eitaa logo
دقایقی پیرامون دوران جدید عالم
802 دنبال‌کننده
378 عکس
49 ویدیو
14 فایل
ما به دوران جدیدی از عالم وارد شده‌ایم. به‌تدریج آثار این آغاز، محسوس‌تر می‌شود و تاثیر خود را در تغییر چهره زندگی بشر آشکار می‌کند. در این کانال، این دوران جدید را از سه زاویه مورد تامل قرار می‌دهیم: #روش، #دولت و #استعمار. ارتباط با ادمین: @yas_aa
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ شهر و "دولت-فضا-جهان" هانری لوفور یکی از اندیشمندان مغرب‌زمین که از بستر اندیشه‌های چپ بیرون آمده و تا آخر عمر بدان پایبند مانده است، است که در توضیح و توصیف ، اندیشه‌ی قابل اعتنایی دارد. وی معتقد است اگر در دوره‌ی صنعتی‌شدن، سامان‌دادن و تحت کنترل درآوردن کارگران، استیلای حاکمان را قوت می‌بخشید، در دوره‌ی شهری‌شدن، این است که در کانون اِعمال قدرت قرار می‌گیرد. مراد وی آن است که در دوره‌ی سرمایه‌داریِ شهری‌شده، اصحاب و ثروت با تولید ایده‌ی شهر و ساخت آن می‌خواستند با به انقیادکشیدن شهروندان و سرکوب شکل‌های دیگر زندگی اجتماعی، سلطه‌ی عمیق‌تری را سامان‌دهی کنند. تبعا ساختن ، کفایتی از زمان و اندیشه را می‌طلبد؛ باید گونه‌ای از علوم مدرن تولید و تعلیم داده شوند؛ باید مجموعه‌ای از دانش‌های مدرن، از شهرسازی و مدیریت شهری گرفته تا معماری و اقتصاد شهری پدید آیند و در دامن ، به استخدام نهادهای حاکمیتی درآیند. مسیری که بخش گریزناپذیری از تاریخ مدرن بوده است. شهوت سیری‌ناپذیر سازمان‌های دولتی، از وزارت مسکن و سازمان نوسازی گرفته، تا شهرداری و سازمان‌های تابعه‌اش به فراگرفتن علوم شهری و توسعه‌ی آموزش‌های شهروندی را با این می‌توان عمیق‌تر فهمید؛ افزایش فزاینده‌‌ی متخصصان شهری در و را نیز باید باید بر همین معنا دنبال کرد. همان مطلبی که لوفور آن‌ را «تکنوکراتِ ساختاریِ دولتی» می‌نامد؛ یعنی تولید علوم و گفتمان‌های شهریِ در خدمت . در چنین جبری، با زیرکی می‌پرسد: «چه خواهد ماند از قدرت مذهبی اگر نتواند بر پایه‌ی نام‌ها و مکان‌هایش تجسد یابد». اکنون ما نیز باید بپرسیم، در دولت‌سازی اسلامی، با شهر مدرن و جبر ناشی از آن چه می‌خواهیم بکنیم؟ آیا شهر، صرفا جایی برای کار و خدمت و تحصیل و تمشیت امور زندگی است، یا یک کارخانه‌ی عظیمی که انسان‌ها را به شکل خاصی درمی‌آورد و حقیقتا یک فضا برای تلبس به انواع نانوشته است؟ طرح دولت‌سازان جوان برای مواجهه با زیست شهری چیست؟ 🧲 لینک اطلاعات مربوط به هانری لوفور در ویکی‌پدیا: https://en.wikipedia.org/wiki/Henri_Lefebvre 🧲 آدرس چند مقاله پیرامون آثار و اندیشه‌های لوفور: http://problematicaa.com/materialist-dialectic/ http://pi.srbiau.ac.ir/article_8798.html http://tarjomaan.com/barresi_ketab/6726/ http://dialecticalspace.com/toward-an-urban-strategy/ http://dialecticalspace.com/henri-lefevbre/ @doranejadid
