eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
دعاگوی همه عزیزان کانال در حرم مطهر امام رضا علیه السلام... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
نعمت... پسر شهید دکتر عمومی بود ... همسرش هم ماما بود. آقا بهشان گفت: چطور شما دکتر و ماما هستید و هنوز بچه‌دار نشدید، نخواستید یا نشده؟ خانم چادرش را کشید روی صورتش و از خجالت قرمز شد. آقا ادامه داد که: "امکان بچه‌دار شدن یک نعمت است. اگر از این نعمت استفاده نکنید، ناشکری کرده‌اید." پسر بالاخره مُقر آمد که ما توراهی داریم. آقا خوشحال شد و گفت: "خب پس حرف تمامه. ان شا الله سزارین هم نکنید. خودتان هم که ماما هستید و بهتر می‌دانید بچه‌ای که طبیعی به دنیا می‌آید سالم‌تر است." آقا به دختری که کنار صندلی‌اش نشسته بود (دختر شهید) گفت: شما خانم ازدواج نکردید؟ دختر سری به نفی تکان داد. آقا گفت: "خواستگار خوب اگر آمد سریع ازدواج کنید، اصلاً معطّل نکنید؛ این توصیه‌ی من به شما. به پول و موبایل و جایگاهش نگاه نکنید. نجابتش را ببینید. ..." وقتی نوبت هدیه دادن به عروس شهید شد، پسر گفت: خانم من دو نفر حساب می‌شوندها! آقا ... گفت: بله ایشان دونفسه هستند. و یک سکه‌ی دیگر هم داد. 📚همپای مسافر اردیبهشت کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
دوتا کافی نیست
#پیام_مخاطبین راستش این روزا قلبم بدجوری شکسته، تو رو خدا به پدر مادرا بگین اگر نمیخوان توی فرزندآ
چرا دوتا کافی نیست.... سلام و خدا قوت ممنون از کانال خوبتون و اینکه هدفمند و موضوع بندی شده پیش می‌برید مطالب هر روز رو... خدا اجرتون بده به اون خانم بگید اصلا از این حرفها ناراحت نشن... مادرهای ما نسلی بودن که با "ایست یه بچه کافیست" بزرگ شد و زمین و زمان براشون دوخته شده بهم که مادری و فرزندآوری براشون بی ارزش بشه... بعضی والدین به اینکه فرزند جوان شون سه چهار سال پشت کنکور ارشد و دکترا بمونه برای تحصیل و متحمل سختی بشه از تفریحش، از سلامتیش بزنه که به مدرک برسه یا به استخدام در اداره ای راضین ولی عجیبه که همین چند سال سختی رو راضی نیستن برای نوه ای که قراره پشت و پناه پیری شون بشه و حتی آینده کشور رو بسازه و ان شاء الله از زمینه سازان ظهور باشه رو تحمل کنن!! ‌همین والدین ۲۰ سال دیگه که پسراشون و داماداشون باید بازنشسته بشن، قانون، سن بازنشستگی رو میبره بالا. چون نیروی کار وجود نداره تو کشور.... ۱۴۲۰ که نوه هاشون و بچه هاشون باید برن رسیدگی کنن بهشون... سر بزنن بهشون و از دلتنگی درشون بیارن، همین نوه ها بجای ۸ ساعت در روز باید ١٠-١٢ ساعت کار و حتی همزمان تحصیل کنن و دیگه نایی ندارن و وقتی ندارن که برن سر بزنن... چرا چون نیروی کار نیست.... نه تنها پیشرفتهای کشور... نه تنها امنیت کشور... نه تنها اقتصاد کشور... بلکه آرامش و نشاط روحی روانی خانواده ها هم گره خورده به جمعیت. ‌ از این حرفها دلسرد نشید و مغلوب شیطان نشید که ۲۰ سال بعد قطعا می‌بینید که همون آدمها تحسین تون می‌کنن. اون وقته که همون هایی که یه دونه بچه دارن هم به برکت وجود امثال شما و بچه های شما زندگی شون می‌چرخه چون یه دونه بچه ی خودشون مونده زیر بار فشار زندگی که به زن و فرزند خودش رسیدگی کنه؟ به والدین خودش؟ یا والدین همسرش؟... ‌ خدا به برکت امام زمان به پدر و مادرهای جهادگر تو این باران طعنه ها و تو این شرایط اقتصادی اجر بده ان شاء الله و به نسل شیعه، به وقت و توان شیعه، به درجات معنوی بچه شیعه ها برکت بده. صلواتی هدیه کنید به نرجس خاتون، مادر امام زمان. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
