#سؤال ⁉️
.
مگر مےشود #عاشق باشے و برای رضای معشوقت هرکاری نکنے؟! 🙄
.
مگر مےشود عاشق باشے و تمام سعیت را نکنے کہ همانے بشوی کہ محبوبت مےپسندد؟! 🤔
.
شاید #طعم_عاشقے واقعے را نچشیده ایم 🙃
.
یا #رسم_عاشقے را بلد نیستیم 🙄
.
و یا هنوز معشوقمان را بہ خوبـے نمےشناسیم 😓 ..
👈 خودش را
👈 راهش را
👈 هدفش را
👈حقیقت دینش را
👈 و خدایش را
.
مگر مےشود عاشقِ حسینے باشے کہ تا زنده بود ، غیرتش اجازه نداد احدی بہ خیمہ ها و بانوانِ حرم نزدیک شود
و بہ حراج بگذاری #غیرت خود و #حیا یِ همسرت را؟! 😕
.
مگر مےشود عاشق #سیدالشہدا باشے و بہ رسمِ مادرش -کہ سرورزنان عالم است- #حجاب_کامل نداشتہ باشے؟! 😑
.
مگر مےشود عاشق #ثاراللہ باشے و کاری کنے کہ منتقمِ خونِ او (عج) از عملِ تویِ بچہ شیعہ خون گریہ کند؟! 😔
.
مگر مےشود عاشق #اباعبداللہ باشے و چون او -کہ بہترین بندگان است- نباشے و نافرمانے خدایت را بکنے؟! 😣😞
.
مگر مےشود..؟! 🤔
.
#خدا_کند_کہ_بہ_خودمان_بیاییم .. 😓
.
پ.ن:
بہ رسمِ #حسینے_پسند ، دین دار باشیم
.
.
نویسنده: 🍃بِـ ـٖے پِلٰاکـ
🖤@dokhtaranchadorii
♥️دختران حاج قاسم♥️
: #هدفش که معلوم شد #راهش را که شناخت دیگر به دنیا اجازه نداد سد راهش شود📛 از آن گذشت. #شهید_محم
:
#خاطرات_شهدا 🌷
💠تا آخر بخوانید
#خواهر_شهید
(هو الحَقُّ المُبین)
همیشه روضه شنیده ایم ⚡️اما #دیدنش هم عالمی دارد...
💢صحنه اول:
محمدرضا از #سوریه تماس گرفته☎️؛ پشت تلفن التماس میکند:
-مامان! توروخدا دعا کن #شهید بشم.
+تو #خالص شو، شهید میشی...
-به خدا دیگه خالص شدم. دیگه یه ذره ناخالصی تو دلم نیست🚫.
+پس شهید میشی🕊.
_ حالا که راضی شدی، دعا کن #بی_سر برگردم.
💢صحنه دوم:
مهمان #معراج_شهدا شدیم. قرار است بدنِ پاره جگرمان را تحویل بگیریم و وداع کنیم😢. بعد از #چهل روز دلتنگی، با خودم گفتم محکم در آغوشش می گیرم💞 و التماسش میکنم سلام و ارادت و دلتنگی مرا به #سیدالشهدا برساند. اما...
⇜ به سینه اش دست نزن🚫.
⇜نمی شود در آغوشش بگیری.
⇜صورتش را آرام ببوس و اذیتش نکن.
⇜به #سرش زیاد دست نزن.
مضطر به روی ماهش نگاه کردم و پرسیدم: #برادر! چه کردی با خودت⁉️😭
💢صحنه سوم:
شب قبل از #تشییع است. مادر بی تاب شده، قرار ندارد. دست به دامان شهدای #کهف_الشهدا شدیم . مادر با همرزم 👥محمدرضا در کهف خلوت کرده:
_ بگو محمد چطور شهید شد؟
+بگذرید...
_ خودش گفت دوست دارد بی سر برگردد.
