اعضای عزیز مثل اینکه باید روزی یک پارت بزاریم به بزرگی خودتون ببخشید 😍😉
وصیت شهید "مدافع حرم لبنانی" "احمد محمد مشلب" درباره حجاب دختران🌹
به دختران مسلمان:
مواظب حجاب خود باشید که مهم ترین چیز است.
در اجتماع ما کسی به فکر رعایت حجاب نیست، ولی شما به فکر باشید و زینبی بر خورد کنید.💞
سه چهارم دختران حال حاضر حجابشان حجاب نیست و چیز هایی که می پوشند واقعا حجاب نیست.😞
(چرا) ما داریم سراغ بدعت ها میرویم.
برخی حجاب دارند ولی بدن نما و یا حجاب دارند ولی به مردان نگاه میکنند.😞
باید چشمان خود را به زمین بدوزند و احترام عبایی را که بر سر دارند را نگه دارند.☺️
ما باید از فاطمه زهرا(س) الگو بگیریم.😍
حضرت زینب بگونه ای بود که غیر از حضرت علی کسی اورا نمی دید.😍😉
عده ای حجاب بر سر دارند ولی همراه با مدل های جدید، یا صورت ها را آرایش میکنند!!😓😓
#من_حجابم_را_دوست_دارم_چون...🤔
❤️من حجاب دارم چون #فرمان_خداوند است. و من می دانم که او برایم #بهترین را می خواهد.
🍃از فساد به حجاب پناه #نمی_برم چرا که اگر فردی را بیایم که حجاب ندارد ولی فاسد هم نیست، حجابم زیر سؤال می رود.
من حجاب را تنها و تنها به خاطر #نجابتی می خواهم که خدا برایم خواسته:💠ذلک ادنی ان یعرفن فلا یؤذین...💠و می دانم کمترین حق خدا بر ما این است که از نعمت هایش در راه گناه بهره #نبریم.
من حجابم را دوست دارم چون ب من #عزت_نفس میدهد😌
حجابم را دوست دارم چون پاکترین زن دنیا ب آن اراسته است.....😍
#من_عاشق_حجابم
#مصونیت_بهانه_ای_ست_که_تو_را_به_خود_نزدیک_کنم_چادرم❤️
😇 @dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حجاب بايد اينطوري باشه..
@dokhtaranchadorii
♥️دختران حاج قاسم♥️
✅مشکل حجاب حل میشه✅
❌مشکل این نیست که افراد بد حجاب در مورد ارزش حجاب، اطلاعات کافی ندارن بلکه...👇
🔶شاید در بین موضوعات پرچالش فرهنگی ، کم تر موضوعی مثل حجاب بوده باشه که در جامعه بسیار بهش پرداخته شده و سخنران و فعالان فرهنگی با جدیت بسیار پیگیرش بوده باشند.
✅حاصل این زحمات و تلاش های چندینساله این شده که طبق بررسی ها بیش از هفتاد درصد افراد جامعه اطلاعات خوبی راجع به مزیت های حجاب دارند و نظرشون نسبت به حجاب مثبته اما این واقعیت در عمل خودش را نشون نمیده
‼️حالا سوال اینجاست که اگه واقعا بیش از هفتاد درصد افراد جامعه باور دارند که حجاب یک ارزش و یک عامل مصونیت بخشه، پس چرا عده زیادی از همین افراد، اونطور که شایسته است، بهش پایبند نیستن ؟!!
🔰پاسخ این سوال را با یه مثال میشه پیدا کرد
💯بسیاری از شما شنیدین که پیامبر توصیه کرده اند که غذا با انگشتان دست خورده بشه (نه با قاشق و چنگال).
⁉️اما آیا شما با وجود اینکه می دونید این کار، کار خوبیه، حاضرید در مهمونی ها قاشق و چنگال را کنار بگذارین و با انگشت غذا بخورید؟!!!
❌پاسخ اکثر افراد منفیه، اما نه به این خاطر که غذا خوردن با انگشت را کار نادرستی می دونن بلکه به این خاطر که نگران قضاوت های دیگران هستند!!
🔺حالا فرض کنید به یک مهمونی دعوت شده اید و توی این محفل صحبت بر سر غذا خوردن با انگشته و هرکسی به نوعی اعلام می کنه که با این کار موافقه .
