي اين جور مجالس پيدا نميشه، هميشه جايي برو كه حرف از خدا و اهل بيت باشه و چند بار اين جمله رو تكرار كرد.   🍃🌹بعدها وقتي نظر علماء رو در مورد اين مجالس و ضرورت حفظ مسلمين مشاهده كردم به دقت نظر ابراهيم بيشتر پي بردم. 🌷 🍃🌹🍃🌹
از چۍ بگم••• نمۍدونم از چۍ بگم  از خوݩ  رفتݩ تا الاݩ راحت سرمونو روۍ باݪش بذاریم یا از گریہ هاۍ مظݪوماݩہ ۍ بچه هاۍ   از سوختݩ  پشت در  یا از  هر عقیده اۍ ڪہ داشتہ باشیم اونایۍ ڪہ بہ خاطر  از همہ چیزشوݩ گذشتن اونایۍڪہ جوݩ دادن تا الان ماها  داشتہ باشیم اونایۍڪہ همہ چیزشونو براۍ  دادݩ  براۍ ما قابݪہ احترامݩ هر عقیده اۍڪہ داشتہ باشۍ : یاد  و   (علیه السلام )ڪہ میفتۍ اشڪ از چشمات جارۍ میشه••• پس بیا فڪر ڪݩ امام حسیݩ واسہ چۍ شهید شد  چرا چـادر  پشت در سوخت وݪۍ از سرش نیفتاد••• چرا  رفتݩ و  شدݩ ؟ به خاطر اینڪہ  باقۍ بمونہ  حاݪا☝️ یادت ݩره با  دارۍ پا رو   ڪیا میذارۍ••• @dokhtaranchadorii
⚠️خیابانها را به نام شهدا کردیم تاهر وقت نشانی منزل را میدهیم بدانیم از گذرگاه خون کدام شهید با #آرامش و #امنیت به منزل میرسیم. #شهدا_شرمنده_ایم 😭 ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
از انسان ڪوه" مےسازد یڪ ڪوه پر ابهتــ ڪوه كہ باشے آرامش زمين مےشوے و همنشين آسمان ڪوه كہ باشے در اوجے ڪوه كہ باشے ديگران را هم بہ "به اوج مےرسانی" #حجاب #آرامش #چادر @dokhtaranchadorii
🌷 🌷 شرافت تمام وجودش می لرزید ... پیداش کردیم ... یه دختر بود ... به زور سنش به 16 می رسید ... یکم از تو بزرگ تر ... نفسم بند اومد ... حس می کردم گردنم خشک شده ... چیزی رو که می شنیدم رو باور نمی کردم ... خدا شاهده باورم نمی شد ... اون صحنه و جنازه ها می اومد جلوی چشمم ... بهش نگاه می کردم ... نمی تونستم باور کنم ... با همه وجود به زمین و زمان التماس می کردم... اشتباه شده باشه ... برای بازجویی رفتیم تو ... تا چشمش به ما افتاد ... یهو اون چهره عادی و مظلوم ... حالت وحشیانه ای به خودش گرفت... با یه نفرت عجیبی بهم زل زد و گفت :😡 « اگر من رو تیکه تکیه هم بکنید ... به شما کثافت های آدم کش هیچی نمیگم ... من به آرمان های حزب خیانت نمی کنم ...» می دونی مهران؟ ... اینکه الان شهرها اینقدر آرومه ... با وجود همه مشکلات و مسائل ... مردم توی امنیت زندگی می کنن ... فقط به خاطر ... شرافت و هویت مردم هر جایی به خاکشه ... ولی شرافت این خاک به مردمشه ... جوون های مثل دسته گل ... که از عمر و جوونی شون گذشتن ... این نامردها، شبانه می ریختن توی یه خونه ... فردا، ما می رفتیم جنازه تکه تکه شده جمع می کردیم ... توی مشهد ... همون اوایل ... ریختن توی یکی از بیمارستان * ... بخش کودکان ... دکتر و پرستار و بچه های کوچیک مریض رو کشتن ... نوزاد تازه به دنیا اومده رو توی دستگاه کشتن ... با ضرب ... سرم رو از توی سر بچه کشیده بودن... پوست سرش با سرم کنده شده بود ... هر چند ، ماجرای مشهد رو فقط عکس هاش رو دیدم ... اما به خدا این خاطرات ... تلخ ترین خاطرات عمر منه ... سخت تر از دیدن شهادت و تکه تکه شدن دوست ها و همرزم ها ... و می دونی سخت تر از همه چیه؟ ... اینکه پسرت توی صورتت نگاه کنه و بگه ... مگه شماها چی کار کردید؟ ... می خواستید نرید ... کی بهتون گفته بود برید؟ ... یکی از رفیق هام ... نفوذی رفته بود ... لو رفت ... جنازه ای به ما دادن که نتونستیم به پدر و مادرش نشون بدیم ... ما برای رفتیم ... به خاطر خدا ... به خاطر دفاع از مظلوم رفتیم ... ... اما به همون خدا قسم ... مگه میشه چنین جنایت هایی رو فراموش کرد؟ ... به همون خدا قسم ... اگه یه لحظه ... فقط یه لحظه ... وسط همین ... مجال پیدا کنن ... کاری می کنن از گذشته ... ادامه دارد... 🌸نويسنده:شهید سيدطاها ايمانی🌸 🍃🌸 @dokhtaranchadorii
『♡』 به ♥️ڪه وصل شوی، آرامش وجودت را فرامیگيرد! نه به ‌راحتی می‌رنجی، و نه به ‌آسانی می‌رنجانی! ، سهم دل‌هايی استـ، ڪه به سَمت ← ..✨❤️ ‌✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
🌹گفتند می رود #دانشگاه دیگر عوض می شود. ⇜گفتند از سرش می افتد. ⇜گفتند تفکراتش تغییر می کند. ⇜گفتند دیدش بازتر می شود. ⇜گفتند دوست و #رفیق روش تاثیر میذارد. 💢البته بماند که خیلی چیزها هم از سرم افتاد😉 #حرمتش را تازه در دانشگاه فهمیدم 🔸وقتی استادی با #احترام بامن صحبت می کرد. 🔹 وقتی #آقایان کلاس، برای صحبت ها و رفتارشان درمقابل من #حدومرز قائل می شدند☺️ 🔸وقتی نگاه ها به من👀 رنگ تفاوت و #تحسین گرفت 🔹وقتی بجای #تو، شما خطاب شدم😎 🔸وقتی بین #شوخی های بی سر و ته دختران و پسرانِ به اصطلاح روشنفکر😏 همکلاسی، جایی میان انها برای من نبود❌ 🔹وقتی وجودم سرشار از #آرامش و امنیّت😌 هست و کسی نگاه چپ به من نمی کند🚫 🔸وقتی... 💢آری من از آنهایی ام که خیلی چیزها #هرگز از سرم نمی افتد. مثلا همین #چــــادر😍 💢برای چادر سر کردن کافیست #عاشق باشی‌.عاشق حضرت مادر💞 #بگذار_به_چادرت_پیله_کنند #به_پروانه_شدنت_می_ارزد @dokhtaranchadorii