⭕️ "زمان-مکان نو" و شکل‌گیری دوران جدید در عالم شناخت عامیانه‌ی فعلی ما از پدیده‌ی زمان تا حد زیادی متاثر از محیطی است که دنیای تجدد آن را برای‌مان ساخته است؛ شناخت تخصصی از زمان نیز در بستر نظریه‌ی نسبیت و تبدیل زمان به بعدی از مکان معنا می‌شود. فهم شکل‌گیری عصری نو و دوران جدید عالم نمی‌تواند بدون توجه به مقوله‌ی زمان و تغییر مفهوم آن در یک بستر تمدنی به‌درستی معنا شود. در فرهنگ‌های پیش از دوران مدرن، مخاسبه‌ی زمان به‌شیوه‌های بسیار متنوعی صورت می‌گرفت و تقویم‌های متنوعی در میان ملت‌ها وجود داشت. مهم‌ترین ویژگی محاسبه‌ی زمان در دوران پیشامدرن، پیوستگی زمان با مکان بود. یعنی هیچ‌کس نمی‌توانست وقت روز را بدون ارجاع به ویژگی‌های مکان و جامعه‌ی مورد نظر تعیین کند. درواقع، وقتی با پرسش از "چه وقت" مواجه می‌شدند، حتما باید به "کجا" نیز اشاره می‌کردند. اختراع ساعت مکانیکی در اواخر قرن هجدهم و تعیین زمان بین‌المللی گرینویچ، به مقوله‌ی زمان، خصوصیت یک‌نواختی را بخشید و حتی به اندازه‌گیری کار و تولید و اقتصاد، انضباط ویژه‌ای را حاکم کرد. اندک‌اندک، تقویم‌های محلی و بومی رنگ باختند و تقویم‌های بین‌المللی بر ایام حزن و شادی ملت‌ها سایه انداختند. لذا امروز برای نمونه، والنتاین و کریسمس در بسیاری از کشور، متناسب با بوم‌فرهنگ‌های مختلف برگزار می‌شود. یعنی دوران مدرنیته با ویژگی خاصی نسبت به فهم از زمان گره خورده و ابزار این فهم از زمان را نیز متناسب با خودش آفریده و زمان و فهم از زمان و ابزارهای اندازه‌گیری زمان را به بستری برای گسترس و پایداری هژمونی خودش تبدیل نموده است. تهی‌شدن زمان در مدرنیته، پیش‌شرطی برای تهی‌شدن مکان بوده اولویت علّی بر آن داشته است. تصور امروز ما از "مکان" و تغایر آن با "محل"، متعاقب تغییر تصور ما از زمان حاصل شده است. زمان یک‌نواخت، میان این دو مفهوم نیز فاصله انداخت و مکان و محل را که پیش از مدرنیته بر هم منطبق بودند، منفک کرد. پیش از مدرنیته، محل عبارت بود از محیط مادی فعالیت اجتماعی که با شاخص‌های جغرافیایی مشخص می‌شدند؛ حال آن‌که محل در شرایط امروزین ما به‌شدت متاثر از فضای توهمی است که نفوذ و رخنه‌ی عوامل بیرون از جغرافیای ما، آن را پدید می‌آورد. امروز در شهرهایی که زندگی می‌کنیم، عاملی که ساختار یک موقعیت محلی را تعیین می‌کند، با واقعیت‌های جغرافیایی و اجتماعی‌ای که در صحنه حضور دارند، تعیین نمی‌شوند؛ بلکه قواعد عام مدرنیته است که ارزش و جایگاه محل را از مکان جدا می‌سازد. این تحول و تهی‌شدن مکان را باید در امکانی جست و جو کرد که با کشف قاره‌ی جدید و جزیره‌های تازه برای استعمار پدید آمد. تحقق تصویر مطلوب مدرنیته در حوزه‌ی اقتصاد و جامعه‌پردازی و تمدن‌سازی، بدون تهی‌کردن زمان و مکان از ویژگی‌هایی که در دوران پیش‌ از مدرنیته وجود داشت، نمی‌توانست جامه‌ی واقعیت به تن کند. اکنون سوال این است که آیا بدون تغییر از فهمی که اینک از زمان و مکان داریم، و بدون ایجاد تصویری جدید از زمان و مکان، می‌توان از تنگناهای دوران قدیم عالم به دوران جدید عالم گذار کرد؟ @doranejadid
