#تفسیر_قرآن
#قصه_قرآنی
🌷 نکته تفسیری صفحه ۳۹۴🌷
ثروتمند خودخواه بنی اسرائیل:
آیات ۷۶ تا ۸۲ این سوره، در باره ی مرد بسیار ثروتمندی به نام «قارون» سخن می گوید. معروف است که او پسرعمو یا پسرخاله ی حضرت موسی بود و در ابتدا، از پیروان آن حضرت محسوب می شد؛ امّا چرخ روزگار، او را به ثروت هنگفتی رساند؛ تا آنجا که برای حمل کلید گنج هایش، چند فرد نیرومند را استخدام کرده بود! ولی او به جای شکرِ این نعمت، راه کفر و ناسپاسی را پیش گرفت. بر اساس این آیات، او نه تنها به نیازمندان کمک نمی کرد و واجبات مالی اش را نمی پرداخت، به قوم خود ظلم و ستم می کرد و با خودنمایی و فخرفروشی و به رخ کشیدنِ دارایی اش به مردم بینوا، بر زخم هایشان نمک می پاشید! افراد باایمان و خردمند بنی اسرائیل، با دیدن این وضعیت، زبان به نصیحت او گشودند که این قدر به خاطر مال و ثروتت سرمست نباش؛ زیرا خدا افراد مغرور و سرمست را دوست ندارد.
آری، سرمستی از مال و ثروت، بیماری روحی خطرناکی ست که انسان را از توجّه به شخصیت خویش و خودسازی و پاک کردن جان از بدی ها غافل می کند و پیوسته او را به بازی و سرگرمی با زرق و برق دنیا می کشاند.
در روایتی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم که خدا به موسی فرمود: «برای زیادی ثروت سرمستی مکن و در هیچ حالی از یاد من غافل مشو؛ زیرا [سرمستی از] مال فراوان، گناهان را به فراموشی می سپارد، و غفلت از یاد من، دل ها را سنگ می کند.»
نصیحت دومِ افراد باایمان به قارون این بود که با آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را طلب کن و بهره ات را از دنیا فراموش مکن. آنان به او یادآوری کردند که دارایی اش، امانتی از سوی خداست که به زودی از او گرفته می شود و او باید در این فرصت کوتاه، با دادن صدقه و کمک به دیگران، از آن برای آباد کردن خانه ی آخرتش استفاده کند؛ زیرا آنچه از این دارایی برای او باقی می ماند، همان بهره ای است که در جهان نامحدود آخرت خواهد داشت، و لذّت جویی های دنیایی او سرانجام به پایان می رسد.
امیر مؤمنان حضرت علی(علیه السلام) فرموده است: «دارایی حقیقی تو از دنیا، چیزی است که با آن جایگاه ابدی ات را آباد می کنی. »
البتّه نه تنها مال و ثروت، بلکه هر آنچه انسان دارد، امانت الهی است و او باید نهایت تلاش خود را برای آبادسازی آخرتش با این امانت ها به کار گیرد.
در حدیثی از امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام می خوانیم: «از این غافل مشو که سلامت، نیرو، آسایش، جوانی و نشاطت را برای به دست آوردن آخرت به کار گیری .» توصیه ی دیگر افراد باایمان به قارون این بود که همان طور که خدا بدون منّت و بی آن که استحقاقش را داشته باشی، به تو لطف و نیکی کرد، تو نیز بی منّت به دیگران لطف و نیکی کن (وَ اَحسِن کَماِّ اَحسَنَ اللهُ اِلَیکَ).
به راستی این جمله چقدر زیبا و دل نشین است! کمی بیندیشیم که خدا چگونه و چه بسیار به ما لطف کرده، و ما هیچ استحقاقی برای این همه نعمت نداشته و نداریم؛ ولی او بدون منّت و بی آن که از او طلبی داشته باشیم، باران نعمت هایش را بر ما باریده است. پس ما نیز با روی گشاده و بی آن که منّتی بگذاریم، باید به هم نوعان نیازمند خود نیکی و از ایشان دلجویی کنیم.
https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy
#تفسیر_قرآن
#قصه_قرآنی
🌷 نکته تفسیری صفحه ۳۹۵ قرآن کریم 🌷
قصری که به قبر تبدیل شد!:
قارونِ ثروتمند، نه تنها به نصیحت های افراد باایمان و خردمند قومش توجّه نکرد، مانند همه ی دنیاپرستان، بی آن که به لطف خدا توجّهی کند، با غرور و تکبّر گفت: من این ثروت را با علم و دانش و زیرکی خاصّی که داشتم، به دست آورده ام و به شما ربطی ندارد که ثروتم را چگونه خرج می کنم. حتماً من لیاقت این ثروت را داشته ام که به من داده شده است! او از این غافل بود که در گذشته نیز افراد زیادی بوده اند که از او ثروتمندتر و قدرتمندتر بوده اند؛ ولی هنگامی که مرگشان فرا رسید، دیگر هیچ فرصتی به آنان داده نشد و در یک چشم بر هم زدن، از تمام دارایی یشان جدا شدند. آری، جنونِ ثروت چنان در وجود قارون ریشه دوانده بود که دیگر پند و موعظه ی هیچ فرد خیرخواهی در او اثری نمی گذاشت. یکی از آثار این جنون، علاقه ی شدید او به خودنمایی و نمایش ثروت بود. برای همین، یک روز در حالی که بهترین لباس هایش را پوشیده و بر بهترین مرکب هایش سوار شده بود، با غرور و فخرفروشی به میان مردم آمد. در این هنگام، برخی از مردمِ سست ایمان که به زرق و برق دنیا علاقه ی بسیار داشتند و بزرگ ترین خواسته شان، رسیدن به مال و ثروت بود، با دیدن قارون و تجمّلاتش آهی کشیدند و گفتند که ایکاش ما نیز مانند قارون ثروتمند بودیم؛ او چه بهره ای از زندگی دارد! امّا افراد دانا و خردمندِ آن قوم، با شنیدن این سخنان نابخردانه، آنان را توبیخ کردند که وای بر شما؛ به جای این آرزوهای بی ثمر، در پی پاداش عظیم خدا باشید که برای افراد باایمان و نیکوکار بسیار بهتر و ارزشمندتر است و دارایی های دنیا در برابر آن ارزشی ندارد، و البتّه تنها کسانی به آن می رسند که در برابر سختی ها و مشکلات صبر کنند و با تحمّل و استقامت، از فرمان خدا پیروی کنند.
