eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
مـادران بـدانـنـد در کـنـــار مدرسه هنوز قدرت تربیتی در اختیـار آنهاست، اين‌ امر را به شخص‌ دیگری حتی مـادرشان هم واگذار نکنند. این حق را محکم‌چسبیده و بـه هیچ کس‌ ندهند، مدرسه قــرار است بـازوی‌ کمکی آنهــا باشد، نه اینکه جای او را بگیرد. تربیت بـچـه‌هـــــا را حـتـی بـه پـدرهـا هـم نـسـپـارنـد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
به قدر توان‌ ..‌. خانم‌ها اگر گفته می‌شود که مسئولیت‌های خانوادگى دارند، یعنى مسئولیت‌ امور داخلى خانه، این به معناى این نیست که مسئولیت‌ اجتماعى از دوش آن‌ها برداشته شده است. بایستى این مسئولیت‌ را هم حفظ کنند و هر مقدارى که با وجود حفظ این مسئولیت‌ توانایى دارند، آن توانایى را به مسئولیت‌‌های اجتماعى و سیاسى هم ضرب کنند. ۱۳۶۳/۱۲/۰۴ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
خیییلی متشکرم ... من یادمه حضرت آقا [مقام معظم رهبری]، کسی اونجا گفت که حضرت آقا! ما چندتا فرزند داریم، اما بیمارستان‌ها، ماماها اذیت مون کردند. این[جور] متلک‌ها رو گفتند. حضرت آقا خیلی کسل شدند. بعد فرمودند پیام من رو به این خانم ‏برسونید. بهش بگید –من شاهد این صحنه بودم– فرمودند که بهش بگید: "«من» ازت خیییلی متشکرم." 🔹«جلسه‌ی بحران جمعیت؛ خطرات و امیدها ۹۸/۰۹/۲۹» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
کجا شکایت کنیم؟ 👈 سامانه ۱۹۰ (خط ۶) آماده دریافت شکایات مادران باردار در زمینه بدرفتاری و توهین کادر درمان و همچنین گزارش دریافت زیرمیزی توسط پزشکان می باشد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
خاطرات شیرین از کادر درمان... 👈 چقدر این پیام ها حال دل مون رو خوب کرد. خدا قوت به همه ی عزیزانی که کمک می کنند تا این خاطرات شیرین رقم بخورد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
🚨مدیریت انرژی به سبک بانوان.... 🌹🌹🌹🌹🌹🌸🌸🌸🌸🌸 مامان های گل تو خونه 🤱🤱🤱 کدبانوهای هنرمند 😎😎😎😎😎 شماها که هم مدیرید 💼 هم ناظم👓 هم معلم📄 هم دکتر، هم پرستار💉🌡💊 هم مهندس ⚙⚙⚙و ...... 🖼🖼🖼🖼 این چندروز نقش بابا برقی و مامور گاز رو هم به دوش بکشید و حواستون به مصرف برق و گاز خونه هاتون باشه💡⌛️🖥🔕 🌧🌦❄️🌨☃⛄️☔️⛈⛈⛈ ✅ لباس گرم و جوراب پاپوش روسري يا كلاه حتما داشته باشيم 🧤🧣🧦. ✅ غذاهايي كه نياز كمتر به مصرف گاز دارن بپزيم. آب رو جوش آورديم، داخل فلاكس بذاريم سماور يكسره روشن نمونه. ☕️☕️☕️یا یک غذا حجم بیشتر بپزیم در طول روز استفاده کنیم نیاز به پخت و پز مجدد نباشه ...🍚🍜🍚 ✅ تغذيه مون خوراكيهاي باطبع گرم باشن چاي زنجبيل و دارچين ......نبات .....ارده شيره عسل🍯🌰🥛 گردو .....بنظرم با همينا ديگه پخت و پز لازم نيست 🙈😉😅نهايتا نيمرو 🥚🍳☺️ ✅ غذاهاي طبع سرد و مدر رو حذف كنيم كه هي لازم نشه بريم ..... يخ كنيم😬😬😬 بيايم بچسبيم به بخاري ✅فعلا بی خیال خونه تكاني بشین، نگین پرده و فرش اينا رو بديم بشورن خونه رو خالی كنيم بعد بيشتر سررررررد بشه❄️❄️❄️❄️ ✅ به جاش حتما كتاب بگيريم دستمون كنار خانواده يك تكان به سرانه مطالعه بديم..... 💬💬📺 بازيهاي قديمي و شاد و مهیج رو كنار بچه هامون تجربه كنيم تا ان شاالله اين چندروز سرد آخر زمستان رو هم پشت سر بذاريم. ✅ از سر بيكاري سراغ پخت كيك و شيريني و اينام نريم🍰🍪🥟🍩🥧 ⭕️⭕️⭕️⭕️😋 هم چاق ميشيم تيپمون واسه خريد لباس عيد به هم ميريزه😁 هم مصرف گاز ميره بالا🤨 ✔️✔️✔️✔️دوستون داریم، ممنون که هستید و همراهی می کنید، مثل همیشه 🎁🎁🎁🎁 👌نشر حداکثری.... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
خاطرات شیرین از کادر درمان... 👈 چقدر این پیام ها حال دل مون رو خوب کرد. خدا قوت به همه ی عزیزانی که کمک می کنند تا این خاطرات شیرین رقم بخورد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
