eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
و اما پدر و مادرها... پدر و مادرها فضای دینی داشته باشن. فضای دینی یعنی چی؟ به بچه اخلاق و شادمانی نشون بدن. لُبّ بچگی، شادیه. شادیه چیه؟ ‏‏[اینه که] شادی آدم باتقوا رو هم ببینه. بابایی که نماز شب می‌خونه.[بچه] نمازهاش رو داره می‌بینه تو خونه. اذان می‌بینه؛ ازش بشنوه ‏که: «دخترم» یک گل سر هم براش بگیره، دست به سرش هم بکشه... ‏«عزیزم» رو هم بشنوه از بابای با تقوا. وقتی اینها رو نشنید؛ شما دستش رو میگیری کشون کشون میاریش حسینیه، کشون ‏کشون میبریش مسجد. بعد توی خونه با هم دعوا می‌کنید زن و شوهر. این اصلاً بیزاره از آدم مذهبی. بعد میره مثلاً فلان ‏فامیلشون رو میبینه مذهبی نیستن، همین عزیزم رو از اونا میشنوه. بعد بچه میاد اینور [سمت غیرمذهبی‌ها].‏ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
من متولد ۶۳ هستم و همسرم متولد ۵۸، سال ۸۶ ازدواج کردیم، ازدواجمون ساده بود و کم خرج و اسلامی و خدا پسند، در همه کارها خدا رو در نظر می‌گرفتیم ولی برای فرزند آوری در حق خودمون ظلم کردیم. ۵ سال اول ازدواج در اتاقی در منزل پدر شوهرم ساکن بودیم که متاسفانه زندگی با خانواده همسر باعث شد که فکر بچه دار شدن تا زمانی که در خونه اونها هستم رو از ذهنم خارج کنم. اون زمان هم تبلیغات فرزند کم؛ خیلی زیاد بود از دکتر گرفته تا مراکز بهداشت و اطرافیان، مادر شوهرم هم مدام میگفت که شما فعلا باید با ما زندگی کنید و وقت برای بچه زیاده ، من هم درس میخوندم و هم زمان تمام کارهای خونه مادر شوهر روی دوش من بود. متاسفانه آگاه نبودم که عواقب دیر بچه دارشدن چقدر جبران ناپذیره، مادرشوهرم هم میگفت حالا وقت هست به درست ادامه بده و برو سرکار، زنی که کار کنه میتونه کمک خرج همسرش باشه؛ و مدام میگفت که حوصله بچه رو نداره توی این خونه!!!!! بعد از ۵ سال همچنان اشتباه پشت اشتباه طبقه بالای خونه مادرشوهر رو ساختیم و مثلا مستقل شدیم و تازه بعد از گذشت ۶ سال از زندگی مشترک اقدام به بارداری کردم ولی بعد از ۸ ماه خبری نشد ؛ به پزشک مراجعه کردم و در همون آزمایش های اولیه مشخص شد که من و همسرم هر دو دچار مشکل ناباروری شدیم!!! و اون موقع فهمیدم که با دادن اختیارم دست دیگران با خودم و زندگیم چکار کردم!!!😔😔 دیگه معطل نکردیم با ناراحتی از ظلمی که در حق خودمون کردیم از شهرستان دور خودمون مراجعه کردیم به مرکز رویان تهران و گفتن باید میکرو انجام بدید و احتمال باروری طبیعی تون بسیار پایین هستش و امیدی نیست. با هزینه بسیار بالا و رفت وآمد زیاد و توسل به اهل بیت بعداز گذشت یکسال باردار شدم به صورت استراحت مطلق در ۹ ماه بارداری ؛با ویار شدید؛☹️ هیچوقت اون روزای تلخ که آمیخته با امیدی شیرین بود رو فراموش نمیکنم، بالاخره بعد تحمل سختی ها دخترم به دنیا اومد و رنگ و لعاب قشنگی به زندگی ما داد. الان دخترم ۱۰ ساله هستش و خیلی برای داشتن خواهر و برادر بی تابی میکنه و حتی بعضی شبا گریه میکنه... هیچ وقت اختیار فرزند آوری تون رو به کسای دیگه نسپارید، فقط خودتون تصمیم بگیرید و مثل من آینده خودتون و فرزندتون رو خراب نکنید. چون بعضی آدمها زندگی آدم رو تباه میکنن و بعدا هم هیچ مسئولیتی رو به عهده نمیگیرن... برام دعا کنید که من هم بتونم لااقل یکبار دیگه مادر بشم و نوزاد سالمی رو در آغوشم حس کنم این بزرگترین خواسته من از پروردگار عالم هستش چون بنظرم هیچ وقت دیر نیست؛ برای دخترم دعا کنید که به آرزوش برسه و خواهر یا برادری داشته باشه و به قول خودش دیگه تنها نباشه. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
