eitaa logo
دوتا کافی نیست
49.5هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
33 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
بابت ایمنی بالا که سوال کرده بودید، من خودم دوتا سقط داشتم اولی قلبش تشکیل نشد، دومی هم به سونو نرسیده سقط شد. من شنیده بودم یکسری هستند به دلیل سیستم ایمنی بالا بچه هاشون سقط میشه و باید سیستم ایمنی را پایین آورد، به خاطر همین تصمیم گرفتم این راهم هم امتحان کنم. البته بودند کسایی که سیستم ایمنی شون بالا بود و پایین آوردند ولی باز بچه دار نشدند. روشی که من انجام دادم لنفوتراپی هست. (لنفوتراپی کم هزینه ترین روش درپایین آوردن سیستم ایمنی است) رفتم پیش یه دکتر که الان دیگه پیر هستند و این روش را قبول دارند. رفتم ایشون برای من آزمایش را نوشتند، یه آزمایشگاه تو اصفهان هست من اونجا رفتم رئیس این آزمایشگاه خانمش با همین روش بچه دار شده، آزمایش نشون داد سیستم ایمنی من بالا هست به خاطر همین من رفتم و لنفوتراپی انجام دادم یعنی مقداری خون از همسر می‌گیرند و یه فاکتور ش را جدا کرده، به خانم تزريق می‌کنند بعد از چند ماه تکرار این روش سیستم ایمنی ام به عدد مناسب رسید. گفتند این تا یکسال جواب میده، من یکماه بعد از آخرین تزريق طبیعی باردار شدم و خدارا شکر برام موند ولی برای بچه دوم دیگه اینکار را نکردم و الان الحمدالله دوتا بچه دارم. حالا نمی دونم به خاطر همین کار بچه دار شدم یا نه استرس و چیزهای دیگه مانع بوده چون برا دومی که استرس نداشتم بدون مشکلی باردار شدم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
من متولد ۱۳۸۱ هستم دانشجو رشته علوم تربیتی و متاسفانه تا ۱۸ سالگی تک فرزند بودم😊 سال ۱۳۹۹ در سن ۱۸ سالگی با پسرخاله مادرم ازدواج کردم و خدا خواسته مادرم هم همزمان برای بار ششم باردار شدن😍😍 مامانم متولد ۱۳۶۰ هستن و من رو وقتی ۲۰ ساله بودن، به دنیا آوردن و بعد از من ۴ بار سابقه سقط داشتن 😔😔 واقعا هر دفعه مامانم باردار میشدن و سقط میشد ما خیلی شرایط سخت و بدی داشتیم، چون من آرزو داشتم خواهر یا برادر داشته باشم و پدر مادر هم خیلی بچه دوست بودن ولی هر بار متاسفانه... مادرم اما باز هم ناامید نشدن، خیلی دکتر میرفتن و انواع آزمایشات و سونو هارو انجام میدادن و اما این بارداری مادرم فرازو نشیب های زیادی داشت. از یه طرف ازدواج من و کنکورم و از طرفی بارداری مامان در ۴۰ سالگی بعداز ۴ تا سقط که دکتر گفت باید تا زایمان استراحت مطلق باشند. با همه این سختی ها من خوشحال بودم 😁😁😁 خدا همزمان نعمت های خوبش رو به سمت من و خانوادم سرازیر کرده بود 😃😃😃😃😃 همسرم و خانوادش واقعا ما رو درک میکردن و کمک حال ما بودن و خدا یه خواهر هم داشت نصیبم می‌کرد. البته اینو هم بگم ما این بار هم خیال میکردیم که جنین سقط میشه اما در کمال ناباوری خدا آبجیم رو برامون نگه داشت و وقتی مامان سونوگرافی رفتن و قلب جنین تشکیل شده بود خیلی خوشحال شدیم 🤩🤩🤩 سال ۱۴۰۰ سال پر ماجرایی داشتیم. من بعد از کنکور