eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
بارداری و سلامتی... دانشمندان موفق به شناسایی سلول‌های بنیادین جنین در اعضای آسیب‌دیده زنان باردار، شامل مغز، کبد، کلیه، ریه و قلب شده اند. جنین، سلول‌های بنیادین خود را برای ترمیم سلولهای آسیب دیده مادر اهدا می‌کند! این پدیده یک مکانیزم تکاملی است: جنین با محافظت از مادر سعی در نجات جان خود دارد. جنین می‌تواند منبع تازه‌ای از سلول‌های بنیادین تولید تا حتی قلب آسیب‌دیده را درمان کند. اثرات مطلوب سلولهاي جنيني بعد از زايمان هم باقي مي‌ماند و سبب بازسازي مي‌شوند. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
زن مگو مرد آفرین روزگار... این تصویر مادرانی است که مردانی را در دامانشان تربیت کردند، که با عملکرد خود یک جهان را متاثر کرده بودند. آنان شغل مهمی در جامعه نداشتند و شاید تحصیلات خاصی را دنبال نکرده بودند، اما قطعا دلی مملو از توکل داشتند. در خانه ای ساده، عمری را به کاری گذراند که از دید برخی ها، کار پیش پا افتاده و ساده ای است؛ اما اکنون از دامان آنان مردانی به معراج رفته اند که تا ابد الگوی یک امت خواهند بود. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
مادران انسان ساز... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و ما مادرها، تمام افتخارمان این است که در حال خدمت به شیعیان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) هستیم.😌😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۶۷ تو یه خانواده کم جمعیت بزرگ شدم. یادمه تمام بچگی به مامانم اصرار میکردم که خواهر و برادر می‌خوام اما مادرم که شاغل بود، بعد ۷ سال فقط یه بچه به دنیا آورد که به خاطر اختلاف سنی خیلی نشد با هم بازی کنیم اما خدا رو شکر الان ارتباط خوبی داریم. همه توجه و حمایت خانواده رو داشتم و کانون توجه بودم. از وقتی وارد دانشگاه شدم اجازه دادم خواستگارا بیان و خب چند نفر اومدن و به دلایلی قسمت نشد، همسرم ترم دو دانشگاه اومد خواستگاریم اصلا فکر نمی‌کردم بشه اما خب باوجود وقایع عجیب اما قسمت شد😊 یادمه تو خواستگاری همسرم گفت شما ده سال آینده رو چطوری میبینی؟ من گفتم دوست دارم لااقل تا ده سال آینده دوتا بچه داشته باشم. همسرم گفت اما من فکر میکنم برای ده سال آینده دوتا بچه کمه😁 منم گفتم درسته خب منم گفتم لااقل و اگه خدا بخواد بیشتر میاریم. ترم سه دانشگاه بودم که همزمان هم کرونا وارد کشور شد و هم ما صیغه محرمیت خوندیم. پایان ترم سه تو اوج کرونا ما عقد کردیم. و سال بعدش پایان ترم پنج با یه مهمونی ساده رفتیم خونه خودمون.( با اینکه همه اصرار داشتن صبر کنید تا کرونا تموم شه و عروسی مفصل بگیرید) اما من و همسرم صلاح دیدیم که هرچه زودتر بریم منزل خودمون تا از برنامه فرزندآوری عقب نمونیم😅 بعد از ازدواج، بعد سه ماه لطف خدا شامل حالمون شد و تست مثبت، هرچند که برخی اطرافیان ناشکری میکردن که چرا به این زودی بچه دار شدید و بهتر بود خودت درست رو تموم میکردی و شاغل می‌شدی و بعد بچه دار میشدین اما من اصلا اهمیت نمی‌دادم. من تو ایام بارداری ترم ۶ دانشگاه رو رفتم و با اینکه کارآموزی تو بیمارستان هم میرفتم و به خاطر کرونای دلتا استرس ها زیاد بود اما با همکاری اساتیدم تا ماه ۶ بارداری ترم ۶ رو تموم کردم و ترم ۷ رو مرخصی گرفتم. پسر عزیزم تو یه روز بهاری به جمع ما اضافه شد که حقیقتا تمام زیبایی زندگی ما شد. من اوایل خیلی حالم بد بود و حتی پناه بر خدا از تصمیم بچه دار شدن پشیمون هم بودم. اما خب به مرور و با کمک خانواده تونستم شرایطو بپذیرم. پسرم ۴ ماهه بود و پزشک گفت غذا رو شروع کن و برو دانشگاه و بیمارستان اما من اصلا نتونستم بپذیرم و یه ترم دیگه هم مرخصی گرفتم. حالا دوستام فارغ التحصیل شدن اما من