چندفرزندی ها، از سربازی معاف شدند... برابر موافقت مقام معظم رهبری کلیه مشمولان وظیفه غایب و غیر غایب و کارکنان وظیفه در حال خدمت که دارای ۴ فرزند و بالاتر هستند و همچنین مشمولان وظیفه غایب و غیر غایب و کارکنان وظیفه در حال خدمت، با حداقل ۴۰ سال سن تمام، که دارای ۳ فرزند می باشند از انجام خدمت دوره ضرورت سربازی معاف می‌گردند. مدت کسر خدمت کارکنان وظیفه در حین خدمت نیز که قبلاً به ازای هر فرزند ۳ ماه بوده است به ترتیب برای فرزند اول ۳ ماه، فرزند دوم ۴ ماه و برای فرزند سوم به ۵ ماه افزایش یافته است. 👈 صدور کارت معافیت برای مشمولان غایب و غیر غایب واجد شرایط این مصوبه، پس از طی آموزش‌های مقدماتی و تکمیلی بسیج امکان‌پذیر خواهد بود. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۹۹ مهر سال ۱۳۹۸ بود که برا یه آزمون استخدامی ثبت نام کردم و خیلی با انگیزه میخوندم که قبول بشم. با وجود اینکه مریض بودم و معدم التهاب شدید داشت. یک ماه بعد یعنی اوایل آبان فهمیدم که باردار هستم. دنیا رو سرم خراب شد😔 اصلا انتظارشو نداشتم. اون زمان دوتا دختر داشتم که خیلی هم دوسشون داشتم اما بخاطر حرفای مردم و اینکه فرهنگ شهر ما طوریه که پسر داشتن افتخاره و چون حرفای دیگران اذیتم می‌کرد، قصد داشتم دفعه سوم تحت نظر دکتر باردار بشم تا شاید پسر بشه. اما همه ی نقشه هام نقش بر آب شده بود. از طرفی، اون بچه رو هم برا درس و کارم یه مزاحم می دونستم. انقد حالم بد بود که به فکر افتادم که سقطش کنم، با وجود اینکه من و همسرم آدمای معتقد و مذهبی هستیم. و من نمیدونستیم که سقط حتی تو روزهای اول بارداری قتل نفس هست. تو همون روزایی که حال جسمی و روحیم خیلی بد بود دوستم برا کاری اومد در خونه و اصرار کرد که علت حال بدم رو بگم، خیلی آرومم کرد و گفت که یه چله زیارت عاشورا نذر یکی از امامانمون کنم و اسم شونو برا بچم انتخاب کنم، منم بعدش با امام حسن عهد بستم که پسر سالم و صالحی باشه و اسمشو بذارم حسن. خدا همیشه حواسش به بنده هاش هست و به نظرم، خود ماها گاهی میشیم کارگزار خدا برا خوب کردن حال بنده هاش. باید قدر این فرصت ها رو بدونیم. خلاصه بعد چندروز وقفه دوباره با انگیزه شروع کردم به درس خوندن با اینکه حال جسمیم بخاطر بارداری و ویار و مشکل معدم بدتر شده بود و اصلا نمیتونستم هرچیزی بخورم. چندماه گذشت و جواب آزمونم اومد، قبول شدم و استخدام آموزش و پرورش شدم. تو ماه ششم بارداری بودم که کرونا اومد و استرس اونم به مشکلم اضافه شد و ماه هفتم بارداری کرونا گرفتم و کلی اذیت شدم، خیلیم ضعیفتر شدم اما خدا رو شکر به خیر گذشت. به لطف خدا پسرم تابستون ۹۹ به دنیا اومد و من از ۱۵ شهریور مشغول به کار شدم. شهری که برای استخدام انتخاب کرده بودم حدود ۴۰۰ کیلومتر با ما فاصله داشت، هدف منو همسرم این بود که ایشونم بعد مدتی برا همونجا انتقالی بگیرن و کلا خونه زندگیمون بره اونجا اما به همسرم انتقالی نمیدادن و من با یه بچه دوماهه هر هفته رفت و آمد میکردم، خیلی اذیت میشدم خودم هنوز