eitaa logo
♥️دختران حاج قاسم♥️
637 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
484 ویدیو
41 فایل
❀{یازهـــــرا﷽}❀ 🌸بانوی ایرانی.🌸 غرب تو را نشانه رفته است. چون خوب میداند تو قلب یك خانواده ای {پس #علمدار « #حیای_فاطمی» در #جبهه_هاےجنگ_نرم باش} #ڪپے_با_ذڪر_صلوات_براے_سلامتۍ #آقا_امام_زمان(عج)💚
مشاهده در ایتا
دانلود
: روی صحبتم با چادری هاست...اما چادری های بی حجاب!! حواسمان پرت شده سوی شیک بودن و راحت بودن... یادمان رفت که چادر روی سرمان یادگار بانوی عالم است... به بهانه های مختلف چادرمان تغییر شکل داد ... کم کم دارد به مانتو تبدیل می شود.... حواسمان باشد که به بهانه زیبایی چادر بی بی عالم را با اقسام آرایش ها و مدل موها آمیختند.. واژه چادر را.چادری را..حجاب را ب چالش نکشیم... چادر با همان سادگی
🌸🍃✨💫 🍃✨💫 ✨💫 💫 . . زمانی زیباست که با عجین شده باشد.... . حیا که نداشته باشی چادر سیاه هم محجبه ات نمیکند... . . . حضورمان در فضای مجازی بی فایده است...❌ اگر ندانیم دشمن حیامان را نشانه گرفته است....🤔 . . به من محجبه نمیگوید چادرت را بردار !😈 چون میداند من این کار را نخواهم کرد... . میگوید عکست را در معرض دید نامحرم قرار بده.... میگوید شوخی و صحبت با نامحرم در این فضا مشکلی ندارد.... میگوید با ناز و ادا صحبت کردن در پست ها و نظرها مشکلی ندارد.... میگوید دلبری از پسرهای مذهبی در فضای مجازی اشکالی ندارد... . میگوید تو عکسی که میخواهی را بگذار... طوری که دوست داری صحبت کن... بیخیالِ ذهن و دل جوان های مجرد و متاهل... . و اینطور میشود که کم کم شاهد کم شدن حیامان میشویم...😥 و امان از روزی که حیا برود....😭 . ...... ❤️کپی با ذکر صلوات آزاد است ♥ @dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❄️❄️❄️ ❄️❄️ ﴾﷽﴿ ❄️ 💠 🍂 💠 ۲۶۶ بہ سمت فرزانہ برمیگردد و مے گوید:مگہ دلت نمیخواست ببینیش خانم؟! چرا وایسادے یہ گوشہ بغ ڪردے؟! حالا فڪر میڪنہ چون بے معرفتے ڪردہ و ما رو یادش رفتہ دلمون نمیخواد اینجا باشہ! نگاهم بہ موهاے مهدے مے افتدد یڪ دست سفید شدہ اند! فرزانہ بہ چشمانم زل میزند،ڪنار چشم هایش ڪمے چروڪ افتادہ و خبرے از شادے و نشاط چند ماہ قبل در چهرہ اش نیست،دیگر چشمانش فروغے ندارند! پیش قدم میشوم و در آغوشش میڪشم،لب میزند:خوش اومدے! فڪر ڪردم دیگہ پیش مون نمیاے! شرمگین مے گویم:شرمندہ ام! این مدت اصلا تو حال خودم نبودم! گونہ هایم را گرم مے بوسد و لبخند ڪم رنگے میزند:شایدم دلت نمیخواست ما رو ببینے! شاید تو همون مدت ڪوتاہ مادرشوهر خوبے نبودہ باشم اما عزیزِ هادے برام عزیزه‌ اینجا