eitaa logo
دوتا کافی نیست
51.6هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
کار بزرگ... بچه‌داری از آن کارهای سخت است. شما هر کاری را در نظر بگیرید که خیلی دشوار باشد، در مقابل بچه‌داری در واقع آسان است. مردها یک روز هم نمی‌توانند این کار را انجام دهند. زنها با دقت، با حوصله و با ظرافت این کار بزرگ را انجام می‌دهند. خدای متعال، در غریزه آنها این توان را قرار داده است. ۱۳۷۴/۸/۲۲ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌سربازانی برای امام زمان عج...😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
ماه محرم بود. ۶ ساله که بودم به خاطر اینکه دختر بودم، زنجیر به ما نمی‌دادند. من خیلی به اون آقایی که وظیفه پخش کردن زنجیر ها را داشت، اصرار کردم به منم بده تا منم زنجیر بزنم، در صورتی که اون مرد من و بابام رو می‌شناخت، بهم نداد. به جاش یه سیلی محکم زد به صورتم... رفتم با گریه به بابام گفتم. بابام یه چیزی بهم گفت. گفت دخترم بیا برای امام حسین سینه بزنیم. دست منو گرفت و خودشم زنجیر نگرفت. گفت میشه ساده هم برای امام حسین عزاداری کرد. من خودم امسال با دختر ۶ ساله ام رفته بودم هیئت، یه خانم مدام به بچه ها می‌گفت ساکت دختر، با اینکه اصلا زیاد هم حرف نمی‌زد. فرداش میخواستم دوباره ببرمش، گریه می‌کرد می‌گفت من دوست ندارم برم هیئت. گفتم دخترم اهمیت نده به رفتار اون خانم، امام حسین خیلی دوست داره تا تو رو ببینه، بریم پیشش دعا کنیم خدا یه داداش بهت بده. چون من دومین بچه ام تو ۵ ماهگی سقط شد. خدا رو شکر، امیدم به امام حسینه. ‌دخترم خیلی دوست داره داداش داشته باشه، اینو بهونه کردم. گاهی ما هم میتونیم طرز فکر بچه رو با حرفمون عوض کنیم. من خودم اصلا بچه زیاد دوست نداشتم، چون بیشتر به فکر ادامه تحصیل و یادگیری مهارت های مثل خیاطی و.. بودم کنکور دادم اما بازم تنبلی کردم، نرفتم. همسرم از چهار سالگی دخترم اصرار می‌کرد بچه بیاریم به خاطر شغل خونگی و اینکه دخترم زود به زود مریض می شد و من خیلی باید مراقبش می بودم، قبول نمی‌کردم. شوهرم میگه من معلم خوبی واسه دخترم هستم. تو خونه برای دخترم مهد کودک گذاشتم. خودم بهش درس میدم. خودم باهاش بازی می‌کنم. کاردستی درست میکنم. با این که کار دارم به غیر کار خانه شغل خانگی دارم. الان می‌خوام به خودم بیشتر برسم تا بارداری بهتری داشته باشم و دوباره مادر بشم برای من دعا کنید بارداری خوبی داشته باشم. اگه شما کانالتون نبود من به غیر از یکی اصلا بچه نمی‌آوردم، با اینکه خواهر برادرام بچه زیاد دارند. بینشون فقط من یکی دارم و خودم هم در خانواده چندفرزندی به دنیا آمده ام. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسجد به مثابه ی قرارگاه... 👌امام جماعت محله باشید نه امام‌ جماعت مسجد... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
نقش کلیدی زن در خانواده.... وقـتـی زن در مـحـیـط خانه در مسائل شـرعی، اخـلاقـی، فـرهــنـگـی، تربیت فرزند، مـسـائـل مـربـوط بـه زناشویی خوب رفتار و عـمـل کـنـد و بـتـوانـد الگـو باشـد؛ به تدریج همسرش نیز از او الگو می‌گیرد. 📚محرمانه‌های زنانه کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از جهاد تبیین جمعیت