مشکل معدم رو داشتم و با همون حال بد با یه نوزاد تو بغلم همش در رفت و آمد بودم. دیدم اینطور فایده نداره یا باید کارمو بذارم کنار و یا همچنان این شرایط رو تحمل میکردم تا ببینم کی با انتقالی همسرم موافقت میشد و این وسط بچه هام و زندگیم ضربه میخورد. تصمیم گرفتم پیگیر انتقالی برا خودم بشم، کلی اومدم و رفتم و اذیت شدم تا اینکه به لطف خدا بعد دوسال انتقالی گرفتم برا شهر خودمون. همان زمان چندروزی بود که پسرمو از شیر گرفته بودم که فهمیدم دوباره باردارم، با وجود اینکه بچه کوچیک داشتم و سرکار میرفتم اصلا ناراحت نشدم و خداروهم شکر کردم. رفتم صحبت کردم و مدرسه ای رو برا کار انتخاب کردم که شیفت مخالف دخترام بود و صبح که میرفتم سرکار، پسرم پیش خواهراش بود تا من برمیگشتم و اونا میرفتن مدرسه و شیفت عصر هم همینطور. این بارداری هم سختیهای خودشو داشت یعنی همش سختی بود، داشتن بچه کوچیک، اشتغال، خونه داری و... دردهایی که داشتم و ویار بد، سنگ کلیه هم اضافه شده بود بهش و حتی یه بار سه روز بستری شدم بخاطر مشکل کلیه ام. ۹ ماه گذشت و بچه چهارم ما حسین آقا به دنیا اومد و الان حدود یک ماهشه. تو همون دوران بارداری با خودم یه قراری گذاشتم که اسم خونه مون رو موکب حضرت مهدی عج بذارم و یادم باشه که دارم تو مسیر ظهور ایشون براشون سرباز تربیت میکنم تا دیرتر خسته بشم و کمتر گله کنم و کمتر توقع داشته باشم و بیشتر امیدوار باشم به آینده... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌 «فرزند بیشتر، زندگی شیرین تر» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌طلاق دهید! قسم به خدای واحد لا شریک له، اگر خشم‌ها را کور نکنید، به هیچ جا نمی‌رسید. خشم را باید طلاق دهید! گوش و زبان و چشم را کنترل کنید. برای موفقیت در این کنترل، تمرین کنید. حضرت علی علیه‌السلام فرمود: «اگر بردبار نیستی، خود را به حلم و بردباری وادار کن.» پس از مدتی تمرین و کظم غیظ و خود را وادار به حُسن خُلق کردن، حلم برای انسان آسان می‌شود. 📚 نکته‌ها از گفته‌ها کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌آنجا... "لذات این دنیا به طرفه العینی میگذرد، دنیا سریع میگذرد، زندگی و حیات آنجاست. برای آنجا مراقبت کنید." کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
💥کوه غیرت... ساعت نُه و نیم شب است؛ حمید رفته دنبال دخترش آوا. آن دور و برها خلوت است. پرنده پر نمی زند. چراغ برق های خیابان نفس شان تازه نیست، خوب نمی دمند. کتاب فروشی و مغازه اِسنُوا و دیگر جاها تعطیل است. طبیعی ست؛ ساعت نه و نیم شب، آن هم جمعه چرا باز باشند؟! چشم تیز می کند. می بیند سه پسر افتاده اند به جان دو دختر. چنگ انداخته اند سمت دختران. پسر دستش را چنگک می کند دور مچ دختر، می گیرد می کشدش حریصانه. حمید خیابان را رد می کند پا می گذارد توی پیاده رو. می رود که مثل همیشه مثل دفعات قبل، سد بزند جلوی آدم های نامردی که دنبال لذت طلبی اند. پسران می خواهند دو دختر را به زور ببرند توی ماشین. دختر خودش را می کشد عقب. نمی دانم داد می زند کمک می خواهد یا نه. پسر وحشیانه دختر را می کشد. حمید که می بیند از آن طرف خیابان می آید. داد می زند که ول کنید چه کارش دارید؟! خودش را می رساند. در دل دختران لرزه افتاده است. نمی دانم حمید آن لحظه دخترش