در روایات آمده است که حضرت موسی به قارون فرمود که باید زکات مالش را بپردازد؛ ولی او که با یک حساب سرانگشتی فهمیده بود زکات مالش چه مبلغ هنگفتی می شود، از دادن زکات خودداری کرد و برای فرار از اجرای این دستور تصمیم گرفت به حضرت موسی تهمت گناه و ناپاکدامنی بزند؛ امّا خدا او را رسوا کرد و توطئه ی او را به پیامبرش نمایاند. حضرت موسی نیز او را نفرین کرد، و به سبب آن، زمین به فرمان خدا، قارون را همراه با قصر و دارایی اش در خود فرو برد و کاخ آرزوهای او، به گورستان تنگ و تاریکش مبّدل شد. در این هنگام، همان کسانی که دیروز آرزو می کردند به جای قارون باشند، با دیدن سرنوشت دردناک او، خدا را شکر کردند که به جای او نیستند! داستان قارون، آموزنده ی این درس به همهی مردم است که فقر و ثروت، آزمایش خداوند در زندگی مردم است و پس از سپری شدن دوران عمر، به پایان می رسد، و آنچه نزد خدا ارزشمند است، شکر نعمت ها و صبر در برابر سختی هاست. این داستان همچنین هشداری به تمام ثروتمندان مغرور است که از مرکب غرور و تکبّر پیاده شوند و فریب مال و ثروت دوروزهی دنیا را نخورند و بیشترین استفاده را از امانت های الهی بکنند.
https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy
#قصه_قرآنی
داستانی از امام جواد(علیه السلام)
روزی یکی از گوسفند یکی ازکنیزان امام گم شد. بستگان او به چند نفر از همسایگان بدگمان شدند و آنها را کشان کشان به محضر امام آوردند و گفتند:اینها گوسفند را دزدیده اند.امام فرمودند :همسایه را رها کنید،اینها دزدی نکرده اند گوسفند در خانه فلانی است.آنها همسایگان را رها کردند و به خانه ای که امامفرموده بود رفتند و گوسفند را آنجا یافتند.صاحب آن خانه تا آمد حرفی بزند محکوم سد و کتک مفصلی خورد ولباسش پاره شد.امام وقتی این خبر را شنیدند آنها را خواستند و سرزنش کرده و فرمودند:((وای بر شما!گوسفند شما خودش به خانه این آقا رفته بود و او خبر نداشت.)) پس امام از آن مرد بینوا دلجویی فرمودند و مبلغی پول به او دادند تا لباس نو بخرد و غذا تهیه کند و او را راضی و خشنود نمودند.
منبع : بحار ج50 ص47
https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy
#قصه_قرآنی
روزی مأمون خلیفه عباسی به همراه برخی از اطرافیان خود به قصد شکار عزیمت کرد. پیش از آن که آنان از شهر خارج شوند، در مسیر راه به چند کودک برخورد کردند که مشغول بازی بودند. همین که بچهها چشمشان به خلیفه عباسی و همراهانش افتاد، همگی فرار کردند و کسی باقی نماند مگر یک نفر از آن ها که آرام در کناری ایستاد.
چون مأمون چنین دید، بسیار تعجب کرد از این که تمامی بچهها هراسان فرار کردند و فقط یک نفرشان آرام ایستاده است و هیچ ترس و وحشتی در او راه نیافت. پس با حالت تعجب نزدیک آن کودک ۹ ساله رفت و نگاهی به او کرد و گفت: ای پسر! چرا این جا ایستادهای و چرا همانند دیگر بچهها فرار نکردی؟
آن کودک با متانت و شهامت پاسخ داد: ای خلیفه! دوستان من چون ترسیدند، گریختند و کسی که خوش گمان باشد هرگز نمیهراسد.
سپس در ادامه سخن افزود: اساساً کسی که مرتکب خلافی نشده باشد، چرا بترسد و فرار کند؟! و ضمناً از جهتی دیگر، راه وسیع است و خلیفه با همراهانش نیز میتوانند از کنار جاده عبور مینمایند؛ و من هیچ گونه مزاحمتی برای آنها نخواهم داشت.
خلیفه با شنیدن این سخنان با آن بیان شیرین و شیوا، از آن کودک خوشسیما در شگفت قرار گرفت؛ و چون نام او را پرسید؛
جواب داد: من محمّد جواد، فرزند علی بن موسی الرّضا علیه السلام هستم.
#قصه
#کودکانه
#امام_جوادعلیه_السلام
https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy
#تفسیر_قرآن
#قصه_قرآنی
🌷 نکته تفسیری صفحه ۴۰۸🌷
داستان غم انگیز فدک:
در سال هفتم هجرت، پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) با هزاروچهارصد نفر از یارانش به سوی مرکز توطئه های یهودیان یعنی «خیبر» حرکت کرد. در آنجا جنگ سختی میان مسلمانان و یهودیان رخ نمود. البتّه پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) به سبب بیماری نتوانست خود سپاه را فرماندهی کند، و پس از شکست سپاهیان اسلام به فرماندهی ابوبکر و عمر، سرانجام مسلمانان به فرماندهی حضرت علی(علیه السلام) و به سبب رشادت و شجاعت بی نظیر آن حضـرت توانستند دژ محکم خیبر را فتح کنند. یهودیان بدون مقاومت تسلیم شدند و از پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) خواستند که خونشان در ازای این تسلیم حفظ شود. پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) پذیرفت و قرار شد که یهودیان نیمی از زمین ها و باغ های خود را به آن حضرت واگذار کنند و نیم دیگر را برای خود نگه دارند، و در عین حال، کشاورزیِ سهم پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را نیز به عهده گرفته، در برابر زحماتشان، حقّی از آن بردارند. به فرموده ی قرآن، چنین اموالی که بدون جنگ از دشمنان اسلام به دست می آید، «فَی» نام دارد و اختیار آن در دست پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) است.
در روایات می خوانیم هنگامی که آیه ی مورد بحث(۳۸ روم) نازل شد و به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمان داد که حق خویشاوندان را بپردازد، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، فدک را ـ که یکی از باغ های سرسبز و حاصل خیز اطراف خیبر بود ـ به حضرت زهرا سلام الله علیها بخشید.
البتّه بر اساس تاریخ، بخش عمده ی درآمد فدک، به فقرا و نیازمندان داده می شد و حضرت زهرا سلام الله علیها تقریباً چیزی از آن را برای خود و خانواده اش هزینه نمی کرد.