مونده بودم با دو ترم ناتمام اما غمم نبود. ترم ۹ رو شروع کردم و با برنامه ریزی تونستم بیشتر درسهای سخت رو پاس کنم و وقتی پسرم یک ساله شد با همسرم تصمیم گرفتیم که از تنهایی درش بیاریم😊 رفتم معاینات قبل بارداری و پزشکم گفت یه مقدار ممکنه دیر بشه اما برو اگه باردار نشدی بیا داروی هورمونی بدم بهت و ماه بعد در کمال ناباوری تستم مثبت شد. من که همزمان ترم تابستان برداشته بودم تو بیمارستان کارآموزی میگذروندم و بارداری و شیردهی🥲 خلاصه که حسابی اذیت شدم. در نهایت با کمک مامانم ایام سخت گذشت و خب من چند واحد باقی مونده رو رفتم بیمارستان و تموم کردم. تقریبا اکثر اطرافیان به خاطر تصمیمم ملامتم میکردن و اکثرا فکر میکردن که ناخواسته بوده. اما خب نمیدونن هر بچه ای رو خدا خواسته که بیاد به این دنیا اول. تا ۴ ماه به پسر عزیزم شیر دادم و تو یه پروسه سخت برای خودم پسرمو از شیر گرفتم. وسط بارداری اسباب کشی کردیم. اما خدا مادرم و همسرم رو حفظ کنه که حتی نذاشتن من یه لیوان جابجا کنم و خودشون همه کارا رو کردن. بابام هم تو این ایام خیلی تو نگهداری پسرم کمکم کرد و همه جا تو نبود همسرم کنارم بودن پدر و مادرم، برادرم هم کلی پسرمو نگه داشت کمکم☺️ خلاصه که من این بار ماه ۶ بارداری فارغ التحصیل شدم و بازم تو یه روز بهاری دختر عزیزم به این دنیا اومد و کنارمونه... اختلاف سنی بچه هام دو ساله و الان دخترم نوزاده و من هنوز با کمک مادرم و شوهرم دارم بچه هامو نگه میدارم. بعد تولد دخترم با پسرم چالش داریم اما داره تقریبا شرایط جدید رو می پذیره، من با ورود دخترم یکم حساس شدم، به محض اینکه میره بیرون اضطراب میگیرم و طاقت دوری ندارم. حسی شبیه اضطراب جدایی. اما خدا کمک کنه به زودی رفع میشه ان شاالله خیلی راضیم که زود مادر شدم و از خدا خواستم که بازم لطفشو شامل حالم کنه. رشته ما طرح اجباری داره و خب من فعلا به تعویق انداختم تا دخترم بزرگتر شه و بعد گذروندن طرحم اگه لازم باشه، خانه داری رو انتخاب میکنم. من هیچ اصراری به شاغل بودن ندارم. مهم اینه که کنار بچه هام باشم. از همه اعضا می‌خوام که برای من و خانوادم دعا کنن و از خدا می‌خوام که هرکسی بچه نداره بزودی طعمش رو بچشه الهی که خدا نسلمون رو زیاد کنه😄همیشه از نوجوانی تو قنوت نمازهام میخوندم: ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قره اعین واجعلنا للمتقین اماما و این روزا بیشتر میخونم: رب اجعلنی مقیم الصلاه و من ذریتی کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
دوتا کافی نیست
✅ مادران انسان ساز... #مادری کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
. مالک اشترها... شماها هستید که می‌توانید مملکت را نجات بدهید با تربیت اولاد. تربیت اولاد را پیش شما کوچک کردند. تربیت اولاد بالاترین چیزی است که در همه جوامع از همه شغلها بالاتر است. هیچ شغلی به شرافت مادری نیست. و اینها منحط کردند این را. این خیانت بزرگی است که به ما کردند، و به ملت ما کردند. مادرها را منصرف کردند از بچه داری، بچه داری را یک چیز منحطی حساب کردند؛ در صورتی که از دامن همین مادرها مالک اشتر پیدا می‌شود. از دامن همین مادرها حسین بن علی پیدا می‌شود. از دامن همین مادرها اشخاص بزرگ پیدا می‌شوند که یک ملت را نجات می‌دهند. ۵٨/٣/٢ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