آوا آمده بود جلوی چشمش یا نه. ولی هر چه بود رفته بود وسط معرکه که نجاتشان دهد. پسر سیاه پوش، پیرهن می زند بالا چاقو را از کمرش می کشد بیرون. حمید با لگد می رود سمت پسر. پسر دوم می پیچد پشت حمید. حمید یک لگد دیگر می زند به پسر جلویی. پسر دوم از عقب چاقو را تند تند فرو می کند توی گُرده حمید. پسر دیگر از جلو چاقو را می زند توی سینه حمید. پسر سوم که لباس زرد پوشیده، ایستاده است نگاه می کند. دختری که ماسک زده چیزهایی می گوید. چاقوست که از جلو و عقب توی تن حمید می رود. حمید نمی تواند نفر عقب را بزند. فقط مشت هایش می رود به سوی جلو. نفر عقب تا جا دارد با سنگ دلی و تیرگی، تیغ تیز فرو می کند. دو مرد از آن طرف پیاده رو می آیند راه شان را کج می کنند می افتند توی سرازیری خیابان و ناپدید می شوند. نبوده اند انگار هیچ وقت. دو پسر حمید را ول می کنند می ایستند جلویش چیزهایی می گویند. حمید جواب می دهد دستش را می گیرد سمت شان. سه مرد از پشت حمید پیدای شان می شود. یکی از مردها می رود دو پسر را دور می کند. خون دارد از از زیر پوست حمید می آید بالا بافت های لباسش را رد می کند می رسد روی پیراهن. پشتش خیسِ خون شده. روی سینه اش هم همینطور... از زیر ماسک سفید رنگش یک کله نفس می کشد. قلبش می زند. نمی دانم دارد به چه فکر می کند. آوا را یادش هست؟ آمده بود دنبالش؟ منتظر است. یک موتوری می رسد. حمید را که می بیند سوارش می کند. پیراهن حمید پرخون تر شده. نمی دانم موتور سوار به حمید چیزی می گوید یا نه. فقط گاز می دهد سمت چهار راه دادگستری. می رود بیمارستان. سر چهارراه یک نفر سرش را از پراید در آورده می گوید: «تلوتلو می خورد». موتورسوار تا می آید کاری کند حمید می افتد روی آسفالت. ترافیک می شود. مردم دوره می کنند. مغازه دارها سرک می کشند قاطی جمعیت می شوند. حمید دردش آمده چیزی می گوید: - کمک! یک نفر زنگ می زند ۱۱۵. اورژانس زود می رسد. حمید را می برند تو. تا می رسد بیمارستان رفته ست توی کُما. آوا نشسته است ثانیه می شمارد پدر بیاید زود برود خانه ولی از حمید خبری نیست. آوا شماره خانه را می گیرد می گوید: -بابا نیومده! کجاست؟ یک ساعت بعد یعنی یازده شب از فرمانداری زنگ می زنند به همسر حمید. می گویند: «آقای شما با کسی خصومت دارد؟» همسر حمید می گوید: «نه! چرا می پرسید؟ یعنی دوباره به خاطر امر به معروف کاری کرده؟» ... ➡️ @shahidaldaghy کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
افتتاح شد 📣📣📣📣 اولین کانال تخصصی و در ایتا😍 انواع تابستانه و زمستانه آغاز کالکشن تابستانه 😍😍😍 تازه ارسال تمام محصولات هم رایگانه😃 https://eitaa.com/joinchat/3231187076C8265d4e0d8
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌ورود ممنوع... پدر مادرها تو دعوای بچه‌ها وارد نشن. بچه‌ها خودشون یه عالمی دارن. همدیگه رو هم میزنن. بعداً هم با هم آشتی می‌کنن. ولی وقتی شما وارد شدی میشه تبعیض؛ میشه طرفداری از حسین آقا ... طرف‌داری از حسن آقا. بچه تو دلش نگه میداره تبعیض را. ولی داداشش حسین آقا هرچقدر هم بهش بزنه داداششه، بعد هم یه‌جایی دیگه این میزنتش! بعد هم وقتی این بچه‌ها [چون] با هم هستن، رشد دارن می‌کنن. خانواده‌های پرجمعیت راحت‌تر از خانواده‌های کم‌جمعیتن. چون بچه‌ها خودشون خودشون رو اداره می‌کنن. الان یک دختری که بزرگ شده، رسیده به یک سنی، داره بچه‌ها رو اداره می‌کنه، تر و خشک می‌کنه، غذا می‌پزه، جارو می‌کنه. ولی خانواده‌هایی که بچه کم دارن، نه، این بار رو دوش خودشونه. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