کرونا گرفتم و مامان با اینکه باردار بودن ۱۲ روز از من پرستاری کردن و بعد من متاسفانه خودشون در ۸ ماهگی بارداری کرونا گرفتن😢😢😢😢 باز شرایط خیلی سختی برای هممون پیش اومد، مادرم خیلی حالشون بد بود، ۲۵ درصد ریه درگیر شده بود یک هفته توی خونه ازشون پرستاری کردم و بعد بیمارستان بستری شدن، ۳ روز در بخش مراقبت های ویژه بستری شدن و بعد از ۲ روز آوردنشون توی بخش و الحمدلله مادرم خوب شدن اینو بگم در این دوران سخت ما همسرم همه مارو دلداری میداد، خیلی به من دلداری میداد و همچنین به پدر و مادرم 😊😊 و اما 🥳🥳🥳 روز ۲۵ شهریور ۱۴۰۰ آبجی قشنگ من به دنیا اومد 😘😘😘😘😘😘😘😘 خیلی خوشحال بودم یه حس خوشحالی عجیبی که اولین بار بود تجربه میکردم، مخصوصا وقتی آبجیم رو دیدم و بغلش کردم خیلی خدارو شاکرم🤲 که خدا این لیاقت رو به من داد که صاحب خواهر بشم و الحمدلله که پدر و مادرم بعد از این همه انتظار صاحب فرزند جدید شدند از برکات وجود خواهرم بگم که باعث شد من مستقل بشم و خانه داری رو در مدت بارداری مامان یاد بگیرم، از لحاظ مادی هم حقوق پدرم افزایش پیدا کرد و الحمدلله در شرایط خوبی به سر می‌برند. و دعا کنید انشاالله خدا چندتا کوچولو هم نصیب منم بکنه و سایه پدر و مادرم و همسرم رو بالای سرم نگه داره کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۷۹ من متولد ۷۱ هستم. سال ۹۱ با پسرعموم عقد کردیم و یک سال نامزد بودیم. بعد با یه ازدواج ساده زندگیمونو شروع کردیم. شوهرم ۲۳ و من ۲۱ سالم بود. هم خودم هم همسرم درس می خوندیم و تو یه شهر غریب بافاصله ۱۲ ساعت از خانواده هامون بودیم. همسرم دوست داشت بعد از یک سال برای بچه دارشدن اقدام کنیم ولی من دوست داشتم زود بچه دار بشم هم از تنهایی در بیام هم اینکه بخاطر دیر باردار شدن خواهرم می ترسیدم منم دیر باردار بشم. پنج ماه که از زندگیمون می‌گذشت که تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم. سه ماه گذشت و خبری نشد. یه آزمایشی داده بودم، دقیق یادم نیست چی بود برده بودم به دکتر نشون بدم همونجا گفتم خانوم دکتر خواهرم نازایی داشته و... ممکنه منم دیر باردار بشم؟ دکتر یه دارویی نوشت که من اون موقع اطلاعاتی راجع بهش نداشتم و دارو رو از روز سوم دوره ام شروع کردم تا هفتم. گذشت همون ماه مادر و مادرشوهرم اومده بودن خونه مون. من یک هفته مونده بود به زمان دوره ام که کمردردهای عجیب داشتم. سرچ کردم و فهمیدم به خاطر بارداری هست. بی بی چک گرفتم، دوتا خط افتاد. من و شوهرم خیلی خوشحال بودیم و مادرامونم مطلع شدن و اونا هم خوشحال بودن. اونا رفتن و من موندم و ویارای سخت بارداری. هم حالم بد بود، هم نای بلند شدن نداشتم. سه ماهم داشت تموم میشد که ویارام یهو قطع شد، سونوی تشکیل قلب رفتم. با اینکه ۱۲هفته بودم ولی جنین در هفته ۹رشدش متوقف شده بود. گفتن باید بعد از دوهفته دوباره سونو تکرار بشه. تو این گیرودار صاحب خونه اجاره رو زیاد کرد و ما دنبال خونه بودیم ولی نتونستیم پیدا کنیم و چون سونو هم اینجوری گفته بود، من وسایل رو نصف و نیمه جمع کردم، رفتیم شهرستان. تابستون بود. دوباره سونو دادم. نتیجه همون بود. بیمارستان بستری شدم برای سقط. خیلی سخت گذشت. دردای جسمی یه طرف که مثل زایمان بود، فشارای روحی و روانی هم یه طرف. این وسط یه افرادی هم نمک رو زخم من میپاشیدن.😔 تو شهرستان که بودیم یکم خودمون پس انداز داشتیم، یکمم پدرشوهرم کمک کرد یه ماشین خریدیم و با ماشین خودمون برگشتیم. خونه پیدا کردیم و جابه جا شدیم. بعد از سه ماه دوباره اقدام کردم تا هفت ماه خبری نبود. دوباره دارو خوردم و همون ماه باردار شدم. سال ۹۴ بود. بازم اتفاقا مادرشوهر ومادرم وخواهرشوهرم خونه مون بودن و از خوشحالیشون شامو رفتیم بیرون، مامان ومادرشوهرم مارو مهمون کردن. مثل قبل ویار شدیدی داشتم وباز در سه ماهگی یهو ویارم قطع شد و سونو که رفتم جنین دوباره در هفته هشت مونده بودو رشد نکرده بود. دوبار سونو تکرار شد و جواب همان بود. دوباره بستری و سقط و..... برای اینکه مثل قبل روحیمو نبازم شروع کردم حدیثهایی که در مورد سقط هست رو خوندم و اینها روحیه شد برام. به خودم روحیه میدادم که اینا امتحانای زندگیه و... شروع کردم درسمو ادامه دادن، آخرای لیسانس بودم. دکترای مختلفی رفتم برای پیگیری علت سقط و خدا رو شکر بواسطه دوستم بامرکز ناباروری آشنا شدم. اجازه نداشتم باردار بشم تا اینکه علت سقطم مشخص بشه. اونجا آزمایش‌های تخصصی سقط مکرر رو برام نوشتن و.... و چون همزمان هم خودم هم همسرم چکاب میشدیم فهمیدیم غیر از اینکه خون من تو حاملگی دچار مشکل میشه، همسرمم واریکوسل شدید داره که یکی از علتهای سقط بود. همسرم همونجا عمل شد و برا منم تجویز کردن آسپرین بخورم تا بارداری و تو بارداری آنوکسپارین بزنم که از لخته شدن خون تو جفت جلوگیری کنه و جنین رشد کنه. شروع کردیم به اقدام. یکسال دوسال سه سال گذشت خبری نشد که نشد. و من همچنان ادامه تحصیل دادم و ارشدمو گرفتم. همون مرکز ناباروری گفتن آی یو آی انجام بدم. چون آزمایش همسرم اصلا تعریفی نداشت. بار اول اسفند سال ۹۷ انجام دادم و باید دوهفته بعدش آزمایش بتا میدادم. آزمایش دادم منفی شد. و آزمایش دوم که یه روز بعد بود هم منفی شد. فروردین ماه راهی سفر جنوب شدیم. وسط راه یه کوهی بود که برای استراحت پیاده شده بودیم. کوه رو بالا رفتم و با سرعت اومدم پایین، یه هفته بعد برگشتیم خونه. همون شب خواب دیدم توبلندی هستم، باردارم و به همسرم میگم پسره، داشتم از بلندی می افتادم که از خواب پریدم... بی بی چک زدم و در کمال تعجب مثبت شد. رفتم آزمایش بتا دادم اون هم مثبت بود. ولی بعداز دو هفته سقط شد. اسفند ۹۸ تصمیم گرفتیم میکرو کنیم. مرکز که رفتم گفتن چون وسط سیکل درمان میوفته فروردین برید و بعد از تعطیلات بیاید. کرونا اومده بود و همه میترسیدن. بعد از عید رفتم گفتن خانوم همه بفکر کرونا و جون شون هستن، شما به فکر بچه ای؟ فعلا انجام نمیدیم تا ببینیم شرایط چی میشه زنگ بزن بپرس. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۷۹ ماه رمضون شد، من روزه هامو گرفتم. برنامه ی شبهای قدر رو از تلویزیون نگاه مبکردیم. اون شب انقدر دلم شکست که هیچ شب قدری اونجوری نشده بودم و خدارو قسم دادم به امام حسین و... سال ۹۷ هم در پیاده روی اربعین به حضرت زینب گفتم مزد پیاده روی مون رو ازتون میخوام و نذر کردیم اگه بچه دار بشیم، برای پیاده روی بچمونو ببریم. آخرای ماه رمضون به مرکز زنگ زدم، گفتن درمانها رو شروع کردن و من میتونم برم برای میکرو... داشتم آماده میشدم که برم برای میکرو، خونه خواهرم بودم. صبح با معده درد شدید از خواب بیدار شدم. به اصرار خواهرم بی بی چک زدم و منی که یک درصد هم امید نداشتم، مثبت شد. اشک شوق خواهرهام، جیغ هاشون... خواهرم زنگ زد به همسرم خبر داد و همسرم اومد دنبالم. رفتم آزمایش بتام خیلی بالا بود. همونجا رفتم دکتر زنان آنوکسپارین برام نوشتن هر روز یه دونه. به مرکز زنگ زدم، گفتن زود برم سونو. شهرمون رفتم سونو خیلی استرس داشتم. سونوگرافی گفت جنین پنج هفته وشش روز ولی ضربان قلبی دیده نمیشه و برو دو هفته دیگه بیا.... بعدازدوهفته استرس، دوباره رفتم سونو. سونو که انجام داد، گفت پنج هفته وشش روز وجنین رشد نکرده...😭 از سونو اومدم بیرون، انگار کل شهر روی سرم خراب شد. انگار یه عزیزی از دست داده باشیم، هم من هم مادرشوهرم، هم مادرم، همه خیلی ناراحت بودن... به همسرم گفتم نمیخوام آمپولارو بزنم چرا الکی درد بکشم. همسرم گفت انقد زود ناامید نشو. فرداش به اصرار خواهرم که تو استان زندگی می‌کرد، رفتم اونجا و باهم پیش یه خانوم دکتر مجربی رفتیم که برای بارداری‌های پرخطر بود. گفت شاید علتش ناشناخته ست چون ما تمام آزمایش‌های سقط مکرر از ژنتیک گرفته تا هیسترویکوپی و... رفته بودیم و مشکلی نبود. گفت حالا دراز بکش خودمم یه سونو بکنم. منم دراز کشیدم و تا سونوکرد گفت جنین هفت هفته و خرده ای و ضربان قلب هم داره. من و خواهرم از خوشحالی جیغ میکشیدیم و گریه میکردیم و حضرت زهرا رو صدا میزدیم. دکتر که ما رو دید خودش هم گریه افتاد. دکتر به خواهرم گفت فقط یه مشکلی هست یه توده ای روی جفت هست که دو برابر جنین داره رشد میکنه. اگه اون زیاد رشد کنه نمیذاره جنین رشد کنه. دوهفته دیگه بیارین سونو. این دوهفته دوساااال گذشت تا دوباره رفتم و گفت بازم نسبت به بچه زیاد رشد کرده، برو دوباره دوهفته بعد بیا.... دو هفته گذشت و وقت غربالگری هم بود دکتر سونوی غربالگری کرد و گفت شکرخدا توده از بین رفته. من این مدتو دستمو روی شکمم میذاشتم و صلوات خاصه حضرت زهرا رو میخوندم و با بچه ام حرف میزدم که تو قوی هستی و میتونی اون توده رو شکست بدی و... هماتوم داشتم، جفتم سر راهی... تا چهارماهم شهرستان بودم و بعد با اجازه دکترم اومدم خونه خودم. رفتم پیش دکتر غریب که دکتر بارداریهای پرخطر بود و واقعا حرف نداشت. همیشه تو پروندم علایم خطر می‌نوشت ولی انقد با آرامش‌ باهام صحبت میکرد که من ذره ای استرس نداشتم و بهترین دورانم رفتن پیش ایشون بود. هرماه تو مطبشون بخاطر شرایطم سونو میشدم. خدا رو شکر به لطف اهل بیت همه چیز خوب بود تا آخرین باری که رفتم دکتر تاریخ زایمان رو مشخص می‌کرد، اتفاق افتاد و زهرای من بهمن ۹۹، روز میلاد حضرت زهرا متولد شد و من بلاخره مادر شدم😍😭 الان دخترم سه سالشه و با تمام دردها و عذابهایی که کشیدم، همچنان بچه دوست دارم و می‌خوام برای دخترم همبازی بیارم. اونم نه یکی نه دوتا.. ☺️ و به دعای شما خوبان نیاز دارم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۱۰ در مورد اون خانمی که گفتن من مشکل سقطم رو پیدا نکردم، خواستم بگم منم همین جور بودم. دو تا بچه داشتم و قبل از هردوشون سقط داشتم و پسر ودخترم رو اولش استراحت و دارو داشتم. دخترم که یک ساله بود باردار شدم و بخاطر شرایط اقتصادی و نداشتن خونه و بچه کوچیک و بارداری های سختم خیلی ناراحت شدیم شوهرم گفت سقطش کنیم گفتم نه من عمدا این کار رو نمی‌کنم ولی خیلی گریه و ناشکری میکردم به هیچ کی نمیگفتم و بچه هم شیر میدادم با ویار بسیار زیاد. هر روز با اون حال خراب و بچه کوچیک دنبال خونه میرفتیم ولی اجاره ها بالا بود البته تونسته بودیم با کلی قسط و وام یه خونه کلنگی کوچولو بگیریم، دادیم رهن واسه کم بود پولمون برای همین مجبور به اجاره خونه بودیم. در همون حال به خاطر سختی هام خیلی گریه میکردم و همین ناشکری ها کار دستم داد و در ۴ ماهگی درد زایمانم گرفت رفتم بیمارستان پرستارها زیر بغلمو گرفتن و کمکم میکردن، همین که بچه ها رو بغل شوهرم و کنارش دیدن بهم گفتن دخترش هم داشتی پسرش هم داشتی بچه میخواستی چکار؟ گفتم خوب الان که خدا داده و باردارم گفت پس چرا می‌ترسی سقط شه شوهرم گفت ۴ ماهشه بچه ولی دیگه توجهی بهم نمیکردن😔 با کلی اصرار سونو کردن بچه دختر بود همون چیزی منو شوهرم دوست داشتیم ولی اقدام خاصی برام انجام ندادن و متاسفانه سقط شد و من اینو بیشتر از ناشکریهای خودم میدونستم 😭 پسرم ۱۷ ساله و دخترم ۹ ساله شد. و هر دوشون شدیدا درخواست یه نی نی از من داشتن. از او به بعد یا باردار نمیشدم یا اگر بسختی و کلی دارو هم می‌شد سقط میشد و دکترها دلیلش رو نمی‌فهمیدند. تا اینکه به امام زمان گفتم میخوام براتون یه سرباز بیارم خودتون کمکم کنید تو اعتکاف روحانی گفت اونایی که بچه دار نمیشن حتما حرز امام جواد همراه زن و مرد باشه و نماز استغفار هم بخونن نماز استغفار رو خودم میخوندم شوهرم حوصله این کارها رو نداشت گفتم خدایا من مسیر پزشکی رو ادامه میدم ولی بهترین راه رو خودت جلوی پام بذار. رفتم کلینک زنان که پیش دکتر علوی ویزیت بشم، گفتن ایشون خارج هستن فعلا خانم دکتر آیتی هستن. میخواید برای ایشون وقت بذارم منم گفتم این همه دکتر رفتم اینم روش ایشون هم کلی عکس رنگی رحم و سی تی اسکن و آزمایش گفتن من مشکلی پیدا نکردم. برو پیش دکتر نیره خادم فوق تخصص بارداری‌ های سخته ایشون گفتن احتمالا مشکل خود ایمنی داری، منو به دکتر دیگه ای معرفی کردن و گفتن باید آزمایش بدی و همزمان تحت نظر اون هم باشی که مشخص شد بله مشکل سقط های من خود ایمنی بوده با داروهای دکتر خادم باردار شدم و به خاطر خود ایمنی از ماه اول آمپول های مخصوص ای وی آی جی میزدم که خیلی گرون بود و سخت بیمه می‌داد و خداروشکر که بیمه بودم و هزینه چندانی نداشت. دیگه هر شب هم آمپول دور نافی می زدم. نماز استغفار رو تا اواخر بارداری ادامه دادم الحمدالله بعد دوتا سزارین پیش خانم دکتر آیتی پسرم رو در سن ۳۷ سالگی، طبیعی زایمان کردم و خیلی تجربه خوبی بود و چون شب نیمه رمضان نذر امام حسن مجتبی کرده بودمش و به ایشون متوسل شده بودم اسمش رو محمد حسن گذاشتم. هر لحظه خدا رو برای این هدیه زیبا و شیرین شاکرم انشاالله که بتونم بازهم بچه های سالم و صالح بیارم☺️ در ضمن الانم که ۷ ماهه هست، داریم با هم میریم پیاده روی اربعین انشاالله که از همین کودکی تو مسیر ظهور بودن رو تمرین کنن. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۳۱ من یه مامان دهه هشتادی هستم متولد اردیبهشت ۸۲😊ته تغاری خونه 🏠 دوتا خواهر دارم و یه دونه داداش ۱۷سالگی که درگیر کلاسای کنکور و درس بودم 👩‍🎓 تا اینکه یکی از فامیل های دور مامانم اومدن خواستگاری نمیدونم چی شد که جواب مثبت دادم 🤭 با اولین جلسه که باهم صحبت کردیم مهرش به دلم نشست ❤️ بیشتر با خدا بودنش جذبم کرد. مادر عزیزم با ازدواج دختر توی سن کم مخالف بود اما انقدر خانواده همسرم رو دوست داشت که هیچ مخالفتی نکرد. خبر ازدواجم توی فامیل پیچید. اون موقع ها اوج کرونا بود 😷😔 توی خونه مامانم یه سفره عقد ساده انداختیم، خانواده درجه یک رو دعوت کردیم و بدون هیچ تشریفاتی عقد کردیم 👰‍♀ هفته بعد از عقدمون ماه محرم بود قرار بود بعد ماه صفر عروسی بگیرم و بریم سرزندگیمون، مامان مهربونم مشغول خرید جهاز بود بهترین روزای عمر یه دختر وقتی که توی تدارکات عروسیش، کرونا اوج گرفت همه جا تعطیل شد. یک ماه و نیم بود که از زمان عقدم می گذشت که مامانم کرونا گرفت 🥲 ایشون ۲۰ سال بود که درگیر اسم و آلرژی بودن نظر دکترشون این بود به خاطر بیماری زمینه ای که داشتن بستری بشن روز به روز حالش بد تر میشد، روزای اول که توی بخش بود خودم همراهش بودم یه روز که رفتم بیمارستان دیدم مادرم روی تختش نیست سوال کردم گفتن بردنش توی ای سیو😔قلبم از سینم داشت کنده می شد. دیگه توی ای سیو کسی رو راه نمی دادن دیگه کاری از دستمون برنمی‌آمد به جز دعا، هرچی از سختی و تلخی اون روز ها بگم کم گفتم‌. من بیشتر از همه امیدوار بودم هی میگفتم به مو میرسه پاره نمیشه به خواهرام میگفتم گریه نکنید. یه روز با همسرم بیرون بودیم، دیدم تلفنش زنگ خورد. قطع کرد گفت بریم خونه گفتم من هنوز بیرون کار دارم، گفتش نه باید بریم. دلشوره افتاد به دلم، اومدم خونه به خواهرام گفتم یه چیزی شده اینا به ما نمیگن هرچی زنگ می زدیم جواب درست حسابی نمی دادن. دیدم داییم و بابام اومدن با یه خبر بد🖤 صبح برا مادرم غذا درست کردیم دادیم بابام ببره بیمارستان که توی راه بهشون خبر میدن مامانم تموم کرده. امیدم ناامید شد. توی هر کوچه خیابونی بوی مرگ میومد، پارچه های سیاه حجله های سر کوچه ها پیک کرونا بود. چند روز قبل از تولدش به خاک سپردیمش🖤 وقتی یه دختر مادرش رو از دست میده بی پناه ترین میشه، سه ماه بعد از فوت مادرم خاله هام بقیه ی خردید جهاز رو انجام دادن، خونه چیده شد. منم لباس عروس پوشیدم رفتم آتلیه وتمام. کاری که خیلی از عروس های اون موقع انجام دادن🤍 ۶ماه بعد تصمیم به بچه دار شدن گرفتم بعداز سه ماه رفتم دکتر که علت باردار نشدن رو بپرسم که به اولین سونو متوجه شدم ۶هفته ۴روز باردارم شب اومدم خونه همسرم رو سوپرایز کردم چقدر خوشحال شدیم. خوشحالیمون فقط ده روز طول کشید، وقتی دوباره رفتم سونو متوجه شدم جنین ایست قلبی کرده، با گریه اومدم خونه همسرم سرکار بود وقتی اومد روم نمی شد از اتاق بیام بیرون و خبر بد رو بهش بگم. بعد از یه سقط طبیعی سخت، آخر به خاطر باقی مانده کورتاژ شدم. همه ی دکترا نظرشون این بود اولین سقط طبیعی و نیاز به بررسی نداره. توی یکی از این سونو ها متوجه شدم تنبلی تخمدان دارم این بار ناامیدتر اقدام به بارداری کردم هرماه که باردار نمی شدم دلم مرگ میخواست. تا اینکه دوباره باردار شدم فردای روزی که جواب آزمایش بارداری رو گرفتم متوجه شدم داره سقط میشه💔 بله من برای بار دوم بچم سقط شد. حس شرمندگی شدید داشتم دیگه نمی تونستم توی چشمای همسرم و خانوادش نگاه کنم ماجرای تنبلی تخمدان رو به کسی نگفته بودیم، همه فکر میکردن خودمون بچه نمیخوایم. کم کم زمزمه ها شروع شد کنایه ها شروع شد بعد از هر مهمونی و مجالس روضه سوال های کی بچه دار میشی؟ دکتر رفتی؟؟؟ خانما خواهش می کنم اگر کسی باردار نمیشه آنقدر ازش سوال نکنید کی بچه میاره باور کنید با حرفاتون قلب اون آدم رو میشکنید💔 با همسرم می رفتیم تا شهر دکتر، آزمایش‌های مختلف، چند تا دکتر عوض کردیم دارو می‌خوردیم، اما کسی خبر نداشت. شرایط روحی من عجیب غریب خراب بود یه روز همسرم گفت دیگه جلوی من گریه نکن خسته شدم از اون روز به بعد هروقت همسرم نبود، گریه می کردم. یه دفتر داشتم کلی برای بچمون نامه نوشتم. در ادامه ی دکتر رفتن هام با یه خانوم دکتر خوب آشنا شدم ایشون گفتن هرماه بعد از یک روز عقب افتادن دوره پریود باید بری آزمایش بارداری بدی و اگر مثبت بود باید همون شب آمپول انوکسا(رقیق کننده خون)بزنی و آسپرین بخوری چون مشکل غلظت خون داری. خون داخل جفت لخته میشه و جنین از بین میره و یه سری داروهای ایمنی هم نوشتن. ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۳۱ مدتی بعد برای بار سوم حامله شدم😍اولش بتا کم بود آمپول هام رو شروع کردم بعد از سه روز بتا دو برابر شد😍 قرار شد بعد دوهفته برم سونوی تشکیل قلب خانواده خودم اصرار داشتن که دکترم رو عوض کنم. یه خانم دکتری بودن برای حاملگی های پرخطر یه جلسه رفتم پیش شون، ایشون سونو انجام دادن ۵هفته و گفتن جنین قلب نداره احتمالا اینم سقط بشه باورم نمیشه توی چشمام نگاه کرد و گفت دوتا سقط کردی به اینم دل نبند و داروهات رو قطع کن 😭 دوباره مراجعه کردم به پزشک خودم گفت باید صبر کنی ۵هفته زوده. یادمه اون روزا استراحت مطلق بودم و ماه محرم بود 😢بچمو نذر حضرت عباس کردم گفتم نذار شرمنده شوهرم بشم. چله ی زیارت عاشورای آیت الله حق شناس هم انجام دادم. مجدد سونوی تشکیل قلب انجام شد قلب کوچولوی من تشکیل شده بود😍من مادر شده بودم و این شروع بارداری پرماجرای من بود...😂 برای ان تی که رفتم متوجه طول سرویکس کوتاه و دهانه رحم u شکل شدم. با نظر دکترم ریسک عمل سرکلاژ رو قبول کردم و در ۱۳هفتگی عمل شدم😅استراحت مطلق شدم به دلیل نبود مادر🖤مجبور بودم خودم آشپزی کنم مادر شوهرم گاهی غذا می فرستاد اما ظرف نمی شستم جارو نمی کشیدم کار سنگین انجام نمی دادم تا اینکه درد زایمان منو گرفت بیمارستان بستری شدم با سولفات کنترل شد وقتی اومدم خونه دیگه هیچ کاری انجام ندادم مادرشوهرم غذا می‌آورد. خواهرام کارهای خانه رو انجام می دادن، سونوی انومالی که رفتم متوجه بندناف تک شریانی و ورم دوتا کلیه جنین شدم. دکتر سونو گفتن که باید حتما آمینو سنتز انجام بدی احتمال اینکه بچه سندرم داشته باشه هست. با مشورت پزشک خودم آمینو انجام ندادم ایشون گفتن این دوتا فاکتور ارزش آمینو نداره. من دلم❤️ روشن و بچه ی تو سالمه❤️ به حرفش گوش دادم و بچمو سپردم دست خدا از ماه هشت به خاطر حجم استرسی که داشتم دچار فشار خون عصبی شدم. به علت سرکلاژ کل حاملگیم درگیر عفونت بودم. مدام چرک خشک کن می خوردم. همون اول دکتر گفتن که احتمال اینکه زود زایمان کنی هست آمپول های ریه تجویز کردن. آخر در ۳۵هفته و ۵روز کیسه آبم پاره شد و امیر علی من یک ماه زود تر به دنیا اومد😍 به علت تک شریانی بودن، حین زايمان طبیعی نفس کم آورد پسرم رو بردن ان ای سیو دوشب اونجا بود و بعد مرخص شد. از همین جا به مادرهایی که بچه هاشون رو می‌برند ان ای سیو خداقوت میگم واقعا سخته به نظر من خدا فقط مامانای قهرمان رو در همچین شرایطی قرار میده اونجا مادر هایی بودن که ماه ها بچه هاشون زیر دستگاه بودن و اونا قهرمانانه از بچه هاشون مراقبت می کردند و امیدوار بودن و... خداروشکر بعد از به دنیا آمدن کوچولوم، کلیه هاش خوب شد.😍 پسر کوچولوی من قلبش صدای اضافه داره اگه میشه براش با قلب های مهربونتون دعا کنید. از همین جا تشکر می کنم از خانوم دکتر مهین مجدزاده ی عزیزم واقعا مادرانه برای من دلسوزی کردن گاهی وقتا دلم براش تنگ میشه💐 راستش توی تجربه ی من خبری از چند فرزندی نبود😁 اما نوشتم که امیدی بشه برای خانوم هایی که دارن دوره ی تلخ ناباوری رو سپری میکنن. نوشتم برای خانوم هایی که سقط رو تجربه کردن. گر نگهدار من آن است که من می دانم شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد 😭 هیچ وقت ناامید نشید🤍 ان الله مع العسر یسری با هرسختی آسانیست🌾 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✅ سوالات شما... لطفا تجارب شخصی خود را در زمینه سوالات مطرح شده با ما به اشتراک بگذارید👇 🆔@dotakafinist3 🆔@dotakafinist3 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075