همیشہ خونہ ے توئہ! لبخند ڪم رنگے میزنم،بیشتر از هرڪسے غم رفتن هادے من و فرزانہ را از پاے درآوردہ! بعد از احوال پرسے و ڪمے صحبت ڪردن و نوشیدن شیرڪاڪائو قصد میڪنم براے خداحافظے ڪردن ڪہ فرزانہ اصرار میڪند شام را ڪنارشان بمانم،قبول میڪنم و براے شام مے مانم. همہ چیز عالیست،جمع پنجرہ نفرہ مان،محبت ها و شوخے ها اما آن ڪس ڪہ باید باشد نیست! آن ڪس ڪہ من را بہ این خانوادہ پیوند میداد رفتہ! بہ رویمان نمے آوریم اما هر پنج نفرمان مے دانیم جو در ڪنار هم بودنمان سنگین است و این جمع نمے تواند مثل سابق برقرار باشد... رفت و آمدِ ڪم و دورے بهترین تصمیم است! ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ با دقت پروندہ ها را مرتب میڪنم و داخل قفسہ ها مے چینم،وارد اواسط آذر ماہ شدہ ایم. روزبہ براے بازدید از یڪے از پروژہ ها از شرڪت بیرون رفت و خواست پروندہ ها را مرتب در ڪتابخانہ اش بچینم. براے گذاشتن پوشہ اے داخل قفسہ نیم خیز میشوم ڪہ چند تقہ بہ در میخورد،همانطور ڪہ پوشہ را بین پوشہ هاے دیگر جاے میدهم بلند مے گویم:بفرمایید! در باز و بستہ میشود و صداے مطهرہ مے پیچد:سلام! متعجب مے ایستم،مطهرہ با چهرہ اے گرفتہ و چشمانے غمگین در چند مترے ام ایستادہ! گیج بہ سمتش قدم برمیدارم و مے گویم:مطهرہ! چے شدہ؟! این را ڪہ مے گویم بغضش مے ترڪد و اشڪ هایش آرام روے گونہ هایش سُر میخورند! نگران بہ سمتش مے دوم و با هر دو دست شانہ هایش را محڪم مے گیرم. _چے شدہ مطهرہ؟! چرا گریہ میڪنے؟! اصلا اینجا چے ڪار میڪنے؟! اشڪ هایش شدت مے گیرند و هق هق میڪند پوفے میڪنم و مے گویم:جون بہ لب شدم! حرف میزنے یا نہ؟! چشم هاے اشڪ آلودش را بہ چشمانم مے دوزد،بریدہ بریدہ مے گوید:او...او...اومدم...وَ...وسایلمو جمع ڪنم برم! چشمانم گرد میشوند! _ڪجا برے؟! اتفاقے افتادہ؟! بدون جواب دادن دستہ ڪلیدے بہ سمتم مے گیرد و هق هقش شدت! _این ڪلیداے میز و ڪمداست! شانہ هایش را محڪم‌ تڪان میدهم:ڪم‌ موندہ سڪتہ ڪنم! براے مامان و بابات اتفاقے افتادہ؟! سرش را بہ نشانہ ے منفے تڪان میدهد،بلند مے پرسم:پس چے؟! چشمانش را مے بندد و سرش را روے شانہ ام مے گذارد،همانطور ڪہ هق هق میڪند آرام مے گوید:ازم خواست از اینجا برم!‌ روزبہ گفت دیگہ اینجا نباشم! گیج تر میشوم،ڪمڪ میڪنم روے یڪے از مبل ها بنشیند. آرام مے پرسم:یہ دقیقہ آروم باش عزیزم! درست و واضح بگو چے شدہ؟! مطهرہ با دست اشڪ هایش را پاڪ میڪند اما باز چشمانش مے بارند! با صدایے لرزان مے گوید:دفتر خاطرہ مو ڪہ دیدے؟! سرم را بہ نشانہ ے مثبت تڪان میدهم،ادامہ میدهد:اڪثرا همراهم هست،خاطرات روزانہ مو توش مینویسم