این بخشش باعث شده بود که بسیاری از مردم ـ که شاید انگیزه های مادّی برایشان قوی تر از انگیزه های ایمانی بود ـ به اهلبیت علیهم السلام علاقهمند شوند و رابطه ی خوبی با ایشان برقرار کنند. امّا متأسّفانه پس از وفات پیامبر، حاکمان بدون داشتن دلیل موجّهی، فدک را به نفع حکومت مصادره و از دست اهل بیت خارج کردند. از این رو حضرت زهرا(سلام الله علیها )در مسجد پیامبر حاضر شد و از پشت پرده و در میان بانوان مسلمان، سخنرانی تاریخی خود را در باره ی فدك و مالكيت آن ايراد فرمود.
البته واقعيت اين است كه آن سخنراني كوبنده ، بيش از آنكه در باره ی یک قطعه زمین باشد، در باره ی انحراف بزرگی بود که در امّت اسلامی آغاز شده بود و حضـرت فاطمه سلام الله علیها با هوشیاری تمام و با استفاده از ماجرای فدک، مردم را به اسلام حقیقی و رهبر راستین آن یعنی امیر مؤمنان علی علیه السلام فراخواند و آنان را از دور شدن از امامان معصوم پس از پیامبر بازداشت.
داستان فدک، یکی از غم انگیزترین داستان های تاریخ اسلام است و در دوران های بعد نیز مورد کشمکش و ردّ و بدل در میان خلفا و امامان بوده است.
https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy
لیست هشتک ها
برای دسترسی راحت تر شما عزيزان به درس ها و مباحث ما، براتون تمام دروس را هشتک گذاری کردیم
روی هر کدام از هشتک های زیر بزنید، راحت ميتوانيد به مباحث ما دسترسی داشته باشید و همه را از اول دنبال کنید 😊
امیدوارم که براتون مفید باشه 🌷
#ابتدای_کانال
#فلسفه_نماز
#قصه_قرآنی
#حفظ_جزء_30
#نهج_البلاغه
#احکام
#آیات_موضوعی
#آموزش_روخوانی_قرآن
#دین_شناسی
#سستی_در_نماز
#قبل_از_خواب
#کنترل_ذهن
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#نماز
#قرآن
#آداب_زندگی
#ادب
#حجاب
#تقوا_طرح_زیبای_زندگی
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
#تفسیر_آیات_نماز
#تفسیر_قرآن
#عاشق_نماز_شو
#نماز_سکوی_پرواز
#حدیث_روز
#سوال_قرآنی
#دانستنیهای_قرآنی
#ذکر_روزهای_هفته
#کاردستی
#خلاقیت
#هنر_در_خانه
#آموزش_بستن_روسری
#پروفایل
#پس_زمینه
#تم
#انیمیشن
#آشپزی
#یاد_شهدا
#خلقت_پروردگار
#معرفی_کتاب
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
#دختران_بهشتی
@dokhtaranebeheshtiy
گروه پرسش و پاسخ
https://eitaa.com/joinchat/593100905C159ad2f0e9
مخصوص دختران عزیز.🧕
ورود آقایان ممنوع ⛔️
#قصه_قرآنی
✍داستان «حبیب نجّار» چه بود و آیا سوره «یس»، به نام او نیز نامیده می شود؟!
✅ پاسخ:
🌼 نام مشهور سوره یس، همان «یس» است که در زمان پیامبر(صلّی الله علیه و آله) نیز به همین نام از آن یاد می شد. اما چون در این سوره، داستان «حبیب نجار» آمده، بعدها در برخی منابع به نام او نیز از آن یاد شده است. در آیه بیستم سوره یس می خوانیم: «و مردى [با ایمان] از دورترین نقطه شهر با شتاب فرا رسید، گفت: اى قوم من! از فرستادگان [خدا] پیروى کنید». آن مرد حبیب بن اسرائیل نجّار بود و منزلش در دورترین دروازه از دروازه هاى شهر بوده و هنگامى که به او خبر رسید که مردمان شهر می خواهند رسولان را به قتل برسانند، در حالیکه سخت می دوید، به آنجا آمد.
🌸 از پیامبر(صلّی الله علیه و آله) روایت شده است؛ «صدیقان سه نفرند: 1. حبیب نجار، مؤمن آل یاسین که [خداوند] می گوید: «پیروى کنید از رسولان و پیروى کنید از کسانى که مزدى از شما نمی خواهد و رهبرند». 2. حزقیل، مؤمن آل فرعون، 3. على بن ابیطالب علیه السّلام که بهتر از همه است».
🌺 در مورد حبیب نجار گفته شده؛ وی مبتلا به بیمارى جذام و فلج بود، رسولان او را شفا دادند و او نیز به آنان ایمان آورد. حبیب نجار در غار، خدا را پرستش می کرد، شنید افرادی از سوی حضرت عیسی علیه السّلام به انطاکیه وارد شدند نزدشان رفت و پرسید: «آیا در ازای این دعوت مزدی می خواهید؟» گفتند: خیر. پس رو به قومش نمود و گفت: «اى قوم من! از فرستادگان [خدا] پیروى کنید! از کسانى پیروى کنید که از شما مزدى نمی خواهند و خود هدایت یافته اند! من چرا کسى را پرستش نکنم که مرا آفریده، و همگى به سوى او بازگشت داده می شوید؟! آیا غیر از او معبودانى را انتخاب کنم که اگر خداوند رحمان بخواهد زیانى به من برساند، شفاعت آنها کمترین فایده اى براى من ندارد و مرا [از مجازات او] نجات نخواهند داد! اگر چنین کنم، من در گمراهى آشکارى خواهم بود! [به همین دلیل] من به پروردگارتان ایمان آوردم پس به سخنان من گوش فرا دهید!»، امّا قومش او را با سنگ مورد حمله قرار دادند، سرانجام او را شهید کردند و به او گفته شد: «وارد بهشت شو!» گفت: «اى کاش قوم من می دانستند ... که پروردگارم مرا آمرزیده و از گرامیداشتگان قرار داده است!» و ما بعد از او بر قومش هیچ لشکرى از آسمان نفرستادیم، و هرگز سنت ما بر این نبود، آنان بعد از کشتن حبیب نجار چندان عمری نکردند تا اینکه یک صیحه آسمانى آنان را گرفت ناگهان همگى خاموش شدند.