منزل علما.... 🔷 بانوان محترم! مسئولید همه؛ مسئولیم همه. شما مسئول تربیت اولاد هستید؛ شما مسئولید که در دامن های خودتان اولاد متقی بار بیاورید، تربیت کنید، به جامعه تحویل بدهید. همه مسئول هستیم که اولاد را تربیت کنیم؛ لکن در دامن شما بهتر تربیت می‌شوند. دامن مادر بهترین مکتب است از برای اولاد... 🔷 مسئولیت دارید نسبت به فرزندان خود، مسئولیت دارید نسبت به کشور خودتان. و شما می‌توانید بچه‌هایی تربیت کنید که یک کشور را آباد کنند. شما می‌توانید بچه‌هایی را تربیت کنید که حفاظت از انبیا بکنند؛ حفاظت از آمال انبیا بکنند. شما هم خود حافظ باید باشید و هم نگهبان درست کنید. نگهبان، اولاد شما هستند؛ آنها را تربیت کنید. 🔷 خانه‌های شما باید خانه تربیت اولاد باشد. منزل علماست منزل شما؛ و منزل تربیت علمی، تربیت دینی، تهذیب اخلاق. توجه به سرنوشت اینها بر عهده پدران است و بر عهده مادرها. مادرها بیشتر مسئول هستند؛ و مادرها اشرف هستند. شرافت مادری از شرافت پدری بیشتر است. تاثیر مادر هم در روحیه اطفال از تاثیر پدر بیشتر است. 📚 صحیفه امام خمینی - جلد ۷ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۷۰ من خیلی دختر دوست داشتم و همش میگفتم بچم دختره اما موقع سونوگرافی دکتر گفت پسره، من اون روز گریه کردم خدا منو ببخشه اما بعدش گفتم فقط سالم باشه. دوران بارداری بیشتر اوقات حالم بد میشد سُرم میزدم، نمتونستم غذا بخورم. من دختر لاغری بودم، وزنم کم بود اما تو بارداری بچم وزن خوبی داشت. اول میخواستم طبیعی زایمان کنم، چون ۴۲ هفته شده بودم و دردی نداشتم، دکتر برام ختم بارداری زد و منو بستری کردن و با آمپول فشار دردهام شروع شد که ضربان قلب بچه افت کرد و منو بردن برا سزارین... تو اتاق عمل که رفتم، دیدم کلی مرد هست، خیلی ناراحت شدم درد هم داشتم و گفتم چقدر اینجا مرد هست یکی از مردها گفت میخوای ما همه بریم و تو اینجا باشی😡 وقتی صدای گریه بچم رو شنیدم، واقعا واقعا اون روز بهترین بهترین روز زندگیم بودش، هیچ روزی به اندازه اون روز خوب نبود. یه لحظه به خودم گفتم یعنی این بچه منه و گریم گرفت و اونجا بود که متوجه شدم گریه از روی شوق یعنی چی... من گریه میکردم و بچه رو کنارم آوردن، وای دیدمشش صورت تپل و موهای بور نازش خیلی قشنگ بود، وقتی بهش گفتم دوستت دارم گریش آروم شد😍😍 بعد از عمل ۳ ساعت تو ریکاوری بودم، بعد از نیم ساعت که دردهای جای بخیه شروع شد، وحشتناک بود. از پرسنل اتاق عمل اصلا راضی نبودم، چون اصلا حجاب من براشون مهم نبود و توی راهرو، جلوی رفت و آمد مردها، پوششم مناسب نبود و خودمم بیحال بودم از درد اما واقعا از دستشون ناراحتم و هنوز هنوزه که یادم میاد، ناراحت میشم. این دلیل نمیشه که ما مریضیم حجابمون حفظ نباشه. امیدوارم به این وضعیت رسیدگی بشه.. پسرم تو دوران نوزادی خیلی گریه میکرد، رفلاکس شدید داشت، دل پیچه داشت، خودم تنهایی نگهش میداشتم. گاهی شوهرم خیلی کم کمک میکرد، دیگه به بچه دوم فکر نمیکردم. از درد زایمان میترسیدم، اما بعدش نظرم عوض شد. اینم بگم که منی که قبل بارداری دختر دوست داشتم، از وقتی که پسرم دنیا اومد عاشق پسر شدم و دیگه جنسیت بچه برام مهم نیست فقط سالم باشه🌸 با توسل به حضرت رقیه و امام حسین خیلی زود باردار شدم. خیلی خوشحال بودم. از همون اوایل ویار بارداری رو داشتم و به پسرم هم گفته بودم که باردارم و قراره یه نی نی بیاد خونه مون... توی دوران بارداریم پسرم خیلی منتظر بود و همش میگفت کی به دنیا میاد و خیلی خوشحال بود. توی ۷ هفته که سونو رفته بودم ضربان قلب رو نشون داد. برای این بچم اصلا غربالگری رو انجام ندادم چون برای بچه اولم تجربه خوبی از غربالگری نداشتم و میخوندم توی کانال که خیلیا انجام ندادند. به دکترم گفتم و اونم مخالفتی نکرد. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۷۹ من متولد ۷۱ هستم. سال ۹۱ با پسرعموم عقد کردیم و یک سال نامزد بودیم. بعد با یه ازدواج ساده زندگیمونو شروع کردیم. شوهرم ۲۳ و من ۲۱ سالم بود. هم خودم هم همسرم درس می خوندیم و تو یه شهر غریب بافاصله ۱۲ ساعت از خانواده هامون بودیم. همسرم دوست داشت بعد از یک سال برای بچه دارشدن اقدام کنیم ولی من دوست داشتم زود بچه دار بشم هم از تنهایی در بیام هم اینکه بخاطر دیر باردار شدن خواهرم می ترسیدم منم دیر باردار بشم. پنج ماه که از زندگیمون می‌گذشت که تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم. سه ماه گذشت و خبری نشد. یه آزمایشی داده بودم، دقیق یادم نیست چی بود برده بودم به دکتر نشون بدم همونجا گفتم خانوم دکتر خواهرم نازایی داشته و... ممکنه منم دیر باردار بشم؟ دکتر یه دارویی نوشت که من اون موقع اطلاعاتی راجع بهش نداشتم و دارو رو از روز سوم دوره ام شروع کردم تا هفتم. گذشت همون ماه مادر و مادرشوهرم اومده بودن خونه مون. من یک هفته مونده بود به زمان دوره ام که کمردردهای عجیب داشتم. سرچ کردم و فهمیدم به خاطر بارداری هست. بی بی چک گرفتم، دوتا خط افتاد. من و شوهرم خیلی خوشحال بودیم و مادرامونم مطلع شدن و اونا هم خوشحال بودن. اونا رفتن و من موندم و ویارای سخت بارداری. هم حالم بد بود، هم نای بلند شدن نداشتم. سه ماهم داشت تموم میشد که ویارام یهو قطع شد، سونوی تشکیل قلب رفتم. با اینکه ۱۲هفته بودم ولی جنین در هفته ۹رشدش متوقف شده بود. گفتن باید بعد از دوهفته دوباره سونو تکرار بشه. تو این گیرودار صاحب خونه اجاره رو زیاد کرد و ما دنبال خونه بودیم ولی نتونستیم پیدا کنیم و چون سونو هم اینجوری گفته بود، من وسایل رو نصف و نیمه جمع کردم، رفتیم شهرستان. تابستون بود. دوباره سونو دادم. نتیجه همون بود. بیمارستان بستری شدم برای سقط. خیلی سخت گذشت. دردای جسمی یه طرف که مثل زایمان بود، فشارای روحی و روانی هم یه طرف. این وسط یه افرادی هم نمک رو زخم من میپاشیدن.😔 تو شهرستان که بودیم یکم خودمون پس انداز داشتیم، یکمم پدرشوهرم کمک کرد یه ماشین خریدیم و با ماشین خودمون برگشتیم. خونه پیدا کردیم و جابه جا شدیم. بعد از سه ماه دوباره اقدام کردم تا هفت ماه خبری نبود. دوباره دارو خوردم و همون ماه باردار شدم. سال ۹۴ بود. بازم اتفاقا مادرشوهر ومادرم وخواهرشوهرم خونه مون بودن و از خوشحالیشون شامو رفتیم بیرون، مامان ومادرشوهرم مارو مهمون کردن. مثل قبل ویار شدیدی داشتم وباز در سه ماهگی یهو ویارم قطع شد و سونو که رفتم جنین دوباره در هفته هشت مونده بودو رشد نکرده بود. دوبار سونو تکرار شد و جواب همان بود. دوباره بستری و سقط و..... برای اینکه مثل قبل روحیمو نبازم شروع کردم حدیثهایی که در مورد سقط هست رو خوندم و اینها روحیه شد برام. به خودم روحیه میدادم که اینا امتحانای زندگیه و... شروع کردم درسمو ادامه دادن، آخرای لیسانس بودم. دکترای مختلفی رفتم برای پیگیری علت سقط و خدا رو شکر بواسطه دوستم بامرکز ناباروری آشنا شدم. اجازه نداشتم باردار بشم تا اینکه علت سقطم مشخص بشه. اونجا آزمایش‌های تخصصی سقط مکرر رو برام نوشتن و.... و چون همزمان هم خودم هم همسرم چکاب میشدیم فهمیدیم غیر از اینکه خون من تو حاملگی دچار مشکل میشه، همسرمم واریکوسل شدید داره که یکی از علتهای سقط بود. همسرم همونجا عمل شد و برا منم تجویز کردن آسپرین بخورم تا بارداری و تو بارداری آنوکسپارین بزنم که از لخته شدن خون تو جفت جلوگیری کنه و جنین رشد کنه. شروع کردیم به اقدام. یکسال دوسال سه سال گذشت خبری نشد که نشد. و من همچنان ادامه تحصیل دادم و ارشدمو گرفتم. همون مرکز ناباروری گفتن آی یو آی انجام بدم. چون آزمایش همسرم اصلا تعریفی نداشت. بار اول اسفند سال ۹۷ انجام دادم و باید دوهفته بعدش آزمایش بتا میدادم. آزمایش دادم منفی شد. و آزمایش دوم که یه روز بعد بود هم منفی شد. فروردین ماه راهی سفر جنوب شدیم. وسط راه یه کوهی بود که برای استراحت پیاده شده بودیم. کوه رو بالا رفتم و با سرعت اومدم پایین، یه هفته بعد برگشتیم خونه. همون شب خواب دیدم توبلندی هستم، باردارم و به همسرم میگم پسره، داشتم از بلندی می افتادم که از خواب پریدم... بی بی چک زدم و در کمال تعجب مثبت شد. رفتم آزمایش بتا دادم اون هم مثبت بود. ولی بعداز دو هفته سقط شد. اسفند ۹۸ تصمیم گرفتیم میکرو کنیم. مرکز که رفتم گفتن چون وسط سیکل درمان میوفته فروردین برید و بعد از تعطیلات بیاید. کرونا اومده بود و همه میترسیدن. بعد از عید رفتم گفتن خانوم همه بفکر کرونا و جون شون هستن، شما به فکر بچه ای؟ فعلا انجام نمیدیم تا ببینیم شرایط چی میشه زنگ بزن بپرس. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۷۹ ماه رمضون شد، من روزه هامو گرفتم. برنامه ی شبهای قدر رو از تلویزیون نگاه مبکردیم. اون شب انقدر دلم شکست که هیچ شب قدری اونجوری نشده بودم و خدارو قسم دادم به امام حسین و... سال ۹۷ هم در پیاده روی اربعین به حضرت زینب گفتم مزد پیاده روی مون رو ازتون میخوام و نذر کردیم اگه بچه دار بشیم، برای پیاده روی بچمونو ببریم. آخرای ماه رمضون به مرکز زنگ زدم، گفتن درمانها رو شروع کردن و من میتونم برم برای میکرو... داشتم آماده میشدم که برم برای میکرو، خونه خواهرم بودم. صبح با معده درد شدید از خواب بیدار شدم. به اصرار خواهرم بی بی چک زدم و منی که یک درصد هم امید نداشتم، مثبت شد. اشک شوق خواهرهام، جیغ هاشون... خواهرم زنگ زد به همسرم خبر داد و همسرم اومد دنبالم. رفتم آزمایش بتام خیلی بالا بود. همونجا رفتم دکتر زنان آنوکسپارین برام نوشتن هر روز یه دونه. به مرکز زنگ زدم، گفتن زود برم سونو. شهرمون رفتم سونو خیلی استرس داشتم. سونوگرافی گفت جنین پنج هفته وشش روز ولی ضربان قلبی دیده نمیشه و برو دو هفته دیگه بیا.... بعدازدوهفته استرس، دوباره رفتم سونو. سونو که انجام داد، گفت پنج هفته وشش روز وجنین رشد نکرده...😭 از سونو اومدم بیرون، انگار کل شهر روی سرم خراب شد. انگار یه عزیزی از دست داده باشیم، هم من هم مادرشوهرم، هم مادرم، همه خیلی ناراحت بودن... به همسرم گفتم نمیخوام آمپولارو بزنم چرا الکی درد بکشم. همسرم گفت انقد زود ناامید نشو. فرداش به اصرار خواهرم که تو استان زندگی می‌کرد، رفتم اونجا و باهم پیش یه خانوم دکتر مجربی رفتیم که برای بارداری‌های پرخطر بود. گفت شاید علتش ناشناخته ست چون ما تمام آزمایش‌های سقط مکرر از ژنتیک گرفته تا هیسترویکوپی و... رفته بودیم و مشکلی نبود. گفت حالا دراز بکش خودمم یه سونو بکنم. منم دراز کشیدم و تا سونوکرد گفت جنین هفت هفته و خرده ای و ضربان قلب هم داره. من و خواهرم از خوشحالی جیغ میکشیدیم و گریه میکردیم و حضرت زهرا رو صدا میزدیم. دکتر که ما رو دید خودش هم گریه افتاد. دکتر به خواهرم گفت فقط یه مشکلی هست یه توده ای روی جفت هست که دو برابر جنین داره رشد میکنه. اگه اون زیاد رشد کنه نمیذاره جنین رشد کنه. دوهفته دیگه بیارین سونو. این دوهفته دوساااال گذشت تا دوباره رفتم و گفت بازم نسبت به بچه زیاد رشد کرده، برو دوباره دوهفته بعد بیا.... دو هفته گذشت و وقت غربالگری هم بود دکتر سونوی غربالگری کرد و گفت شکرخدا توده از بین رفته. من این مدتو دستمو روی شکمم میذاشتم و صلوات خاصه حضرت زهرا رو میخوندم و با بچه ام حرف میزدم که تو قوی هستی و میتونی اون توده رو شکست بدی و... هماتوم داشتم، جفتم سر راهی... تا چهارماهم شهرستان بودم و بعد با اجازه دکترم اومدم خونه خودم. رفتم پیش دکتر غریب که دکتر بارداریهای پرخطر بود و واقعا حرف نداشت. همیشه تو پروندم علایم خطر می‌نوشت ولی انقد با آرامش‌ باهام صحبت میکرد که من ذره ای استرس نداشتم و بهترین دورانم رفتن پیش ایشون بود. هرماه تو مطبشون بخاطر شرایطم سونو میشدم. خدا رو شکر به لطف اهل بیت همه چیز خوب بود تا آخرین باری که رفتم دکتر تاریخ زایمان رو مشخص می‌کرد، اتفاق افتاد و زهرای من بهمن ۹۹، روز میلاد حضرت زهرا متولد شد و من بلاخره مادر شدم😍😭 الان دخترم سه سالشه و با تمام دردها و عذابهایی که کشیدم، همچنان بچه دوست دارم و می‌خوام برای دخترم همبازی بیارم. اونم نه یکی نه دوتا.. ☺️ و به دعای شما خوبان نیاز دارم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ✅ و اما حکایت مادرها... 🔹مسابقه قهرمان شبکه ۳ "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
