eitaa logo
دورهمگرام؛ شبکه‌زنان‌روایتگر
482 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
201 ویدیو
5 فایل
با قصه‌ها زندگی کن اینجا زنان برش‌های واقعی زندگی خود را می‌نویسند. #دورهمگرام شبکه زنان روایتگر منتظر روایت‌های شما هستیم: @dorehamgram2 ❗انتشار مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌀 ؛ ╭┅──┅╮ شبکه زنان روایتگر ╰┅──┅╯ 💫 روایت‌های امروز ما تاریخ فردای ایران را می‌سازند. 🤝 پس، دست به کار شدیم؛ که روایت‌های واقعی از زندگی‌های ساده و معمولی خودمان را در تاریخ ماندگار کنیم تا مبادا در آینده تصویر دیگری از ما به فرزندانمان نشان دهند و تاریخ را به غلط روایت کنند. 🧕 ما بانوان روایت می‌نویسیم؛ •| از سختی‌ها و شیرینی‌های زندگی •| از تاثیرپذیری‌‌ها و تاثیرگذاری‌ها •| از چالش‌های همسرداری و بچه‌‌داری‌ •| از مدیریت زندگی برای تحصیل‌،کار و خانواده •| از رویدادهای واقعی •| از بینش‌ها و نگرش‌ها و... 💬 شما هم به دورهمگرام بپیوندید تا همراه لحظات گوارای زندگی باشید... 🌐 کانال دورهمگرام پذیرای روایت‌های شماست. 🌱✍ برای پیوستن به جمع ما کافیست وارد این 👇 پیام‌رسان‌ها شوید. 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
6⃣6⃣2⃣ اصحاب آخرالزمانی این زمانه، آدم‌هایی را لازم است... از جنسِ کوه‌ها، که ضربات و مُشت‌هایِ دنیا خُردشان نکند. کوه در ظاهر و باطن همان کوه است و اگر روزی به باطن کوه نفوذ کنی، حتی طلای ناب دارد و مرمر و این‌ها. آدم‌هایی چون دشت‌ها؛ که اگر فضل و بارانی به آن‌ها برسد یا نرسد از بزرگی شان کم نمی‌شود. متواضعانه زیر پای خَلقند برای خدمت و منّتی هم در آن نیست. و آدم‌هایی به اوصاف درختانِ بانشاطِ سبز، که گویند به نزد آنان برو و ساعت‌ها نَفَس تازه کن. آدم‌هایی از جنس دریا، که بین دوستان مهربانی و مدارا دارند، همانندِ امواجِ آرام که قلب ساحل را لمس می‌کند و زخم و نفرت از بیانِ امواجش‌ هیییچ بر نمی‌آید. و اشداء علی الکفارند آنگاه که خروش میکنند و قلب هر ناجوانمردی را می‌لرزانند. گوش‌اند برای حرف‌هایِ دل‌هایِ تنگ و جای اسرار در عمق آن‌هاست که هیچگاه رو نمی‌آید. بعضی از این آدم‌ها بر سایرین، برتری دارند نه از آن جهت که ادعایی دارند بلکه از علم پُربهره‌اند و زکات آن‌را می‌دهند اینگونه که دستِ ارشاد اند برای جاهل و دستِ تذکار برای غافل. در خیرات شتاب میکنند بطوریکه انگار خود را برای حق مردم و حل مردم به آتش می‌زنند. مجاهد اند با نفس خود و بریده از من اینم، من آنم‌ها(منیت). زیرا قبل از فرج ، فرجی در هوّیت و ذات آدمها لازم است، آنگونه که شخصیت‌ها و قلب‌ها به امام شبیه شود و سپس با امام یکی شود. و گرنه ندایِ ندبه‌ها و عهدها و آل یاسین‌ها و.... قرن‌هاست که به آسمان می‌رود ... و ظهور ندبه نمی‌خواهد فقط. او ۳۱۳ نفر جوانمرد می‌خواهد و به جز این ، لشکریانی از مؤمنان و مؤمناتی که در ذات و رفتار همانند امام اند. گویی در این زمانه ، امام من است ابتدا، که منتظِر فرجی ست در من... • صفات اصحاب مهدی عج...روایت • مؤمنون و المومنات بعضهم اولیا بعض...توبه • اشدا علی الکفار رحما بینهم... روایت • فاستبقوا الخیرات...بقره • و من جاهد فانما جاهد لنفسه...روایت 🎙 بیانات حجةالاسلام قاسمیان(فرج شخصی) ✍ 🌀 دورهمگرام؛ شبکه زنان روایتگر فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