https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy
15.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قصه_قرآنی
داستان روز مباهله
https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy
🎊🌼🎊🌼🎊🌼🎊🌼🎊🌼🎊
کانال دختران بهشتی
بسم الله الرحمن الرحیم کلاس #قصه_قرآنی جلسه ۷۲: ادامه داستان زندگی حضرت عیسی مسیح علیه السلام 👇👇
بسم الله الرحمن الرحیم
کلاس #قصه_قرآنی
جلسه ۷۳ : داستان زندگی حضرت یحیی علیه السلام
کانال دختران بهشتی
بسم الله الرحمن الرحیم کلاس #قصه_قرآنی جلسه ۷۳ : داستان زندگی حضرت یحیی علیه السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
کلاس #قصه_قرآنی
جلسه ۷۴ : لقمان حکیم
👇👇👇👇👇👇
#تفسیر_قرآن
#قصه_قرآنی
🌷 نکته تفسیری صفحه ۴۵۶ قرآن کریم 🌷
صبر ایّوب:
آوازه ی ایّوب در سرزمین شامات پیچیده بود؛ پیامبری نیکوکار، و در عین حال، بسیار ثروتمند، با فرزندان زیاد و رشید، و سخاوت فراوان، و خانه ای که درش همیشه به روی مردم باز بود. همه از ایّوب راضی بودند؛ جز یک نفر که از ایّوب متنفّر بود و آرزو داشت او را از راه خدا منحرف و از توجّه به او غافل کند؛ ولی خودش هم می دانست که با این وضعیت، حریف ایّوب نمی شود. آری، او دشمن قسم خورده ی ما انسان ها یعنی شیطان بود. پس روزی به خدا گفت: این که ایّوب شکر تو را به جا می آورد، به سبب نعمت های فراوانی است که به او داده ای؛ بی شک اگر این نعمت ها از او گرفته شود، او دیگر بنده ی شکرگزاری نخواهد بود و راه کفر و ناسپاسی را پیشه می کند! خدا نیز برای اینکه اخلاص ایوب را بر همگان روشن کند و او را سرمشقی برای جهانیان قرار دهد تا هم به هنگام نعمت شکرگزار باشند و هم به هنگام رنج صبور، به شیطان اجازه داد که بر امور مادّی و دنیایی ایّوب مسلّط شود. شیطان نیز از خدا خواست که ثروت فراوان، زراعت، دام و همچنین فرزندانش در مدّت کوتاهی با آفات و بلاها از بین بروند؛ ولی این حوادث ناگوار نه تنها از مقام شکر ایوب نکاست، بر آن نیز افزود. از این رو شیطان از خدا خواست که این بار بر بدن ایّوب مسلّط شود و او چنان بیمار شود که از شدّت درد و رنج به خود بپیچد و اسیر زندان بستر شود؛ امّا این نیز بر کوهِ صبر ایّوب صدمه ای وارد نکرد و چیزی جز بر توجّه آن پیامبر بزرگ به خدا نیفزود.
طبق برخی از روایات، این روزگار سخت، هفت سال طول کشید ؛ تا این که جریانی پیش آمد که قلب ایوب را شکست و روح او را به سختی جریحه دار کرد:
روزی، جمعی از راهبان بنی اسرائیل به دیدنش آمدند و گفتند: تو چه گناهی کرده ای که به این عذاب دردناک گرفتار شده ای؟! ایوب در پاسخ گفت: به پروردگارم سوگند که خلافی از من سر نزده و من همیشه در اطاعت خدا کوشا بوده ام و هر لقمه ی غذایی که خورده ام، یتیم و بینوایی بر سفره ی من حاضر بوده است. در این هنگام، آن سرمشق شکیبایی، بی آن که لب به اعتراض بگشاید و از خواست خدا گله کند، با کمال ادب و فروتنی به خدا عرضه داشت: «رَبَّه{ اَنّی مَسَّنِیَ الشَّیطانُ بِنُصبٍ وَ عَذابٍ»؛ یعنی: «پروردگارا، شیطان، درد و رنجی فراوان به من رسانده است.»
در این هنگام، دوره ی امتحان ایّوب به پایان رسید و درهای رحمت خدا به روی او گشوده، و نعمت های از دست رفته اش یکی پس از دیگری به او بازگردانده شد و فرزندانش به خواست خدا دوباره زنده شدند و خدا به همان تعداد، فرزندان شایسته ی دیگری نیز به او بخشید، و از همه ی این ها بالاتر این که نام او به عنوان «بنده ی خوب و شایسته ی خدا» برای همیشه ثبت شد.
🌸https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐#آشنایی_باامامان_و_بزرگان
🌼#سلمان_فارسی علیه السلام از یاران با وفای حضرت محمد(ص)
📺 🌷جنگ خندق و پیشنهاد راهگشای سلمان فارسی
#قصه_قرآنی
🌹
#تفسیر_قرآن
#قصه_قرآنی
🌷 نکته تفسیری صفحه ۴۷۰ قرآن کریم 🌷
مؤمن آل فرعون:
آیات ۲۸ تا ۴۴ این سوره، از مردی سخن می گوید که در ظاهر از خویشاوندان فرعون، و در باطن از پیروان موسی بود. او ایمان خود را پنهان می کرد و در کنار فرعونیان به زندگی خود ادامه می داد؛ ولی هنگامی که فرعون فرمان قتل موسی را صادر کرد، دیگر سکوت را جایز نشمرد و به دفاع از موسی برخاست. او مردی هوشیار، دقیق، وقت شناس، بامنطق و سخنور بود که در لحظات حساسی به یاری موسی شتافت و او را از یک توطئه ی خطرناک رهایی بخشید.
بر اساس روایات، او پسرعمو یا پسرخاله ی فرعون بود و در حکومت او، منصب والایی داشت.
از آیات این سوره استفاده می شود که او برای نفود در قلب تیره ی فرعونیان و نجات آنان از باتلاق کبر و غرور، سخنان خود را در پنج بخش مطرح کرد:
۱ـ به آنان یادآوری کرد که سخنان موسی منطقی است و او برای اثبات پیامبری خود، معجزه آورده است. بنابراین، عقل سالم حکم می کند که از او پیروی کنیم. در این حال، اگر او دروغ بگوید، بر عهده ی خودش است و ما اشتباهی نکرده ایم؛ ولی اگر راست بگوید، تهدید های او در مورد ما عملی خواهد شد.
۲ـ آنان را به مطالعه ی سرگذشت اقوامی دعوت کرد که در گذشته به سبب مخالفت کورکورانه با پیامبرانشان از بین رفته بودند؛ اقوامی مانند قوم نوح، عاد و ثمود.
۳ـ عذاب اقوام گذشته و هول و هراس از قیامت را به آنان یادآوری کرد. همچنین به نبوّت حضرت یوسف در مصر اشاره کرد و این دعوت موسی، کاملاً شبیه دعوت اوست و اجداد آنان نیز مانند برخورد ایشان با موسی، با دعوت یوسف برخورد کردند و دچار گمراهی و انحراف شدند.
۴ـ آنان را به ناپایداری زندگی دنیا، جاودانگی آخرت، کیفر بدی و پاداش چند برابر خوبی ها در قیامت متوجّه کرد.
