#ارسالی_مخاطبین
✅ آقا علی اکبر تجربه ی ۸۱۲
#برکت_خانه
#فرزندآوری
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#پیام_مخاطبین
✅ معجزه...
#مادری
#فرزندآوری
#روزه_اول_محرم
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#استاد_عالی
✨لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ...
یک کسی خدمت امام رضا (علیه السّلام) رسید، گفت: آقا من فقیر هستم، مشکل دارم، از جهت مالی چطور هستم و خانوادهی من چطور هستند، شروع به گفتن کرد. یک سینی انگور در مقابل امام رضا (علیه السّلام) بود، یک شاخهی انگور برداشت و به او داد. این شخص متعجّب شد. گفت: آقا من انگور میخواهم چه کار بکنم. زن و فرزند من گرسنه هستند، انگور چه فایدهای برای من دارد. این انگور را کنار گذاشت. امام هیچ چیزی نگفت.
یک چند لحظه گذشت، یک کسی دیگر آمد وارد اتاق شد، آقا سلام علیکم. حضرت جواب سلام او را دادند. یک دانهی انگور به او تعارف کرد. برق خوشحالی در چشم آن تازه وارد جهید. گفت: آقا از شما ممنون هستم، من آمده بودم شما را ببینم امّا شما چقدر کریم هستی، یک دانهی انگور را میگیرم و به خانه میبرم و در یک ظرف آب میچکانم همه بخورند و خانواده تبرّک بشوند.
امام شاخهی انگور را به او داد. گفت: آقا همان کافی بود، از شما ممنون هستم، شما چقدر کریم هستید، شاخه را گرفت. امام سینی انگور را به او داد. گفت: آقا من اصلاً آمده بودم خود شما را ببینم، دل من برای شما تنگ شده بود، شما چقدر کریم هستید. امام فرمود: یک کاغذی یک چیزی بیاورید. نوشت باغهای انگور خود را به این بخشیدم. گفت: آقا زبان من لال شد، دیگر اصلاً نمیدانم چطور میتوان تشکّر تو را بکنم. من آمده بودم شما را ببینم. امام فرمود: و آن زمینهای اطراف آن را. گفت: آقا من دیگر هیچ چیزی نمیتوانم بگویم.
این طرف اوّلی که آن گوشه نشسته بود، دید عجب من محتاج بودم، امام همینطور خروار خروار دارد به این میبخشد. بلند شد گفت: آقا مثل اینکه ما محتاج بودیم، این آمده بود فقط شما را ببیند، دل او تنگ شده بود، من محتاج بودم. چرا به او اینقدر دادی؟
امام زیر آن نوشته اضافه کرد: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ». من اوّل یک شاخهی انگور به تو دادم، تو اعتراض کردی، قدر ندانستی. یک دانهی انگور به او دادم، قدردانی کرد می خواهی اضافه شود؟! سنّت خدا این است که برکات خود را برای آن کسی میفرستد که شاکر باشد.
#سبک_زندگی_اسلامی
#رزاقیت_خداوند
#شکرگزاری
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
12.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دکتر_سعید_عزیزی
✅ فرمول حال خوب...
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#پیام_مخاطبین
✅ از پوشک گرفتن بچه....
#فرزندآوری
#از_پوشک_گرفتن
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
2.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه کیفی هم می کنه... 😍😍
این شیرینی تمام شدنی نیست...
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۸۱۳
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#سختیهای_زندگی
#آداب_همسرداری
#تربیت_فرزند
#قسمت_اول
متولد ۷۳ هستم و تو ۱۹ سالگی با همسرم که متولد ۷۱ هست، عقد کردیم. ما از طریق یکی از دوستان مشترک مون به هم معرفی شده بودیم.