دوستان؛ دوستان ❗️خبر دارید که ما یک گروه به نام هسته دورهمگرام داریم؟ ❗️می دانید هدف از دورهم جمع شدنمان در هسته چیست؟ 🤔 ❗️در جریان فعالیت‌هایمان هستید؟ با ما همراه شوید!... 👣 🌀 در هسته دورهم هستیم که از لحظه لحظه‌های زندگیمان ✍ روایت کنیم تا صدای بلندتری شویم برای شنیده شدن! 🌀روایت کنیم از آنچه که زیباست و زیبا می‌بینیم؛ پیش از آنکه ناموزون و غلط روایتمان کنند... 🌀کنار هم یاد می‌گیریم که روایت چیست و چگونه باید روایت کنیم. 📝 🌀 روایت‌ها را توسط اساتید و اعضای گروه دورهم نقد می‌کنیم. 🗣 🌀 باهم رشد می‌کنیم تا روزی قد نهال روایتگری‌مان🌱 اندازه درخت تنومندی شود که در هر گرد و غباری سر خم نکند و سبز و سرفراز چشم‌ها رو به خودش خیره کند... 🌀 باهم نهضت روایتگری را پیش می‌بریم... 🤝 برای پیوستن به "هسته دورهمگرام" به آیدی زیر پیام دهید: @z_arab64 🌀 دورهمگرام؛ فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگیست🍃 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
7️⃣1️⃣ ثمره... پیرمردان غزه امسال، به جای زیتون دانه های انار برداشت می کنند. ✍ 🌀 دورهمگرام (شبکه زنان روایتگر)؛ فرصتی برای ثبت وقایع زندگی. با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
7️⃣6⃣2️⃣ افتخارِ گمشده... | قسمت۱ از من پرسید کجای زندگی؛ در کدام اتفاق؛ حوالی چه سنی به زن بودنت افتخار کردی؟! هر چه فکر کردم لحظه‌ای به یادم نیامد که جنسیتم مایه افتخارم باشد. همیشه نمره و رتبه و تلاش مایه افتخارم بود و گاهی هم اعتقاد و تفکرات، ولی از افتخارات جنسیتی، چیزی یادم‌ نمی‌آید! غیر از دوران نوجوانی که پدرم آزادی‌های من را در مقایسه با برادرانم محدود می‌کرد و در جواب چرا؟ میگفت:《 چون تو دختری! 》 یادم نمی‌آید که جنسیت برایم موضوعیت چندانی داشته باشد. پس شاید بتوانم بسیار بنویسم از روزهایی که به زن بودنم افتخار نکردم؛ نقشه و راه زندگیم را از همان نوجوانی گرفتم و‌ جلو آمدم؛ سال به سال و‌ ماه به ماه همه اتفاقات را از نظر گذراندم و در هیچ کدام افتخار خاصی نبود... تا اینکه رسیدم به تولد دومین فرزندم؛ ✍ 🌀 دورهمگرام؛ شبکه زنان روایتگر فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
7️⃣6⃣2️⃣ افتخارِ گمشده... | قسمت۲ تا اینکه رسیدم به تولد دومین فرزندم؛ یکی از پر رنگ ترین خاطرات زندگی! انگار در یک فیلم سیاه سفید قدیمی یک صحنه رنگی باشد این خاطره مرا همیشه میخکوب می‌کند ولی تا بحال از زاویه افتخار زنانگی به آن نگاه نکرده بودم. پسر تپلوی سفید ما دو هفته زودتر از تاریخ موعود دنیا آمد؛ پسری که نه ماه در وجود من بزرگ شده بود. این دومین تجربه من بود بنا‌براین خبری از نگرانی و استرسی که برای اولین زایمان تجربه کردم، نبود. در عوض به خاطر خبر زود آمدنش بسیار خوشحال و هیجان زده بودم، از بس که روزهای بارداری ام سخت و مشقت بار بود. من را با تخت چرخدار داخل اتاق عمل بردند؛ اتاق سرد و بی روح بود و نورهای کم و بی جان اتاق می‌توانست ترس و اضطراب به‌جانم بریزد ولی هیجان و شعفم آنقدر بود که از پس همه حس‌های منفی بربیایم. وقتی دکتر گفت باید از کمر بی حس شوم، کمی ترسیدم! ولی تا ترس بخواهد نفوذ کند در وجودم، دکتر چاقو را زده بود و بچه داشت از نهانخانه وجود من پا به دنیا می‌گذاشت؛ یکی در گوشم گفت: «دعای توسل بخوان». سردم بود، دندان‌هایم از شدت سرما به هم می‌خورد، نمی‌دانم ترتیب چهارده معصوم را در دعای توسل چقدر اشتباه و غلط گفتم ولی هنوز به امام هادی جانم نرسیده بودم که صدای گریه امیر در اتاق عمل پیچید و من از شوق اشک هایم سرازیر شد. باز هم تا اینجا خبری از افتخار نیست؛ یعنی انقدر حس‌های دیگر قوی‌ترند که فرصت به افتخار؛ این حس وزین و‌محترم نمی‌رسد. چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که مارشمالوی سفید کوچکم را آوردند کنار صورتم تا ببینمش، پرستار گفت:« نمیخوای بوسش کنی؟!» و من هول هولی ترین بوسه دنیا را به لپهای سفید چربش زدم. وصف این لحظه در کلمات نمی‌گنجد ولی باز هم اسم حس‌هایی که هجوم آوردند در وجودم شادی و هیجان و شعف بود ولی افتخاری هنوز به دست نیاورده بودم. بعد از بهوش امدن، وقتی همسرم آمد و من خواستم برایش از تجربه آن لحظه عجیب و دوست داشتنی تعریف کنم، دیدم من برای توصیفش کلمه ندارم و هر چه بگویم گویای آن حس نیست، آنجا بود که خدا را برای چشیدن آن حس منحصر بفرد، شکر کردم. تا بحال نمی‌دانستم آن حس غرور و شعف و شکر و پیروزی توئمان اسمش چیست؟! ولی حالا دوست دارم اسمش را حس *افتخار* بگذارم؛ افتخار از زن بودن، افتخار به اینکه، مسیر خلقت چند انسان از من می‌گذرد، افتخار به مادر شدن !!! ✍ 🌀 دورهمگرام؛ شبکه زنان روایتگر فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
🔹️ محتوای قصه: محتوای قصه از حوادث واقعی و غیرواقعی و تصادفی به وجود می‌آید، در قصه محور ماجرا بر حوادث خلق‌الساعه است، بی‌آنکه این حوادث در گسترش و تحول قهرمان‌های قصه نقشی داشته باشند. اغلب قصه ها دارای پیرنگی ضعیف هستند و همین مورد، آنها را از استحکام و انسجام داستان امروزی باز می‌دارد و از تأثیر قدرت محتوا و مضامین آن‌ها می‌کاهد. 🔸️ قهرمانان قصه: در قصه کمتر به فضا و محیط معنوی و اجتماعی و خصوصیات ذهنی و روانی و دنیای تأثرات درونی شخصیت‌ها توجه می‌شود. در واقع در قصه قهرمان وجود دارد و در داستان شخصیت.  گاه یک قهرمان در محور حوادث قصه قرار می‌گیرد و گاهی چند قهرمان. این قهرمانان اغلب یک بعدی هستند و تمثیلی از خدا و شیطان و خیر و شر، از این جهت ضعف ها و ناتوانی‌ها و آسیب‌پذیری‌های انسان‌های معمولی و شخصیت‌های داستانی را ندارند. پرتوان‌اند و خستگی‌ناپذیر، بیماری بر آنها کارگر نیست و از زخم‌های کاری شمشیر به سرعت شفا می‌یابند، معتقد به سرنوشت، و تغییر نیافتنی هستند. ما در قصه به اصطلاح با تیپ، طرفیم نه با شخصیت. درحالی که در داستان ما با شخصیتی طرف هستیم که می تواند در عین خوبی، بد هم باشد. 🌀 دورهمگرام (شبکه زنان روایتگر)؛ فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
📘 حدودا یک ماه قبل بود که دور هم جمع شدیم برای ورق زدن صفحات کتاب فرزند کوچک شما. در ۱۴ روز، ۱۴ روایت خواندیم از کسانی که در اطراف ما هستند و ما بی‌خبر از حرف‌های پنهان و زخم‌های دلشان. گاهی گریه کردیم، گاهی خندیدیم. یاد گرفتیم چه وقتی حرف بزنیم و کی سکوت کنیم و آدم‌‌ها را با عینک یکسان نگاه نکنیم. 💡و حالا رسیدیم به قراری که قبل شروع کتاب قولش را داده بودیم. برگزاری دورهمی با نویسنده‌ی کتاب؛ 🧕 سرکار خانم مکرمه شوشتری 🥰 قرارمان؛ 🔸روز: یکشنبه ۱۹ آذر ماه 🔸ساعت: ۱۵ الی ۱۷ 🔸مکان: خیابان آزادی ، بعد از دانشگاه شریف، 🔻همگی دعوتید به این نشست صمیمی. 🔻برای حضور در برنامه به آیدی زیر پیام دهید: ↪️ @z_arab64 🌀 دورهمگرام؛ فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
سی‌امین جلسه خوانش بیانات درسال۱۴۰۲ تشکل های دانشجویی ایجاد شده در اوایل انقلاب، جوابگوی خلاهای ایران امروز هستند؟ شان و جایگاه دانشجو را چگونه میتوان به بهترین وجه خود رساند؟ چرا به نظر میرسد در دوران انقلاب و دفاع مقدس، دانشجویان موثرتر بودند؟ 🔰بخش اول: بررسی بیانات در دیدار بسیجیان۱۴۰۲/۹/۸ 🔻«بسیج بیش از آنکه یک سازمان باشد، یک فرهنگ است، یک تفکّر است. بنابراین، همه‌ی کسانی که این فرهنگ را پذیرفته‌اند، در این راه حرکت کرده‌اند، این تفکّر را ممشای خودشان قرار داده‌اند، ولو داخل سازمان نباشند، بسیجی‌اند» 🔰بخش دوم: بیانات پژوهی ذیل واژه دانشجو و بررسی نظرات مقام معظم رهبری در مورد جایگاه دانشجو و بازیابی آن اگر شما هم به این موضوع علاقمندید این جلسه را از دست ندهید؛ 👈در بستر اسکای روم منتظرتان هستیم. 🌐 skyroom.online/ch/nehzatkh99/dorehamgeram ________________ ⏳زمان؛ سه شنبه / ساعت ۱۵ الی ۱۶ ۱۴۰۲/٩/۱۴ 🌀 دورهمگرام؛ فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🍃 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