۵ـ در آخرین بخش از سخنانش، پرده ها را کنار زد و دیگر نتوانست ایمان خود را پنهان کند. آنچه را گفتنی بود، گفت، و دشمنان نیز تصمیم خطرناکی درباره ی او گرفتند. در روایات اسلامی، برای او مقام و منزلت بسیار والایی نزد خدا بیان شده است. داستان او، یکی از دلایل قرآنی «تقیّه» است.
تقیّه به معنای پنهان کردن ایمان خود نزد دشمنان خدا و در جایی است که افشاگری بی نتیجه است تا از سوی آنان آسیبی به انسان نرسد و بتواند نیروی خود را برای مبارزه و ضربه زدن به دشمن حفظ کند .
بر اساس آیات قرآن و روایات، تقیّه، امری جایز، و در برخی موارد، واجب است. در حدیثی از امام صادق می خوانیم:
«تقیّه، راه و روش من، و راه و روش پدران من است. کسی که تقیّه ندارد، دین ندارد. تقیّه، سپر خدا در روی زمین است؛ چراکه اگر مؤمنِ آل فرعون ایمان خود را آشکار می کرد، کشته می شد.»
https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy
کانال دختران بهشتی
بسم الله الرحمن الرحیم کلاس #قصه_قرآنی جلسه ۷۴ : لقمان حکیم 👇👇👇👇👇👇
بسم الله الرحمن الرحیم
کلاس #قصه_قرآنی
جلسه ۷۵ : ادامه ماجرای زندگی لقمان حکیم
👇👇👇👇🦋🦋🦋🦋🦋❤️❤️❤️❤️
31.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐#آشنایی_باامامان_و_بزرگان
#قصه_قرآنی
🌼#سلمان_فارسی
1⃣ قسمت ۱
🛑همه ی ما به این مرد افتخار میکنیم و بخشی از هویت ایرانی هاست.
#تفسیر_قرآن
#قصه_قرآنی
🌷تفسیر مختصر صفحه ۵۱۱ قرآن کریم 🌷
.
داستان صلح حدیبیه:
در سال ششم هجرت ماه ذى القعده پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله به قصد عمره به سوى مکه حرکت کرد و همه مسلمانان را تشویق به شرکت در این سفر نمود، اما گروهى خوددارى کردند، ولى جمع کثیرى از مهاجران و انصار و اعراب بادیه نشین در خدمتش عازم مکه شدند.
این جمعیت که در حدود یک هزار و چهار صد نفر بودند همگى لباس احرام بر تن داشتند و جز شمشیر که اسلحه مسافران محسوب مىشد هیچ سلاح جنگى با خود برنداشتند.
هنگامى که پیامبر به «عسفان» در نزدیکى مکه رسید با خبر شد که قریش تصمیم گرفتهاند از ورود او به مکه جلوگیرى نمایند، تا این که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به «حدیبیه» رسید پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به «عمر» پیشنهاد فرمود که به مکه رود و اشراف قریش را از هدف این سفر آگاه سازد، عمر گفت: بهتر این است که «عثمان» به این کار مبادرت ورزد، عثمان به سوى مکه آمد و چیزى نگذشت که در میان مسلمانان شایع شد او را کشتهاند، در اینجا پیامبر صلّى اللّه علیه و اله تصمیم به شدت عمل گرفت و در زیر درختى که در آنجا بود با یارانش تجدید بیعت کرد که به نام «بیعت رضوان» معروف شد، و با آنان عهد بست که تا آخرین نفس مقاومت کنند، ولى چیزى نگذشت که عثمان سالم بازگشت و به دنبال او قریش «سهیل بن عمرو» را براى مصالحه خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله فرستاد.
بعد از گفتگوهاى زیاد پیمان صلحى منعقد شد. این پیمان در حقیقت یک پیمان عدم تعرض همه جانبه بود که به جنگهاى مداوم و مکرر بین مسلمانان و مشرکان موقتا پایان مىداد.
«متن پیمان صلح» از این قرار بود که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به على علیه السّلام دستور داد «بنویس: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم».
«سهیل بن عمرو» که نماینده مشرکان بود گفت: من با چنین جملهاى آشنا نیستم، بنویس بسمک اللّهمّ! پیامبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: «بنویس: بسمک اللّهمّ»! سپس فرمود: بنویس این چیزى است که محمد رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله با سهیل بن عمرو مصالحه کرده! «سهیل» گفت: ما اگر تو را «رسول اللّه» مىدانستیم با تو جنگ نمىکردیم، تنها اسم خودت، و اسم پدرت را بنویس. پیغمبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: مانعى ندارد، بنویس: «این چیزى است که «محمّد بن عبد اللّه» با سهیل بن عمرو صلح کرده که ده سال متارکه جنگ شود تا مردم امنیت خود را باز یابند.
علاوه بر این همه آزادند هر کس مىخواهد در پیمان محمّد وارد شود و هر کس مىخواهد در پیمان قریش.
ازین گذشته محمّد امسال باز مىگردد و وارد مکه نمىشود، اما سال آینده ما به مدت سه روز از مکه بیرون مىرویم و یارانش بیایند اما بیش از سه روز توقف نکنند.
در اینجا پیامبر صلّى اللّه علیه و اله دستور داد شترهاى قربانى را که به همراه آورده بودند در همانجا قربانى کنند، سرهاى خود را بتراشند و از احرام به در آیند. اما این امر براى جمعى از مسلمانان سخت ناگوار بود.
ولى پیغمبر شخصا پیشگام شد، و شتران قربانى را نحر فرمود، و از احرام بیرون آمد، و به مسلمانان تفهیم نمود که این استثنائى است در قانون احرام و قربانى که از سوى خداوند قرار داده شده است.
مسلمین هنگامى که چنین دیدند تسلیم شدند و دستور پیامبر صلّى اللّه علیه و اله دقیقا اجرا شد و از همانجا آهنگ مدینه کردند، اما کوهى از غم و اندوه بر قلب آنها سنگینى مىنمود، چرا که ظاهر قضیه یک ناکامى و شکست بود ولى خبر نداشتند که در پشت داستان صلح حدیبیه چه پیروزیهائى براى مسلمانان و آینده اسلام نهفته است، و در همین هنگام بود که سوره فتح نازل شد و بشارت فتح عظیمى را به پیامبر گرامى اسلام داد.