اشکم روان شده به هوای عراقِ تو ✨ پابند نوکرت شده‌ام در فراقِ تو "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌راه غلط... شما ببینید زنان غربی، به‌خاطر این‌که به خانواده اهمیت ندادند، به تربیت فرزند اهمیت ندادند، امروز کار جوامع غربی به جایی رسیده است که میلیونها نوجوان تبهکار و فاسد در کشورهای اروپایی و امریکایی، در زیر سایه‌ی آن تمدّن مادّی، آن کاخهای سربرافراشته، آن پایگاههای اتمی، آن آسمان‌خراش‌های صدوچند طبقه، آن پیشرفتهای علمی و تکنولوژیک، در سن ده سالگی، دوازده سالگی مشغول تبهکاریند؛ دزدند، قاتلند، قاچاقچیند، معتادند، سیگار میکشند، حشیش میکشند! این، به خاطر چیست؟ به خاطر آن است که زن غربی، قدر خانواده را ندانست. در گذشته، وضع زنان غربی این‌طور نبود. از سی، چهل، پنجاه سال قبل، وضع زنان غربی -بخصوص در آمریکا و بعضی از کشورهای اروپایی- روزبه‌روز بدتر شد. آن روزی که زنان غربی این راه غلط را شروع نمودند، فکر نمیکردند که سی سال دیگر، چهل سال دیگر، پنجاه سال دیگر، کشور و جامعه‌ی آنها، دچار چنین وضعی شود که نوجوان دوازده ساله، هفت‌تیر ببندد، یا چاقوی ضامن‌دار در جیب خود بگذارد و به هنگام شب یا روز، در گوشه و کنار خیابانهای نیویورک یا لندن یا بقیه‌ی شهرهای غربی، اگر توانست کسی را بکُشد، بدون هیچ ملاحظه‌ای بکشد! وضعشان به این‌جا رسیده است. وقتی خانواده از هم پاشید، وضعیت این گونه میشود. 🔹بیانات در اجتماع زنان خوزستان، ۱۳۷۵/۱۲/۲۰ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قدردانی حنانه خرم‌دشتی برنده‌ی مدال طلای جهانی نجوم و اختر فیزیک از مادرش 👈 تیم پنج نفره المپیاد فیزیک و نجوم ایران با کسب پنج مدال طلا قهرمان هفدهمین دوره المپیاد جهانی نجوم ۲۰۲۴ برزیل شد؛ آمریکا، رومانی و کانادا در جایگاه‌های بعدی قرار گرفتند. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
دوتا کافی نیست
#ارسالی_مخاطبین 👌 «ما کوثریم و کم نمی شویم» #برکت_خانه کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/
. خیلیا ازم میپرسند با ۴ فرزند و کار بیرون چطور به زندگی و خودت می رسی و گاهی دلسوزی می کنند که تو از زندگی لذت نمی بری و... اما من معتقدم اگر هرکس برای خودش هدف داشته باشد و اندکی برای آن هدف تلاش کنه، هم آرامش میگیرد و هم لذت می‌برد. اگر هدفم تحقق و زمینه سازی دولت مهدوی باشد هم کار و هم فرزند زیاد هیچ کدام مانع انسان نمی‌شوند، بلکه به فرد آرامش می دهند که شاید توانسته باشد قدمی به سوی هدف رفته باشد. البته مطمئنا باید تکنیک های مختلف برای بچه ها بکار برد تا در این منازل آپارتمانی و نسبتا کوچک‌ ۴ فرزند با آرامش بزرگ کرد. یکی از تکنیک ها مسئولیت سپاری به بچه هاست. وقتی کودک از پس مسئولیتی بر می‌آید حس اعتماد به نفسش بالا میرود و احساس غرور می‌کند و خود را بزرگ و ارزشمند در خانه احساس می کند. تکنیک دیگر ریسک کردن و تجربه کردن می‌باشد. وسایل منزل برای استفاده ما خلق شدند نه اینکه وسیله ایی باشند تا من فقط از انها مراقبت کنم. بر این اساس در خانواده تجربه و خطر می کنند و بنده هم مرزها را بهشان گوشزد میکنم تا به خودشان و دیگری آسیب نرسد ولی مثل بقیه مادرها که مدام تذکر بدهم، نیستم بچه ها باید بدانند کارهایشان غیراز تجربه کردن عواقب هم دارد مثلا اگر سیب زمینی سرخ میکنند باید مراقب دستانشان باشند که نسوزد مراقبت کنند که گاز کثیف نشود و... تکنیک بعدی، روی خودم کار کردم، ایده‌آل نگری رو کنار گذاشتم و گفتم همه چیز و همه کس صد نیستند و این به من آرامش داد. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