📍لیست اعتکاف مادر و کودک استانها بوشهر https://eitaa.com/jamiyat/3509 مشهد https://eitaa.com/jamiyat/3510 همدان https://eitaa.com/jamiyat/3511 نهاوند https://eitaa.com/jamiyat/3524 سمنان https://eitaa.com/jamiyat/3526 تهران مسجد حضرت خدیجه https://eitaa.com/jamiyat/3527 اصفهان https://eitaa.com/jamiyat/3528 بیرجند https://eitaa.com/jamiyat/3530 مشهد، مسجد موسی بن جعفر بلوار پیروزی https://eitaa.com/jamiyat/3531 اسلامشهر https://eitaa.com/jamiyat/3532 بجنورد https://eitaa.com/jamiyat/3533 https://eitaa.com/jamiyat/3544 واوان، اعتکاف خانوادگی https://eitaa.com/vavan_khabar/5748 مشهد گلبهار https://eitaa.com/jamiyat/3534 شهرضا https://eitaa.com/jamiyat/3536 مشهد، مسجد حضرت رسول مجتمع یاس https://eitaa.com/jamiyat/3537 قم، اعتکاف مادر و دختری https://eitaa.com/jamiyat/3539 ازنا، اعتکاف مادر دختری https://eitaa.com/jamiyat/3540 فیروزآباد، فارس https://eitaa.com/jamiyat/3542 زرندیه https://eitaa.com/jamiyat/3546 زرندیه۲، مسجد جامع خورشیدآباد https://eitaa.com/jamiyat/3547 رفسنجان، پدر و پسر ، دختر و مادر https://eitaa.com/jamiyat/3548 تهران، مسجد لیله القدر https://eitaa.com/jamiyat/3553 البرز https://eitaa.com/jamiyat/3554 🔆 این لیست تکمیل می شود...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدای زندگی...😍 👌این شیرینی تمام شدنی نیست. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۹۸ از بچگی، بچه درسخون بودم و تا جایی که یادم میاد فقط درس میخوندم. من بچه اول خانواده بودم و فاصله من با برادر بزرگترم دو سال و نیم بود. بعد از برادرم، دیگه مادرم قصد فرزند دیگه ای رو نداشت. وقتی به طور خداخواسته بعد از ۸ سال خدا برادر کوچکم رو بهش میده هر کاری می کنه تا اون سقط بشه ولی از اونجایی که خدا میخواست اون محکم سرجاش موند و بهمن ۱۳۷۳ در حالیکه شعار فرزند کمتر مد شده بود بدنیا میاد. از وقتی ۱۵ سالم بود خواستگار داشتم ولی من از اونجایی که اصلا قصد ازدواج نداشتم و اون رو مانعی برا درس خوندن و پیشرفتم میدونستم، حتی از راه دادن خواستگار به خونه مون ممانعت میکردم و در حد پیش کشیدن موضوع توسط مادر یا نزدیکان میموند. کنکور دادم و در رشته زمین شناسی قبول شدم. در طول تحصیل افرادی میومدن خواستگاری ولی زمین شناس بودن مورد به معیارهای قبلی اضافه شده بود😁. بعد لیسانس آزمون ارشد رو دادم و توی رشته زمین شناسی اقتصادی قبول شدم. می‌شنیدم که خیلیا میگفتن بذارین درسش تموم شد میریم خواستگاری😉. سال آخر ارشد بودم که یکی از همکلاسی‌ها جدی میخواست بیاد خواستگاری. با وجود مخالفتهای خانوادش اومد و خانوادش بهمون گفتن که مخالفن و رفتن ولی اون بنده خدا ول کن نبود و باز هم به اصرار برای بار دوم به خواستگاری اومدن. تفاوتهای خانوادگی، مذهبی و اجتماعی زیادی بین ما بود و تنها ویژگی مشترک همون زمین شناس بودن ما بود. بالاخره جواب منفی رو شنیدن و رفتن. مدتی گذشت و یکی دیگه از همکلاسیهام که اصلا فکرشم نمیکردم، خواستگاری کرد. اون از خیلی لحاظ شبیه من بود و دیدگاه‌های مذهبی و خانوادگی مشترک زیادی داشتیم ولی چندتا مشکل این وسط وجود داشت. اول اینکه من از ایشون بزرگتر بودم، تفاوت‌های قومیتی و فرهنگي، هم زبان نبودن و بیکاری و بی پولی و حتی سربازی نرفتن