به دنبال صلح حدیبیه مشرکین با مسلمانان ارتباط یافتند و اسلام در قلوب آنها جایگزین شد و در عرض سه سال گروه عظیمى اسلام آوردند، و جمعیت مسلمانان با آنها فزونى گرفت
🌸
#تفسیر_قرآن
#قصه_قرآنی
🌸نکته تفسیری صفحه ۵۶۱ قرآن کریم 🌸
مثالهایی برای کافران و مؤمنان:
در توضیح آیات صفحه ی پیش خواندیم که دو تن از همسران پیامبر، از فرمان آن حضرت سر پیچیدند و راز خانه اش را فاش کردند؛ از این رو خداوند آن دو را به شدّت سرزنش و توبیخ کرد. چون ممکن است کسی خیال کند که ارتباط همسری با پیامبر، خود به خود باعث نجات و رستگاری می شود و خداوند، گناه همسران پیامبر را نادیده می گیرد، این آیات به سرنوشت دردناک دو زن دیگر اشاره میکند که اتفاقاً همسر دو تن از پیامبران والامقام خدا بودند؛ همسر حضرت نوح و همسر حضرت لوط. به فرموده ی این آیات، این دو زن، به همسران خود خیانت می کردند و راز خانه شان را برای دشمنانشان می بردند. از این رو مستحق چشیدن عذاب دردناک الهی شدند و ارتباط آنان با پیامبران خدا، هیچ سودی به آنان نبخشید. البته باید بدانیم که بنا بر روایتی از پیامبر اسلام، هیچیک از همسران پیامبران، دچار بیعفّتی و ناپاکدامنی نشدند، و منظور از خیانت، بردن راز خانه ی پیامبران نزد کافران بوده است. پس از بیان حال آن دو زن که نمونه ای از کافران هستند، قرآن از دو زنِ دیگر سخن می گوید که سرمشق مناسبی برای همه ی مردان و زنان باایمان هستند؛ عبرت انگیز اینکه نخستین آنها، زنیست که در مرکز کفر و فساد زندگی میکرد و اتفاقاً همسرِ بزرگترین دشمن خدا بود.
آری، همسر فرعون، یکی از برترین افراد باایمان است که خدا در قرآن، با عظمت و شکوه خاصّی از او یاد کرده است. نام او، «آسیه» بود. او ایمانش را از فرعون مخفی میکرد؛ ولی پس از آنکه فرعون از ایمان او آگاه شد، او را به کفر دعوت کرد، و هنگامی که با مخالفت او روبه رو شد، او را به بدترین شکل به قتل رساند؛ بدین صورت که دستور داد او را زیر آفتاب سوزان قرار دهند و دست و پایش را با میخ بر چوبی بکوبند و سنگ عظیمی را بر سینه اش بیفکنند تا جان دهد. در آن هنگام، آن زنِ باایمان، با خدا راز و نیاز میکرد و از او می خواست که نزد خود، خانهای در بهشت برای او بنا کند و او را از شر فرعون و ظلم هایش نجات دهد. او در عمل ثابت کرد که حضور در سرزمین کفر، مجوّزی برای کافر شدن نیست. بر اساس روایات، او یکی از برترین زنان بهشت است. دوّمین سرمشقی که این آیات به مؤمنان ارایه می کند، حضرت مریم… است؛ زن پاکدامنی که به فرموده ی قرآن، برترین زن زمان خود بود و خدا او را از ناپاکی های جسمی و روحی پاک کرده بود.[۱] او مادر یکی از برترین پیامبران خدا یعنی حضرت مسیح بود.[۲]
[۱] - بر اساس آیه۴۲ سورة آل عمران
[۲] - در نگارش این متن از تفسیر نمونه، ذیل آیات مورد بحث استفاده شده است.
https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy
#تفسیر_قرآن
#قصه_قرآنی
🌸نکته تفسیری صفحه ۵۶۰ قرآن کریم 🌸
سه نکته ی مهم:
از این آیات فهمیده می شود که پیامبر صلوات الله علیه رازی را با یکی از همسرانش در میان گذاشت و به او تأکید کرد که آن را به کسی بازگو نکند؛ ولی او آن راز را به یکی دیگر از همسران پیامبر بازگفت و از فرمان پیامبر سرپیچی کرد. پیامبر به طور غیبی از رفتار همسـرش آگاه شد و او را از کار ناشایستش آگاه کرد. آن زن از آگاهی پیامبر تعجّب کرد و پرسید: چه کسی شما را از این مطلب آگاه کرد؟ و پیامبر صلوات الله علیه پاسخ داد:
خدای دانا و آگاه به من خبر داد. از این آیات، نکات متعددی، از جمله این سه نکته استفاده می شود:
۱ـ همانطور که گفته شد، این آیات، از اینکه یکی از همسران پیامبر، راز آن حضرت را فاش کرد، انتقاد و آن زن را سرزنش می کند. به طور کلّی، نگه داشتن راز دیگران، یکی از ویژگی های هر انسان باایمان و پرهیزکاری است؛ زیرا راز مردم، همچون امانت آنها نزد انسان است که باید از آن به خوبی محافظت کرد و آن را در دست دیگران قرار نداد. البته اهمیّت این رفتار در روابط بین همسـران بیشتر است؛ زیرا راز همسر همچون راز خود انسان است و آبروی او مانند آبروی خود اوست.
از این رو قرآن در آیه ی ۳۴ سوره ی نساء می فرماید: زنان شایسته، از خواسته های شوهرانشان اطاعت می کنند و در غیاب آنها، حقوق و آبروی همسرانشان را نگه می دارند.
۲ـ به فرموده ی این آیات، پیامبر صلوات الله علیه در برابر رفتار ناشایست همسر خود که شرط وفاداری را رعایت نکرده بود، بخشی از کار زشت او را بدو یادآوری کرد و از بخش دیگر صرف نظر فرمود(عَرَّفَ بَعضَه{ وَ اَعرَضَ عَن بَعضٍ). این رفتار پیامبر، نشانه ی بزرگواری آن حضرت بود؛ زیرا ایشان، تنها برای اینکه به همسر خود بفهماند که از ماجرا باخبر است، عبارتی اشاره وار بیان فرمود؛ نه اینکه آن را کامل توضیح دهد تا همسرش کاملاً خجالت زده و شرمنده شود.
آری، این رسم بزرگواران است که حتّی راضی نیستند افراد خطاکار در حضورشان شرمگین شوند.
در حدیثی از امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام میخوانیم: «افراد بزرگوار هیچگاه برای گرفتن حق شخصی خود، تا آخرین مرحله پیش نمی روند؛ زیرا خدا می فرماید: (عَرَّفَ بَعضَه{ وَ اَعرَضَ عَن بَعضٍ)[۱].» همچنین امام صادق علیه السلام میفرماید: «ارزش خود را با تغافل [خود را به غفلت و بیخبری زدن] بزرگ کنید؛ زیرا خدای بزرگ می فرماید: (عَرَّفَ بَعضَه{ وَ اَعرَضَ عَن بَعضٍ)[۲].»