+همانطور که دوست داشت شد؛ #بی_سر و #اربا_اربا...
💢صحنه چهارم:
برای بدرقه اش نشسته ایم کنار منزل جدیدش
#آرام_در_خاک_خفته
بی ترس و بی درد و آرام😌.
متحیر ایستاده و این پا و آن پا می کند،
_ پس چرا #تلقین نمیخوانی⁉️
_ #بازویی نیست که تکان دهم و تلقین بخوانم...
🔸حالا میدانیم
⇜اربا اربا یعنی چه
⇜ #ذبیح یعنی چه،
⇜ #خَدُّ_التَّریب یعنی چه،
⇜ #شکستن_صورت یعنی چه
🔹از تو ممنونیم که به اندازه بال مگسی، #درد سیدالشهدا را به ما چشاندی، گوارای وجودت نازنینم.
🌾آسان و سختِ عشق، سوا كردنى نبود!
🌾ما نيز مهر و قهر تو در هم خريده ايم
#شهید_محمد_رضا_دهقان
🌺👇🌸👇🌸👇🌺
@dokhtaranchadorii
♦️هر دو «سردارزاده» بودند و هم دانشگاهی. درسشون که تموم شد، شدند #همکار دست تقدیر #همرزمشون هم کرد👥 در جبهههای سوریه، برای دفاع از حریم اهل بیت.
♦️آخه هر دو، عاشق❤️ سینه چاک #امام_حسین بودند. ↼یکیشون شد؛ #فرمانده تیپ سیدالشهدا ↼یکیشونم #تخریبچی تیپ سیدالشهدا✅
♦️القصه؛ #تخریبچی زودتر شهید شد🕊 اونم چه #شهیدی...! فرمانده هرچی که تو روضهها خونده و شنیده بود حالا به چشم میدید😔 یه پتو آورد و شروع کرد به #جمع_کردن گلی که پرپر شده🌷 بود.
♦️تخریبچی شو تو بغل گرفت💞 و گفت: ای بیمعرفت! #رفتی و منو با خودت نبردی؟ اما تخریبچی بیمعرفت نبود. سه روز🗓 بعد اومد سراغ فرمانده. دستش رو گرفت و #باهم پرکشیدند🕊 تا خود خدا. همونجایی که #حسین(ع) ساکن بود.
♦️خلاصه قصه شون هم شد:
⇜عشــ💖ـقِ سیدالشهدا
⇜ #تیپ سیدالشهدا
⇜محضر #سیدالشهدا
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
(حاج عمار) فرمانده تیپ سیدالشهدا
#شهید_روح_الله_قربانی ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
♥️دختران حاج قاسم♥️
°•|🍃🌸 #کلام_ناب 🔻کلام زیبای #رهبری درباره شهید محسن حججی 《خداوند شهید حججی را سخنگوی شهیدان کرد و
°•|🍃🌸
🔴 #راز_اتیکت_شهید_محسن_حججی
🔰عکسی که از لحظه اسارت این شهید منتشر شد حرفهای بسیاری را در پس خود نهان کرده بود، دود و آتش، چشمان وحشت زده دست نشانده داعشی و البته چهره مصمم و سرشار از ایمان شهید حججی هزاران قصه را در ذهن میسازد.
🔹یکی از نکات مهم در این عکس اتیکتی که عنوان"#جؤن_خادم_المهدی" داشت و راز آن را همسر این #شهید بازگو کرد
🔹وی در خصوص #اتیکتی که روی سینه شهید حججی نصب شده بود گفته است : "شب رفتن خودم برایش اتیکت《جؤن خادم المهدی》را به لباس #اعزام قبلش زدم. دوباره از #بیت_المال لباس نگرفت تا نفر دیگری بتواند از لباس استفاده کند".