سربازی برای امام زمان عج...😍 اینم یک سرباز کوچولوی آقا امام زمان که پروردگار به بنده در سن ۴۲ سالگی در نهم شهریور ماه همین سالی که گذشت ۱۴۰۲ عطا کرده، فرزند دومم هست. از وقتی اومده دنیای من و پدرشو کلا عوض کرده، هر چی از شیرینیش بگم کم گفتم. انقدر آقا و صبوره که حد نداره. هر روز خدا رو به خاطر این عنایت و لطف بی کرانش شکر می‌کنم و الان از اینکه توی این سال هایی که فرصت داشتم برای مادری کردن اجازه ندادم فرزند دار بشم به شدت پشیمانم. امکانات مالی مون هم محدوده اما شکر الحمدلله با توکل و صبوری و قناعت زندگی خوبی داریم. ای کاش بتونم یکی دیگه از این فرشته ها بیارم. ممنون از کانال خوب و پرمحتوا تون، ممنون از شما که مادرها رو تشویق به فرزندآوری می‌کنید. 💐🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷💐 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
انس با قرآن... «اگر زنها با قرآن مأنوس بشوند، بسیاری از مشکلات جامعه حل خواهد شد؛ چون انسانهای نسل بعد در دامن زن پرورش پیدا می‌کند و زنِ آشنای با قرآن و مأنوس با قرآن و متفاهم با مفاهیم قرآن، خیلی میتواند در تربیت فرزند تأثیراتی داشته باشد» ۱۳۸۸/۷/۲۸ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
من ۳ تا بچه دارم. دوتا دختر ۶ و ۸ ساله و یه پسر۳ ساله. از یک سالگی پسرم فعالیت کاریمو تو خونه شروع کردم و خیلی پیش اومده خانومایی که یه دونه بچه داشتند، بهم گفتن چجوری میتونی با ۳ تا بچه کار کنی ما با یه بچه داریم شهید میشیم😅 به نظرم اگر زمانمون و درست مدیریت کنیم با ۳ تا بچه که هیچ با ۱۰ تا بچه هم میشه کار کرد. و واقعا از برکت و روزی بچه سومی چه از نظر معنوی چه از نظر مالی، کلی تو زندگیم تغییر ایجاد شده من دوس دارم چهارمی رو هم بیارم و البته پرقدرت تر هم کار کنم🤛🏻🤜🏻 ولی فعلا همسرم موافق نیستند. من تازه فهمیدم مادرای تک فرزندی چه سختی رو متحمل میشند چون امسال هر دو دخترم با هم مدرسه میرن و پسرم دائم به من چسبیده، در صورتی که وقتی خواهراش هستن حتی شده چندین ساعت طرف من نیومده و دلم میسوزه که پسرم داره سه سالش میشه و همبازی هم سن خودش و نداره. در آخر میخواستم به همه خانوما بگم که بچه هیچ وقت مانع رشد ما نمیشه چه بسا که باعث بیشرفتمونم بشه من که اینو به چشم خودم دارم میبینم. ما میتونیم تو خونه و کنار خانواده ی کسب درآمد متناسب با روحیه مون داشته باشیم که هم حالمون باهاش خوب باشه هم به اقتصاد خانواده کمک کنیم✌️🏻 متاسفانه چیزی که این روزا داره وقت مارو هدر میده استفاده نادرست از گوشی و فضای مجازیه، ما هر روز کلی زمان از دست میدیم و خودمون غافلیم که اگر از همین زمان های مرده استفاده کنیم کلی میتونیم تو زندگیمون پیشرفت کنیم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌این مقام زن نیست.... خداوند شما را با کرامت خلق کرده است، آزاد خلق کرده است. خداوند همان طوری که قوانینی برای محدودیت مردها در حدود اینکه فساد بر آنها راه نیابد دارد، در زن‌ها هم دارد. همه برای صلاح شماست. همه قوانین اسلامی برای صلاح جامعه است. آنها که زن‌ها را می‌خواهند ملعبه مردان و ملعبه جوان‌های فاسد قرار بدهند، خیانتکارند. زن‌ها نباید گول بخورند؛ زن‌ها گمان نکنند که این مقام زن است که باید بزک کرده بیرون برود با سرِ باز و لخت! این مقام زن نیست؛ این عروسک بازی است نه زن. زن باید شجاع باشد؛ زن باید در مقدرات اساسی مملکت دخالت بکند. زن آدم‌ساز است؛ زن مربی انسان است. (۵۷/۱۲/۱۳). کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
٩٣۳ من مادر یه فرزند سه ساله و سه قلوهای هجده ماهه هستم و می خوام تجارب خودم رو در مورد چند قلوزایی باهاتون به اشتراک بذارم. اول اینو بدونین اخلاق بچه ها متفاوته. حتی قل های یکسان هم اخلاق یکسانی ندارند و هر بچه استعداد و توانایی متفاوتی دارند. ما نباید باهم مقایسه شون کنیم که این مقایسه آسیب زیادی هم به بچه، هم به اعتماد بنفس، هم آیندش و هم خودمون میزنه. بعضی بچه ها آروم هستند بعضی بلا و شیطون. نیکا دختر بزرگم نوزادی بسیار آروم و خوب بود و بقول شوهرم اصلا نفهمیدیم کی و چه موقع دوسالش شد، از بس آروم و بی صدا بود. شاید یکی از انگیزه های دوباره بچه دار شدنمون خوب بودن نیکا در نوزادی بود😁 نه گریه میکرد نه نق میزد و نه هیچی. خلاصه سه قلوها که اومدند آروین قل اول