ساده شروع کردیم... 💠 زمان ما هم، رسم و رسوم ازدواج زیاد بود. ریخت و پاش هم بیداد می کرد. ولی ما از همان اول ساده شروع کردیم؛ خریدمان یک بلوز و دامن برای من بود و یک کت وشلوار برای مرتضی. چیز دیگری را لازم نمی دانستیم. 💠 به حرف و حدیث ها و رسم و رسوم هم کاری نداشتیم؛ خودمان برای زندگی مان تصمیم می گرفتیم. همین ها بود که زندگی مان را زیباتر می کرد. 🔹همسر شهید آوینی 📚نیمه پنهان ماه کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۵۵۵ سلام و خسته نباشید خدمت شما و با تشکر از کانال خوبتون که منو ترغیب و تشویق کرد به آوردن فرزند دوم😊 منو همسرم به شکل کاملا سنتی در سال ۹۳ با هم آشنا و ازدواج کردیم، همسرم از یک خانواده روستایی و کشاورز ( البته با احترام به همه کشاورزان و روستاییان) هستن و من شهری و پدرم کارمند و خودم تحصیل کرده... همسرم اون موقع یه طلبه ساده بودن و فقط حوزه درس می‌خواندن، هر دو ۲۲ ساله بودیم، ازدواج ما از اون دسته ازدواج ها بود که واقعاً مثل بمب صدا داشت و هرکس می‌فهمید یه حرف و حدیثی درست می‌کرد، هم غریبه و آشنا که بماند...😊 بعد از یه مراسم رفتیم سر خونه زندگیمون، من دختری بودم که از خانواده ام جدا شده بودم، به یه شهر غریب رفتم، تنها شده بودم فقط خدا رو داشتم همش اصرار به همسرم که بچه می‌خوام اونم می‌گفت من درس میخونم، کار ندارم، درآمد ندارم، اما من کوتاه نیومدم، همش اصرار که دیگه پای خانواده ها رو باز کردم که راضیش کنن🙈 بعد از ۸ ماه از ازدواجمون، من باردار شدم چهار ماهه بودم که پسرم هنوز نیومده بود پا قدمش خوب بود، با چند تیکه طلا و کمک پدرهامون، تونستیم ماشین بخریم، همسرم تو یه موسسه عالی قبول شد شهر قم، باید اسباب کشی می‌کردیم، رفتیم دنبال خونه چون جایی نداشتیم، شبا تو چادر می‌خوابیدیم تا خونه پیدا شد، چون پول پیش کم داشتیم به سختی خونه پیدا شد، همسرم هم نمی‌خواست از کسی قرض بگیره. خب خونه رو تحویل گرفتیم با کمک خانوادم اسباب کشی کردیم قم... همسرم شب تا صبح درس میخوند، صبح تا شب هم کلاس می‌رفت ناهار می‌برد و منه باردار تنها... تا وقت موعود رسید، پسرم به دنیا اومد، شد عزیز همه😍 اسمش رو حسین گذاشتم چون واقعاً از امام حسین داشتمش، حسین شد ۵ سالش، بچمم تنها بزرگ کردم، همش حرص تنهایی و غریبی شو می‌خوردم، همش می‌گفت داداش میخوام، همسرم هم به هیچ عنوان زیر بار فرزند دوم نمی‌رفت، حتی با دخالت خانواده ها😔 می‌گفت کارم باید درست بشه هرچی می‌گفتم برکت داره قبول نمی‌کرد... دیگه راهی نداشتم، رفتیم امام رضا عید قربان پارسال، گفتم یا امام رضا، شما مهر بچه دوم رو بنداز تو دل همسرم، یه بچه سالم دیگه بیارم، بچم خوشحال بشه اگه پسر شد هم اسم شما بذارم علی😍 گذشت و ما برگشتیم، دیگه اصراری نکردم در کمال ناباوری همسرم خودش موضوع رو پیش کشید من در پوستم نمیگنجیدم😍😍😍 خداروشکر بازم باردار شدم و پسر شد. حسین که روز شماری می‌کرد برا تولد داداشش و بی صبرانه منتظر بودو الان دو