شرایط مالی و فرهنگی ما نسبت به خانواده همسرم ضعیف بود اما بندگان خدا برعکس خانواده خودم، در محبت و توجه کمی کم لطفی میکردند و همواره در طول این ده سالی که از محرمیتمون میگذره گاهی باعث مشکلات و بهم ریختن آرامش زندگی آروم و ساده ما شدن، اما گله ای نیست همه زندگی ها مشکلاتی دارند و مشکلات ما هم از این جنس هست، من فقط تنها دغدغه ام اینه که انشاالله از این امتحانات سربلند بیرون بیام، اما همسرم شکر خدا انقدر مرد خوبیه و با محبت که ارزش کشیدن همه این سختی ها رو داره.
بعد از یکسال و نیم عقد بالاخره ما عروسی کردیم و الحمدلله زیر یک سقف رفتیم، در طول مدت عقد هم با وجود محبت زیاد بین منو همسرم اما به مشکلات و اختلاف نظرهای زیادی برمیخوردیم، ما دوتا از لحاظ اعتقادی خیلی با آرمانهامون فرق داشتیم، و مدام میخواستیم طرف مقابل مون رو شبیه الگوی ذهنیمون کنیم، این کشمکش ها حتی تا بعد از عروسی هم ادامه داشت و الحمدلله زمانی که هرکدوم بجای پرداختن به عیوب طرف مقابلمون، یاد گرفتیم که نقایص خودمون رو برطرف کنیم شکر خدا تا حدود بسسسسیاااار زیادی حل شد و با گذشت زمان شکر خدا کاملا مرتفع شد.
من یازده ماه بعد از عروسی مون باردار شدم، به نظر من ناخواسته بود و من آمادگیشو نداشتم، ولی بعد ها متوجه شدم که آقای همسر طبق صلاح دید خودشون تصمیم گرفته بودن که ما صاحب فرزند بشیم😏😁 چون هرچی به من میگفت من میگفتم فعلا نه.
خلاصه بارداری سخت من و ویارهای شدیدم در تنهایی و غربت محض گذشت و تنها یاور من همسر مهربونم بود که در حد توان مردونه ی خودش بهم کمک میکرد، و البته تو ۸ ماهگی اسباب کشی داشتیم و من به علت فعالیت سنگین تو ۳۸ هفته زایمان کردم و گل پسر ماه من تو ۲۱ سالگی من بدنیا اومد.
حیف از روزایی که سخت گذشت، در تنهایی و شهر غریب. من تنها همبازی پسرم بودم و اون تنها همدم من، آقا پسر ما بخاطر فشارهای ما برای غذا خوردنش بشدت بدغذا بود و همین مسئله چالشهای زیادی برای ما بوجود میاورد، بخاطر کم تجربگی مون غذا خوردنش رو انقدر تو ذهنم بزرگ کرده بود که خیلی از نیازهای روحی پسرم که اولویت های مهمتری بودن رو فدای غذا نخوردنش کردم، خدا منو ببخشه چقد بچمو دعوا میکردم.
کوچولوی من همه وجودم بود، نفسم به نفسش بند بود، به شدت بهش وابسته بودم و همین موضوع شدیدا منو یه والد کنترل گر و سختگیر کرده بود، با وجود اینکه خیلی هم باهاش بازی میکردم اما همش فکر میکنم که کودکی بچم رو حیف کردم😢 و همیشه بابتش عذاب وجدان دارم.
تمام این مسائل و سختیا باعث شده بود که ما اصصصلا به بچه دوم فکر نکنیم و هرکی میپرسید میگفتیم الان فعلا نه.
خلاصه گل پسر من حدود ۳سال و نیمش بود که با کمی آروم شدن فضا و بزرگ شدن پسرم(اما کماکان اون مشکلات وجود داشت) ما دلمون حسابی لک زده بود واسه یه نوزاد جدید، به قدری تشنه بچه شدیم که انگار بچه اولمونه، بالاخره تصمیم گرفتیم اقدام کنیم و بعد از مدتی، تو روز تولد چهار سالگی گل پسرم، وقتی که داشتیم آماده میشدیم که پسرمو ببریم شهربازی واسه تولدش، من بی بی چک زدم و فهمیدیم که خدا به انتظار ما پایان داده و من حامل یه نی نی یک ماهه ام.
👈 ادامه در پست بعدی....
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۸۱۳
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#سختیهای_زندگی
#آداب_همسرداری
#تربیت_فرزند
#قسمت_دوم
بارداری دومم هم بسلامت و شکر خدا راحت تر از بارداری قبلی گذشت، این بار به مدت یک ماه مادر همسرم تو شرایطی که من اصصلا نمیتونستم آشپزی کنم برای من غذا میفرستادن و همین مسئله بارداری من رو راحت تر کرد و گل پسر دومم سال ۱۴۰۰ بدنیا اومد.
فقط میتونم بگم با حضورش، با وجودش زندگی ما رو تبدیل به بهشت کرد.
دقیقا همه اون مشکلاتی که بخاطرش بچه دوم نمیخواستم، با ورود دومی کاااملا از بین رفت، پسرام تو غذا خوردن مستقل شدن، باهم همبازی شدن، ما رو از تنهایی درآوردن و همین طور برکات مادی و معنوی از در و دیوار برای ما میبارید.
پسرم فرشته نجات زندگی برادرش شد، پسر بزرگم شخصیتش به مرور زمان صدو هشتاد درجه تغییر کرد، اون چون تک فرزند و تنها بود و ما همیشه کنترل و امر و نهی میکردیم، یه شخصیت ضعیف، بیش فعال، تنها، غیر اجتماعی و .... بود اما با بزرگ تر شدن برادر کوچیکش بزرگ شد، عاقل شد، حامی شد، مسئولیت پذیر شد، دیگه تنها نبود، سرش گرم بود، همبازی داشت و خلاصه کلی تغییر کرد.
برکات مالی هم که با تولد پسر بزرگم همسرم یه شغل ثابت و خوب روزیش شد و تو ۷ روزگی پسر کوچیکم ما در یک حرکت انقلابی همه داراییمون رو روی هم گذاشتیم و یه واحد پیش خرید کردیم، حتی پول پیش خونه مون😅
در نتیجه تو ۷ روزگیش به منزل یه آشنای دور که وسیله ای بود از طرف خدا اسباب کشی کردیم و من تو یه خونه صفر، بدون کابینت و سینک و کمد و با ابتدایی ترین امکانات سه ماه زندگی کردم، بماند که این مدت چهههههه سختی های عجیب و غریبی رو تجربه کردیم اما دلمون گرم بود و حالمون خوب...
الحمدلله پسرامون سالم بودن و خودمون هر روز یه دل نه صد دل بیشتر از روز قبل عاشق هم میشدیم، بخاطر همین از اون روزا فقط شیرینی یادمونه.
الان که گل پسر دوممون چند روز دیگه دو سالش میشه، خیلی دلمون میخواد که انشاالله اقدام کنیم برای کوچولوی سوم، که خیلی دلمون میخواد انشاالله اگر خدا ما رو لایق بدونه یه گل دختر بهمون هدیه کنه ولی موانع زیادی سر راهمون میبینم که نمیدونم کدومشون واقعی و کدومشون وسوسه های شیطونه. انشاالله خداوند روحمون رو بزرگ کنه برای ایفا کردن درست نقش مون انشاالله.
خلاصش اینکه زندگی من هم مثل همه زندگی ها پر از چالش و سختی بوده، اما همیشه سعی میکنم قشنگیا رو ببینم، سعی میکنم از زندگی عاشقانه مون لذت ببرم و آرامش رو به خانواده ۴ نفرم هدیه کنم، همیشه دست تنها بودم و بدون کمک بچه هامو بزرگ کردم، از همه چیزم، درسم، تفریحم و خیلی چیزای دیگه گذشتم بخاطر بچه هام، نمیگم کار خوبی کردم، ولی میدونم برای داشتن یه زندگی شیرین باید بی وقفه تلاش کرد و از خود گذشتگی داشت.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#ارسالی_مخاطبین
✨خداوندا مرا اولاد بسیاری عطا فرما
✨که در راه حسینت، لشکری از خون من باشد
👌 «ما کوثریم و کم نمی شویم»
#نسل_حسینی
#برکت_خانه
#دعاگویان
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075