تقریبا مثل نیکا بود. ولی اون دوتای دیگه( آرین و دلسا) وای وای زلزله بودند. حتی بچه ها توی هر دوره به لحاظ اخلاقی تغییر می کنند. حالا بخاطر سن یا شرایط یا اتقاقات جدید. باید قلق هر فرزند رو بلد باشیم. بدونیم چی عصبیش میکنه، چی رو مخشه چی حالشا خوب می‌کنه و کلا باید قلق بچه رو داشت و باید مواظب اطرافیان هم بود. سه قلوها که بدنیا اومده بودند، مادرم در اثر کرونا از دنیا رفت و تا قبل چهلم مادرم که رفت و آمدها زیاد بود، خیلی ها به نیکا می‌گفتند ما سه قلو ها رو دوست نداریم و تورو فقط دوست داریم یا به سه قلو ها به ظاهر محل نمی‌دادند و به نیکا محل می‌دادند و موجب لوس شدنش می‌شدند. بعد از چهلم مادرم و جمع و جور کردن خودم، به نیکا توضیح دادم که اون با سه قلوها برای من فرقی نداره و اون ها هم نیاز به من دارند و من مادر همه شون هستم و سعی کردم نیکا رو کنار خودم جای بدم و حساسیتش رو کم کنم. بچه های زیر دو کیلو رو با احتیاط بغلش میدادم و توی بازی میاوردمشون و گاهی از تنهایی و بی کسی خودم برای نیکا میگفتم و مثلا میگفتم کاش منم خواهر داشتم. اگه خواهری مثل تو داشتم الان میومد خونه ام و تنها نبودم. باهاش میرفتم بیرون و میومد کمکم و تو با بچه هاش بازی میکردی و از خوبی های خواهر برادر داشتن براش میگفتم. بهش توجه بیشتری داشتم ولی نه اینکه فکر کنه من اونارو دوست ندارم. دلسا با اینکه موقع تولد یک‌ کیلو بود و از همه ضعیف تر بود ولی ده یازده ماهگی راه افتاد و یکی از پسرام که یکسال و دو ماهگی تازه دست به دیوار میگرفت و کم کم راه افتاد. اطرافیان تا میدیدند دلسا راه میره ولی آروین هنوز راه نمیره میگفتند وای ببرش دکتر، وای پاهاش نکنه مشکل داره که راه نیفتاده یا نکنه سه قلو اند یه چیز به بدنش نرسیده تو شکمت و.... ولی من لبخند میزدم میگفتم شماها نترسید. اینقد راه بره تو زندگیش و دنبال هدفاش بدووه😍 چون شکم اولم نبود و نیکا دوساله بود خیلی خوب میدونستم چی به چیه و حساسیت الکی نداشتم. هرکس ببینم دوقلو یا چندقلو بارداره اولین چیزی که بهش میگم اینه‌ که تو کاری به هیچکس نداشته باش، مردم خیلی حرفا می‌زن و بچه هاتو اصلا مقایسه نکن چون اصلا مثل هم نیستند. دوتا موجود متفاوت هستند. در مورد دعوای الان سه قلوها بگم که برخی میگن اصلا و ابدا نباید دخالت کرد در حالی که این اشتباهه. دخالت نکردن واسه وقتی هست که عاقل شدند و میدونند چیکار میکنند و با وسیله خطرناک یا کار خطرناکی انجام بدن. الان سه قلو ها هجده ماهه هستند. تا الان اگه دعواشون بشه سریع دخالت میکنم. دعواشون که میشه مو میگیرند، گاز میگیرند، پنجه میکشند و هرکاری میکنند. اگه مو گرفته باشند مشت دستشون که مو توش هست رو میگیرم و کمی فشار میدم تا انگشتاشا باز کنه. بعد همونجوری که دستشا میگیرم به حالت نوازش میکشم روی سر طرف مقابل و میگم نازه نازه نازش بشم قربونش بشم من آجی، دادا رو دوست دارم و فداش بشم و تشویق شون میکنم همو‌ ببوسند و نوازش کنند. بعد هم میرن پی کارشون😁 وقتی کمی بزرگتر بشن و بدونن چی خوبه چی بد دخالت هامو کم میکنم و روند رو بسته به موقعیت عوض میکنم. نیکام گاهی آمپر میچسبونه و بچه ها رو میزنه. سعی میکنم با صحبت بهش بفهمونم کارش اشتباهه و از بچگی های خودش میگم و گاهی آروم کردن اونی که کتک خورده رو میسپارم به خودش و میگم اون آجی، داداش خودته. اون متوجه نیست که اینکار رو کرده. خدا ناراحت میشه به کوچک تر خودمون که سرش نمیشه و متوجه نیست ظلم کنیم و با صحبت دلش رو نرم میکنم. ناخن هاشون رو جمعه به جمعه کوتاه می کنم. جمعه ها حدود صد انگشت ناخن می‌چینم😂 ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