ماهشه علی آقا، حسین که خیلی دوستش داره ماشاالله پاقدمش عالی تر از داداشش بود، پدرش قبول شد قضاوت و الان تازه استخدام شدن و ما اومدیم یه شهر دیگه و کیلومتر ها از خانواده ها دور هستیم. خداروشکر دوتا دسته گل دارم همدم غریبی و تنهاییم هستن و الحمدلله کم کم زندگیم رونق میگیره، حالا کم کم دارم میگم بچه هام آبجی ندارن😉 امیدوارم خدا کمکم کنه و بهم نعمت های بیشتری بده🤲 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه احکام اسلام رحمت است... 👈 آقایان مسئول، مماشات با قانون شکنان را تمام کنید. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
🏴 سالروز وفات شهادت گونه کریمه اهل بیت، اُخت الرضا (ع)، حضرت فاطمه معصومه سلام اللّه علیها به پیشگاه مقدس حضرت بقیّة اللّه الاعظم ( روحی أرواحنا له الفداء) و محضر عاشقان اهل بیت(ع) تسلیت عرض می نمائيم. 👈 زیارت مجازی حرم مطهر، کریمه اهل بیت حضرت معصومه(س): https://vtour.amfm.ir/ کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✨امام على عليه السلام : وَ اللّه ِ! ما سَاَ لْتُ رَبّى وَلَدا نَضيرَ الوَجْهِ، وَ لا سَاَ لْتُهُ وَلَدا حَسَنَ القامَةِ، وَ لكِنْ سَاَ لْتُ رَبّى وُلْدا مُطيعينَ لِلّهِ، خَائِفِينَ وَجِلينَ مِنْهُ، حَتّى اِذا نَظَرْتُ اِلَيْهِ وَ هُوَ مُطيعٌ لِلّهِ قَرَّتْ بِهِ عَينى؛ "من از پروردگار خود، فرزندى زيبا يا فرزندى خوش قد و قامت نخواستم بلكه از پروردگارم فرزندى خواستم كه مطيع خدا و خداترس باشد، تا هر وقت به او نگريستم و ديدم خدا را اطاعت مى كند، چشمم روشن شود." 📚بحار الأنوار، ج 43، ص 279. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
علّت آمدن من به قم این بود که پدرم، آقا سید محمود مرعشی نجفی که از زهّاد و عبّاد معروف نجف بود. چهل شب در حرم امیر المؤمنین علیه السلام، بیتوته نمود که آن حضرت را ببیند. پس شبی در حالت مکاشفه، حضرت علی علیه السلام را مشاهده کرد که به ایشان فرمود: سید محمود چه می خواهی؟ عرض می کند: می خواهم بدانم قبر فاطمه زهرا سلام اللّه علیها کجاست؟ تا آن را زیارت کنم. حضرت فرموده بودند: من که نمی توانم برخلاف وصیت آن حضرت قبر او را معلوم کنم. عرض می کند: پس من هنگام زیارت چه کنم؟ حضرت فرموده بودند: خداوند متعال، جلال و جبروت حضرت فاطمه را به فاطمه معصومه سلام اللّه علیها عنایت فرموده اند؛ پس هر کس که بخواهد به زیارت حضرت فاطمه زهرا نایل شود، به زیارت حضرت فاطمه معصومه سلام اللّه علیها برود. 📚 بر ستیغ نور کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
⚠️ *سونامی سالمندی...* جمعيت ايران باسرعت سرسام آوری در حال پيرشدن است. اين فقط به معناي سفيدشدن موی ايرانيان نيست بلکه متعاقب اين روند، اقتصاد و قدرت دفاعی کشور نيز رو به افول خواهد بود!! کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
استاد علی ابوترابی: یکی از دوستان .. که چند سالی ازدواج کرده بود ولي فرزندی نداشت را دیدم. گفتم: چه کردید؟ بی‌خیال نباشید دنبال درمان بروید. گفت: تلاشهایی کردیم و راه‌های متعدد و درمان‌های مختلفی را دنبال کردیم اما نتیجه‌بخش نبوده و گویا صلاح ما نیست. گفتم: به علما بگو برای شما دعا کنند. نام یکی دو نفر از علما را بردم و از جمله پیشنهاد دادم خدمت حضرت علامه مصباح برسد و بخواهد برای ایشان دعا کنند. رفتند خدمت علامه، وقتی برگشت گفتم چه شد؟ گفت: به علامه گفتم ما ۱۳ سال است ازدواج کردیم ولی اولاد نداریم و التماس دعا داریم. حاج آقا فرمودند: دیدی گاهی پیرزن‌ها می‌نشینند دعایی می‌کنند[؟]، من هم دعایی می‌کنم. ضمناً بروید ادعیه و اذکاری که گفته شده، آنها را انجام دهید. یک ماه بعد ... زنگ زد و گفت: آن دعای پیرزنانه ایشان اثر کرد و دعای ایشان مستجاب شد. بعد از مدتی تماس گرفت که اگر می‌شود وقت بگیرید می‌خواهم فرزندم محمدتقی را بیاورم حاج آقا اذان بگویند. وقتی فرزندش را آورده بود حاج آقا فرموده بودند: "هرچه خواستی از حضرت معصومه [سلام الله علیها] بگیر." 📚 نمایشگاه مردی بر مدار حق کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
سال ۸۲ بود که همسرم به خواستگاریم اومد، من اون موقع ۱۵ سال داشتم و از اونجایی که درسم خیلی خوب بود به خانواده ام اعلام کردم که دوس دارم درس بخونم و فعلا به ازدواج فکر نمیکنم. همسرم جواب من رو قبول نکردن و با فرستادن واسطه هایی سعی داشتند که من را راضی کنند. البته من بدون هیچ تحقیق و شناختی از ایشون و فقط به خاطر درس خواندن جواب رد می دادم. کم کم با تعریف واسطه ها از این آقای خوب و باتقوا، به فکر افتادم که کمی اطلاعات در مورد اخلاق و رفتارشون کسب کنم. بیشتر افرادی که واسطه خواستگاری ما بودند صفت ایمان و مهربانی ایشون رو گوشزد می‌کردند... حدود یکسال بعد از خواستگاری، من به این نتیجه رسیدم که به ایشون جواب مثبت بدم ولی خجالت و شرم این پاسخ را به تعویق انداخت و بی مورد یکسال دیگر از زندگیم تلف شد و من هنوز حسرت این دو سال را می‌خورم که می‌تونست پر از خاطرات شیرین من و آقایی باشه. خلاصه سال ۸۵ عقد کردیم و من همچنان درس می‌خوندم. همسرم یک کارگر کارگاه تراشکاری و تزریق پلاستیک بود و وقتی با من ازدواج کرد شد سر کارگر و این از برکات ازدواج ما بود. همسرم در کنار کارش با وجود اینکه درس نخوانده بود، در فعالیتهای فرهنگی و مذهبی و هیات امنا مسجد و هم چنین فعالان محلی حضور پررنگ داشت و من از اینکه او همیشه در حال فعالیت بود خوشحال بودم و نداشتن مدرک تحصیلی بالا اصلا برایم مهم نبود. البته ایشون مطالعات خیلی گسترده ای در همه زمینه ها داشتند. خلاصه کنکور دادم و به پیشنهاد پدر شوهر و پدرم و البته از روی علاقه خودم رشته کشاورزی رو انتخاب کردم و دلیل دیگر هم این بود که دانشگاه محل تحصیلم به شهر مشهد که محل زندگی همسرم بود، نزدیکتر بود. قبول شدن در دانشگاه همانا و عروسی گرفتن ما هم همانا. من و همسرم در طی سالهای عقد وسائل لازم برای زندگی را با همدیگه آماده کردیم و شاید باورتون نشه هنوز که هنوزه، نمیدونم دقیقا کدومها رو من خریدم، کدومها رو آقایی... خیلی خیلی مختصر و اینکه هر جا مسافرت می‌رفتیم یا برای دور زدن و تفریح یک تکه از وسائلمان را میخریدیم و اینجوری دفتر خاطراتمان در خانه و در بین وسیله هایمان همیشه بازه و آن روز های زیبا را به ما یادآوری میکنه. برای مراسم عروسی از آنجا که خانواده همسرم مراسمات پر سر وصدا داشتند من و آقایی تصمیم گرفتیم سفر سوریه را انتخاب کنیم تا در طول این سفر قبل از اینکه بخواهیم به خانه خودمان برویم انشالله با دست کوچک حضرت رقیه دوام زندگی مان را امضا کنیم. همین گونه هم شد بعد از سفر ولیمه ناهار دادیم من و همسرم به سنت ها پیامبر توجه خاص داریم ولیمه ناهار ما باعث تعجب همه شده بود. مهمانها خیلی زیاد نبودند در حد کسانی که دوست داشتند برای عروسی ما شادی کنند. با آرایش و لباس عروس خیلی ساده و دوست داشتنی، بدون هیچ استرسی از کم و کسریها، از این اتفاق بزرگ لذت بردیم. جهیزیه من واقعا مختصر بود و همون روز اول حرفهایی پشت سر جهیزیه گفته شد ولی از عشق من و همسرم حتی یک ذره کم نشد و اصلا باعث ناراحتی ما نشد چون سلیقه و خواسته خودمان و کسب رضای الهی خیلی اهمیت بیشتری داشت از حرفهای اطرافیان. قبل از اذان مغرب و عشا من و همسرم وارد خانه ی خودمان شدیم و طبق سنت زیبای پیامبر، همسرم پاهای من را شست و آب را جلوی در خانه ریخت و با هم نماز شکر خواندیم. 👈 ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
تابستان تمام شد و سال تحصیلی جدید شروع شد و من دوباره به دانشگاه رفتم. هنوز چند ماهی بیشتر نگذشته بود که حس قشنگ مادر شدن فضای خانه ی کوچکمان را گرمتر کرد و من باردار شدم. ماههای اول بارداری برایم خیلی سخت بود و حالت تهوع شدید و از همه مهمتر حساسیت به حضور مردی که خیلی دوستش داشتم، اذیتم میکرد ولی با همه ی اینها، دغدغه ام رعایت دستورات و راهکارهای زیبای معصومین بود تا بتونم دوران بارداری را با موفقیت و نتیجه خوب انشالله پشت سر بگذارم و خداوند در همه حال در لحظه لحظه ی نفسهای من و فرزندم حضور داشت. از نظر من نفسهای خانم باردار مقدسه. همزمان با بارداری، فشار تحصیل در دانشگاه هم تا حدودی زیاد شد. ترم آخر دانشگاه ۸ ماهه باردار بودم و اتفاقا معدل الف هم شدم، چون دو نفری درس می خوندیم و حسابی کیف می کردم. کارورزی هم حدود دو هفته قبل از زایمانم تمام شد و من فعال و پر انرژی ادامه بارداری ام را با دوختن لباس و درست کردن عروسکهای دست ساز گذروندم و یک دست لباس کامل برای دختر نازم دوختم و بافتم. به مادر و پدرم هم سفارش کردم که به هیچ وجه مجبور نیستند سیسمونی برای من تهیه کنند. حتی گفتم راضی نیستم اگر به خودتان فشار بیاورید و خرجِ اضافه کنید. سیسمونی فرزندم نسبت به فامیل خیلی ساده بود ولی فرزندم سالم و سر حال تر بود. خلاصه روز جمعه بین ولادت امام رضا و حضرت معصومه سلام الله علیها خداوند ارزشمندترین هدیه خودش را به زندگی شاد و ساده ما تقدیم کرد دختر خانمی متبرک به نام فاطمه... من مادر شدم در سن کم و این فوق العاده است خداوند به من نعمت تولد اشرف مخلوقاتش را داد این افتخار کمی نیست، او از من دعوت کرده با او همکاری کنم تا چرخ دنیا بچرخد و هنوز هم انسان در بطن انسان بروید. خدایا شکرت با تولد فاطمه جان زندگی شیرین تر و جذاب تر شد و تا حد زیادی اوقات فراغت داشتم. کلاسهای همسرداری و تربیت فرزند میرفتم و فرزندم را هم همراه می‌بردم تا بقیه متوجه شوند او برای من بار نیست، همراه است. فاطمه یک ساله شد و من تصمیم گرفتم درسم رو ادامه بدم که متاسفانه پدر شوهرم از دنیا رفتند. بعد از فوت پدر شوهرم، یک عضو جدید و مهربان به خانواده ی ما اضافه شد مادرشوهرم.