🔹چون غلام سیدالشهدا(ع) وقتی که همه بزرگان سیاسی و نام آواران پشت #سیدالشهدا (ع) را خالی کردند، در حالی که اجباری به همراهی امام نداشت و به نوعی آزاد شده بود، در سختترین انتخاب بشر، طرف حق را گرفت و شهید شد.
🔹شاید آن روز کسی #جؤن را حتی ذرهای هم حساب نمیکرد، شاید که چه عرض کنم، واقعا هم به حساب نمیآمد ؛
جؤن به راهی که باید میرفت، رفت و صاحب مقامی شد که امروزه بزرگان نیز به آن غبطه میخورند.
🔹تاریخ دوباره تکرار شد و این بار "جؤن خادم المهدی (عج)" در حالی که بزرگان و نام آوران، این بچه بسیجی را حتی اگر میدیدند، به حساب هم نمیآوردند به راهی رفت که مورد غبطه عالم و آدم شد... همه مردم ما و همه کشور ، امروز تحت الشعاع نام کسی قرار گرفته است که راه درست را انتخاب کرد و برای آن جانش را نیز تقدیم کرد.
🔻#شهید_محسن_حججی امروز دیگر یک انسان ساده نیست. او امروز نمادی از جریانیست که برای #ظهور_امام_زمان (عج) پا در میدان گذاشته، و بر پایی #حکومت_عدل ایشان، به آب و آتش میزند...
◽️والله هنوز مات و مبهوتم که این #شهید عزیز چه کاری برای خدا انجام داده بود که این همه #عزیز شدند... هر چه فکر کردم فقط به این آیه رسیدم ، و من کان یرید العزة فلله العزة جميعا...
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•°
@dokhtaranchadorii
یا رب الحُسَین..◾️
به قلم خواهر بزرگوار شهیدمحمدرضادهقان
#محرم هم رسید🏴 این بار سفرت خیلی طولانی شده آقاپسر!
سال نودوچهار تنها محرم و هیات های تهران به دلت ماند، میدانم.. چیذر و ریحانه..مادر اما لحظه به لحظه در مزار شهدای چیذر به یادت بود💔گاه آهی میکشید و می گفت همه این جوانها شبیه محمدرضای من هستند،پس چرا محمدِ من بین آنها نیست😭 اشک چشمش را با پر شال عزای تو پاک میکرد، همان شالی که همسفرتشد...
سفرکردهی عزیزتر از جانم!
امسال جایت بین سینه زنهای چیذر و ریحانه خالی ست، دلم برای هروله کردنت تنگ شده😔، برای دیدن قدوبالایت درحال سینه زنی اربابم...🏴
یادم هست می گفت بعضی هیات ها شهید پرورند.وقتی به او می گفتیم:در این هوای سرد، با موتور چرا راه دور می روی؟میگفت: میرم هیاتی که شهید پروره‼️ نفَس شهید توی هیات باشه، یه چیز دیگه ست، آقارسول میرفت هیات ریحانه، چیذر هم پر از شهیده، شاید منم مثل آقارسول عاقبت بخیر شدم و زیبا رفتم🕊
هم زیبا رفت، هم عاقبت بخیر شد، هم مثل آقارسول شد.
حالا پاره قلب من در چیذر آرام گرفته.💔
کاش می دانستم آن زمان که سر و سینه ات آشنا شد با تیر دشمنِ #سیدالشهدا(ع)، چه دیدی؟ سر بر دامن چه کسی گذاشتی😔؟
نمی دانم اگر آن لحظه را می دیدم، زنده می ماندم؟؟پس عمه سادات چه کشید وقتی همه چیز را دید؟حقا که درست گفتی:
#غم_شما_از_غم_ام_المصائب_کوچکتر_است💔
من بعد از تو،تاخت اسب بر بدن را ندیدم، بی حرمتی و تازیانه و سیلی ندیدم، وای از دل عمه سادات..😭
آهسته تر برو..بذار منم باهات بیام..حسین دیگه نمی کِشه..پاهام که پابه پات بیام..
✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