✅ خوب، حالا شما اگر خواستین غذا را با دست بخورید، می تونید با خیال راحت تر این کار را انجام بدین چون میدونید که اکثرا نظرشون مثبته
♻️مشکل امروز جامعه ما در زمینه حجاب هم دقیقا همین جاست
❌مشکل این نیست که افراد بد حجاب در مورد ارزش حجاب، اطلاعات کافی ندارن
🔺 مشکل اینه که دشمن تونسته به کمک تبلیغات رسانه ای و مهندسی اجتماعی، تصوری برای این افراد ایجاد بکنه که خیال می کنن، اکثر مردم از حجاب گریزانند، لذا این افراد طبق این تصورشون مدام از حجاب فاصله می گیرن تا خودشون را همرنگ اکثریت نشون بدن و این به مرور تبدیل شده به یک جریان رو به رشد در جامعه
👈 برای همینه که با وجود فعالیت های فرهنگی زیادی که تا حالا در زمینه حجاب انجام شده، این جریان مدام داره رشد میکنه
👌قطعه گم شده این پازل دقیقا همین جاست!
✅اکثر افراد جامعه موافق با رعایت حجاب هستند
@dokhtaranchadorii
🌹نـــ✒ــون وَ الْــــقَــلَــم🌹
#آیہ_هاے_جنون
#قسمت_441 /بخش دوم
#بخش_سوم
عمیق و جانانہ مے بوسدش،زمزمہ میڪند:سلام مرد ڪوچڪ!
با ذوق سرش را بلند میڪند و مے گوید:بوے تو رو میدہ آیہ!
متعجب نگاهش میڪنم،سریع ادامہ میدهد:بوش ڪن!
پرستار رو بہ روزبہ مے پرسد:بچہ ے اولتونہ؟!
روزبہ سرش را بہ نشانہ ے مثبت تڪان میدهد:بلہ!
_خدا براتون حفظش ڪنہ!
روزبہ همانطور ڪہ بہ صورت امید خیرہ شدہ مے گوید:ان شاء اللہ! البتہ اول مامانشو برام حفظ ڪنہ!
گیج و منگ از عبارت هایے ڪہ بہ ڪار مے برد،نگاهش میڪنم.
بدون توجہ بہ تعجبم،خم میشود و آرام امید را بہ دستم میدهد.
_اصلا حواسم نبود شیر نخوردہ! اگہ...
نگاهے بہ پرستار مے اندازد و آرام تر ادامہ میدهد:اگہ راحت نیستے میرم!
جوابے نمیدهم،لبخندے نثارم میڪند و قد علم میڪند.
همانطور ڪہ بہ سمت در مے رود مے گوید:همین جام! پشت در!
بہ سمت در ڪہ مے رسد سر بر مے گرداند،چشمانش آرام و قرار ندارد!
_دلم براے خندہ ت تنگ شدہ! همون خندہ اے ڪہ شبیهش نیست! همون خندہ اے ڪہ دلمو برد!
دوبارہ برام میخندے آیہ؟!
با شدت آب دهانم را فرو میدهم،روح نگاهش در جانم سرازیر میشود.
_راستے! خیلے خواستنے تر شدے!
سپس از محدودہ ے دیدم خارج مے شود..
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانی
❤️🍃❤️🍃
|•مُدافِعِ حَریمِ حَیا♡|
بانـ💞ـو
تُـ♥️فرِشتِہ خدایے
با بال هاے سیاهے 🍃
ڪہ تو را آسمانے ڪردهـ🕊
اَمّا💡
هَر وَقت ڪِہ لِباسِـ🏴 حیا را
تَنِ جِسمَتـ🙍🏻 مےڪُنے
بِہ روحَت نیز گَوشـ*👂🏻*ـزَد ڪُن
حَیاےِ دُختَـ،🌸،ـرانِہ اَش را
ایمانَشـ📿 را،اِعتِقاداتَش را
پُشتِ دَر🚪→ جا نَگُذارَد
وَ گَرنَـ.😊.ـہ
شِیطانـ👻 هم فِرِشتِه اے بُود
ڪِہ راندِهـ👣 شد
اِے فِرِشتِہ تَرینـ😻
مُواظِب باشـ☝🏻
راندِه شُدِه ےِ دَرگاهِ حَق نَباشے😉
🖊@dokhtaranchadorii
❄️💦❄️💦❄️💦❄️💦❄️
💦
✅آره عـــــزیزِ دلِ من
آره راســـــت میگے
حـــــق با شماست ...
ســـــختہ خیلیم ســـــخت ؛
پالتو پوشیدن زیرِ چــــــــــادر سخخخته 😞
چــــــــــادر داشتن زیر بارون سخخختهههه 😞
اما میدونے چیہ❗️
ما بہ جون خریدیم این سختیاشو ... 🤔🙂
ما چـــــــادریا با احســـ💜💙ـــاس تر
از اینیم ڪہ ببینیم با بے حجابیمون بعضیا به گـــــناه
بیفتن و عین خیالمون نباشہ ⁉️
ڪہ خدایے نڪرده زندگیا سرد بشہ ...
فساد زیاد شہ ...