ایشون. خانواده من بشدت مخالف بودن ولی ایشون مصرانه بیش از یکسال اومد و رفت تا نظر خانواده منو جلب کرد و عقد کردیم. بعد از عقد وام ازدواجمون گرفتیم و باهاش یه پراید مدل پایین خرید. سربازیش رو انداخت محل زندگی من و بعد از سربازی کار می‌کرد و ریز ریز پس انداز می‌کرد. بعد یکسال در حالیکه همچنان سرباز بود، عروسی کردیم و تو یه خونه قدیمی که پدرم داشت، بعد از اینکه بازسازی کردیم، ساکن شدیم. تا ۳سال بعد از عروسی داشتیم هزینه های مربوط به عروسی رو می‌دادیم. ۶ماه بعد عروسی و با همه مشکلات فراوانی که داشتیم تصمیم گرفتیم بچه بیاریم و خدا رو شکر زود باردار شدم و در ۳۰ سالگی پسرم آقا مصطفی بدنیا اومد. شرایط مالی سختی بود و اوضاع با کمک های خانواده من می‌گذشت. سال ۹۶ شرایطی فراهم شد که با قرض و قوله تونستیم که واحد آپارتمان تو شهرستان بخریم و دوباره وارد دوران دادن قسط و قرض افتادیم. وقتی پسرم ۴ساله شد، گفتیم حالا که بدهی هامون کمتر شده یه بچه دیگه بیاریم که شد شروع داستان پر ماجرای دیگه. برای بارداری اقدام کردم ولی این اتفاق نیفتاد چندین ماه گذشت. گفتیم بریم پیش یه دکتر و این آغازی شد برای دکتر رفتن های ما. از این دکتر به اون دکتر هر دفعه کلی دارو کلی عکس و سونو علت مشخص نبود و هر کدومشون چیزی میگفتن یکی میگفت سنت زیاده، یکی میگفت مال اعصابته و حتی قرصهای آرامش بخش اعصاب بهم داده بود😳 یکی میگفت فیبروم داری و... خسته و ناامید بودم از هزینه های زیاد از رفت و آمد ها، تا اینکه بعد دوسال به اتفاق همسرم رفتیم پژوهشگاه رویان، اونجا دیگه آخرین امید بود. پرونده باز کردیم و درمان آغاز شد روشهای تشخیصی مختلف و رفت و آمدهای زیاد. بعد از دوبار هیستروسکوپی و یه بار لاپاروسکوپی مشکل معلوم شد و من عمل شدم. بعد یکسال و نیم رفت و آمد بعد سه ماه به من گفتن برای iui اقدام کنم. IUI انجام شد و انتظار نفس گیر ولی موفقیت آمیز نبود و ناامیدتر از قبل بودم در حین درمان هم از لطف خدا ناامید نشدم، هم دعا میکردم، هم به زیارت هر بزرگواری می‌رفتم دعا میکردم، به خصوص امام رضا جانم و ازشون با کلی اشک و آه خواستم سال بعد که میام پیش تون با بچم بیام😭 بعد یکماه برای iui مجدد اقدام کردیم، این‌دفعه با امیدواری بیشتر و حالا دو هفته نفس‌گیر شروع شده بود. بعد دو هفته باید آزمایش میدادم. انگار دنیا رو بهم داده بودن وقتی جواب آزمایش مثبت شد بارداری به نسبت راحتی بود و در ۳۷ هفتگی و مشکلاتی که بوجود اومد پسرم، آقا علی اکبر در ۱۴۰۲/۲/۲ با سزارین بدنیا اومد و مدتی رو توی nicu بود. تمام مدتی که رویان میرفتم هیچوقت ناامید نشدم حتی وقتی بهم میگفتن تو که یک بچه داری چرا میای. اونجا هر آدمی داستان خاص خودشو داشت که هر کدوم میتونه موضوع یک فیلم سینمایی بشه. حالا هم از فضل خدا ناامید نیستم و به داشتن فرزند سوم و چهارم فکر میکنم. «دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
زمین ۴فرزندی برای ۱۴۰۳ هم تمدید شد. با مصوبۀ کمیسیون تلفیق وزارت راه مکلف شد به خانواده‌های دارای ۴ فرزند و بیشتر زیر ۲۰ سال، یک زمین رایگان بدهد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