🌷 خانمی بزرگوار و صبور ولی کمی افسرده و تنها و من فقط به خاطر فرزندم و مادرشوهر بزرگوارم، ادامه تحصیل رو موقتا کنار گذاشتم ولی به دخترم قول دادم همزمان با او به تحصیل ادامه بدم انشالله😊 با همه ی اینها وقتی دخترم دو ساله شد تصمیم به بارداری گرفتم و خداوند بزرگ روز میلاد امام زمان پسری زیبا و پرانرژی به ما هدیه کرد و من به رقم اینکه دوست داشتم نامش محمد مهدی باشه به خاطر دل مادر شوهرم اسمش را احمد رضا گذاشتم تا دلش با نام همسرش گرم باشه چون به این رسم و رسومات توجه زیادی دارند، البته برای من خیلی این رسمها حائز اهمیت نیست ولی خوشحالی مادر شوهرم برام خیلی مهمه. بعد از فوت پدر شوهرم مادر همسرم خیلی مریض و ضعیف شدند. حتی مجبور بودیم حدود ۶ ماه با ویلچیر ایشون رو راه ببریم ولی من و همسرم کمر همت بستیم تا هر طور شده زندگی و شادی را دوباره به ایشون بازگردانیم. بر خلاف تصور معمول در جامعه، حضور مادرشوهرم یکی از بزرگترین برکات در زندگی منه، خدایا شکرت. من سختیها و دغدغه های باردار شدن و مادر شدن و حتی زندگی کردن با مادر شوهر را منکر نمیشم ولی من و همسرم قانونی برای خودمون داریم و اون اینه که از هر چیز و هرکس که دلگیر شدیم یا خستگی بهمان فشار آورد در کنار همدیگه، اوقات ناخوشایند را فراموش کنیم و این قرار به هردوی ما انرژی تازه ای میبخشه😊 👈 ادامه دارد. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
احمدرضا دو سالش تمام شد و خداوند افتخار خادمی امام رضا ع را به من بخشید. اطرافیان میگفتند تو با دوتا بچه و مادر شوهر پیرت، نمیرسی حرم بری و بهتره که این مسئولیت رو قبول نکنی اما من باز هم، مثل همیشه تابع حرف آخر شوهر جان بودم و خدا شاهده هر وقت که عزت و اقتدار همسرم رو حفظ کردم، من در نظر او و در رفتار او، یک ملکه بودم. این یک شگرد زنانه است که خداوند بارها و بارها آن را به زن گوشزد کرده. خدا بهتر از هر کسی میدونه که چه چیزی برای بنده اش بهتره. خواهران عزیزم شوهر را احترام کنید و به او اقتدار ببخشید و در سایه ی اقتدار همسر، کدبانو و ملکه باشید. باور کنید خود همسران تون این مقام و حتی بالاتر از آن را به شما می دهند. خلاصه آقایی در حق من لطف کردند و گفتن از اونجایی که من علاقه هام رو به خاطر بچه ها و مادرشوهرم تا حدی کنار گذاشتم، این فرصت خوبیه که ساعاتی از هفته رو برای خودم باشم و همون ابتدا مسئولیت بچه ها رو طی این چند ساعت کاملا به عهده گرفتند و من بی دغدغه هفته ای یکبار افتخار خدمت به امام رضا و حضور در نزدیکترین حد ممکن به این امام عزیز رو داشتم و هنوز بعد گذشت ۴ سال مزه ی شیرین این افتخار تمام وجودم رو در بر می‌گیرد. حدود شش ماه به همین منوال گذشت و من و همسری تصمیم گرفتیم عضو ششمی به خانواده اضافه کنیم و از اونجایی که بعضی از خواهران خادم در حین بارداری خدمت رو ترک نکرده بودن به خودم امید دادم که من هم انشالله میتونم ولی از اونجایی که ماههای اول بارداری ویار و حالت تهوع زیاد داشتم، نشد. مجبور شدم دیگه حرم نرم ولی به هیچ وجه متاسف نبودم چون فقط و فقط جایگاه خدمتم عوض شد و نیت زندگی من از آنجا که محکم و پابرجاست، تغییر نکرد☺️ دوران بارداری رقیه جان سراسر استرس بود. براساس نتایج سونو ها، سه دلیل محکم برای سقط دخترم وجود داشت و گفته بودن باید دل از جگر گوشه ام بکنم. من و همسرم حسابی داغون شده بودیم ولی صحبتهای مادر شوهرم باعث شد تا روحیه تازه ای بگیرم و به خدا توکل کنم. من دختر درون رحمم