eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
969 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
♡﷽♡ ♥️ ✍بہ قلمِ 🍃 آخرین امتحان رو هم دادم خوب خونده بودم و سوالها اگر چه سخت ولی همه با پاسخ تحویل ممتحن شده بود و این چیزی بود که حالم رو خوب میکرد اونقدر که از دانشگاه تا وسط های شهر رو پیاده بچرخم و ریه هام رو به این هوای اردیبهشتی مهمون کنم این چند هفته فقط درس خونده بودم تمیخواستم حالا که غربت رو تحمل میکنم بی حاصل باشه و دوست داشتم با بالاترین معدل ممکن ترم ها رو بگذرونم هرچند تنها دلیل تحمل این غربت این نبود! میدونستم تا دو روز دیگه ماه رمضون از راه میرسه و اینجا برعکس خونه و شهر من هیچ نشونی از ماه خدا پیدا نمیشه تنها اِلمانی که میتونستم برای خودم بسازمش و یکم از دلتنگی هام کم کنم زولبیا بامیه بود پس مثل هر سال وسایلش رو خریدم و برگشتم خونه روز اول ماه رمضان بچه ها صبحونه شون رو بی سر و صدا خوردن و رفتن سر کار ولی من الحمدلله دو هفته ای تا شروع کلاسهای جدید بیکار بودم و میتونستم استراحت کنم تا دم افطار به مطالعه سرگرم بودم ولی تقریبا یک ساعت مونده به افطار خسته شدم و یکم گرسنه و دیگه ادامه ندادم بجاش بلند شدم و مشغول درست کردن زولبیا بامیه و کتلت شدم که وقتی بچه ها میان همزمان با افطار شام هم بخوریم کارم که تموم شد دیدم خیلی هوس کردم به یاد خونه ی خودمون سفره ی افطار رو روی زمین بندازم اول اعتنا نکردم گفتم شاید بچه ها خوششون نیاد ولی بعد گفتم این هم یک جور تنوعه دیگه! سفره رو روی فرش نسبتا کوچیک ولی تمیز پدیرایی چیدم و قبلش تواشیح اسماء الحسنی** پلی کردم که دم افطار روحم تازه بشه! برای آوردن کتری و قوری تو راه آشپزخونه به سفره بودم که در باز شد و دو عدد خسته‌ی شل و وارفته وارد شدن از دیدن سفره و شنیدن موسیقی صحنه که همانا اسماءالحسنی بود اول یکم تعجب کردن و بعد زدن زیر خنده طبق معمول اول کتایون به حرف اومد: حسابی نوستالژیش کردیا ببخشید مزاحم خلسه عارفانه تون شدیم ای عابد پرهیزگار! و ژانت غر زد: باز فارسی! * سر سفره از زولبیا بامیه خیلی کم خوردن و نظرشون این بود که اگر چه بسیار چرب و شیرینه و اصلا غذای سالمی محسوب نمیشه ولی خوشمزه است برای من البته هیچکدوم اینها مهم نبود من دنبال یه نشونه بودم که من رو به زندگی دلخواهم وصله پینه کنه توی این دنیای غریب ماه رمضان مثل همیشه پر از آرامش و حس خوب میگذشت و تنها نکته آزاردهنده که حسرت دوری از خونه رو زنده میکرد سحری های یک نفره بود ولی باز جای شکرش باقی بود که برای افطار همسفره داشتم روز شنبه که بعد از یکماه اولین قرار مباحثه بود، سایت باز شده بود و مشغول انتخاب واحد بودم که بچه ها اومدن توی اتاق و کتایون اعتراض کرد: چرا نمیای پس منتظرتیم ساعت 2 شد! همونطور مشغول کار جواب دادم: _میام الان چند تا واحده زود پر میشه انتخاب کنم الان میام کتایون روی تخت بادی ای که برای خودش آورده بود و توی اتاق