اینا براے ما درد داره ،
درد ......😔
پس تـــــحمل میڪنیم ☺️❤️
بین این دلاے پر از آشوب ؛
ما آرومــــــــ💞ــــــیم
چون آرامشمون خــــــــــداست ....❣
و چے ازین قشنگ تـــــــر😍☺️💞
" رضایتــــــــــ پروردگــــــــــار "
#چـادرانہ_یڪ_سبڪ_زندگے_ست
🎀چادرانه🎀
💦👉🏻 @dokhtaranchadorii
❄️💦❄️💦❄️💦❄️💦❄️
💌 #قلبهای_امیدوار
وقتی مطمئن باشی که
کسی کنارته و حواسش بهت هست ✨
وقتی امیدوار باشی
مشکلات حل میشن و سختیها نمیمونن؛
وقتی دلت گرم باشه
کارها به دست کسیه که از همه به تو مهربونتره 💚
👈 اونوقت
زندگی، زیباترین لحظههای خودش رو
بهت نشون میده . . .🌸🍃
.
امام جواد (ع) فرمودند:
«اعتمـاد به خــدا
بهاى هر چیز گرانبهاست
و نردبانىست به سوى هر بلندی» 🍀
.
.
.
📗 بحارالانوار، ج ۵، ص ۱۴
🆔 @dokhtaranchadorii 🍃🌸
چادرم را دوست دارم.....😍❤️
چادرم را دوست دارم،زیرا سفارش خدایم است😌
چادرم را دوست دارم، چون من را از نگاه های شیطانی😈 بعضی ها حفظ میکند😌
چادرم را دوست دارم، چون نشانه ی وقار و سنگینی من است😌
چادرم را دوست دارم،چون برا نگهداشتنش خونها ریخته شده...😔
چادرم را دوست دارم،چون یادگار مادرم فاطمه است❤️
آری بانو...😊
باید هم چادر را دوست داشت😊
چادر یعنی عفت زن یعنی ای مرد حدت را بدان من از تبار زینبم...❤️
باید ب خودت ببالی که چادری هستی😎
بگذار مردم هر چه میخواهند بگویند،آنها همیشه حرفی برای گفتن دارند....
🌹نـــ✒ــون وَ الْــــقَــلَــم🌹
#آیہ_هاے_جنون
#قسمت_442/بخش اول
#بخش_اول
بے میل نگاهم را از چهارچوب در میگیرم،امید در آغوشم آرام گرفتہ.
با احتیاط لب هایم را روے گونہ اش میگذارم و مے بوسمش.
تڪان خفیفے مے خورد،با ذوق نگاهش میڪنم.
_جانم عزیزم!
پرستار ابروهایش را بالا مے اندازد و مے گوید:خیلے وقت دارے ڪہ نگاهش ڪنے و قربون صدقہ ش برے! الان گرسنہ ست!
با ڪمڪ پرستار بہ امید شیر میدهم و محو حرڪاتش میشوم ڪہ با چشمان بستہ تقلا میڪند شیر بخورد!
ڪمے خودم را خم میڪنم و پیشانے ام را بہ سرش مے چسبانم.
بے توجہ بہ من،مشغول شیر خوردنش است.
چشمانم را مے بندم و نفس راحتے میڪشم!آرام مے فشارمش و در گوشش زمزمہ میڪنم:میدونستے دوست داشتنے ترین موجود دنیایے؟!
ضربان قلبم آرام میشود،محڪمتر بہ خودم مے فشارمش.
با لذت غرق عطر پاڪ تنش میشوم و صورت ڪوچڪش را غرق بوسہ میڪنم.
ڪمے بعد پرستار امید را از آغوشم جدا میڪند و روے تخت ڪوچڪش میگذارد و مے رود.
سرم را بہ سمتش خم میڪنم و بہ صورتش زل میزنم.
چند دقیقہ بعد با صداے باز و بستہ شدن در،سر بلند میڪنم.
مادرم همانطور ڪہ بہ سمتم مے آید با لبخند مے پرسد:خوبے؟!
بہ نشانہ ے "نمیدانم" شانہ اے بالا مے اندازم،تازہ متوجہ محیط اطرافم میشوم.
در اتاق ڪوچڪ دو تختہ اے ساڪن هستم،تخت ڪنارے خالیست.
همان بیمارستانے هستم ڪہ براے فردا وقت زایمان داشتم.
مادرم ڪنار تخت امید مے ایستد و مے گوید:زنگ زدم بابات با یاسین بیان! بابات از ذوق آروم و قرار نداشت!
بے حال مے گویم:نمیخوام دور و ورم زیاد شلوغ بشہ! بہ بقیہ خبر ندہ!
اخم ریزے میڪند:وا! مگہ میشہ؟! مریم و نساء از صبح دہ بار زنگ زدن حالتو پرسیدن یڪم پیش باهاشون تلفنے حرف زدم خبر دادم!