❎ همه‌گیری جهانی و آزمون حاکمیت‌های ملی "اپیدمی" (epidemy) یا "همه‎گیری" عبارت است از شیوع چشم‌گیر و غیرقابل انتظار یک بیماری یا یک عارضه و گسترش آن در یک جمعیت قابل توجه و فراوان. اگر این فراگیری از مرز یک قاره بگذرد و در مقیاس جهانی اتفاق بیافتد، به آن پاندمی (Pandemic) یا همه‌گیری جهانی گفته می‌شود. طاعون، وبا، ایدز، آنفلوآنزای خوکی و اینک کرونا ویروس از جمله‌ی بیماری‌هایی است که مرز شیوع آن از همه‌ی قاره‌ها را درنوردیده و جهان را با خود درگیر ساخته است. اپیدمیولوژی علم شناخت آن‌چیزی است که بر مردم در شرایط شیوع بیماری‌های فراگیر می‌گذرد. اگرچه در پزشکی بالینی، آن‌چیزی که مهم و محل تمرکز است، مفهوم "مطب‌داری" آن است و فرد بیمار و بیماری فرد برجسته می‌شود، اما در اپیدمیولوژی، آن‌چه محل توجه است، گروه‌های جمعیتی و جامعه است و بیماری فرد در زمینه‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی، اقتصادی‌اش مطالعه می‌شود. شاید - البته با کمی مسامحه - بتوان این دانش را مطالعه‌ی چگونگی جامعه‌پردازی توسط یک عامل بیماری نامید. یک عامل بیماری‌زا می‌کوشد تا حداکثر نفوذ و تاثیر و نهایت بقا را به‌دست آورد؛ اپیدمیولوژیسک هم تلاش می‌کند سازمان تشکیل‌شده توسط این عامل و قدرت سرایت‌پذیری‌اش را از طریق نامساعدکردن محیط شیوع از هم بپاشاند. بیماری‌های همه‌گیر جهانی، عرصه‌ی جدال هوش اجتماعی یک عامل بیماری‌زا با هوش اجتماعی بشر است. اپیدمی‌ها، آشکارکننده‌ی توانایی ملت‌ها در حفاظت از امر اجتماعی بناشده در تاریخ‌شان هستند؛ جامعه‌ای که به‌سرعت می‌تواند سازمان مناسبی را برای مقابله با فراگیری و شیوع یک عامل بیماری‌زا به‌خود بگیرد، نشان می‌دهد از آگاهی ملی‌ مناسبی نسبت به جامعه‌بودن‌اش برخوردار است؛ و بالعکس. اپیدمی‌ها، آزمون‌های مهمی برای حاکمیت‌های ملی هستند؛ حاکمیت‌های ملی به‌عنوان نهادی که مسئولیت معماری و ساخت‌مندی و استحکام امر اجتماعی ملت‌ها را به‌عهده دارند، در مواجهه با یک اپیدمی به چالش کشیده می‌شوند و نقاط آسیب‌پذیرشان را آشکار می‌کنند. از این‌رو اگر یک پاندمی (همه‌گیری جهانی) از سوی نهادهای خاصی در دنیا طراحی شده باشد، باید آن را به‌مثابه آزمونی برای ورود به یک تحول جهانی تحلیل کرد. این منظر، تحلیل فراگیری کرونا را به جهت خاصی هدایت خواهد کرد؛ ویروسی فراگیرشده در پنج قاره، در فضای رقابت تجاری چین و آمریکا؛ ویروسی کم‌خطر برای افراد، و البته بسیار جدی و رسواکننده برای حاکمیت‌های ملی. @doranejadid
❎ اپیدمی آنفلونزای اسپانیایی پیش از جنگ جهانی دوم "آنفولانزای اسپانیایی" در 1918-1919، در فاصله‌ی زمانی جنگ جهانی اول و دوم فراگیر شد و 50 میلیون انسان را به‌کام مرگ کشاند. این اپیدمی از آمریکا آغاز شد. در زمستان 1918، ویروسی جهش‌یافته از خوک‌ها به انسان منتقل شد و در اردوگاه‌های موقت ارتش آمریكا در كانزاس، شرایط مناسبی را برای گسترش خود پیدا کرد. در اوایل مارس 1918، پزشکان ارتش آمریكا افزایش شدید تعداد بیماران مبتلا به آنفولانزا را ثبت كردند، اما موفق نشدند از شیوع عفونت در مرحله‌ی اولیه جلوگیری کنند؛ زیرا هزاران بیمار در حال گذر از اقیانوس اطلس بودند. این ویروس در اواخر ماه مارس به "برتاین فرانسه" رسید و در همه‌ی راستا‌ها شروع به نفوذ و گسترش کرد. ابتدا به پاریس و بعد از آن به جنوب فرانسه، سپس به انگلیس؛ و البته به‌سمت