و تاریخ میزنم حتے اگہ اون روز اتفاق خاصے برام نیوفتادہ باشہ! چند روز پیش نمیدونم‌ چطور حواس پرتے ڪردم و اشتباهے با یہ سرے مدارڪ دادمش بہ مهندس ساجدے! عصر ڪہ برگشتم خونہ متوجہ شدم نیست،فڪر میڪردم جایے از ڪولہ ام افتادہ یا جا گذاشتم. اهمیت ندادم تا فرداش ڪہ مهندس ساجدے دفترو گذاشت روے میزم و گفت:فڪر ڪنم این براے شماست اشتباهے بین مدارڪ گذاشتہ بودید! گیج نگاهش ڪردم بدون حرف و هیچ واڪنش خاصے رفت اتاقش،منم گفتم حتما چیزے نخوندہ دیگہ! دیروز ڪہ میخواستم برگردم خونہ خواست چند دقیقہ برم دفترش،سنگین و شماتت بار نگاهم میڪرد! سرمو انداختم پایین پرسیدم چہ اشتباهے ازم سر زدہ؟! براے اولین بار لحنش رسمے نبود،از فعل هاے مفرد استفادہ ڪرد! مثل پدرے ڪہ میخواد دختر ڪوچولوش رو نصیحت و سرزنش ڪنہ! گفت:سرتو بلند ڪن و بہ من نگاہ ڪن! گیج شدہ بودم،متعجب سر بلند ڪردم اما مستقیم نگاهش نمے ڪردم. نگاهش سنگین بود جدے گفت:بهترہ از اینجا برے! گیج تر شدم من من ڪنون پرسیدم براے چے؟! از روے صندلے بلند شد و اومد بہ سمتم. تو چند قدمیم وایساد ضربان قلبم رفت بالا آیہ! ... نویسنده این متن👆🏻: 👉🏻
عشق حجاب   چادر مشکی که می پوشد چه زیبا می شود   ماه کامل در شب تاریک پیدا می شود     واژه واژه شعر پا میگیرد اینجا در دلم   وقتی از جای خودش آرام بر پا می شود     یوسف از زیباییش حیران،زلیخا در عجب   از شمیم چادرش یعقوب بینا می شود     آسمانی هست...او عین خیالش نیست که..   دارد از سمت زمینی ها تماشا می شود     سر به زیر و سر بلند از کوچه ها رد میشود   با سکوتش کم محلی میکند تا می شود     اهل ایمان است و تقوا،با خدا همصحبت است   سمت قرآن می رود وقتی که تنها می شود     ** حس خوبی دارد اما بعد از آن دلچسب نیست   راز وقتی در میان شعر افشا می شود     * شاعرش وقتی بسیجی باشد و عشق حجاب..   آن غزل بایست سبکش نیز اسلامی شود @dokhtaranchadorii
برپابشودمحشرڪبرے شب جمعہ 🕊آید زحرم نالہ‌ے شب جمعہ باقامٺ خم،چادرخاڪے،رخ نیلـے 🕊تاصبح ڪندزمزمہ برپاشب جمعہ 💔 @dokhtaranchadorii
صلی الله علیک یا ابا عبدالله حسین 🙏 حسیــــــــــن جان 🌹 شبهاے جمعه سینه پریشاݧ ڪربلاست😔 شبهاے جمعه روضه فقط، ذڪر سر جداست 😔 اے مادرے ترین پسرِ فاطمه، حسین😔 شبهای جمعه مادرتان زائر شماست😔 😭 التماس دعا.. @dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️دختران حاج قاسم♥️
کنار قدم های جابر سوی نینوا رهسپاریم 😭😭
👆روزے روزگارے برخے مظلوم ، خستہ و ڪوفتہ در سنگرهایـے اینچنین مےخوابیـدند تا ملتے آسـوده بخوابنـد ... #آسایش_امروزم_را #مدیون_خون_تو_هستم #اے_شهید