۲۲ بھمن مبارڪ بـاد😍🇮🇷✌️ مظھر اقتداࢪ ملـــت ایــراڹ🇮🇷🤞✊ 🇮🇷 😍 🇮🇷 😍 🇮🇷 #پروف🇮🇷✌️ 🇮🇷@dokhtarane_hazrate_zahra🇮🇷

هدفتوپیداکن‌دوست‌من😉💋 تنها راه انجام دادن کارهای عظیم، دوست داشتن کاری است که می‌کنید. اگر تا الآن آن را پیدا نکردید، به گشتنتان ادامه دهید و تا زمانی که آن را پیدا نکردید، متوقف نشوید. علاقه داشتن به کار، از مهم ترین عوامل موفق شدن در آن کار است. وقتی به آن علاقه داشته باشی، مسلماً می‌توانی به هدفت برسی. نه فقط در کار، بلکه به هر هدف دیگری و در هر جای دیگری که علاقه داشته باشی، رسیدن به آن راحت تر خواهد شد. پس آن کاری که علاقه دارید را حتماً پیدا کنید. استیو جابزی که این جمله را گفته، خودش علاقه اش را پیدا کرد که توانست به این درجه از موفقیت برسد. پس شما هم می‌توانید.🐣💛 ↬|🌿@dokhtarane_hazrate_zahra♥️|↫

#آموزش_‌بستن‌_‌شال_وروسری به‌روشی‌ساده‌شالتوشیک‌ببند🤩 ↬|🌿@dokhtarane_hazrate_zahra♥️|↫

#انسان_شناسی ۱۱ #استاد_شجاعی #حجت‌الاسلام_توکلی ← بعضی‌ها با نگاه کردن... با همین کار ساده، از ازل تا ابد را طی می‌کنند و از زمین، تا ملکوت آسمان‌ها ، اوج می‌گیرند! ← بعضی‌ها قادرند با همین کار ساده، پنجره‌ای به جهانی از یقین و هدف‌مندی و آرامش...به روی خود بگشایند! 💥 چرا ما سال‌هاست دیده‌ایم اما حقیقت شگرف نهفته در آنچه دیده‌ایم، هیچ‌گاه قلبمان را، تکان نداده‌است؟! @Ostad_Shojae

📹 ببینید #حدیث_جمکران | به یاد او باشیم 🔺️ گفتاری از آیت الله #ناصری 💠💠💠 ✅کانال رسمی مسجد مقدس جمکران: @Jamkaran_ir

#دکوراسیون اگرخونتون‌بزرگه‌این‌دکوربراش‌عالیه😍😌 @dokhtarane_hazrate_zahra

چہ خوب است براے ظھور اقامون ایـن دعا رو بخونیݦ 💔 دعاے ضراب اصفہانے بسیار دعاے خوبـۍ است.👌 #دعا🌸 #اللھم_عجل_لـولیڪ_فࢪج💔 #امـامـ_زمـان_مان_غـریبہ😭 #پیشڹہادے👌 🌼⃟ ⃟🖤 🌸@dokhtarane_hazrate_zahra🌸

#اطـݪاعیـہ😍😳 چـلھ تـرڪ گنـاه بہ نیـت ظھور امـام زمـان ﴿عج﴾ 🤭🤲 ڪسانے ڪہ مایـݪ بہ شرڪت دࢪ، ده ࢪوز اوڵ چـلھ هستـند😍 اسم خود را بہ ایـدے زیࢪ ارسـاݪ ڪنید❌☺️ @hosnaaseyedi ایدے👆💌 💌@dokhtarane_hazrate_zahra💌

پنھان‌ چو اتشیم🔥 لب تر ڪند ولے✌️🇮🇷 شمشیر میڪشیم💂‍♀ 🔥 🇮🇷 🔥 🇮🇷 🔥 #استوࢪے🔥 #رهبر_عزیزمـون🤞 🇮🇷⃟ ⃟🔥 🔥@dokhtarane_hazrate_zahra🔥

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #من_میترا_نیستم #پارت_ ۵۴ همیشه جانماز و چادر نمازش در اتاق خواب رو به قبله پهن بود؛ در اتاقی که فرش نداشت و سردترین اتاق خانه ما بود، هیچکس در آن اتاق نمی خوابید و از آنجا استفاده نمیکرد، آنجا بهترین مکان برای نماز های طولانی زینب بود، روی سجاده ی زینب افتادم. از همان خدایی که زینب عاشقش بود، با التماس و گریه خواستم که زینب را تنها نگذارد. مادرم که حال مرا میدید، پشت سرم همه جا می آمد و می گفت: کبری، مرا سوزاندی، کبری، آرام بگیر. آن شب تا صبح خواب به چشمم نیامد. از پشت پنجره به آسمان خیره شده بودم. همه ی زندگیم از بچگی تا ازدواج، تا به دنیا آمدن بچه ها و جنگ مثل یک فیلم از جلوی چشم هایم میگذشت. آن شب فهمیدم که همیشه در زندگیم رازی وجود داشته؛ رازی نگفتنی، انگار همه چیز به هم مربوط می شد. زندگی و سرنوشت من طوری رقم خورده بود و پیش رفته بود که باید آخرش به اینجا می رسید. آن شب حوصله حرف زدن با هیچکس را نداشتم. دلم میخواست تنهای تنها باشم؛ خودم و خدا. باید دوباره زندگیم را مرور میکردم تا آن راز را پیدا کنم؛ رازی را که میدانستم وجود دارد، اما جرأت بیانش را نداشتم. باید از خودم شروع می کردم. من کی هستم؟.. ادامه دارد.. 🌷⭐️ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