٩٣۳ حمام هم وقتی بچه ها رو از بیمارستان ترخیص کردیم چون زیر دوکیلو بودند و تازه از بیمارستان ترخیص شده بودند مادرم گفت دهمین روز زندگیشون می بریم حمام. چند روز بعد مادرم کرونا گرفت و بستری شد توی بیمارستان بهم پیام داد که بچه ها رو نبری حمام و از دستت بیفتند و بیچاره ام کنی. صبر کن مرخص شدم خودم میام می برمشون حمام😢 و این آخرین پیام مادرم توی گوشی ام هست😭 این شد که اولین حمام زندگی شون رو بیست روز بعد از تولد خاله ام برد. بعد از چهلم مادرم سعی کردم ترسم رو بذارم کنار و توی آشپزخونه روی گاز چندتا قابلمه پر آب میکردم و جو حمام درست میکردم و توی سینک یه تشت میذاشتم و یک نفری دونه دونه میشستمشون زیر شیر ظرفشویی و لای حوله می بستم می بردم کنار بخاری تند تند لباس می پوشندم و شیر میذاشتم دهنش و نفر بعدی رو می بردم. میترسیدم ببرم حمام خیلی کوچیک بودند. میترسیدم از دستم لیز بخورند و دیگه ام نمی خواستم کسی کمکم کنه. خیلی حال دلم خراب بود ولی خودمو جمع کرده بودم. گذشت اون روزای سخت و من قوی شدم😊 تا سه چهارماهگی تا وقتی که توی سینک جا میشدند توی سینک میشستم😁 درضمن حمام ما بیرون از سالنه و خیلی بزرگ. اصلا گرم نیست و مناسب نوزاد نبود. در مورد مریض شدن هاشون که باید بگم سخت ترین قسمت بچه داری همینجاست. هر بار مریض میشن من کلی پیر میشم😢 اخلاقا بد، سرفه ها، تب ها و.... ‌در مورد تمیز بودن خونه بگم که من زنی بودم که هرماه خونه تکونی اساسی میکردم و زیر و بند و ظاهر و باطن خونه براق بود و بعد تولد بچه ها نیمی از درصد افسردگیم واسه همین بود که نمیتونستم باطن خونه رو برق بندازم. بعد هم که بچه ها چهار دست و پا شدند سرشون میخورد اینور اونور یا دست میزدند به وسیله ها ولی با خودم راه اومدم. به خودم فهموندم الان بچه ها مهم ترند. مبل و میز ناهار خوری و هرچی وسیله داشتم جمع کردم و چشم بستم به همه چیز. خونه خوشگلم رو تبدیل به خونه ای کردم که یه سالن هست و دوتا فرش و یه تلویزیون به دیوار چسبیده 😂 چیز دیگه ای توی سالن نیست😁 خیالمم راحت. عصبی نمیشم دیگه. استرس ندارم دیگه. کله بچه ها به جایی نمیخوره دیگه. چیزی نمیشکنه، کار خطرناکی نمیتونند انجام بدند. ظاهر زندگیمم همیشه درحال تمیز کردنم و برق میزنه و هرکس یهویی هم خونه ام بیاد نگران نیستم که خونه ام کثیفه. ولی باطن خونه ام میدونم جالب نیست ولی فعلا بچه هام مهم ترند. کمی بزرگتر بشن ان شالله به باطن زندگی هم میرسم😂چون نه میشه جوهرنمک استفاده کرد نه مواد شوینده های خطرناک. اهل ریسک کردن هم نیستم. در مورد خواب شون هم قانون گذاشتم که حتما باید با هم بخواند و باهم بیدار بشند هرچند میدونم کار درستی نمیکنم ولی بخاطر رسیدگی به دخترم یا استراحت دادن به خودم و تقویت قوای خودم باید همه رو باهم بخوابونم که کم نیارم. چون اگه یکیشونم بیدار باشه مجبورم تمام وقت بچه داری کنم😝 در مورد غذا دادن اینکه باهم همزمان غذاشون نمیدم چون یا میزنند زیر کاسه یا کنترل شون از دستم در میره. کمین میکنم دونه دونه شکارشون میکنم و میگیرم توی کریر مثل صندلی میشونم و یه وسیله میدم دستش و غذا میدم و تا سیر شد رهاش میکنم و میرم سراغ نفر بعدی😁 غذای میکس شده میدم یا خیلی پخته و آبکی و نرم که زود قورت بدند.☺️ وقتایی که حوصلشون سر میره و نق میزنند براشون بادکنک باد میکنم یا قابلمه و قاشق میدم دستشون طبل بزنند😂 یا هرکاری میکنم شاد بشند و بچه های شادی بار بیان و خوشحال باشند. تفریح هم غیر نیکا که باباش گاهی می بردش پارک یا دور دور میچرخوندش و براش تنقلات میخره سه قلوها اصلا تفریحی ندارند و کلا خونه هستند. بخاطر سردی هوا و آلودگی و بد مریض بودن شون و عدم تواناییم برای کنترل کردن سه تایی شون فعلا نمی برم. ان شالله بعد از تولد دوسالگی می برمشون بیرون رو نشونشون میدم😂 👈 داستان زندگی فرستنده این تجربه را اینجا بخوانید 👇 https://eitaa.com/dotakafinist/9098 https://eitaa.com/dotakafinist/9098 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
صبر ایوب...😅😅 اولین بار که احساس کردم باردارم موقع امتحانات بود، اون روز از کتابخونه رفتم آزمایش دادم. همونجا نشستم جوابشو گرفتم. وااااای مثبت بود، داشتم ذوق مرگ می شدم. گفته بودن سه هفتشه. فوری زنگ زدم به مامانم و گفتم سه هفته ای باردارم. مامانم که عشق نوه هست گفت ماشششششالله سه هفتهههه 😂😂😂😂😂 ( خب نوه ندیده بود، اولین نوه اش بود) بعدش برگشتم کتابخونه ولی از ذوق مگه می تونستم درس بخونم؟؟!! سرم تو کتاب بود ولی فکرم پیش نی نی کوچولوم. هی وسط درس خوندن یهو ریز ریز می خندیدم. عین دیوونه ها 😄😄😄 کلی برنامه ریخته بودم چطوری به شوهرم بگم. می خواستم یه کیک سفارش بدم و روش بنویسم بابا شدنت مبارک و سورپرایزش کنم. ولی عصر که اومد دنبالم تا سوار ماشین شدم یهو گفتم بابا شدی 😍😍😍😍 یعنی صبرم در این حد بود فقط، کیک اینا هم دیگه منتفی شد با این صبر ایوبی که من داشتم. 😜😜 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۳۴ ۲۵ ساله بودم و سال آخر مقطع کارشناسی ارشد که ازدواج کردم. با همسرم قبل از ازدواج در مورد بسیاری از مسائل از جمله تحصیل، کار و فرزندآوری صحبت کرده بودیم و به توافق رسیده بودیم. همسرم که خودشون هم فردی تحصیلکرده بودند، با تحصیل و کار من تا جایی که به خانواده لطمه نخورد، موافقت کردند. از طرف دیگر همیشه میگفتند که ما یا بچه نمیاریم، یا پنج تا میاریم! طبق توافقی که کردیم تا پایان دوره دکترای من به بچه فکر نکردیم. خصوصا که شرایط رشته من به نحوی بود که خیلی از اوقات صبح زود میرفتم آزمایشگاه و تا شب مشغول کار بودم. معمولا هر دو دیر وقت به خانه می آمدیم. البته من سعی میکردم که یک ساعتی زودتر از همسرم به خونه برسم تا بتونم خانه را کمی مرتب کنم و غذا درست کنم. بعد از اتمام دوره دکترا بلافاصله در یکی از دانشگاه های دولتی شهر تهران به عنوان عضو هیئت علمی مشغول به کار شدم. یک سالی که از کارم گذشت با توکل بر خدا اقدام به بارداری کردیم. به این ترتیب هشت سال بعد از ازدواج فرزند اولمون به دنیا آمد. البته این نسخه ای نیست که بشود برای همه پیچید. به تاخیر انداختن بارداری ممکن است مانع تشخیص مشکلات باروری شود و زمان طلایی درمان از دست برود. دخترم دو سه روزه بود که باید جواب داوری یک مقاله را می دادم، در حالی که حتی نشستن برایم مشکل بود. شرایط کاری من به نحوی است که نمی توانم واقعا به مرخصی بروم. با وجود اینکه مرخصی زایمان داشتم، دو ماه پس از زایمان به سر کار برگشتم. در اتاقم در دانشگاه تختی را برای بچه گذاشتم و هر روز او را هم با خودم به سر کار می بردم. طبیعتا کار با بچه آن هم در یک محیط علمی راحت نبود. حتی بعضی از اساتید خانم اصلا علاقمند نبودند که این وجه از زندگی شخصی شان در دانشگاه نمود پیدا کند. اما با لطف خدا این دوران با تمام سختی ها و شیرینی هاش به خوبی گذشت. گاهی بچه رو با خودم به جلسه و یا کلاس درس می بردم و او همان طور در آغوشم به خواب می رفت. گاهی هم او را به دانشجوها می سپردم تا کارم تمام شود. یازده ماه به این منوال گذشت که تصمیم گرفتم دخترم را به مهد دانشگاه ببرم. تجربه مهد، تجربه تلخی بود. جدا شدن از من برای دخترم خیلی سخت بود، ضمن اینکه دایم مریض می شد. بالاخره بعد از حدود شش ماه، از بردن او به مهد منصرف شدم و مسئولیت نگهداری اش را به مادر و مادر همسرم سپردم. دخترم دو ساله بود که مجددا باردار شدم. ماه های آخر بارداری را کمتر سر کار رفتم و کارهای دانشگاه را بیشتر در منزل انجام می دادم و از این فرصت استفاده کردم تا مجددا خودم از دخترم مراقبت کنم. چند ماه پس از تولد فرزند دومم، همه گیری کرونا پیش آمد و کارها و کلاس های ما هم به حالت مجازی درآمد. این فرصت، فرصت خیلی خوبی بود تا بتوانم در کنار بچه ها باشم و در منزل به امور دانشگاه برسم. باز هم پس از دو سالگی فرزند دومم لطف خدا شامل حالمون شد و فرزند سومم را باردار شدم. بارداری با وجود دو فرزند کوچک، در شرایط کرونا که از هیچکس حتی اقوام نزدیک هم نمی توانستیم کمک بگیریم، راحت نبود. به خصوص که همچنان باید به فعالیت های آموزشی و پژوهشی خودم هم ادامه می دادم چون دانشگاه ما یکی از دانشگاههای خوب سطح کشور هست و به هیچ عنوان کم کاری را از کسی نمی پذیرند. با این وجود لطف خدا و حمایت های همسرم باعث شد که بتوانم تا حدی مشکلات را پشت سر بگذارم. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