نفس عمیقے میڪشم و مے پرسم:بابا محسن و سمانہ جون نیومدن؟!
گلویش را صاف میڪند:نہ! یعنے... یعنے خبر ندارن!
متعجب مے پرسم:چرا؟!
_فرزاد گفت میترسہ آقا محسن،روزبہ رو ببینہ حالش بد بشہ؛باید آروم آروم بهشون بگہ هول نشن!
اتفاقا سمانہ یڪم پیش بهم زنگ زد گفت نگران آیہ ام هرچے زنگ میزنم جواب نمیدہ!
خدا منو ببخشہ بهش دروغ گفتم ڪہ حالت خوبہ با مریم و نساء رفتے پیادہ روے!
سپس با احتیاط مے پرسد:با روزبہ صحبت نڪردے؟!
دوبارہ نگاهم را بہ امید مے دوزم.
_نچ!
با جدیت مے گوید:نچ چیہ؟! درست حرف بزن! مثلا تو دیگہ مادر شدے!
آرام مے خندم:نچ چہ ربطے بہ مادر شدن دارہ؟!
میخواهد دهان باز ڪند ڪہ در با شدت باز میشود!
متعجب نگاهم را بہ سمت در مے ڪشانم،نورا را مے بینم ڪہ نفس نفس زنان وارد اتاق میشود.
با ذوق مے گوید:الهے من دورت بگردم فسقل!
مادرم سریع بہ خودش مے آید و تشر میزند:آروم! اینجا بیمارستانہ!
نورا سریع در را مے بندد و بہ سمت مادرم مے دود،همانطور ڪہ در آغوشش مے ڪشد مے گوید:سلام مامان قشنگم! دلم براے غر زدنات هم تنگ شدہ بود!
اشڪ در چشمان مادرم حلقہ میزند،دست هایش چند مرتبہ بالا و پایین مے شوند اما نورا را در آغوش نمے ڪشد!
نورا عمیق گونہ اش را مے بوسد و سرش را روے شانہ اش میگذارد. بغض در صدایش نشستہ!
_داشتم از دورے تون مے مردم!
مادرم اخم میڪند و رو بر میگرداند:آرہ! توے این چندسال مشخص بود!
نورا با ذوق سرش را بلند میڪند و دوبارہ گونہ اش را مے بوسد.
_هر چقدر دوست دارے غر بزن،فحش بدہ و دعوام ڪن! من دیگہ بیخ ریشتم!
با لبخند نگاهشان مے ڪنم،مادرم ڪمے خودش را عقب میڪشد.
_بسہ دیگہ تف مالیم ڪردے!
نورا چشمڪے نثارش میڪند و با شیطنت مے گوید:فعلا دارم مراعات میڪنم! بذار بریم خونہ دیگہ نمیذارم نفس بڪشے انقدر میخوام بشینم نگات ڪنم و ببوسمت ڪہ سیر بشم!
سپس بہ سمت من سر بر مے گرداند:تو چطورے فسقلے؟!
بہ شوخے مے گویم:اگہ صداے تو بذارہ خوبم!
پشت چشمے برایم نازڪ میڪند و بہ سمت تخت امید مے رود.
چشمانش پر از اشڪ مے شوند،دستش را روے قلبش مے گذارد.
_جیگر خالہ رو نگاہ! چقدر آروم و نازہ!
مادرم ڪنارش مے ایستد و مے گوید:بوسش نڪن! از بیرون اومدے بچہ حساسہ!
نورا سریع مے گوید:چشم!
نگاهش را از امید مے گیرد و مے گوید:فڪر ڪنم نیمہ ے گمشدہ ے دخترم رو پیدا ڪردم!
لبخند ڪم رنگے روے لب مادرم جا خوش میڪند اما چیزے نمے گوید!ابرو هایم را بالا مے اندازم.
_بہ ڪس ڪسونش نمیدم!
نورا پر انرژے مے گوید:حیف فعلا حالت خوب نیست وگرنہ حالتو جا مے آوردم!
از امید دل مے ڪند و ڪنارم مے آید،بعد از این ڪہ ڪمڪ میڪند دراز بڪشم،روے تخت ڪنار پایم مے نشیند.
نگاہ مهربانش را بہ صورتم مے دوزد:خودت خوبے؟!
سرم را بہ نشانہ ے مثبت تڪان میدهم و مے گویم:الان خوبم!
آرام انگشتانش را میان انگشتانم قفل میڪند و با محبت مے فشارد.
ڪنجڪاو مے پرسم:تو از ڪجا خبر دار شدے؟!
چشمڪ میزند:آقاتون بهم خبر داد!
چشمانم را ریز میڪنم:چے؟!
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانی