May 11
#علامه_طهرانی
عالم دنیا، عالم گرفتاری است و تمام اولیاء الهی که به جایی رسیده اند، با همین گرفتاری ها بوده است.
#سختیهای_زندگی
#مشیت_الهی
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_علی_صفایی_حائری
🚨این سبک تربیت انسانی، الهی و اسلامی نیست.
#تربیت_فرزند
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#مقام_معظم_رهبری
✅ ازدواج در وقت نیاز...
این مسئلهی سنّ ازدواج هم که در آثار اسلامی تأکید میشود که سنّ ازدواج خیلی بالا نرود و جوانها زودتر ازدواج بکنند، به خاطر همین مسئلهی جلوگیری از خطر تهدید جاذبهی جنسی است.
البتّه این به معنای ازدواج کردن کودکان نیست که حالا مطرح میکنند؛ نه، جوان، نوجوان، مرد، زن، دختر و پسر، هرچه بتوانند بوقت و بهنگام ازدواج کنند، از نظر اسلام مطلوبتر است و برای خودشان هم البتّه خیلی بهتر است، برای جامعه هم خیلی بهتر است.
🔹دیدار با بانوان، ۱۴۰۲/۱۰/۶
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#خانواده_مستحکم
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#ارسالی_مخاطبین
✅ شب یلدا...
#صله_رحم
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۸۹۰
#فرزندآوری
#اشتغال
#عدم_همراهی_همسر
#سختیهای_زندگی
#مشیت_الهی
#رزاقیت_خداوند
#دوتا_کافی_نیست
#قسمت_اول
یک سال و سه ماه از عروسیمون گذشته بود که فهمیدم باردارم. همسرم انقدر مراقبت می کرد و جلوگیری شدید از بچه دارشدن که بیشتر شبیه معجزه بود و برعکس برخی از خانمها که وقتی مادر میشن، بخصوص اولین بار براشون کادو میخرن، بهشون تبریک میگن... با اینکه ما وضعیت مالی نسبتا خوبی داشتیم، همسرم خیلی جدی می گفت برو سقطش کن و از طرفی مدام غر می زد.
خلاصه دوران بارداری پرمصیبتی داشتم نه تنها مراقبت و مهربانی در کار نبود بلکه مدام استرس و دعوا و ... اما من عاشقانه فرزندی که در بطن داشتم، دوست داشتم و مدام قرآن و دعا می خوندم و از خدا کمک می خواستم. با لطف خدا فرزندم شب نیمه شعبان با درد طبیعی به دنیا آمد.
همسرم دهن بین بود و با اینکه من انتخاب خانواده اش بودم و ازدواج سنتی بود و مدعی بودن منو از دعا در کربلا گرفتن، همه جور بلایی به سرم می آوردن، حتی پول تو جیبی معمولی نداشتم تا یک جفت جوراب بخرم. مدام به خانوادم توهین می کردن، وسایل خونه رو می شکست، انگار خواب می دیدم اون اتفاقات رو...
با لطف و معجزه خدا و وساطتت عمو خدابیامرزش، آشتی کردیم. روزهای سختی بود اما شیرینی حضور پسرم قشنگشون می کرد. توصیه همه به من این بود که دیگه بچه دار نشم. همه می گفتن امیدی به این زندگی نیست. پسرم خیلی زود لباسهای سیسمونیش تنگش شد و شد کهنه پوش بچه های همسایه ها، ما خونه داشتیم، ماشین شاستی بلند داشتیم اما پسرم کهنه پوش بود. سرتونو درد نیارم یه بستنی رو همسرم با هزار خواهش می خرید، ۳نفری می خوردیم، میوه که بگذریم.
دست به دامان خدای مهربان شدم دیگه به جونم رسیده بود، یه تک دختر ۲۶ ساله و دانشگاه رفته که تو خونه پدرش کلاس اسب سواری و شنا و زبان...می رفت، گواهینامه داشت، حالا در چنین وضعی بود.
بالاخره دعا و نیایش جواب داد و همسرم اجازه داد من تدریس خصوصی ریاضی داشته باشم در منزل خودمون حتی اجازه بیرون رفتن نداشتم. پول تدریس بابرکت بود با وجود بچه خردسال خیلی سخت بود ولی من لذت می بردم از ارتباط با آدمها، از درآمد داشتن، از اینکه برای خودم و پسرم چیزهایی که دلم می خواد می خرم.
پسرم ۵ ساله بود و احساس تنهایی زیادی می کرد، تصمیم گرفتم دوباره بچه دار بشم.
اقدام به بارداری کردم با وجود مخالفتهای همسرم و جلوگیری شدیدش، اوایل کرونا باردار شدم. دقیقا یک ماهی بود که همسرم بخاطر کرونا شغلش تعطیل شده بود که آزمایشم مثبت شد.
همسرم کرونا و بیکاری رو بهانه کرد و سفت و سخت می گفت باید بندازیش و من مقاومت می کردم، سونو تشکیل قلب که رفتم، دکتر گفت قلبش تشکیل نشده احتمال ۹۰درصد بارداری پوچ هست. ماه رمضان بود با شنیدن این حرف روزه هام رو گرفتم ولی حالم خیلی بد بود.
همسرم با افتخار می گفت من راضی نبودم، دیدی نشد و من نگران سقط و مشکلات بعدش و اینکه دیگه نتونم بچه دار بشم.
هفته بعد برای تکرار سونو رفتم تا طبق قانون برگه سقط جنین بگیرم که همون لحظه اول که دراز کشیدم، خانم دکتر ضربان قلب جنین اعلام کرد و من اشکم جاری شد. وقتی گفتم هفته قبل خودتون گفتید بارداری پوچ هست، باورش نشد.
خلاصه من با جواب سونو خوشحال منزل برگشتم و در کمال ناباوری تماسی از یکی از مدارس غیر انتفاعی معروف شهرمون داشتم و پیشنهاد تدریس، اونم با حقوق بالا خیلی بالاتر از تصورم، به فال نیک گرفتم و اینو روزی فرزندم دونستم.
به مدرسه شرایط بارداریم رو اعلام کردم و اونها گفتن خب پس نمیشه چون زایمانتون در آذر ماه و ماه امتحانات هست، بچه ها آسیب می بینن. ۴ماه گذشت دوستم که پسرش در اون مدرسه درس می خوند، گفت معلم پیدا کردن و دیگه همه چیز تمومه، با اینکه تابستان بود به طرز عجیبی شاگرد خصوصی داشتم و درآمد خوب...
در کمال ناباوری ۱ شهریور باز مدرسه با من تماس گرفتن و گفتن معلمی که پیدا کردن دکتری قبول شده و با شرایط من مشکلی ندارن. و موقع زایمانم معلم جایگزین میذارن و چون بخاطر کرونا آموزش مجازی بود، مشکلی پیش نمیومد.
همسرم که مخالف بود، روزیِ پسر دوم مونو که دید، خیلی تعجب می کرد. اخلاقش خیلی فرق کرده بود که اینم از برکت بارداریم بود. طوری که همه فهمیده بودن.
ادامه👇
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075