نماز یکشنبه ذیالقعده، نماز مستحبی و چهار رکعتی است که در یکی از روزهای یکشنبه ماه ذیالقعده خوانده میشود و فضائل بسیاری از جمله آمرزش گناهان و با ایمان مردن برای آن در روایات آمده است.
برای خواندن این نماز لازم است در یکی از یکشنبههای ماه ذیالقعده غسل کرده و برای نماز وضو بگیرید (یا قبل از غسل وضو بگیرید) و سپس دو نماز دو رکعتی مانند نماز صبح به نیت نماز یکشنبه ماه ذیالقعده به جای آورید که در هر رکعت یک بار سوره حمد و سه بار سوره توحید و یک بار سوره ناس و یک بار سوره فلق خوانده میشود و پس از پایان چهار رکعت، هفتاد بار استغفار کرده (گفتن ذکری مانند اَستَغفِرُ اللهَ و اَتوبُ إلیه) و آنگاه یکبار ذکر لا حول و لا قوة الا بالله بگویید و در پایان چنین دعا کنید: «یا عَزِیزُ یا غَفَّارُ اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لَا یغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ»
برای این نماز ثواب زیادی ذکر شده، از جمله اینکه رسول اکرم فرمود: هر که این نماز را به جا آورد؛ توبه او مقبول و گناهانش آمرزیده شود، دشمنان او در روز قیامت از او راضی شوند، با ایمان میمیرد، دین و ایمانش از وی گرفته نمیشود؛ قبرش گشاده و نورانی شده و والدینش از او راضی گردند؛ مغفرت شامل حال والدین او و ذریه او گردد؛ توسعه رزق پیدا کند؛ ملکالموت با او در وقت مردن مدارا کند و به آسانی جان دهد.😍😍👌👌
@dokhtarane_hazrate_zahra
دوره های آموزشی کاملا رایگان
نماز یکشنبه ذیالقعده، نماز مستحبی و چهار رکعتی است که در یکی از روزهای یکشنبه ماه ذیالقعده خوانده
عزیزان
روز آخرشه
معلوم نیست تا سال بعد باشیم یا نباشیم
از دستش ندین ❤️
#تلنگر
تا زمانے ڪھ شاڪر نباشیـم‼️
با از دست دادن
متوجہ نعمت خواهیـم شد...!
و این دردناڪ ترین نوع تلنگر هست!👊🏻🚫''-
@dokhtarane_hazrate_zahra
•°•|🍂|•°•
#تلنگر
میگن ࢪوز قیامت بعضۍ از مࢪدم از خدا مۍخوان اونا ࢪو بہ دنیا بࢪگࢪدونہ تا اعمال بهتࢪۍ انجام بدن...
اما جواب اینہ ڪہ تو هࢪࢪوز صبح بہ زندگۍ بࢪگࢪدونده میشدۍ، چہ ڪࢪدۍ؟!
فرصتها ࢪو نسوزونیم...
که #زندگۍدڪمہبازگشتنداࢪه
@dokhtarane_hazrate_zahra
"👀💕"
-
-
فرمانده روز اول
نارنجکے را انداخت بینِ جمعیت
کہ بعضے ها ترسیدند
ضامنش را نکشیده بود
بعد بہ آن ها گفت :
بچہ ننہ ها برگردید عقب
پیشِ نـنہ تان
شما به درد جنگ نمے خورید😁
یك بار کہ فرمانده رفتہ بود توالت،
یکے از همین بچه نـنہ ها رفتہ بود
چند تا سنگ آورده بود
انداخت روے سقف توالت کہ فلزے
بود و صداے زیادے درست شد
فرمانده آمد بیرون
بہ یك دستش شلوار بود🙈
و دست دیگرش را گرفتہ بود
پشت سرش
یك نفر روے خاکریز نشستہ بود
مے گفت : « برگردید عقب
پیش نـنہ تان.
شما بہ درد جنگ نمے خورید»
و مے خندید😂🏃🏻♂
-
-
💕¦⇜#طنز_جبهه
~🌸𝓙𝓸𝓲𝓷↷
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
『🌿🖇𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪』
.