دوقلوهای‌ من الان ۱۱ماهه هستن، تو دوران بارداری خودم وزنم بالا نمیرفت و دوقلوهام هم وزنشون پایین بود،خصوصا قل دختر‌... ۳۰ هفته بچه ها خیلی اومده بودن پایین و دکتر گفت قطعا زایمان زودرس خواهی داشت. از طرفی خون رسانی به قل دخترم کمتر بود. بیمارستان بستری شدم و آمپول ریه زدم تا اگر برای دخترم مشکلی پیش اومد، زایمان اورژانسی انجام بدن، خداروشکر مشکلی پیش نیومد. اومدم خونه تا میتونستم دیگه ایستاده کار انجام ندادم، در حد غذا پختن و اگر مجبور بودم آشپزی، دیگه کارخونه نکردم. اما نشسته کلی کار میکردم، مدام تو روز خیاطی می‌کردم و سرگرم بودم. هفته ۳۴ که برای چکاپ رفتم دکتر، داخل مطب من رو درد زایمان گرفت، دکتر گفت باید امروز بستری بشی و زایمان کنی. من رفتم بیمارستان دکتر گفت دردت برای انقباض رحم هست. خیلی روزهای سختی بود به دکتر گفتم تا وقتی توان داشته باشم و برای بچه ها مشکلی ایجاد نمیشه، تحمل میکنم چون وقتی برای آمپول ریه بستری بودم دیدم که مادرهایی که بچه هاشون میرن دستگاه چقدر سختی میکشن... اون روزها سخت بود برام، شبها از درد به سختی می تونستم ۲ساعت بخوابم، نمی تونستم چیزی بخورم. حمام نمی‌رفتم که دردم بیشتر نشه. ۱۰ روز تحمل کردم دیگه واقعا نمیتونستم. شب به دکتر گفتم دیگه نمیتونم. گفت فردا صبح بیا ببینمت... میدونستم که دکتر قطعا میگه وقته زایمان هست و آخرین روز بارداریمه. ۳۵هفته و ۲روز بودم. ۱۰روز درد کشیده بودم. با استرس فراوان رفتم برای زایمان، خودم رو برای دستگاه رفتن بچه ها آماده کرده بودم. بعد از سزارین، سریع بچه ها رو بردن ان آی سی یو، خیلی نگرانشون بودم. تو ریکاوری مدام از پرستارها حال بچه هام رو می‌پرسیدم. که یک دفعه یکیشون گفت این هم بچه هات😍 ازش خواهش کردم بچه ها رو بیاره دوباره ببینمشون.... وااای که چقدر خوشحال بودم. بچه هام با وزن(دخترم) ۱۹۸۰ و ۲۰۸۰(پسرم) به دنیا اومده بودن و صحیح و سالم بغلم بودن تو بارداری، ۱۸ هفته بهم گفته بودن به احتمال زیاد دخترم سندرم دان هست اما من گفتم هرچی باشه نگهش میدارم حتی آزمایش سل فری هم ندادم خلاصه که با خوشحالی زیاد در حدی که انگار رو ابرها بودم از بیمارستان مرخص شدیم و اومدم خونه. موقعی که میرفتم بیمارستان به همسرم گفتم توروخدا برای ترخیصم گل نخر الان میخوای حداقل ۲میلیون پول گل بدی... بیا هر چقدر میخوای بدی برا گل، بدیم به کسی که تا حالا نرفته کربلا و آرزوی رفتنش رو داره، به این نیت که بچه های ماهم سالم به دنیا بیان و دستگاه نرن... همسرم هم قبول کرد موقع ترخیص هم که اومد دنبالم، مادرشون همراهشون بودن، بهش گفته بودن مگه گل نمیخری گفته بود نه عروستون قسمم داده گل نخرم. مادرشون هم که متوجه داستان شدن گفته بود به شما قسم داده به من که چیزی نگفته... خلاصه زحمت گل رو مادرشوهم کشیدن خلاصه که نذرهای مختلف کرده بودیم. آخریش شله زردی بود که ۲۸صفر برای امام حسن علیه السلام درست کردیم. اما من مدام تو ذهنم میاد که کربلا فرستادن اون خانوم به جای گل کار خودش روکرد و بچه هام با اینکه وزنشون خیلی کم بود اما دستگاه نرفتن... "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
. ✅ عهد می بندیم فرزندانمان را ادامه دهنده راهت تربیت کنیم. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
قابی متفاوت از دیدار نخبگان با رهبر انقلاب... 😍 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌کدبانوی خانه... مسأله‌ی مادری، مسأله‌ی همسری، مسأله‌ی خانه و خانواده، مسائل بسیار اساسی و حیاتی است. یعنی شما اگر بزرگترین متخصص پزشکی یا هر رشته‌ی دیگری بشوید، چنانچه زن خانه نباشید، این برای شما یک نقص است. کدبانوی خانه شما باید باشید؛ اصلًا محور این است. اگر بخواهیم تشبیه ناقصی بکنیم، باید به ملکه‌ی زنبور عسل تشبیه کنیم. کانون خانواده، جایی است که عواطف و احساسات باید در آنجا رشد و بالندگی پیدا کند؛ بچه‌ها محبت و نوازش ببینند؛ شوهر که مرد است و طبیعت مرد، طبیعت خام‌تری نسبت به زن است و در میدان خاصی، شکننده‌تر است و مرهم زخم او، فقط و فقط نوازش همسر است حتّی نه نوازش مادر؛ باید نوازش ببیند. برای یک مرد بزرگ، این همسر کاری را می‌کند که مادر برای یک بچه‌ی کوچک آن کار را می‌کند؛ و زنان دقیق و ظریف، به این نکته آشنا هستند. 🔹بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای شورای فرهنگی، اجتماعی زنان؛ ١٣٧٠/١٠/۴ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ✅ عالم عامل... 👈 رهبر انقلاب هم تلاش برای افزایش فرزندآوری را فرض عنوان کردن، هم کمک به مردم لبنان و جبهه مقاومت را، و به حق ایشون بانوی تراز انقلاب اسلامی هستند. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
«با وجود آن عظمت و مقامات خارج از فهم و تصور بشرِ حضرت فاطمه‌ زهرا سلام الله علیها، یکی از شئون و مشاغل ایشان، نقش مادری، همسری و خانه‌داری است.» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
رسالت مادری... نسل با کیفیتی که حضرت زهرا(س) تربیت کردند به گونه‌ای همه عالم‌ امکان متاثر از آن می‌باشد کـه دنیا، آخرت، سعادت و نجات‌ بشریت؛ همه و همه به آن گره خورده اسـت. وجود مبارک امام‌صادق(ع) در تعبیری از مادر بزرگوارشان، حضرت‌ صدیقه‌طاهره(س) می‌فرمایند: «نزدیک‌‌ترین لحظه یک زن به خدا، لحظه مادری‌ او می‌‌باشـد، یعنی برای مادری رسالت قائل بود». وقتی گـزارشات خانه ایشان بررسی شود مشخص ‌می‌گردد در جای‌جای آن توجه ویژه‌ به موضوع تربیت شده است. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
اولین پیامم رو به کانال شما ۲۴خرداد ۹۸ دادم و با عنایت خدا، پسرم بهمن ۹۹ به دنیا آمد و یک دوست خوب نازنین همدرد هم پیدا کردم؛ کسی که هنوز هم باهاش ارتباط دارم نجمه جان مهربانم. خدا به او هم آقا پسری عطا کرد نازنین و دلبر.😍 یه مدت از کانالتون خارج شده بودم؛ چون روایت های مامانهای چند فرزندی خیلی دلم رو میسوزوند. همش میگفتم خدا همین یکی رو هم بهت داده شاکر باش. ولی خب دله دیگه بازم نی نی می خواست 😢. و حالا در نزدیکی های تولد ۴ سالگی پسرم؛ چیزی به تولد فرزند دومم نمانده ...😊😊 باور می کنید ؟ خدایی که بشدت کافیست؛ همین جاست. این سری بی هیچ اقدام درمانی فقط با یک خلوت دلچسب چند ثانیه ای خدا عنایت کرد. روز عید غدیر بود؛ یادم افتاد سال‌های قبل، از صبح در مسجد محل همراه یاران همدل خطبه غدیر می‌خواندیم و دعای اختیت( همون اخوت مفاتیح) و تا نماز ظهر مشغول صفا با ولایت اميرمومنان اما حالا بخاطر گل پسر و تغییر مکان زندگی امکانش نبود. تو دلم گفتم؛ بابا علی جانم، حالا که خودتون این سرباز کوچولو رو بهمون عنایت کردید، نپسندید که تک و تنها باشه براش خواهری _برادری عنایت کنید که همراه هم باشند و ندای اشهد ان لا اله الا الله رو در زمین بلند کنند. پدرشون مدتی هست که ساعات حضورشون در منزل اذان میگن و پسرکم هم یاد گرفته و این برام خیلی شیرین بود. چیزی نگذشت که فهمیدم باردارم 😭 فهمیدم خدای من و حضرت موسی و جناب زکریا یکی است؛ فقط من باید حرکت کنم، بخواهم و اقدام کنم حقیقتا نتیجه فقط با خود اوست. دعا کنید تا این رحمت یا نعمت الهی به سلامت در ماه مبارک قدم بر زمین خدا بگذارد و با حضور هر یک ازین فرشته ها خدا باقی مانده، امر فرج رو بر همه ما ببخشد و حجتش را بفرستد که طاقت مان طاق شده از ظلم .😭😭😭 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075