تجربه_من ۹۳۴ با توجه به شرایطی که دارم، من هیچ وقت نتونستم برنامه روتین داشته باشم. حتی در مورد سر کار رفتن و یا انجام امور مربوط به بچه‌ها. با توجه به پشت‌هم‌بودن بچه‌ها و شاغل بودن خودم، داشتن برنامه منظم برام خیلی سخت هست. سعی می‌کنم برنامه‌ریزی شناور داشته باشم و از هر فرصتی که به دست میارم استفاده کنم. این کار خیلی از من انرژی می‌گیره چون دائما در حال برنامه‌ریزی روزانه و لحظه‌ای هستم اما کارایی‌اش برایم بیشتر بوده. کارهای خونه رو روی یک کاغذ می‌نویسم و روی یخچال می‌زنم تا یادم نره چه کارهایی باید انجام دهم. کارهای مربوط به دانشگاه رو هم در یک اپلیکیشن مدیریت پروژه ثبت می‌کنم. اولویتم خانوادم هست و سعی می‌کنم برنامه‌ام رو به نحوی بچینم که کمترین آسیب رو بچه‌ها از عدم حضورم ببینند. الحمدلله شرایط کاریم منعطف هست. لازم نیست حتما یک ساعت مشخصی کارت بزنم و ۸ ساعت تمام سر کار بمونم. اگر این طور بود حتما به کارم ادامه نمی‌دادم، چون با شرایط خانوادگی و بچه‌داری این مدل کار کردن خیلی سازگار نیست. در محل کار سعی می‌کنم تا جایی که می‌تونم تمرکز داشته باشم و اتلاف وقت نداشته باشم. مقدار کاری هم که می‌کنم را یادداشت می‌کنم و در پایان ماه حساب می‌کنم که چه مقدار کار کردم و بقیه حقوقم رو برمیگردونم تا مدیون بیت المال نباشم. البته این در حالیه که سعی می‌کنم کار روی زمین مونده‌ای هم نداشته باشم. فرصت بعد از نماز صبح تا بیرون رفتن از خانه یا بیدار شدن بچه‌ها خیلی برکت داره. یا برای انجام امور دانشگاه صرف می‌کنم و یا انجام امور خانه. سعی می‌کنم در فضای مجازی هم حضور حداقلی داشته باشم چون هم ذهن رو پریشان می‌کنه و هم وقت رو از بین می‌بره. تلاشم اینه که بچه‌ها رو به محیط‌های مذهبی ببرم و در تربیت شون از حضرت زهرا و فرزندان بزرگوارش مدد بگیرم. الحمدلله چند ماهی هم هست که هیئت دوستانه راه انداختیم و ماهی یک بار در منزلمون هیئت داریم. در همه امور سعی می‌کنم به خدا توکل کنم و از خدا کمک بخواهم. الحمدلله تا به امروز هم خدا تنهام نگذاشته و تونستم در هر دو جبهه خانواده و جامعه حضور قابل قبول (و نه ایده آل) داشته باشم. کار ما خیلی سنگین هست و توقعی که ازمون میره زیاده اما خدا رو شکر همیشه خدا برام جوری امور رو پیش برده که باورم نشده (در این سالها مقالات پژوهشی زیادی چاپ کردم و دو تا جایزه پژوهشی ملی بردم). الان هم به لطف خدا فرزند چهارم رو باردار هستم، در حالی که ۴۱ ساله هستم و فرزند سومم تازه دو سالش تموم شده. قبل از اینکه برای بارداری چهارم تصمیم بگیرم، خیلی نگران بودم. ته دلم می‌ ترسیدم که از پس کارها برنیایم، کارهای دانشگاه بمونه و انجام این همه مسئولیت در توانم نباشه. به ویژه که به تازگی معاون پژوهشی مرکزمون شدم، دو تا دانشجوی دکترا دارم و کلی پروژه که داریم روشون کار می‌کنیم. اما به خودم گفتم مگر تا اینجای راه رو من به تنهایی اومدم که از اینجا به بعد می‌خوام روی توانایی‌های خودم حساب کنم. واقعا همش لطف خدا و رزق و روزی مادی و معنوی بچه‌ها بوده. از همه اعضای گروه التماس دعای ویژه در این روزها و شبهای بابرکت دارم و امیدوارم امام زمان این تلاشهای حداقلی رو از ما مادران این سرزمین بپذیرد و فرزندانمان را به سربازی قبول کند. این مطلب را نوشتم که بگویم می توان همزمان با کار و تحصیل، بچه داری و خانه داری هم کرد. گرچه احتمالا ایجاد تعادل بین کار و زندگی، مشکل است و همه کارها هم به صورت ایده آل انجام نمی شود، اما با توکل به خدا، سخت کوشی و کم کردن توقعات امکان پذیر است. حمایت همسر، اطرافیان و مسئولین در محیط کار در این زمینه خیلی مهم است. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✨پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله: «هنگامى كه زن باردار مى شود ، همانند روزه دارِ شب زنده دار و مجاهدى است كه با جان و مالش در راه خدا جهاد مى كند و هنگامى كه فارغ شود ، پاداشى دارد كه نمى دانى عظمت آن چه قدر است و هنگامى كه شیر بدهد، در هر بار مكیدن، پاداش آزاد كردن یكى از فرزندان اسماعیل (علیه السلام ) براى اوست و آن گاه كه شیردادن تمام شود ، فرشته اى بر پهلوى او مى زند و مى گوید: عمل را از نو آغاز كن كه بى تردید ، آمرزیده شدى.» 📚بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۱۰۷ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۴۱ من خانمی متولد ۷۵ هستم یک دختر سرحال و پر از شور و هیجان 😊 از دوران راهنمایی خواستگارهای متعددی داشتم که همه بدون اینکه به من بگن رد میشدن، خودم هم واقعا اصلا حتی به ازدواج فکر نمی‌کردم، همه اش دنبال خوش گذرونی های خودم بودم و همه ی دنیام شده بود دوستای خوبم و سفر های زیارتی تو دوران دبیرستان تا اینکه سال آخر دبیرستان سال ۹۳ برای اولین بار یه خواستگار رو خانواده ام به منزل راه دادند و من فقط گریه میکردم و مدام می گفتم نمیخوام که نمیخوام ولی ته دلم چهره ایشون به شدت به دلم نشسته بود ولی سر زبونم مدام می گفتم نمیخوام نمیدونم چی شد می گفتم ازدواج نمیکنم و هی مراسمات پیش میرفت تا اینکه خودمو سر سفره عقد دیدم و بله رو گفتم، همسرم آدم بسیار شریف و مومنی بودن و هستن الحمدلله. ولی بعد از چند وقت دیدم ای بابا من چقدر محدود شدم، قبلا همش با دوست و رفیق اینور اونور بودم الان انگاری دست و پام بسته شده، متاسفانه از اون طرفم خانواده همسرم هی به ایشون گرا میدادن که چیزی براش نخری، پررو میشه، جایی زیاد نبریش پررو میشه و این باعث شروع اختلافات شدید ما شد. تا یک سال ونیم که تو عقد بودیم فقط بحث و جنگ داشتیم. خانواده همسرم چون عروس قبلی خیلی اذیتشون کرده بود همه رو جمع کرده بودن و سر من خالی کردن در ظاهر خوب بودن و همه جا از خودشون تعریف میکردن ولی در باطن با کارها و رفتارشون زندگی ما رو از ابتدا خیلی سرد کردن. گذشت و بعد از یک سال و نیم یه جشن خیلی ساده و بدون گناه گرفتیم و رفتیم سر خونه زندگی مون. اوایل از این مراسم خیلی ناراحت بودم میگفتم خیلی ساده بوده ولی الان میگم خداروشکر مجلس بی گناه گرفتیم و برای زندگی رفتیم شهرستان و برای من که به شدت به خانواده وابسته بودم سختتتتت بود، همسرم که میرفتن سرکار شروع میکردم به گریه کردن... چون دوران عقد خوبی نداشتیم و همسرم فک میکرد که فقط مشکل از من بود (البته بعد چند وقت خودش اعتراف کرد که مشکل از خانوادش بوده) شروع کرد به اصطلاح به تلافی کردن و اذیت کردن😢 جوری که هر زمان میخواستم دیدن پدر مادرم برم باید کلی گریه و التماس میکردم آخرم میگفت من نمیبرمت خودت برو و زودم برگرد. یه چند ماه اول زندگی همینجوری گذشت و دید فایده نداره، خودشم داره اذیت میشه کم کم رفتاراش عوض شد و من دیدم بهتر شده، بحث بچه رو باهاش مطرح کردم و اول با مخالفت شدید مواجه شدم که بچه میخوام چیکار، تازه زندگیم داره سروسامون میگیره و از این حرفا. چندوقت گذشت و راضی شد که اقدام به فرزند آوری کنیم ولی خواست خدا چیز دیگه بود اینکه ما ۹ سال چشم انتظاری بکشیم😭 نه ساله سخت😭 چقدر دارو، چقدر دکتر، چقدر دعا، چقدر نذر و نیاز اما فایده نداشت که نداشت😔 خداروشکر خانواده همسرم رفتارهای منو که دیدن فهمیدن من مثل جاریم نیستم رفتاراشون خیلی باهم خوب و شد و تغییر کردن و اصلا بهم تیکه و طعنه نزدن تو این زمینه. تا اینکه اول محرم تو کانال دیدم خیلیا با روزه اول محرم صاحب اولاد شدن به همسرم پیشنهاد روزه رو دادم و هردو روزه گرفتیم و منم چله زیارت عاشورا به نیت شهید نوید برداشتم همون سال، همسرم اربعین رفتن کربلا و منم حسابی هر روز با امام زمان درد ودل میکردم و رفتم زیارت امام رضا جان بعد از اینکه همسرم از کربلا اومدن گفتن من از امام حسین فرزند سالم و صالح خواستم و دیگه جایی نمیرم، منم گفتم از امام زمان و امام رضا خواستم و دیگه عهد کردم جایی نرم. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۴۱ بعد از چهار ماه دوره ام عقب افتاد برای اینکه دارو بخورم برای دوره ام، مجبور شدم برم آزمایش بدم. جواب رو گرفتم همونجا بهم گفتن عدد بتا پایینه و باید یه هفته دیگه دوباره آزمایش بدی و احتمالا باردار نیستی. با گریه اومدم خونه البته جواب های منفی برام عادی شده بود ولی هر دفعه هی امیدوار بودم. اومدم خونه خواستم دمنوش بخورم همسرم اجازه نداد، گفت تو که صبر کردی یه هفته دیگه هم صبر کن بعد یه هفته گفتم من حوصله ندارم برم شما خودت برو جوابم فقط پیامک کن بعد نیم ساعت پیام اومد عزیزم مامان شدنت مبارک😭😭😭😭 وااااااااااااای اصلا نمیدونین چه حالی داشتم، گریه امونم رو بریده بود و داد میزدم و فقط میگفتم خدایا شکرت، خدایا ازت ممنونم. بلند شدم با همون گریه ی بی امان نماز شکر خوندم. نماز شکر و هر روز می خوندم چون خیلی اذیت شده بودم به خاطر این نعمت الهی هیچکدوم از غربالگری ها رو هم نرفتم، به همسرم گفتم این هدیه با دعای اهل بیته هر چی باشه خداروشکر، اینم بگم کار همسرم اجباری و کاملا ناخواسته جور شد و اومدیم شهر و دیار من😍 سه ماه اول بارداریم خیلی سخت بود و من استراحت مطلق بودم. الهی خدا خیر کثیر بده به پدر و مادرم الهی خدا عمر با عزت به همه پدر مادرها و پدرمادر من بده واقعا زبانم عاجزه از تشکر کردن این دوران، همش سربارشون بودم و میدیدم که چقدر با عشق هوامو دارن این دوران شیرین با همه سختی هاش تموم شد و من مادر شدم😍 الهی که این مادر شدن نصیب همه ی آرزو مندا و چشم انتظارها بشه. الان دختر قشنگم که همه زندگی منو باباش شده خیلی ناز خوابیده و من دارم براتون تجربه مو مینویسم. همیشه با خودم میگفتم یعنی میشه منم یه روز برای "دوتا کافی نیست" تجربه بنویسم. برام دعا کنید ان شاءالله چهار پنج تای دیگه بتونم بیارم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
رسالت مادری... نسل با کیفیتی که حضرت زهرای مرضیه (س) تربیت کردند به گونه‌ای همه عالم‌ امکان متاثر از آن می‌باشد کـه دنیا، آخرت، سعادت و نجات‌ بـشـریـت؛ همه و هـمـه بـه آن گـره خـورده اسـت. وجود مبارک امام صادق(ع) در تعبیری از مادر بزرگوارشــان، حضرت‌ صدیقه‌ طاهره (س) می‌فـرمایند: «نزدیک‌ ترین لـحـظـه یک زن به خدا، لـحـظـه مادری‌ او می‌ باشـد، یـعـنـی بـرای مـادری رسالت قائل بود». وقتی گـزارشــات خـانـه حـضـرت فـاطـمـه زهـرا(س) را بررسـی می‌کـنـیـم می‌بـیـنـیـم در جـای‌ جـای آن تـوجـه ویژه‌ ای به موضوع تربیت شده است. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
﷽ ----- شما! همان‌هایی که رنگ پاشیدید به زندگی ما! نه هر رنگی، رنگ‌های شاد درخشان ملیح گرمابخش... شما دخترها! همین است که رسول خدا در وصف شما می‌گوید: نِعمَ الوَلَدُ البَنَاتُ مُلَطِّفَاتٌ مُجَهِّزَاتٌ مُؤمِنَاتٌ مُبَارَكاتٌ مُفَلَّيَاتٌ چه خوب فرزندانی هستند دختران! مهربان و لطافت بخش زندگی تلاشگر، یاری‌ کننده و مددکار مونس و همدم یک عمر زندگی پر از برکت و اهل پاکی و پاکیزگی چه خوب فرزندانی هستید شما❤️ چه خوشبختم که دارم‌تان💚 رحمت خدایید برای دنیا و آخرت ما💜 وجودتان خیر است و حسنه؛ که فرمود: پسران نعمت اند و دختران حسنه. پرسیدند چه فرقی ست بین نعمت و حسنه؟ فرمود: از نعمت سؤال پرسیده میشود و بازخواست، اما به حسنه و کار نیک، پاداش داده میشود! شما دخترها، حسنه و کار نیک من هستید روی این کره خاکی! تعبیر عجیبی است شاید چون یک نسل را، با همه ارزش‌ها و آرمان‌هایش، فی‌الواقع شما دخترهایید که حفظ میکنید و جلو می‌برید؛ آنگاه که مادر می‌شوید... یا نه، حتی بدون مادر شدن، همین که دختر یک خانواده اید آن را پر می‌کنید از لطافت، از نرمی، از گرما، از شوق، از رنگ، از نور… و بعد انگار اسب‌های موتور محرکه آن خانواده، جان تازه می‌گیرند و تکثیر می‌شوند و تندتر می‌تازند در جاده‌های افق های دوردست زندگی… با خنده‌ها و مهر قلب‌های آفتابی تان هم که اصطکاک و استهلاک های قطار عمر، کم می‌شود و رفتن، سهل تر... چه خوب فرزندانی هستید شما شما دخترها که هر یک نگاه مهرانگیز ما به شما، برایمان به اندازه صد هزار هزار حج مقبول نوشته می‌شود! (نبی اکرم) چه بی اندازه خوشبختم که خداوند شما را به من عطا کرده💗 از جنس شما، برای همه زنان دنیا طلب میکنم از جنس این حریر لطیف که بی شک پرده ای میشود که زندگی را به قبل و بعد از آمدن‌ش تقسیم میکند! چه زنده خواهم ماند من با داشتن شما که مرا امتداد خواهید داد در تاریخ و خواهید کِشانید تا انتهای عمر بشر چه شُرب مدامی دارم من با بودن شما که هر لحظه پیمانه‌ام را پر میکنید از شوق، از مِهر، از اُنس شما، شما کوثرها… 🖋هجرت @hejrat_kon کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075