۳ـ خدا در آیه ی ۴، با حالت توبیخ، به دو همسر پیامبر می فرماید: اگر برضد پیامبر به یکدیگر کمک کنید، کاری از پیش نخواهید برد؛ زیرا خدا یاور اوست، و همچنین جبرئیل و «آن فرد شایسته از مؤمنان»، یاور او هستند؛ و علاوه بر اینها، فرشتگان نیز از او پشتیبانی می کنند. بر اساس روایاتِ فراوانی که از طریق اهل سنّت و شیعه نقل شده، منظور از «آن فرد شایسته از مؤمنان»، امام علی علیه السلام است. این آیه، بیانگر مقام والای امام علی علیه السلام است که حمایت او از پیامبر صلوات الله علیه را در کنار حمایت خدا، جبرئیل و فرشتگان آورده است[۳].
[۱] - نمونه، ج۲۴ ، ص۲۷۶
[۲] - مستدرکالوسائل، ج۹، ص۱۵۹
[۳] - در نگارش این متن از تفسیر نمونه، ذیل آیات مورد بحث استفاده شده است. لازم به ذکر است به دلیل اضطراب روایات شأن نزول، از ذکر آنها پرهیز و به توضیح ظاهر آیات بسنده شد.
(ن.ک به تفسیر المیزان، بحث روایی ذیل آیات)
https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy
#تفسیر_قرآن
#قصه_قرآنی
🌸نکته تفسیری صفحه ۵۶۵ قرآن کریم 🌸
صاحبان باغ:
درختان باغ به ثمر نشسته، میوه ها به خوبی رسیده و زمان چیدن میوه ها بود؛ امّا آن سال، با سالهای دیگر تفاوت داشت. صاحب باغ که پیرمردی مهربان و بخشنده بود، چشم از دنیا بسته بود و اکنون، باغِ سرسبز به پسران پیرمرد به ارث رسیده بود؛ ولی متأسّفانه پسران، مانند پدر، بخشنده و بزرگوار نبودند. از این رو هنگامی که تصمیم گرفتند میوه های باغ را بچینند، هم قسم شدند که صبح گاهان و دور از چشم نیازمندان به باغ بروند و محصولاتش را برداشت کنند. آنان، فقیرنوازی و انفاق های پدرشان را نوعی ضرر می شمردند و گمان می کردند که هر چه دارند، ثمره ی لیاقت و شایستگی شان است، و اگر فقرا و نیازمندان چیزی ندارند، نتیجه ی بی لیاقتی خودشان است؛ غافل از اینکه نه دارندگی اینها از لیاقتشان است و نه فقر آنان از بی لیاقتیشان، و هر دو در آزمونی مهم هستند؛ آزمون شکر نعمت و صبر بر مصیبت و سختی. به هر حال، این فکرِ آلوده که به آن تصمیم شوم منجر شد، خشم خدای بزرگ را برانگیخت، و بلایی آسمانی ـ که شاید صاعقه ای کوبنده بود ـ سراغ آن باغ سرسبز آمد و چیزی از آن باقی نگذاشت.
تمام درختان باغ با آن همه برگهای سبز و میوه های گوارا به مشتی خاکستر تبدیل شدند و آن باغِ خرم و دل انگیز، همچون شب تیره و تار، سیاه شد! صبحگاهان، صاحبان باغ، یکدیگر را صدا زدند و به هم گفتند که اگر می خواهید میوه هایتان را بچینید، زودتر حرکت کنید؛ شاید شب گذشته، خوابِ میوه های رنگارنگ و پول خوبی را که قرار بود از آن به دست آورند، دیده بودند. آنان که از رفتار پدرشان با نیازمندان در فصل چیدن میوه ها خبر داشتند، در راه، آهسته به هم می گفتند که مبادا امروز شخص فقیری سراغتان بیاید و شما از او پذیرایی کنید. آرام باشید تا اصلاً نیازمندان باخبر نشوند. آنان سرانجام به باغ رسیدند. البتّه باغی در کار نبود، و تا چشم کار می کرد، زغال و خاکستر بود. یکی از آنها گفت: می بایست بیشتر دقّت می کردیم؛ راه را اشتباه آمده ایم. دیگری گفت: نه؛ درست آمده ایم. باغِ خودمان است؛ امّا ما از سوی خدا محروم شده ایم. یکی از برادران که از همه عاقل تر بود و پیشتر نیز به آنها تذکّر داده بود، با سرزنش به آنان گفت: چقدر گفتم که خدا را فراموش نکنید؛ چقدر گفتم که از مخالفت با او بپرهیزید و شکر نعمت هایش را به جای آورید؛ چقدر شما را در مورد نیازمندان سفارش کردم و به من توجّه نکردید؟ در این هنگام، آه از نهاد صاحبانِ مغرور و غفلت زده ی باغ برآمد و همگی با شرمساری گفتند: خدا را از هر بدی ای پاک می شمریم؛ ما به خود و دیگران ستم کردیم. آنگاه یکدیگر را سرزنش کردند و مانند تمام خلافکارانِ در دام افتاده، همدیگر را توبیخ کردند.
آری، داستان صاحبان باغ، زنگ خطری برای تمام ثروتمندان است؛ آنان که خود را از هر کس و هر چیز و حتّی از لطف خدا بی نیاز می شمرند و غرور و غفلت، تمام زندگیشان را فرا گرفته است. باید بدانیم که عذاب خدا در دنیا چنین است، و عذاب آخرت، بی شک بزرگتر است. ای کاش مردم میدانستند.[۱]
[۱] - در نگارش این متن از تفسیر نمونه، ذیل آیة مورد بحث استفاده شده است.
https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜 #قصه_قرآنی
همنشین داوود در بهشت
روزی حضرت «داود» در مناجاتش از خداوند خواست، همنشین او را در بهشت به وی معرفی کند. از جانب خداوند ندا رسید که: «فردا از دروازه شهر بیرون برو اولین کسی که با او برخورد نمایی، همنشین تو در بهشت میباشد »
روز بعد حضرت داود به اتفاق پسرش «سلیمان» از شهر خارج شد. پیرمردی را دید که پشته هیزمی از کوه پائین آورده تا بفروشد.
پیرمرد کنار دروازه فریاد زد: «کیست که هیزم بخواهد؟ » یک نفر پیدا شد و هیزمش را خرید.
