May 11
#عارفانه
#پارت_سی_یک
معراج
راوی: استاد محمدشاهی
سال اول دهه ی شصت بود. شرایط کشور به دلیل جنگ و دشمنان داخلی و خارجی انقلاب بسیار پیچیده بود. من با احمدآقا در محل دوست بودم. خانه ی ما در کوچه ی جنوبی مسجد امین الدوله و خانه ی احمدآقا در کوچه ی شمالی مسجد قرار داشت.
من چهار سال از ایشان کوچک تر بودم. اما شخصیت ایشان بسیار در من گذاشته بود. احمدآقا بسیار به نماز اول وقت اهمیت می داد. به صورتی که موقع نماز همه ی کارها را ترک می کرد.
آن روزها را فراموش نمی کنم. احمدآقا هنگام نماز گویی هیچ کس را جز خدواند نمی دید. از همه دنیا فارغ بود و عاشقانه مشغول مناجات با پرودگار می شد.
این اخلاق او در تمام نوجوان هایی که اطراف او بودند تاثیر گذاشته بود. بچه ها هم به نماز اول وقت مقید شده بودند. البته این ها همه از تاثیرات استادی مانند حاج آقا حق شناس بود. ایشان برای ما داستان ها و روایت های بسیاری در فضیلت نماز اول وقت و با حضور قلب می گفت.
#عارفانه
#پارت_سی_دو
شرایط محل بسیار روی بچه ها تاثیر داشت. روحیه ی لات بازی و... اما عجیب بود که همه بچه ها احمدآقا را به عنوان یک استاد قبول داشتند.
شب ها بعد از نماز داخل مسجد دور هم جمع می شدیم و احمدآقا برای ما احکام می گفت.
بعد هم کمی صحبت و نصیحت و بعد از هم جدا می شدیم.
احمدآقا یک استاد کامل و یک راهنمای راه خدا بود. ما در مسجد دیده بودیم که بارها آیت الله حق شناس ایشان را صدا می زد و آهسته و به طور خصوصی او را نصیحت میکرد.
ندیده بودم که احمدآقا کسی را در جمع نصحیت کند. به جای این کار کاغذ کوچکی بر می داشت و معایب اخلاقی ما را داخل آن می نوشت. بعد آن را به طور مخفیانه به شاگردانش تحویل می داد.
روز به روز روحات معنوی احمدآقا تغییر می کرد. هر چه جلوتر می رفتیم نمازهای او معنوی تر می شد. کار به جایی رسید که موقع نماز سعی می کرد از بقیه فاصله بگیرد!
در انتهای مسجد امین الدوله یک فرورفتگی در دیوار وجود داشت که از دید نمازگزاران دور بود.
انجا یک نفر می توانست نماز بخواند. احمدآقا بیشتر به آنجا می¬رفت و از همان جا به جماعت متصل می شد.
یک بار وقتی احمدآقا نماز را شروع کرد به آنجا رفتم و درکنارش مشغول نماز شدم. دقایقی بعد از کار خودم پشیمان شدم!
احمدآقا بعد از اینکه نماز را شروع کرد به شدت منقلب شد. بدنش می لرزید. گویی یک بنده حقیر در مقابل یک سلطان با عظمت قرار گرفته.
#عارفانه
#پارت_سی_سه
نماز احمدآقا آن گونه بود که ما از بزرگان دین شنیده بودیم. او در نماز عبد ذلیل در مقابل پروردگار جلیل بود. و اگر ایشان در زندگی به مراتب بالای کمال رسید ، به دلیل همین افتادگی در پیشگاه پرودگار بود.
در روایات ما نماز را معراج مومن معرفی کرده اند. من به نمازهای خودم که نگاه می کنم اثری از عروج به درگاه خداوند را نمی بینم.
اما اعتقاد قلبی من و همه شاگردان احمدآقا این بود که تمام نمازهای ایشان به خصوص در این سال های آخر نشان از معراج داشت! یعنی هر نماز احمدآقا یک پله او را به خدا نزدیک تر می کرد.
البته احمد آقا بسیار کتوم بود، یعنی از حالات درونی خودش حرفی
نمی زد. اما اگر کسی به وضعیت او به دقت می کرد، حتماً متوجه باطن نورانی اش می شد. من یکبار از خود ایشان شنیدم که حدیث:
« نماز معراج مومن است» را خواند. و بعد خیلی عادی گفت: بچه ها باید نماز شما معراج داشته باشد تا حقیقت بندگی را حس کنید.
من آن شب اصرار کردم که: احمدآقا آیا این معراج برای شما اتفاق افتاده؟ معمولا در این شرایط به نحوی زیرکانه بحث را عوض می کند اما آن شب بعد از اصرار من سرش را به نشانه تایید تکان داد.
سلاممممم.
یه چند تا پارت از #عارفانه براتون فرستادم.
و از این به بعد روزی یه پارت کتاب عارفانه رو میفرستم چون نزدیک مدرسه ها هستیم، وقت نمیشه روزی دوپارت تایپ کنم.
فدایی رقیه (س) :
📌 همه اربعین کربلا میروند، تو به سوریه میروی؟/ شهیدی که پای روضه اباعبدالله(ع) شب اربعین حسینی آسمانی شد.
🔹 دم اربعین بود، قبل از آخرین اعزام
داشت از مادرش خداحافظی میکرد بره سوریه
◇ مادرش گفت: محمد حسن همه دارن میرن کربلا ، تو چرا میخوای بری سوریه
تو هم برو کربلا
◇ گفت مادر
همه دارن میرن کربلا
دور و بر امام حسین شلوغه
من دارم میرم پیش حضرت زینب، حضرت زینب تنهاست.
◇ در نخستین اعزامش به سوریه، شیمیایی شده و حتی این جانبازی را از خانوادهاش پنهان میکند.
◇ بعد از جانبازی وقتی به او فرم میدهند که نحوه شیمیایی شدن و مکان و زمان آن را ثبت کند، این کار نکرده بود.
◇ در مرحله دوم که به سوریه میرود، بر اثر عوارض شیمیایی و تأثیر آن روی طحال و قلب در مجلس روضه اباعبدالله (ع) با صورت از روی منبر به زمین میافتد؛
◇ این شهید به قدری عطش داشته که در لحظات آخر میگوید دارم از تشنگی خفه میشوم؛ همرزمان هر چه تلاش میکنند، نمیتوانند به او آب بدهند و این مجاهد
با لب عطشان به شهادت میرسد.
شهید محمدحسن دهقانی
ولادت: ۱۳۵۷/۵/۱
شهادت: ۱۳۹۷/۸/۸ ریف سوریه
شادی ارواح طیبه شهدا و امام شهدا صلوات
#اربعین
🔹 دستنوشتهی تکان دهنده
سردار رشید سپاه اسلام شهید صادق مزدستان:
◇ بی من اگر به کربلا رفتید از آن تربـت پـاڪ؛ مشتی به همـراه بیاورید و بر گـورم بپاشید شاید به حـرمت این خاڪ خــــدا مـرا بیامــرزد...
#اربعین