eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
940 دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم
📚📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 🍂 🍁: زاهـد نـوجـوان شب معمولا توی اتاق پذیرای درس می خواندیم. پذیرای مان اتاق بزرگی بود که فقط مواقعی که مهمان داشتیم یا میخواستیم درس بخوانیم، اجازه داشتیم به انجا برویم. یک بار بعد از نصف شب بود که برای مطالعه به اتاق پذیرایی رفتم دیدم قبل از من امده و آنجاست. داشت می خواند. آن موقع دوازده سیزده سال بیشتر نداشت. جاخوردم، امدم بیرون و به اتاق خودم رفتم. شب بعد،باز توی اتاق پذیرایی بود و نشد آنجا درس بخوانم. چندشب پشت سرهم همینطور بود. بعد از نیمه شب بلند میشد می آمد توی اتاق پذیرایی و نماز می خواند. هرشب هم که می گذشت، نمازش طولانی تر از شب قبل بود. یادم هست یک شب نمازش حدود دو ساعت طول کشید صبح روز بعد به او گفتم اینطوری کسر خواب پیدا میکنی و صبح توی مدرست چرت می زنی .ضمنا تو هنوز به نرسیده ای و نماز یومیه بهت واجب نیست چه برسد به . قبول نداشت و ظاهرا طلبه ای از فضیلت نماز شب برای محمودرضا گفته بود و او چنان از حرف های آن طلبه تاثیر گرفته بود که تا یک هفته مرتب را ادامه داد. بخاطر مدرسه اش مانع نماز شب او شدم و قانعش کردم که لازم نیست نماز شب بخواند ولی آن نمازها را واقعا با حال می خواند. هنوز چهره و حالت ایستادنش سر نماز یادم هست. شـادے روح شـ‌‌هـیـد 🌷🍃 @dosteshahideman🍃🌷 🍂 🍁: معنویت به همین سادگی از مریدان مرحوم بود. مرحوم آیت الله مولانا ظهرها در مسجد استادشاگرد در خیابان فردوسی تبریز اقامه نماز می کرد. من ایامی که در دبیرستان ابوذر درخیابان تربیت درس می خواندم،به خاطر نزدیک بودن مدرسه به این مسجد ظهرها گاهی می رفتم و نماز را به ایشان اقتدا می کردم. ایشان خیلی بزرگوار بودند و با و حسن خلق فوق العاده ای با جوان ها برخوردمی کردند. معمولا بعداز نمازشان حلقه ای از جوان ها دور ایشان تشکیل می شد و تا چندساعت ایشان را رها نمی کردند. در مقاماتی داشتند و البته کمتر کسی ایشان را در تبریز از این بعد می شناخت. من نمیدانستم هم در نمازایشان حاضر می شود. اوایل دوره من،با اواخر دوره دبیرستان هم زمان بود. بعداز دانشگاه،من دیگر توفیق درک محضر آیت الله را به جز یکی دوبار در دیدارهایی که در منزلشان مشرف شده بودم نداشتم. محمودرضا در دوسال آخردبیرستان ظهرها بعد از مدرسه ،مسیر دبیرستان فردوسی تا مسجد استادشاگردرا پیاده طی می کرد و در نماز ایشان حاضر می شد. من از این قضیه بی اطلاع بودم. تا اینکه یک روز فهمیدم و به محمودرضاگفتم:شنیده ام می روی نمازآقای . اول جا خورد بعد گفت آره خیلی آدم خوش مرامی است. گفتم از فرمایشاتش استفاده هم میکنی؟؟....گفت بله . گفتم از چیزهایی که شنیده ای یکی دوتا بگو ماهم استفاده کنیم. گفت دیروز بعد از نماز بااحتیاط و رعایت ادب رفتم جلو و سلام کردم و گفتم اگر میشود بفرمایید. ایشان چندلحظه سرشان را انداختند پایین بعد توی صورت من نگاه کردند و گفتند حال شما خوب است. این را گفت و زد زیر خنده و دیگر نگذاشت بحث آیت الله مولانا را ادامه بدهم. آن روز مرا پیچاند. بعدا دوباره یقه اش را گرفتم و خواستم اگر سوالی پرسیده و جوابی شنیده بگوید تا من هم استفاده کنم. گفت آن روز ایشان درباره سوال کردم و ایشان هم فرمودند همین روایت هایی که ودیگران از اهل بیت نقل کرده اند عرفان است. تا آخر همین بود. هیچ وقت حتی یکبار هم نشد که تظاهری بکند یا قیافه آدم های معنوی را به خودش بگیرد .من تا آخر حیات ظاهری چیزی از اوندیدم که بخواهد معنویتش را به رخ بکشد. شـادے روح شـ‌هـیـد 🕊| @dosteshahideman 🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊🌹🕊
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم
📚📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 🍂 🍁 :مـرد کـار زیاد درباره از او سوال نمی کردم.اما می دانستم که پرکاراست. به قول خودمان توی کار اهل دو درکردن نبود. کارش را واقعا دوست داشت.وقتی تهران باهم بودیم از تماس های تلفنی زیاد،از که اغلب خواب و بود از اکتفا کردنش گاه به دوسه ساعت خواب در شبانه روز،ازصبح خیلی زود سرکار رفتن هایش یا گاهی دو سه روز خانه نرفتنش می دیدم که چطور برای کارش مایه می گذارد. دریکی از جلسات اداری در محل کارش به مستقیمش اصرار کرده بود که روزهای کارش تعطیل نشود.در آن جلسه این موضوع را به رسانده بود. در سفری که قبل از سفر آخربه داشت به خاطر تخلیه شدیدی پیدا کرده بود طوری که وقتی برگشت نمی توانست پشت بنشیند. می گفت:آنجا برای این کمردرد رفتم دکتر،مسکنی بهم زد که گفت این مسکن فیل را از پا می اندازد ولی فرقی به حال کمردرد من نکرد. سفر آخر راهم باهمین کمردرد رفت و در که به رسید را به خاطر وزن آن به تن نکرده بود. درحد خودش و کار برای را ادا کرد و رفت من اعتقاد دارم شهادتش اش بود. بعد از دوبار به پادگان محل کارش در تهران رفتم.با یکی از همکارانش به اتاقی که کمدوسایل شخصی در آن بود رفتیم.روی کمدش این ای را با فونت درشت تایپ کرده و چسبانده بود: اسلامی_هرجاکه_قرار گرفته اید همان جا را دنیا بدانید و آگاه باشید که همه ی کارها به شما است. شـادے روح شـ‌هـیـد 🌷🍃 @dosteshahideman🍃🌷 🍂 🍁:هـمه مـان را رنـگ کـرد و رفت هیچ وقت دعا نمی گفت:یادم نمی آید این لفظ را از او شنیده باشم. هیچ وقت باشه هم از او نشنیدم.می دانستم است. برای همین یکی دو باری از او کردم.اما سکوت کردو هیچوقت حتی از سرشکسته نفسی نگفت مثلا ما نیستیم .یا ما را چه به این حرف ها. هیچ وقت از حرف نمی زد.تا جایی که می توانست آدم را می پیچاند که حرفی از زبانش راجع به نکشی. معنوی اش بسیار مکتوم بود و از هرحرف یا هرحرکتی که کوچک ترین حکایتی از او داشته باشد.همیشه پرهیز می کرد. ای را که با خدا کرده بود تا آخر برای همه کرد و به کسی نفروخت و بالاخره اینکه و رفت. شـادے روح شـ‌هیـد 🕊| @dosteshahideman 🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊🌹🕊