یه کانال میخوام بهتون پیشنهاد کنم
یه کانال دلی و مذهبی 😍🌿
تازه بدون لوگو هست و حق اشتراک هم داره..
#بهتونتوصیهمیکنمیهسربهشبزنید
#عطر_یاس
@atreh_yass
.
دوره های آموزشی کاملا رایگان
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 💛#رمان_حسین_پسر_غلامحسین💛 #پارت7 ✨شهیدمحمدحسینیوسفالهی✨ به خیلی از بچهها، بار
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
💛#رمان_حسین_پسر_غلامحسین💛
#پارت8
#دوران_راهنمایی
دوران ابتدایی محمد حسین ،در مدرسه ارباب زاده، واقع در خیابان شهید نامجو به پایان رسید.
او در این سالها همیشه جزء ،دانش آموزان نمونه مدرسه بود. تحصیلات راهنمایی محمد حسین در مدارس شهاب و صفاری گذشت.
این دوران همزمان شد با بلوغ فکری و جسمی او که همان ابتدا با شمیم معنویت همراه بود.او به واجبات بسیار مقید بود و نسبت به ترک محرمات، جدی و قاطع .
از همان آغاز سن تکلیف به همراه برادران بزرگتر راهی مسجد شد. مسجد الرضا ،در خیابان حافظ ،نزدیک خانه ی ما بود و پای محمد حسین به این مسجد باز شد.
بعضی وقت ها که از مسجد به خانه می آمد ،سخنان جذاب حجت الاسلام راستگو را موبهمو تعریف میکرد .معلوم بود که حرفهای ایشان در کلاسهای تابستانی مسجد، به دلش می چسبید .پیش نماز این مسجد ،در آن سالها حجت الاسلام جعفری بود .
یادم میآید، پنجشنبه بود که من به همراه همسرم مشغول تهیه خمیر، برای پخت نان بودیم .
پاسی از شب که خمیر ها آماده شد ،محمد حسین برای ما صحبت کرد و من و پدرش را به بحث پیرامون مسائل سیاسی آن روز کشاند. وقتی به او گفتم:(( پسرم !برو بخواب خسته شدی!)) در جواب گفت:(( به شرطی میخوابم که فردا وقتی نان ها را می پزید بقیه بحث را ادامه دهیم.))
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
دوره های آموزشی کاملا رایگان
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 💛#رمان_حسین_پسر_غلامحسین💛 #پارت8 #دوران_راهنمایی دوران ابتدایی محمد حسین ،در مدرسه ار
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین
#پارت9
#دوران_راهنمایی
✨شهیدمحمدحسینیوسفالهی✨
ما رسم داشتیم نان هفتگی مان را پنجشنبه و جمعه تهیه و تا یک هفته آنها را مصرف می کردیم. وقتی بحث می کرد مشخص بود مطالعات جانبی دارد ،یعنی بحثهای او از حد یک دانش آموز مدرسه بالاتر بود. صبح جمعه که ما مشغول پختن نان بودیم ،دوباره سر و کله اش پیدا شد.
پدرش به او گفت:(( محمد حسین! به عنوان یک شیعه از نهج البلاغه، تفسیر قرآن و رساله چه میدانی؟)) او می خواست غیرمستقیم، هوش و استعداد محمد حسین را به این سمت و سو ،سوق دهد .اما با کمال تعجب محمدحسین چیزهایی گفت که موجب حیرت غلامحسین و من می شد. وقتی او حرف هایش تمام شد و رفت من به غلامحسین گفتم :((آقا !یادت هست ، چند سال پیش توی همین حیاط لب حوض چی گفتم ؟))
آن روز غلامحسین اقرار کرد محمدحسین نسبت به سایر فرزندانش برتری دارد و هر چه زمان بیشتر می گذشت، علاقه من به او بیشتر میشد، رفتار و کردارشان آن قدر با محبت و با گذشت بود که همه اعضای خانواده شیفته ی او بودند .نماز خواندن و قرآن خواندن او طوری بود ، که بعضی وقتها به دلم افتاد که او زمینی نیست...
🌻هدیه به روح پاکش صلوات🌻
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