گذاشته بود نشست و گفت: امروز اینجا بشینیم نورش بیشتره! سر تکون دادم: باشه هر طور راحتید ژانت ایستادی بی زحمت اون دفتر منو از رو میز بده دفتر رو بهم داد و من هم بی مقدمه شروع کردم: بسم الله الرحمن الرحیم _ جزء شانزدهم سوره مریم آیه ۶۲؛ ژانت_ یه چیزی بگم _ آره حتما _ این آیات که درباره مسیح و مریم صحبت می‌کرد رو خیلی دوست داشتم خیلی قشنگ بودن لبخندی زدم و ادامه دادم: _آیه ۶۲ این هدایا چی هستن؟ چیزی که در بهشت با اون همه امکانات نیست و برای بهشتیان میارن به نظرتون این هدیه ها چی میتونن باشن؟! به نظرم فقط میتونه ملاقات و درک اشخاص و معانی خاصی باشه چون چیز دیگه ای نیست که در بهشت پیدا نشه آیه ۷۲ جهنم بر همه عرضه میشه اما بعضی ها اصلاً خاصیت اشتعال پذیری ندارن! همون رسوباتی که گفتم مثل نفت و آب یکی می سوزه نمی‌سوزه به جنست بستگی داره آیه ۹۰ به ارزش و وزن کلام اشاره داره انسان نادان هر حرفی رو بر زبان جاری می کنه بدون اینکه بفهمه به لحاظ وزنی چه حرف سنگینی زده خدا میفرماید به حرفی که میزنی فکر کن این تهمت خیلی سنگینه! بقول امیرالمومنین علی‌بن‌ابی‌طالب  «زبان عاقل پشت قلب او قرار دارد در حالى که قلب احمق پشت زبان اوست» ژانت_چقدر قشنگ این جمله ها خیلی دقیق و حکیمانه ست تو این جملات رو از کجا میاری کتاب خاصی داره؟ _آره نهج البلاغه** کتابیه که همه خطبه ها حکمت ها و نامه های حکومتی ایشون اونجا جمع آوری شده توسط یک تاریخ نگار اهل سنت واقعا این کتاب بی نظیره در حکمت و در شیوایی کلام بی اغراق و تعصب میگم هر آدم اهل فضلی باید یک بار این اثر رو بخونه میدونی کلا یک جور خاصی حرف میزنه من اولین باری که حقیقت محبت رو درک کردم با این کتاب بود اصلا با این کتاب و با این شخصیت به دین علاقه پیدا کردم و شروع به تحقیق کردم یعنی به توصیه دختر عموم شروع کردم خوندنش بعد همش از خودم میپرسیدم این آدم چرا اینجوری حرف میزنه چرا حرفهاش انقدر در من هیجان و تحسین
💔بسم رب الشهدا و الصدیق💔: محمد حسین اهل کردن و کردن بود😁 نامزدی ما هم شیرینی خاصی داشت. 4 ماه دوست‌داشتنی! دائماً حسین‌آقا می‌کرد. مثلاً تماس می‌گرفتم و با حالت دلتنگی‌ می‌پرسیدم «آخر هفته تهران می‌آیی؟» می‌گفت «باید ببینم چه می‌شود!» چند ثانیه بعد، آیفون به صدا در می‌آمد و حسین‌آقا پشت در ایستاده بود!😍 یادم هست یک‌بار دیگر می‌خواستم برای خرید به بروم. . هرچه فکر کردم چه کنم، به نتیجه‌ای نرسیدم! خجالت می‌کشیدم از پدر و مادرم پول بخواهم. نشستم به مطالعه اما تمام فکرم به خرید بود. مشغول ورق‌زدن کتابم بودم که دیدم هزار پول لای آن است!😊 از پدر و مادرم سوال کردم که آنها پول برایم گذاشته‌اند؟ گفتند نه! مامان گفت «احتمالاً کار حسین‌آقاست!» خریدم را انجام دادم و بعداً هرچه تماس گرفتم و از او پرسیدم، طفره می‌رفت. می‌گفت «نمی‌دونم! من؟ من پول بگذارم؟» حتی این مدل کارها را برای خانواده‌ام هم انجام می‌داد عادتی که بعدها هم ترک نشد! :همسر شهید 🕊