9️⃣6⃣2️⃣ فرصت را، دو دستی بقاپ | قسمت۱ به اینجای روز که می‌رسد. همینجایی که دیگر حتی برای پاسخ یک مامان گفتنش، انرژی و توان ندارم. همینجایی که با تلخی می‌گویم: "مامان فقط بخواب!" همین‌جا... همین‌جایی که صدای نفس‌هایش بلندتر شده و حکایت از این دارد که خوابش سنگین شده است. مثل فنر از جا می‌پرم. روی ابرها هستم. یک عالمه کار پیش چشمانم رژه می‌رود. از کارهای خانه گرفته تا چک‌ کردن فضای مجازی و پیام‌های شخصی تا کتاب‌های نخوانده یا نصفه نیمه خوانده شده، تا دوره‌های عقب‌مانده و روی هم تلنبار شده، تا متن‌های نانوشته یا ایده‌هایی که ذهنم را قلقلک می‌دهد. دخترک درونم نجوا سر می‌دهد خدای من! به کدامیک برسم؟؟ نهایتا دو ساعت وقت دارم با کلی وسواس انتخاب می‌کنم اصولاً کارهای خانه را می‌گذارم تا در بیداری‌اش انجام دهم، گرچه می‌دانم وقت کم می‌آورم. ولی تازه باز هم من می‌مانم و دنیایی از علایقم. علایقی که تازه بعد از سی سالگی برخی از رنگ و رو افتاده و برخی را نیز عمدا یا سهوا به دست فراموشی سپردم تا بلکه حوزه‌ی دغدغه‌ها و فعالیت‌هایم محدودتر شود. ✍ 🌀 دورهمگرام؛ شبکه زنان روایتگر فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
9️⃣6⃣2️⃣ فرصت را، دو دستی بقاپ | قسمت۲ دو ساعتم که تمام می‌شود‌، صدایش که از اتاق بلند می‌شود: 《مامااااان... بیااااا...》 دوباره همان مادر پرانرژی هستم که از فرق سر تا نوک پایش را قربان می‌روم. قربان تو که آمدی و به من یاد دادی که حواسم باشد، فرصت‌ها مثل ابر درگذرند. که قدر دقایقم را بدانم. پ‌.ن: قال علیٌ (علیه‌السّلام): «الفُرصَه تمُّر مرِّ السَّحاب فانتَهِزوا فُرَصَ الخَیّر» «فرصت مانند ابر از افق زندگی می‌گذرد، مواقعی که فرصت‌های خیری پیش می‌آید غنیمت بشمارید و از آن‌ها استفاده کنید» ▪︎نهج‌البلاغه، ص ۱۰۸۶ ✍ 🌀 دورهمگرام؛ شبکه زنان روایتگر فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
0️⃣7⃣2️⃣ یک بُرش از مادری... | قسمت۱ قاب اول: قابلمه روی اجاق گاز بود و برنج‌ها بدجور خود را به در و دیوار آن می‌کوبیدند! آن روز، کارها با قطاری طویل و دراز پی هم ردیف شده بودند. حالا پخت برنج همزمان شده بود با نماز ظهر. من با چادر دم دستی‌ام به نماز ایستادم امادل و ذهنم پای اجاق گاز! نماز را سرعت بخشیدم تا از برنج‌های درون قابلمه جلو بزنم و جلوی شفته شدنشان را بگیرم! دخترم کنارم ایستاده بود و نمازم را به نظاره نشسته بود؛ جای ذکر «سبحان ربی العظیم و بحمده» را سه «سبحان الله» که بیشتر به سه سوت شباهت داشتند، گرفته بود و نمازم به همان سرعت سه سوت به پایان رسید. سه الله اکبر پایان نماز را گفتم در حالی که سنگینی نگاه دخترم و به دنبال آن، سنگینی کلامش، بار سنگینی شد بر وجدانم: «قبول باشه مامان؛ چیزه... یکم تند نخوندین؟!» غرور مادرانه‌ام آمیخته شد به خجالتِ بندگی‌ام و چنگ زد بر چهره‌ی تمام آنچه از نماز و اهمیت آن برای دخترم گفته بودم! حالا حسی داشتم شبیه زنبور عسلی که میانه‌ی کندو نشسته و ظرف عسلش خالی!! پاسخش را دادم هرچند نه او قانع شد نه خودم و نه دو فرشته‌ی همراهم: «چیزه! عجله داشتم... مهم بود! ... برنجا... شفته می‌شدن! اسراف میشه خوب... حرومه اسراف! بعضی وقتا میشه نماز رو... نه؛ اصلا برو مشقات رو بنویس!!» ✍ 🌀 دورهمگرام؛ شبکه زنان روایتگر فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها