☘ ☘ ☘ ☘
یاد شهید #حمیدرضا_فاطمی_اطهر بخیر؛
خیلی علاقه شدید به #حضرت_زهرا سلام الله علیها داشت
خیلی عجیب غریب بود این علاقه اش
به خاطر همین همسر سادات انتخاب کرده بود
بشدت به همسرش علاقه داشت
تمام زندگی آقا حمیدرضا با شهدا گذشت. زمان جنگ سنش کفاف نمیداد که وارد جبهه شود. وقتی جنگ تمام شد تمام فکر و ذکرش شهدا بود. الگوی زندگیاش را شهدا قرار داده بود و در همه زمینهها مثل برگزاری یادواره و یادمانها در سطح استان خوزستان فعالیت میکرد. به نوعی اگر در سطح استان برای شهدا یادواره و یادمان برگزار میکردند او مسئولیتی بر عهده داشت.
هیچ دلبستگیای به دنیا نداشت و تمام برنامههایش را از سر #اخلاص انجام میداد. آن زمان که یادواره شهدا و مراسم را برگزار میکرد آقا حمید بیشتر کارها را میکرد، کارها که تمام میشد، سرش را پایین میانداخت و گمنام میرفت. دیگر اصلاً کسی نمیفهمید مثلاً سن مراسم را چه کسی زده، هماهنگیها را کی انجام داده است. خودش هم #انتظار_خاصی_از_کسی_نداشت و دنبال این مسائل هم نبود. هدفش فقط انجام #کار_برای_شهدا بود و میخواست آنها راضی باشند.
شادی روحش #صلوات
@dosteshahideman
☘ ☘ ☘ ☘
مادِرمٌون روٌ جَونِ زَدن....
{💔}
هِیچڪِے تأ حالأ إلِتماسِ
" عَلے ِ"
روٌ نَدیِده
_____💔____
توٌ رو جٌونِ عَلےِ دِیگِہ نَگٌو ایِنقَدحالِم ڪٌن.
{😭}
⚫️____واے مادرم_____⚫️
@dosteshahideman
💞💞💞
💛قرارعاشقی💛
🍁صلوات خاصه امام رضا
به نیابت از #شهید_محمود_رضا_بیضایی
🍁اَللّهُم صلِّ على علِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحجَّتکَ عَلے مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمن تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَة مُتَواتِرَةً مترادِفَةً کاَفْضَل ماصَلَّیْتَ علےاَحد منْ اَوْلِیائِک.
ساعت هشت
به وقت امام رضا😍😍😍
👇👇
@dosteshahideman
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🕊🕊🌴🕊🕊🌴🕊🕊🌴🕊🕊
دلم تنگ شهیدانی ست
که مرا از بهر خویش نمی خواهند.
دلم تنگ شهیدانی ست
که مرا با رسم خویش می خواهند.
دلم تنگ همانان است
که با پای خویش رفتند و با هزاران تابوت برگشتند.
دلم تنگ همانان است که از بهر حفظ من از جان خویش بگذشتند.
نه تنها منتی برمن ندارند که منتم را هم خریدارند
دلم تنگ همانان است.
دلم تنگ ستارگان خاکی از افلاک برگشته است
دلم تنگ شهیدان است😭😭😭😭
🌿 @dosteshahideman
🌴🌴🕊🕊🌴🌴🕊🕊🌴🌴🕊
🍃🌹🍃🍃🌹🍃🍃🌹🍃🍃🌹🍃
#خاطره
یه #نوجوان 16ساله بود،
یه نوار روضه #حضرت_زهرا_س زیر و روش کرد.
بلند شد اومد #جبهه...
یه روز به فرماندمون گفت:من از بچگی #حرم_امام_رضا_ع نرفتم، می ترسم #شهید بشم و #حرم_آقا رو نبینم...
یک 48 ساعته به من مرخصی بدین برم #حرم_امام_رضا_ع زیارت کنم و برگردم...
اجازه گرفت و رفت #حرم_امام_رضا_ع
دو ساعت توی #حرم زیارت کرد و برگشت #جبهه...
توی #وصیتنامه اش نوشته بود:
در راه برگشت از #حرم_امام_رضا_ع توی ماشین خواب #حضرت رو دیدم...
#آقا بهم فرمود: #حمید اگر همینطور ادامه بدهی خودم میام می برمت...
یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود...
نیمه شبا تا #سحر می خوابید داخل قبر #گریه می کرد و میگفت:یا #امام_رضا_ع منتظر وعده ام...
#آقا_جان چشم به راهم نذار...
توی #وصیتنامه ساعت #شهادت، روز #شهادت و مکان #شهادتش رو هم نوشته بود...
#شهید که شد، دیدیم حرفاش درست بوده دقیقا توی روز،ساعت و مکانی #شهیـد شد که تو #وصیتنامه اش نوشته بود!
#شهید_حمید_محمودی
🌺 @dosteshahideman
🍃🌹🍃🍃🌹🍃🍃🌹🍃🍃🌹🍃
🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿🌹
🎥 همرزمان شهید مدافع حرم، محمودرضا بیضایی تعریف کردند برای شناسایی منطقهای در حلب سوریه به پشتبام مسجد تخریبشدهای رفته بودند. گنبد سبزرنگ مسجد جابهجا ریخته و آسیبدیده بود اما پرچم قرمزرنگی هنوز بر بالای آن دیده میشد. باد پرچم را به دور میلهاش چرخانده بود و نوشته روی آن دیده نمیشد. محمودرضا بیخیال از اینکه توسط تکفیریها که در نزدیکی آنها بودند دیده شود با شوقی عجیب به بالای گنبد میرود و باله پرچم را در باد رها میکند. روی پرچم سرخرنگ نوشته یا اباالفضل العباس. همرزم محمودرضا همینطور که دارد از او فیلم میگیرد به او میگوید: ان شاءالله بری کربلا.
🔺به سه ساعت نکشید که محمودرضا به آرزویش رسید. در یک کانال چند ترکش به پهلوی چپش اصابت کرد و به شهادت رسید. بالای سرش که رسیده بودند نفسهای آخرش بود. غلتیده به خون آرام بود و ذکر نامعلومی میگفت...
🌸 @dosteshahideman
🌿🌹🌹🌿🌿🌹🌹🌿🌿🌹🌹🌿
دوست شــ❤ـهـید من
#به_نام_تنها_خالق_هستی #عشق_پاک_من #قسمت۳۰ #نویسنده مریم.ر با صدای زنگ گوشیم به خودم میام علی بو
#به_نام_تنها_خالق_هستی
#عشق_پاک_من
#قسمت۳۱
#نویسنده مریم.ر
_تو عاشق شدی داداشم؟🤔
_لا اله الا الله .دست روی دلم نزارعلی😞
_پس درست حدس زدم؟
_آره
_خب چرا ناراحتی؟جمعه میرین خواستگاریش دیگه😊تازه اونا هم خیلی از تو خوششون اومده بود ببین عروسی من باعث شد تو سر و سامون بگیری😁ای بنازم خدا را
_علی سرت بجایی نخورده داداش؟؟؟ چی داری تند تند برای خودت میگی؟نیلوفرخانوم خیلی دختر نجیب و با وقاری اما...
_اما چی؟نکنه داری ناز میکنی؟😄
_اما من عاشقه یکی دیگم . نمیدونم چرا عاشقش شدم
_صبرکن ببینم😐علی نکنه تو عاشقه خانوم کمالی شدی؟😟
_آره عاشقشم از هنون روزای اول😔اما علی خانوم کمالی اون دختری که من همیشه تو ذهنم بود نیست اما آتیش این عشق داره منو میسوزونه
_محمد اون دختر دوست خانومم هست باور کن اونجوری که فکرمیکنی نیست میدونم ظاهرشو رعایت نمیکنه اما الان نسبت به قبل ظاهرشم بهترشده ؛ مثله خواهرم میمونه ناراحت نشی این حرفارو زدم؟؟؟😒
_استغفرالله . این چه حرفیه داداش میدونم . علی نمیدونم چیکار کنم اینقد فکرکردم که دیگه مغزم داره منفجرمیشه
_میخوای باهاش ازدواج کنی؟
_آره ولی یچیزایی هست که نمیتونم بهت بگم
_من میگم بیا و یبار باهاش راست و حسینی حرف بزن . آخرش یا میگه نه یا میگه آره غیر از این نیست دیگه
_من یبار با حرفام ناراحتش کردم چجوری باهاش حرف بزنم😔
_محمدجان برای همین میگم باهاشون حرف بزن دیگه . همه چیو بگو از عذرخواهیت گرفته تاااا اینکه بهش علاقه داری و میخوای باهاش ازدواج کنی
_یعنی میگی قبول میکنه بامن ازدواج کنه؟😢
_باتوکل به خدا برو جلو رفیق
_علی جون یه زحمتی میکشی به خانومت بگی با خانوم کمالی صحبت کنه که یبار اجازه بده من باهاش حرف بزنم؟
_باشه داداش حتما همین امروز بهش میگم
_قربون مرامت
_مخلصیم😎
به روایت علی...
_سلام زهرا خانوم بنده اومدم😎
_سلام عزیزم خوش اومدی خداقوت😍
_تشکرات . چه بوی خوبیم میاد😋
_غذای خوشمزه برای آقامونه😌
_خیلی ممنون خانومم💞 . زهرا جان یه لحظه بیا بشین کارت دارم
_چشم بفرمایید عزیزم😊
_راستش چجوری بگم . این رفیق ما محمد میخواد با خانوم کمالی حرف بزنه میشه تو به خانوم کمالی بگی اجازه بده محمد یبار باهاش بیرون صحبت کنه؟
_آقا محمد میخوادبامریم حرف بزنه؟😳
علی تو مطما هستی؟؟😐
_چرا اینقد تعجب کردی خانوم؟😶
_نمیدونی چی میخواند بگن؟؟🤔
_عه خانومی به ما چه مربوط که چی میخوان بگن😐
_آخه اصلا باورم نمیشه که آقامحمد میخواد با مریم حرف بزنه🙁 وای من برم همین حالا به مریم زنگ بزنم😀
ادامه دارد...
😍| @dosteshahideman