انس با قرآن... «اگر زنها با قرآن مأنوس بشوند، بسیاری از مشکلات جامعه حل خواهد شد؛ چون انسانهای نسل بعد در دامن زن پرورش پیدا می‌کند و زنِ آشنای با قرآن و مأنوس با قرآن و متفاهم با مفاهیم قرآن، خیلی میتواند در تربیت فرزند تأثیراتی داشته باشد» ۱۳۸۸/۷/۲۸ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌عاقبت بی انصافی... مشکل انسان در انصافش است! انسان هرچه بی‌انصافی بکند، بی‌انصاف‌تر می‌شود. هر چه انصاف را رعایت بکند، با انصاف‌تر می شود. اولین مرحلۀ انصاف این است که آدم اعتراف کند. مثلاً زن تان در خانه کار می کند، درست است؟ خب از او تشکر کن! طلبکارش که نیستی! یک چیزی پخته؛ بعضی‌ها می‌گویند این جایش سوخته، آنجایش این جوری است ... هی بهانه می‌گیرد. این بی‌انصاف است. بی‌انصاف‌تر می شود. اگر با بچه‌تان بی‌انصافی بکنید، بعد خودتان بی‌انصاف‌تر می‌شوید. انسان اگر با رفیقش بی‌انصافی بکند، بی‌انصاف می شود. با کارمندش بی انصافی بکند، بی انصاف می شود. حتی با مرغ و خروسِ خانه اش بی انصافی کند، با گربۀ در حیاط خانه اش بی انصافی کند، بی انصاف خواهد شد. خب وقتی یک چیزی می‌خوری، حداقل استخوانش را بده به این! می‌آید خودش را نشان می دهد، یک ذره آب گوشت بگذار جلویش. اگر ندهی، بی انصافی کرده ای. اگر بی انصافی کردی، بی‌انصاف می‌شوی. حتی انسان وقتی در راهی می رود، اگر نان ببیند و برندارد، همان اندازه از انصاف انسان گرفته می شود؛ چون این حق نیست که آدم نان ببیند و برندارد. وقتی بی‌انصاف شدید، کار به آن جایی می رسد که انسان می گوید این دستگاه عالَم، صاحب ندارد. @haerishirazi کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسئله‌ی زاد و وَلد و مسئله‌ی جوانی جمعیّت یک مسئله‌ی حیاتی برای کشور است. افرادی از دشمنان ملّت ایران نشسته‌اند در یک گوشه‌ای از دنیا، برنامه‌ریزی کرده‌اند که نگذارند جمعیّت ایران افزایش پیدا کند. 🔹رهبر معظم انقلاب در دیدار با ائمه جمعه سراسر کشور، ٢۶ دی ماه ١۴٠٢ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۹۹ فرزند آخر یه خانواده ۸ نفره بودم، تمامی خواهرها و برادرهام با اختلاف سنی یک سال یا دو سال به دنیا اومده بودن اما بعد از پنجمین بچه مادرم سفت و سخت مقاومت کردند و تا ۶ سال نذاشتند عضو دیگه ای به خانواده اضافه بشه. مادرم تعریف می کنند که یک سال از خدا خواستم کاش بتونم تمام ماه مبارک رمضان رو روزه بگیرم و مشکلی پیش نیاد، از قضا ده روز هم روزه ی قضا قبل از ماه مبارک رمضان گرفتن؛ ماه مبارک آمد و رفت و مادرم تمام روزه هاشون رو گرفتن و اینجا بود که متوجه شدند کار از کار گذشته و حالا در حالی که مادرم ۴۰ سال داشتند من مهمان وجود مادرم بودم. شرایط زندگی مادرم واقعا سخت بوده و من به ایشون حق میدم که من رو نخواسته باشند، اما مادرم تسلیم امر الهی شدند و خلاصه من وارد جمع خانواده شدم و حالا ته تغاری خانواده بودم و پدر و مادرم خیلی دوستم داشتند. 😍😍 از ۱۵ سالگی خواستگار داشتم اما شرایط جوری نبود که ازدواج کنم، از طرفی تازه دو تا از خواهرهام همزمان با هم ازدواج کرده بودند و هزینه تامین دو تا جهیزیه بر دوش خانواده ام سنگینی می کرد، از طرف دیگه خبر بارداری هر دو با هم اتفاق خوشحال کننده دیگری بود که خانواده ی ما با اون رو به رو شد و حالا هزینه ی دو تا سیسمونی هم به هزینه ی قبلی اضافه شده بود و واقعا نمی شد فشار دیگه ای از طرف من به خانواده وارد بشه. حالا من بزرگ و بزرگ تر می شدم و دیگه منتظر کنکور بودم. جواب کنکور آمد و من دانشگاه قبول شدم اما هم زمان در آزمون حوزه هم شرکت کردم و آنجا هم قبول شده بودم و تصمیم گرفتم وارد حوزه بشم. از نوزده سالگی خونه مون محل رفت و آمد خواستگارها شد بعضی از خواستگارها که در همون مرحله ی تلفنی رد می شدند اون هایی هم که می اومدند در حین صحبت متوجه می شدم ملاک های من رو ندارند. من همیشه از همون شانزده هفده سالگی تو دعاهام در مورد ازدواج به غیر از این که به خدا التماس می کردم همسر مومن و خداترس نصیبم بشه وارد جزئیات هم می شدم از اسم و فامیل طرف مقابل تا شغل و حتی در مورد مدل ماشین هم خواسته ام رو می گفتم و در دعا کردن هم خیلی مصر بودم 😂😂 از اونجایی که خدا همیشه هوای بنده هاش رو داره و خودش وعده داده شما بخواهید من اجابت می کنم الحمدلله در سن ۲۴ سالگی یک همسر مومن با تمام جزئیات درخواستی رو در مسیر راهم قرار داد. سال ۹۳ زندگی مشترکمون رو با سفر کربلا و جشنی که به مناسبت تولد حضرت زهرا سلام الله علیها و ولیمه ی ازدواجمون بود آغاز کردیم. سال ۹۴ بود که متوجه شدم یک بیماری خود ایمنی داشتم که نهفته بوده و حالا فعال شده بود. از اون جا بود که پام به آزمایشگاه و بیمارستان و دکترهای مختلف باز شد، همیشه دوست داشتم تعداد زیادی بچه داشته باشم اما حالا با وجود این بیماری شرایط سخت شده بود. هیچ وقت فراموش نمی کنم وقتی جواب آزمایشم رو به یک دکتر متخصص نشون دادم و گفتم تصمیم بارداری دارم با خون سردی آزمایشم رو نگاه کرد و بهم گفت هیچ وقت نباید بچه دار بشی و در صورت بارداری زنده نمی مونی، وقتی بهش گفتم من می خوام بچه دار بشم بهم گفت بچه دار شو اما دچار مرگ مغزی می شی؛ اتفاقا یکی از بستگان نزدیک ما دقیقا به خاطر این بیماری و اینکه بدون کنترل بیماری باردار شده بود متاسفانه از زمانی که بچه اش به دنیا اومد مدام در بیمارستان بستری بود و وقتی بچه اش دوساله شد فوت کرد و من این سابقه ی ذهنی رو داشتم. خدا از تقصیر اون پزشک بگذره ولی من وقتی ایشون با خونسردی کامل و همراه با تندی این حرف ها رو بهم می زد، صدای شکستن قلبم رو شنیدم. تمام طول مسیر بازگشت به خانه بغض داشت خفم می کرد به محض وارد شدن به خانه بغضم ترکید و با دل شکسته سجده ی شکر کردم و گفتم خدایا من راضی ام به رضای تو😭😭😭 تصمیم گرفتم پیش یک دکتر دیگه برم و آزمایش ها رو به ایشون هم نشون بدم دکتر وقتی آزمایش ها رو دید گفت این بیماری اصلا اون چیزی نیست که دکتر قبلی گفته بلکه شبیه به اون هست و مشکلی برای بچه دار شدن نیست فقط قبلش باید درمان دارویی رو شروع کنی تا بیماری کنترل بشه، ضمن اینکه من تنبلی تخمدان هم داشتم و این هم مشکل دیگه ای برای بارداری بود اما من تمام امیدم به خدا بود. خلاصه درمان هر دو بیماری رو شروع کردم. آذر ۹۵ بود که به قرآن تفال زدم و این آیه اومد (فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيم) و خدا به وعده اش عمل کرد و ماه بعد در دی ماه باردار شدم و در مهر ۹۶ پسر خوشگل و واقعا حلیمم به دنیا اومد. همزمان درسم رو هم ادامه دادم و الان مشغول رساله سطح ۴ حوزه هستم. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۹۹ پسرم که دو ساله شد تصمیم گرفتم مجدد باردار بشم و باز درمان دارویی رو شروع کردم تا اینکه سال ۹۹ دوباره در دی ماه باردار شدم اما این بار یک ماه بیشتر مهمان من نبود و بچه ام سقط شد، از اون موقع پیگیر بچه دار شدن بودم تا اینکه در مردادماه امسال به داروی پزشک واکنش نشون دادم و دچار dvt و متاسفانه به دنبالش آمبولی شدم و در آی سی یو بستری شدم. الحمدلله بعد از دو هفته از بیمارستان مرخص شدم و حالا مجدد دنبال درمان برای بارداری هستم ماه پیش که به یک مرکز ناباروری مراجعه کردم پزشک اونجا من رو قبول نکردن و دوباره با این جملات آشنا که به همون یک بچه قناعت کن و بارداری برات خطر مرگ داره من رو رد کردن البته گفتن می تونی به مراکز دیگه مراجعه کنی شاید بتونن کاری برات کنن اما من یقین دارم اگر تمام دنیا چیزی رو بخوان ولی خدا نخواد نمی شه و اگه خدا چیزی رو بخواد و تمام دنیا بگن نمی شه، اون کار انجام می شه. من همچنان وظیفه ام رو انجام میدم و نتیجه رو به خدا سپردم. از تمام دوستان عزیز این کانال می خوام من رو دعا کنن که بتونم سهم کوچکی در تحقق فرمایش ولی امرمون داشته باشم و من هم تعدادی سرباز به اسلام و انقلاب تقدیم کنم. در پایان بگم که الحمدلله من سرتاسر زندگیم پر از نعمت الهی بوده اگر این مشکلات رو گفتم برای این بوده که اولا یک خواهش از تمام کسانی که شرایط بچه دار شدن رو دارند، بکنم که نگذارید امر ولی رو زمین بمونه و قدر نعمتی که خدا بهتون داده رو بدانید. ثانیا به دوستانی که مثل من فعلا توفیق بچه دار شدن رو ندارند بگم هیچ وقت از لطف خدا ناامید نشید و از ته قلبتون خواستتون رو از خدا بخواهید اگه داد که الحمدلله، اگر هم نشد حتما بهترین خیر همینی هست که خدا خواسته و باز هم الحمدلله.😍😍😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرصت استجابت دعا.... نسایم رحمت الهی که همواره و بی انقطاع در وزیدن است در اوقات شریفه و زمانهای خاص بیشترست. لیله الرغائب شب اولین جمعه ماه شریف رجب یکی از این فرصتهای شریف است که سفارش فرموده‌اند اهل دعا و توجه و معرفت آن را غنیمت شمارند و از برکات آن مستفیض گردند. چنانکه فرموده‌اند دعا مغز عبادت و بندگی خداوند متعال است: الدعاء مخ العباده حقیقت عبودیت و پرستش، خدا را خواندن و از خدا خواستن و به درگاه او عرض نیاز و حاجت کردن است. امید است مومنین این فرصت مبارک را برای تجدید عهد با خدا و توبه و انابه غنیمت شمارند و با توسل و تمسک به ذیل عنایات حضرات معصومین مخصوصا حضرت بقیه الله ارواحنا فداه در شرایط کنونی برای اعلاء کلمه اسلام و قضای حوایج همه مسلمانان و رفع مشکلات و نصرت اهل ایمان خصوصا در یمن و بحرین عزیز دعا کنند و از خدا خذلان استکبار جهانی و عوامل و عمال او را در منطقه و دفع شر آل سعود و آل خلیفه را مسئلت نمایند. 🔹پیام آیت الله صافی گلپایگانی به مناسبت لیله الرغائب در سال ۱۳۹۲ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
شب استثنایی... خداوند، همان‌طور که یک جایی از زمین را کویر کرده که اصلاً یک دانه علف هم در آن نیست، و یک جایش را جنگل کرده که یک ذره زمین در آن پیدا نیست و همه جایش سبز است [در مورد زمان‌ها هم همینطور کرده است]. شب‌ها و روزها مختلفند. مثلاً ماه رجب، خودش به منزلۀ یک حرم است. شب جمعه اول ماه رجب، یک شب استثنایی است. اینها حرم هستند. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
من فاطمه حلما هستم. متولد ۵ دی ماه ١۴٠٢، خوزستانیم اما ساکن کرج👶 داداش محمدحامی من ١١ سال پیش با عمل سزارین بدنیا اومد، مامانم خیلی دوست می‌داشت که بعد از ١١ سال من با زایمان طبیعی به دنیا بیاره، اما هیچکدوم از متخصصا و دکترا قبول نمیکردن😐 تا اینکه من عجله کردمو بعد از نماز صبح سه شنبه زودتر از موعد کیسه آب‌ مادرم پاره شد، بابایی ما رو بیمارستان برد. اونجا هم خانم دکترا تا متوجه شدن که بچه ی اول مامانم با سزارین بدنیا اومده بود، گفتن باید بری اتاق عمل😨 اما مامانم اصلا کوتاه نیومد، گفتش ما رضایت شخصی میدیم و امضا می‌کنیم که تصمیم داریم بامسئولیت خودمون زایمان طبیعی کنم. بعد از ساعتها درد کشیدن مامان نازنینم و سعی و تلاش خودم که زودتر بدنیا بیام موقع اذان مغرب باحول وقوه الهی خداروشکر چشم بدنیا ی زیبای شما گشودم😍💞 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
از آثار حلال بودن مالتان این است که فرزندتان عاشق شهادت می‌شود. اگر به بچه نان حرام بدهید، بچه هیچ‌‌‌‌وقت دلش نمی‌‌‌‌خواهد بسیجی شود. آن نان، این اقتضا را ندارد. یکی از فرماندهان سپاه، اصغر وصالی است. چند سال فرمانده بود، آخر هم شهید شد. برادرش هم پاسدار بود و سرپل ذهاب شهید شد. مادرش قبل از شهادت بچه‌هایش، خواب دیده بود امام آمده به خانه‌شان‌‌‌‌ و مادرش یک ظرف میوه برای ایشان برده. امام دوتا سیب درشتش را برداشت و گرفت زیر عبا. گفت این برای من، و خداحافظی کرد و رفت. همان که شما می‌‌‌‌گویید «سیبِ سرسَبد». وقتی پسرش شهید شد متوجه تعبیر خوابش شد. نسبت به دومی می‌‌‌‌گفت نرو. پسر تا چند روز به‌‌‌‌خاطر رعایت پدر و مادرش ماند. بعد مادر خواب دیده بود که مزاحم بچه‌‌‌‌ات نشو! به پسرش گفته بود پسرم می‌‌‌‌خواهی بروی مزاحمت نمی‌‌‌‌شوم. او رفت و عاشورا شهید شد. وقتی پسرش شهید شد، من برای سر سلامتی پدر به منزلشان رفتم. پدر اینها یک مرد هشتادساله و گاریچی بود. میوه می‌‌‌‌فروخت. چرخ داشت. به من گفت: «بچه من باید شهید می‌‌‌‌شد. من هشتاد سال عمر دارم و در خرید و فروشم ذره‌ای تقلّب نکردم، ذره‌‌‌‌ای حرام و حلال را قاطی نکردم. همیشه به رزق حلال قانع بودم». او شب‌‌‌‌ها کم می خوابید. پسرش اصغر به او گفته بود: بابا کمی بخواب. پدر به او گفته بود: «پسر! تو هنوز خاطرخواه نشدی! وقتی خاطرخواه شدی، خوابت نمی‌‌‌‌برد». منظورش خودش بود که خاطرخواه خدا شده و شب‌‌‌‌ها [به خاطر مناجات و نماز شب] خوابش نمی‌‌‌‌برد. @haerishirazi کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👌سربازانی برای امام زمان عج...😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۰۰ متولد سال ۶۲ هستم و توی یه خانواده چند فرزندی در تهران به دنیا اومدم و زندگی کردم. ۴تا خواهریم و ۵تا برادر دارم و من بچه سوم خانواده هستم😉 به ما که خیلی خوش میگذشت که زیاد بودیم و با هم بازی میکردیم😇. ۱۸ساله شدم. منم مثل خیلی از دختر خانم های دیگه بعد از گرفتن دیپلم دوست داشتم برا کنکور درس بخونم و برم دانشگاه که همون تابستون سرکله یه خواستگار دیگه پیدا شد🤪 اما من اصلا تو فکر ازدواج نبودم فقط به کنکور و دانشگاه فکر می کردم. طی یه هفته خواستگار اومد و پسندید و نظر منم که انگار مهم نبود برا مادروپدرم🥺 و من هرچی اصرار که نمیخوام ازدواج کنم و میخوام برم دانشگاه اصلا گوششون بدهکار نبود و می گفتن مورد مناسبی هست برای ازدواج، باید ازدواج کنی. منم که دیگه نمیتونستم حریف پدرومادرم بشم، تسلیم تقدیر شدم و رفتیم آزمایشگاه و محضر عقد کردیم. همسرم فامیل نبودن ولی همشهری هستن... بعد از ۲ سال زندگی مشترک به اصرار همسرم راضی شدم بچه بیارم، سال ۸۴ خدا بهمون ۲قلو دختر داد🥰 من اولش شوکه شدم و یه احساس ناتوانی برا بزرگ کردنشون داشتم ولی همسرم خیلی خوشحال شد و فقط دم سونوگرافی می‌خندید. خلاصه دست تنها و به سختی... بماند چه بارداری سختی داشتم و ویار بد و... شده بودم ۴۰کیلو با دوتا بچه ای که باردار بودم. بچه ها رو بزرگ کردم ولی بعدش خیلی خداروشکر می‌کردم که ۲تا خواهرن و با هم بازی میکنن😍 ۹ سال بچه نمیخواستم دیگه چون خیلی سخت بود و زیادم همسرم همکاری نمی‌کرد و مادرم خودش بچه کوچیک داشت ولی با اصراردوباره همسرم، دوباره باردار شدم و خدا خدا می‌کردم این‌بار پسر باشه که همسرم دیگه بهونه هاش تموم بشه و خدای مهربون بهمون یه پسربانمک داد👶 حالا جنسم جور شده بود و دیگه اصلا به بچه فکر نمی‌کردم، با خونه ۲ اتاق خوابه، همسرمم نمی‌خواست خونه رو عوض کنه با اینکه وضع مالی مون بد نبود اون موقع هم ... تا اینکه به طور اتفاقی پارسال با کانال شما آشنا شدم و خوندن مطالب و قصه های زندگی دوستان و اینکه دستور از بالا اومده و دیگه یه وظیفه هست راضی شدم چهارمی رو بیارم. ولی خودمم موندم چه جوری راضی شدم بچه چهارم رو بیارم!مخصوصا تو همسایه های ما که همه یه دونه دارن اینم قصش طولانیه... دخترای منم ۱۸ سالشون شده بود و واقعا با بچه چهارم مخالف صددرصد بودن ولی من تصمیمم رو گرفته بودم و با همسرم صحبت کردم ولی همسرم باورش نمیشد، شوخی می‌گرفت حرفای منو تا اینکه سال ۱۴۰۲چهارمین فرزندم در سومین بارداری من در تیرماه بدنیا اومد و دل منو بعد از اون همه غصه خوردن و ناراحتی شاد کرد☺️ چون دخترای من اون سال باید بر کنکور میخوندن و وقتی فهمیدن من باردارم، خیلی ناراحت شدن و باهام قهر کردن😢و اصلا هیچ کمکی توی خونه بهم نمیکردن و فقط درس میخوندن و فقط غر می زدن و منو ناراحت می‌کردن😭 و می‌گفتن که ما این بچه رو نمی خوایم ولی الهی شکر که همه سختیا گذشت و با به دنیا اومدن داداششون، کم کم بذر محبت توی دلشون پاشیده شد و یه دل نه صد دل عاشقش شدن و الانم‌که شش ماهشه نمیتونن دوری شو تحمل کنن🥰 الان خداروشکر میکنم که مادر ۴تا بچه هستم و دخترام خواهر دارن و پسرام برادر و همه صحیح و سالم و به حرفها و متلکهای مردم و همسایه ها و فامیل گوش ندادم و همه چیو سپردم به خدا☺️ اینم بگم که توی سن ۴۰ سالگی چهارمین بچمو آوردم. دخترهام توی رشته های خیلی خوب قبول شدن و امسال وقتی پسرم ۲ماهش بود برای بار اول با پدرشون به پیاده روی اربعین رفتیم کربلا و این از رزق معنوی محمدحسن بود❤️ اینم بگم که سر اسمشم خیلی جنگیدم تا بذارم محمدحسن و عاقبت برنده شدم چون محمدحسین داشتم، یه محمدحسنم میخواستم از امام حسن و خدا رو هزار مرتبه شکر میکنم که منو لایق دونست. در آخر، با اینکه همسرم انتخاب خودم نبوده و فقط به خاطر رضای خدا و پدرمادرم بله گفتم ولی الان خیلی ازشون راضیم و خدا رو شکر میکنم 🙏 ان شالله که همه بانوان و مادرای عزیز سرزمینم همیشه سالم باشن و خدا به همه توفیق شیرین مادری رو بده🙏💐 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075