حضرت داود پیش او رفت و سلام کرد و گفت: «آیا ممکن است، امروز ما را مهمان کنی؟ »
پیرمرد پاسخ داد: «مهمان حبیب خداست، بفرمائید. »
سپس پیرمرد با پولی که از فروش هیزم بدست آورده بود، مقداری گندم خرید. وقتی آنها به خانه رسیدند، پیرمرد گندم را آرد کرد و سه عدد نان پخت و نانها را جلوی مهمانانش گذاشت.
وقتی شروع به خوردن کردند، پیرمرد، هر لقمه ای را که به دهان میبرد، ابتدا «بسم الله» و در انتها «الحمد لله» میگفت.
وقتی ناهار مختصر آنها به پایان رسید، دستش را به طرف آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا، هیزمی را که فروختم، درختش را تو کاشتی. آن را تو خشک کردی، نیروی کندن هیزم را تو به من دادی. مشتری را تو فرستادی که هیزمها را بخرد و گندمی را که خوردیم، بذرش را تو کاشتی. وسایل آرد کردن و نان پختن را نیز تو به من دادی. در برابر این
همه نعمت من چه کرده ام؟ »
پیرمرد این حرفها را میزد و گریه میکرد.
داود نگاه معنی داری به پسرش کرد، یعنی همین است علت این که او با پیامبران محشور میشود.
📚داستان های شهید دستغیب ص ۳۰_۳۱
https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy
15.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣
💐#آشنایی_باامامان_و_پیامبران
#قصه_قرآنی
🌷 حضرت عیسی (ع)
💐💐ولادت حضرت عیسی مسیح علیه السلام پیامبر اولوالعزم خداوند مبارک باد💐💐💐
🍀
#تفسیر_قرآن
#قصه_قرآنی
🌸نکته تفسیری صفحه ۵۷۹ قرآن کریم 🌸
پاداش اخلاص:
می دانیم که این آیات پس از ایثار و فداکاری بی نظیر امام علی علیه السلام و خانواده ی گرامی اش یعنی حضرت فاطمه سلام الله علیها …، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام نازل شده اند. ماجرا از این قرار است که امام علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها به توصیه ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، برای شفای بیماری پسران خود نذر کردند که سه روز روزه بگیرند.
پس از بهبود فرزندان، آنان نذر خود را ادا کردند و همه با هم سه روز روزه گرفتند؛ ولی در روز یکم، غذای خود را به شخصی بینوا، در روز دوّم به یک یتیم و در روز سوّم به یک اسیر دادند و هر سه روز، خود با آب افطار کردند.
پس از آن، خدا آیات این سوره را نازل کرد و فداکاری آنها را ستود و نعمت های بی نظیری را برای چنین افرادی برشمرد؛[۱]
نعمتهایی که برخی از آنها در جای دیگری از قرآن نیامده است؛
نعمتهایی مانند:
۱ـ نوشیدنی ناب بهشتی که با مادّه ای بسیار خوشبو آمیخته شده است(کَأسٍا کـانَ مِـزاجُها کافورا)؛
۲ـ شادابی و خوشحالی بزرگ(نَضرَةً وَ سُرورا)؛
۳ـ باغی بیمـانـنـد(جَنَّةً)؛
۴ـ لـباسهای ابریشمی بی نظیر(حَریراً)؛
۵ـ تکیه زدن بر تخت های سلطنتی بهشت(مُتَّکِئینَ فیها عَلَی الاَراِّئِکِ)؛
۶ـ نبودن هیچ نوع گرما و سرمای آزاردهنده در بهشت(لایَرَونَ فیها شَمساً وَ لا زَمهَریرا)؛
۷ـ سایه ی گسترده، خنک و دائمی درختان بهشتی(وَ دانِیَةً عَلَیهِم ظِلّْالُها)؛
۸ـ میوه ها و خوشه هایِ در دسترس(وَ ذُلِّلَت قُطوفُها تَذلیلاً)؛
۹ـ غذاهای رنگارنگ و نوشیدنی های گوارا در ظرفهای نقره ای بی نظیر و جامه ای بلورین زیبا(بِآنِیَةٍ مِن فِضَّةٍ وَ اَکوابٍ کانَت قَواریرَا)؛
۱۰ـ جامی دیگر از نوشیدنی ناب بهشتی که از چشمهای به نام «سلسبیل» است(عَیناً فیها تُسَمّیّْ سَلسَبیلا)؛
۱۱ـ حضور خدمتکاران بسیار زیبارو و درخشان در مجلس بزم و تفریح بهشتیان(وِلدانٌ مُخَلَّدون)؛
۱۲ـ نعمتی وصف ناشدنی(نَعیماً)؛
۱۳ـ فرمانروایی بسیار گسترده ی هر یک از بهشتیان در قلمرو سلطنـت خـود در بـهشت(مُلکاً کَبیرا)؛
۱۴ـ لـباسهایی از ابریـشم خـالص(ثـِیابُ سُندُسٍ)؛
۱۵ـ دستبندها و جواهر نقرهای(اَساوِرَ مِن فِضَّةٍ)؛
۱۶ـ گرفتن نوشیدنی پاک بهشتی از پروردگار جهان(سَقاهُم رَبُّهُم شَراباً طَهورا)؛ نوشیدنی ای که علاوه بر لذت مادی، به فرموده ی امام صادق علیه السلام ، جان و روحشان را از هر چیز غیر خدایی پاک می کند؛[۲]
نعمتی که شاید هیچ نعمتی در قرآن برتر از آن نباشد. البته به یاد داشته باشیم که تمام این نعمت های رنگارنگ، پاداش نیت خالصانه ی نیکوکاران است، و نه مقدار انفاق و صدقه شان؛ چه اینکه انفاق امام علی علیه السلام و خانواده ی گرامی اش به هر یک از آن افراد بینوا، یتیم و اسیر، تنها یک قرص نان بود و بس؛ ولی آنچه این انفاقِ مختصر آنان را چنین شایسته ی پاداش الهی کرد، اخلاصِ بی نظیر آنان بود که با وجود علاقه و احتیاج به غذا، آن را انفاق کردند و به آن افراد نیازمند گفتند: «ما فقط برای رضای خدا به شما غذا می دهیم و هیچ پاداش و تشکّری از شما نمی خواهیم.»(اِنَّما نُطعِمُکُم لِوَجهِ اللهِ لا نُریدُ مِنکُم جَزاِّءً وَ لا شُکورا).
[۱] - ر.ک به مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۱۱
[۲] - همان، ص۶۲۴
https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy
🌹
24.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐#آشنایی با #امام_محمدباقر (ع)
📽کلیپی کوتاه در بیان زندگینامه حضرت امام باقر (علیه السلام) از تولد تا شهادت مظلومانه حضرت.
#قصه_قرآنی
🌹