جبهه‌ی غرب به بلژیک و اسپانیا و آلمان نیز وارد شد و صدها هزار سرباز آلمانی را با خود درگیر کرد؛ به‌نحوی‌که در اطاق‌های ساختمان انتشارات هِردِر در فرایبورگ، یک بیمارستان وجود داشت که باید گسترش می‌یافت تا سربازانی که به‌شدت مبتلا به آنفولانزا بودند، در آن بستری شوند. در مونیخ، صدها بیمار جدید هر روز در بیمارستان بستری می‌شدند؛ ترافیک تراموا حرکت در شهر را محدود می‌کرد؛ یک سوم کارگران در شرکت‌های بزرگ صنعتی بیمار بودند؛ وقتی تابستان فرا رسید، بیماری اسپانیایی همه‌ی شهرهای آلمان، از جمله برلین و لایپزیگ را نیز فرا گرفته بود. اگرچه این تنها آلمان نبود که از این بیماری رنج می‌برند، بلکه ارتش فرانسه، انگلیس و آمریکایی نیز دچار این بیماری شده بودند؛ اما مساله این‌جا بود که آن‌ها مواد غذایی و تجهیزات و مراقبت پزشکی بهتری را دریافت می‌کردند. در آلمان این بیماری را ناشی از یک توطئه می‌دانستند و به آن "تب فلاندر" می‌گفتند. این بیماری به سیستم تنفسی حمله می‌کرد؛ راه را برای ذات‌الریه هموار می‌ساخت و اغلب به مرگ منجر می‌شد. بیماران خفه شده بودند و رنگ سیاه و کبود پوست قربانیان تأیید می‌کرد که علت مرگ آن‌ها، کمبود اکسیژن بوده است. تخمین تعداد قربانیان در سراسر جهان کاری دشوار است؛ مانفرد واسولد - مورخ پزشکی كه چند كتاب درباره‌ی یبماری اسپانیایی نگاشته است - این رقم را بین 25 تا 40 میلیون نفر تخمین می‌زند؛ جمعیت كل جهان در آن زمان یک میلیارد هشت‌صد هزار نفر بوده است. درحالی‌که در اروپا قریب به سه میلیون نفر با این ویروس کشته شدند، در شبه‌قاره‌ی هند و در امپراتوری درحال‌فروپاشی روسیه، 17 میلیون نفر، به‌دلایل ناشی‌شده از این اپیدمی، جان خود را از دست دادند. @doranejadid
❎ کرونا و بزنگاه‌های نزاع تمدنی اسلام و غرب کرنش در برابر دستاوردهای تمدن غالب، روح دمیده‌شده در تولیدات و محصولات یک تمدن است. تا زمانی که این کرنش پابرجا باشد، می‌توان از حاکمیت آن تمدن صحبت کرد؛ به‌همین‌ترتیب، سر باز زدن از این کرنش را نیز می‌توان از نشانه‌های انحطاط آن تمدن دانست. امروزه جریان‌های مهمی را می‌توان در دنیا نام برد که از سجده‌کردن در برابر محصولات مدرنیته احتراز می‌کنند و از مطالبه‌ی یک امکان جدید برای زیست اجتماعی، ولو توام با لکنت و ابهام، صحبت می‌کنند. جریانی که در نوک این حرکت قرار دارد و شهر قم، کانون آن محسوب می‌شود. طب مدرن از محصولات تجدد است. اگر آحاد جماعات بشری به‌شکل همه‌جانبه‌ای آن را پذیرفته باشند، باید بگوییم که هنوز خلل چندانی بر سیطره‌ی مدرنیته در جهان وارد نشده است؛ اما مشاهده‌ی ‌وجوه جدی از ناکارآمدی و ناتوانی در پاسخ‌گویی به مشکلات سلامت و بهداشت و درمان بشر را می‌توان از نشانه‌های انسداد این تمدن قلمداد کرد؛ به‌ویژه اگر جریان‌های آوانگاردی پیدا شده باشند که رفع ناتوانایی‌های طب مدرن را در عداد توانمندی‌های خود بدانند و خود را در معرض یک آزمون تمدنی قرار بدهند. اگرچه طب سنتی ایرانی و طب قدیم اسلامی هنوز در کشور ما به یک نظام درمانی منسجمی تبدیل نشده و جایگزینی محیا و ساخت‌یافته برای جایگزینی نظام سلامت مدرن