﷽ ---- امروز بر من مبارک! مگرنه اینکه من اولین و نزدیک ترین و بی مرخصی ترین معلم دنیایی این طفلکانم؟ اصلاً مگر من نیستم آن که صبح تا شب با انواع لِگوها خانه‌سازی می‌کند و مدام ماشین کوکی تعمیر میکند و هواپیمای کاغذی میسازد و ایرادهای تبلت و تلویزیون را رفع میکند؟ روز مهندس هم برمن مبارک. مگر من نیستم آنکه شب‌های بسیاری تا صبح پاشویه کرده و أمن یجیب خوانده و سرِ وقت دارو و دمنوش داده؟ روز پرستار برمن مبارک. منم آن که در شغلی ۲۴ساعته و ۳۶۵روزه، استخدامِ بی مزد و منتست؛ روز کارمند برمن مبارک. منم آنکه در این دانشگاه بی تابلوی گمنام، سالهاست دانشجوست و ده ها مدرک نادیدنی و معادل چندده مقاله، اندوخته و اکتشاف دارد؛ روز دانشجو بر من مبارک. منم آنکه صدها قصه و شعر کودکانه و لالایی از ذهنش تراویده و هزارها کتاب رده سنی الف و ب خوانده؛ روز شعر و ادب پارسی و کتاب‌خوانی برمن مبارک. مگر من مدام درحال رفع و رجوع مشکلات فی مابین این کودکان لجباز بی منطق نیستم؟ روز قوه قضائیه برمن مبارک. کیست آنکه به هر سختی که بود، در آسایش و آرامش محض، نُه ماه تمام هریک از این طفل‌های نحیف را حمل کرد و بار را به سلامت زمین گذاشت؟ روز ایمنی حمل و نقل برمن مبارک. کیست آنکه قلبش را، فکرش را، همه وجودش را بی چشم‌داشت هدیه کرده به این خانه و زندگی و این بنیان باشکوه؟ روز اهدای عضو برمن مبارک. منم آنکه هرروز مقاومت میکند در برابر خواهش و التماسها برای تماشای بیشتر تلویزیون و خرید خوراکی‌های غیرمفید؛ روز مقاومت برمن مبارک. چه کسی جز من می‌تواند تمام دردهای این طفلکان را با کمی عرق نعنا و نبات داغ و ماساژ و بوسه و قربان صدقه، دوا کند؟ روز داروساز و پزشک برمن مبارک. کیست آنکه روزی حداقل سه بار پوشک پسرک بزرگتر و شش بار پسرک کوچکتر را عوض میکند؟ روز مبارزه با سلاح‌های شیمیایی و میکروبی برمن مبارک. آن منم مدام درحال نمایش با عروسکهای پارچه‌ای و کاغذی؛ روز هنرهای نمایشی برمن مبارک. منم آنکه لباسهای بچه‌های بزرگتر را پاکیزه و سالم نگه میدارد برای کوچکترها، منم آنکه مدام درحال چسب زدن کتاب‌های پاره شده‌است، منم آنکه اضافه مرغ خورشت دیروز را امروز ته‌چین مرغ هل دار زعفرانی میکند؛ روز اقتصاد مقاومتی برمن مبارک. مگر نگفته‌اند "زنده نگاه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست"؟ روز شهید برمن مبارک. مگرنه اینکه دامن و آغوش من، امن ترین و آرامترین و مهربانترین محیط زیست این کودکان معصوم و عطر تنم، معصومانه و پاکترین هوای تنفس تربیتی این پروانه‌هاست؟ روز محیط زیست و هوای پاک هم بر من مبارک! اصلاً همه روزها و زمان‌ها و مکان‌ها بر من مبارک، که وجودم متبرک شده با نور مادری... 🖋هـجرتــــــــــــ @hejrat_kon کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عاقبتِ کار... نباید به ابتدای کار خود شاد باشیم، باید دید عاقبت ما چه می‌شود! نباید از عاقبت، یا از فردای خود خاطرجمع باشیم. 📚 در محضر بهجت، ج۱، ص۱۶۳ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075