eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1.1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
تو ماشین نشستم گفتم ببخشید عزیز ،میشه ضبط و خاموش کنی؟؟؟؟ .گفت حاجی بخدا مجازه چیز بدی هم نمیخونه..... گفتم میدونم .....ولی عزادارم! گفت :شرمنده و ضبط و خاموش کرد.... گفت تسلیت میگم اقوام نزدیک؟؟؟؟ گفتم بله. از دنیا رفته.... گفت واقعا متاسفم.داغ خیلی بده.... .منم تو بیست و پنج سالگی مادرم مریض بود و زجر میکشید .بنده ی خدا راحت شد. . بعد پرسید مادر شما هم مریض بودن؟ گفتم نه.مجروح بود.... پرسید یعنی چی؟؟؟ گفتم یه عده اراذل و اوباش ریختن سرش و تا میخورد کتکش زدن. گفت جدأ؟شما هیچکاری نکردی؟ گفتم ما نبودیم وگرنه میدونستم چیکار کنیم..... گفت خدا لعنتشون کنه یعنی اینقد بود؟؟؟ گفتم آره.مادرم ماه بستری شد و بعد از دنیا رفت.... گفت حاجی ببخشیدا عجب آدمای بی ناموسی بودن!من خودم هر غلطی میکنم ؛گاهی عرق هم میخورم . ولی پای که وسط باشه رگ غیرتم نمیزاره دست از پا خطا کنم .... بغضم گرفت ...تو دلم گفتم کاش چندتا جوون مثل تو بودن مدینه..... نمیذاشتن به   جسارت بشه......سکوتم و که دید گفت ظاهرأ ناراحتت کردم.... گفتم نه خواهش میکنم ...واقعا داغ مادر بده! مخصوصا اگه باشه... گفت اخی جوون بودن؟ گفتم اره بود... پرسید گرفتی ما رو حاجی؟؟؟؟؟شما که خودت بیشتر از هیجده سالته چطور مادرتون.... حرفش و قطع کردم و گفتم مادر شما هست...این هجده ساله همه ی ما شیعه ها،..... مکث کرد و با تعجب نگام کرد و بعد خیره شد به جاده.... گفت آها ببخشید تازه متوجه شدم..... نمیدونستم اینجور احساس نزدیک بودن بین آدما به حضرت فاطمه هم وجود داره...راستی حاجی یه سی دی مداحی هم دارم البته برا محرمه ولی خب اگه دوس دارین بذارم.... جواب ندادم..داشبورد و وا کرد و یه سی دی گذاشت تو ضبط .نوای آشنایی بود. من بودم و راننده و صدای بلند مداحی و نگاه خیسم به اطراف.... . .
میگفت‌من‌باخانم‌فاطمہ‌زهࢪا قࢪاࢪداࢪم‌ۅبایدبࢪۅم.😳 تخࢪیبچےبۅدۅاڪثࢪمین‌هاࢪا خنثےمیڪࢪددࢪاین‌میان‌زیاࢪت نامہ‌حضࢪت‌زهࢪاۅنمازشب‌ࢪا هࢪگزتࢪڪ‌نمیڪࢪد.🤲 نام‌مستعاࢪ"سیدعماد"ࢪاانتخاب ڪࢪدچۅن‌هم‌بہ‌سادات‌علاقہ داشت‌ۅهم‌بہ‌شہیدجهادمغنیہ. ۅهمیشہ‌یڪ‌شاݪ‌سبزدۅࢪ گࢪدنش‌بۅد.😇 بہ‌خاطࢪشہادت‌رفیقش😑 شھیدفانۅسےبسیاࢪناࢪاحت بودۅآخࢪهࢪپیامےمینوشت "دعاڪنیدمن‌هم‌فانۅسےشۅم" 🍃🌹🍃🌹 @dokhtaranzeinabi00
عکس پروفایل ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها و روز مادر @dokhtaranzeinabi00
⚠️ تلنگرانه راز هایت را به دو نفر بگو ... و در تنگنا به دو چیز تکیه کن... و در دنیا مراقب دو چیز باش... و از دو چیز نترس که به دست خداست... و و به یک چیز هیچ وقت خیانت نکن.. یا رَفیقَ من لا رَفیقَ لَه تا وقتی نگاه خدا به سوی توست از روی گرداندن دیگران غمگین مباش...