محسوب نمی‌شود، اما مشخص است که این الگوی درمانی در کنار طب مدرن، به‌عنوان طب مکمل پذیرفته شده و به‌کارگرفته می‌شود. با این‌‍‍‌‌وجود، قرارگرفتن گسل طب مدرن و طب مکمل زمانی فعال می‌شود که از یک‌سو طب هاریسونی نتواند به یک مساله‌ی درمانی فراگیر پاسخ بدهد، و طب سنتی اسلامی در عمل ثابت کند که می‌تواند تمام‌قد در میدان حاضر شده و مساله‌ی غیرقابل‌حل این نظام درمانی را مرتفع نماید. اگر چنین اتفاقی رقم بخورد، باید اپیدمی کرونا را به‌مثابه آشکارکننده‌ی ظهور دوران جدیدی در عالم پزشکی به‌حساب آوریم و پدیدارشدن نقطه‌ی عطف جدیدی را در تاریخ پزشکی جهان اعلام کنیم. البته به‌نظر می‌رسد که این مساله‌ به این سادگی اتفاق نخواهد افتاد؛ یعنی نه نظام مسلط پزشکی به این آسانی تن به این دوئل تمدنی خواهد داد؛ و نه طب سنتی و اسلامی به این سادگی خواهد توانست از این آزمون عبور کند و به‌فرض قبولی، خود را در قالب نظام سلامت و درمان جایگزین به جامعه معرفی کند. با این وجود باید به سه مطلب توجه کرد: 1️⃣ نکته‌ی نخست؛ فراهم‌نکردن زمینه برای این دوئل را باید به‌حساب ضعف نظام پزشکی مدرنیته نوشت؛ چرا که هزینه‌ی اصلی این مبارزه، در صورت شکست، به‌گرده‌ی طب سنتی و اسلامی گذاشته خواهد شد. 2️⃣ نکته‌ی دوم؛ اگر طب سنتی و اسلامی بتواند هم‌چون سیاوش سوگند بخورد و از آتش این آزمون سربلند گذر کند، خلاء ساختاری این الگوی درمانی باز هم آن را به‌چالش خواهد کشید و مانع تبدیل‌شدنش به یک نظام جایگزین بهداشتی و درمانی خواهد شد. مساله‌ای که حکمای این جریان به آن توجه نمی‌کنند و خود را صرفا در سطح یک حرکت آوانگارد تقلیل می‌دهند. باید پذیرفت که این الگوی ریشه‌دار و تاریخی برای تبدیل‌شدن به یک الگوی تمدنی فاصله‌ی زیادی دارد و متاسفانه همت مردانه‌ای در میان حکمای این جریان برای برنامه‌ریزی در این جهت دیده نمی‌شود. 3️⃣ نکته‌ی سوم؛ الگوریتم حوادث چند ماه اخیر و نحوه‌ی اعلام خبر گسترش کرونا در ایران نیز به این گمانه دامن می‌زند که ظرفیت طب ایرانی اسلامی برای به‌چالش‌کشاندن محصولات تمدن غرب جدی گرفته شده است. ▫️ تصاویر آتش‌زدن کتاب هاریسون توسط آیت‌الله تبریزیان در حالی به‌طور گسترده در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد که این تصاویر سال‌ها پیش اتفاق افتاده بود؛ این بمب خبری حوزه‌ی علمیه‌ی قم را مجبور به موضع‌گیری کرد و در زمان شیوع کرونا، آن را در یک فشار رسانه‌ای قرار داد. تبعا حوزه‌ی علمیه‌ی قم که در این بمب خبری خلع سلاح شده است، نمی‌تواند به‌عنوان یک تکیه‌گاه معرفتی برای طب اسلامی مطرح شود. ▫️ هم‌چنین، معرفی قم به‌عنوان کانون نشر کرونا در ایران در حالی اتفاق افتاده است که شواهد متعددی مبنی‌بر کاذب بودن این خبر وجود دارند. اگر این سناریو را محتمل بدانیم، باید بگوییم که حفظ هژمونی تمدن غرب را واداشته است تا از آبشخور اپیدمی کرونا، به کانون جوشش علمی تمدن جدید (یعنی قم) و مظاهر این توان (مساجد، جماعات و طب اسلامی) ضربه‌ی حساب‌شده‌ای وارد کند و سخن‌گفتن درباره‌ی تمدن نوین اسلامی را به تمسخر بگیرد و آن را تلاشی موهوم جلوه دهد. @doranejadid