۱۶ سال بیشتر نداشت که شد و حالا این پسرک، نه تنها فرزند بلکه هم بازی و همه وجودش شده بود... احمد قد کشید و بزرگ شد و حالا از مادر اجازه مےخواست... این با جنگ بیگانه نبود سرزمینی نیست که به چشم استعمارگران نیاید... اما سلام بدرالدین به پسر اجازه رفتن داد... پسر رفت و مادر به چشم خود مےدید که پسرش، دوستش، هم بازی اش، پاره تنش دارد مےرود اما سر بلند کرد و گفت: راوی یکی از بستگان شهید مادر شهید
📝 الله 🔹 : امامزاده، خواهر علی بن موسی الرضا، دختر موسی کاظم 🔹 : فاطمه معصومه 🔹 : ۱ ذی القعده سال ۱۷۳ هجری قمری 🔹 : مدینه 🔹 : ۱۰ ربیع‌الثانی سال ۲۰۱ هجری قمری 🔹 : شهر قم کشور ایران 🔹 : موسی کاظم 🔹 : نجمه خاتون 🔹 : ۲۸ سال
-درزندگےحضرت‌فاطمه‌سلام‌الله‌علیها، عبارات‌محبت‌آمیز‌و‌احترام‌آمیز‌به‌ علی‌علیه‌السلام‌بسیاراست؛ ایشان‌درعبارتی‌خطاب‌به‌همسرشان درمقام‌اظهارمحبت‌میفرماید: «روحی‌لروحک‌الفداء ونفسی‌لنفسک الوقاء» یعنے : «روح من فدای روح تو باد و جان من سپر بلای جان تو باشد.» امیرمؤمنان علیه‌السلام درباره صدیقه طاهره سلام‌الله‌علیها : «هرگاه به او مینگریستم، همه‌ی ناراحتی‌ها و غم‌هایم برطرف میشد». | 📚-بحارالانوار
سرود.ریسه بندونه.mp3
9.17M
اومده دنیا دختر یکی‌یدونه حضرت پیغمبر :) 💛
داستانی بسیار زیبا 👌🌸 مــــــادر ♥️ پسری مادرش را بعد از درگذشت پدرش، به خانه سالمندان برد و مرتب از او عیادت می کرد. یک روز از خانه سالمندان تماسی دریافت کرد که مادرش درحال جان دادن است. پس سریع خود را پیش مادر رساند تا قبل از این که مادرش از دنیا برود، او را ببیند. از مادرش پرسید: "مادر چه می خواهی برایت انجام دهم؟ " مادر گفت: " از تو می خواهم که برای خانه سالمندان کولر بگذاری. چون آنها کولر ندارند و در گرمای تابستان اذیت می شوند. شیشه های شکسته را با شیشه های سالم عوض کنی تا از سوز زمستان در امان باشند. در حیاطش درخت بکاری تا در زیر سایه آنها استراحت کنند. در یخچال غذاهای خوب بگذاری. چه شبها که بدون غذا خوابیدم." فرزند با تعجب گفت: "داری جان می دهی و از من اینها را درخواست می کنی و قبلا به من گلایه نکردی؟" مادر پاسخ داد: " بله فرزندم. من به گرما و سرما و گرسنگی خو گرفته ام و عادت دارم ولی می ترسم وقتی فرزندانت در پیری تو را به اینجا می آورند، اذیت شوی چون من تو را در ناز و نعمت بزرگ کرده ام." 😔😔😔 "قدر این فرشته الهی رو بیشتر بدونیم"