را با هزار امید، نذر حضرت رقیه کردم و او الان سالمترین و زیبا ترین عضو خانواده ی ماست. به قول همسرم هر سخنی که از زبان این بچه میشنویم، کام مون شیرینتر و اوقات مون به یاری خدا شادتر میشه. خدایا شکرت رقیه جان حدود یک سال و سه ماه داشت که من و همسری برای دو سالگی او و آمدن عضو جدید صحبت از برنامه ریزی میکردیم که ناگهان فرزند چهارم بی دعوت و واقعا هدیه وار، همه و ما را غافلگیر کرد و من گیج و منگ بودم. ترسِ از شیر گرفتن رقیه جان و کوچک بودنش و زایمان طبیعی پشت سرهم تمام وجودم را فرا گرفته بود. من دوس داشتم فرزند چهارمم پسر باشه، برای همین در پی برنامه ریزی برای پسر دار شدن بودیم که ریحانه جان بی دعوت تشریفشون رو آوردن و خدا به من این پیام رو داد که مگر همیشه از من نخواستی آنی و کمتر از آنی تو را به خودت وانگذارم. منم گفتم چشم با تمام وجودم برایش مادری میکنم. رقیه جان رو قبل از هفته ی بیستم بارداری از شیر گرفتم. همیشه سعی کردم که با او و ریحانه مثل دوقلو رفتار کنم تا خدای نکرده به رقیه جان کم توجهی نشه. همسرم خوبم در کار خانه دست به کمک هست اما من راضی نیستم ایشون صبح تا شب سرکار باشن و وقتی وارد خونه شدن، دوباره کار خانه انجام بدن. برای همین قرار خونه ما اینه که وقتی بابایی اومد همه جا مرتب باشه و پدر خانواده این چند ساعت رو سرگرم بازی با بچه ها بشن🌷 من زایمانهام به لطف خدا طبیعی بوده و با ورزش و خیلی راهکارهای پیش پا افتاده، بدنم تغییر آنچنانی نکرده خدا رو شکر. هم چنین من اصلا برای بچه هام پوشک استفاده نمیکنم و همیشه از پارچه براشون استفاده میکنم. سر بچه ی اول و دوم جلو انداختن کارها یه مقدار سخت تره و وظیفه مادری سنگین تر ولی بچه های سوم و چهارم به بالا😁چون قسمتی از کارها و تربیت رو فرزندان اول به عهده میگیرن انگار وقت آدم آزادتره، شایدم این تجربه منه ولی به هرحال اگه اولی درست تربیت بشه، تربیت بقیه خیلی راحت تره، چون بچه ها عجیب از همدیگه حرف شنوی دارن و این موضوع واقعا یک کمک الهیه به نظر من😉 ادامه در پست بعدی 👇👇 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
به نظر من چیزی که زندگی رو برای همه مون سخت کرده، توجه به چیدمان و ظواهری هست که اصلا هیچ ریشه و بنیاد قابل قبولی نداره، نه از نظر روانشناسی نه از نظر علمی و نه از نظر اسلامی... اصلی که لازمه انسان بودن است، جذب و تخلیه انرژی و رسیدن به انسانیت و تلاش در جهت تعالی و رشد هستش. من و همسری در خانه سبزی میکاریم وسایل قدیمیمون رو تعمیر میکنیم با خلاقیت و ابتکار و کمک بچه ها دکوراسیون منزل رو جوری طراحی کردیم که کمتر به بچه ها سخت بگیریم.( دست نزن، نکن، بشین و... نداریم.) امسال به لطف خدا خونه ی کوچکی خریدیم، داخل این خانه ی کوچک وسایل و ابزاری که برای یک زندگی ساده لازمه وجود داره. کتابخانه شخصی اصلی ترین و مهم ترین دکوری پذیرایی ماست که به خانه، نمای زیبایی داده است. اسباب بازی فرزندانم زیاد نیست چرا که انقدر اونها با همدیگه سرگرمند که وقت بازی کردن با اسباب بازی و یا گوشی و تبلت ندارند. بچه ها در خانه اجازه درست کردن هر کاردستی با مواد بازیافتی و نقاشی و رنگ آمیزی رو دارند و من اصلا جلودار آزمون وخطاشون نمیشم. دختر بزرگم ۹ سالش هست وامسال روزه اولی است و دو ساله که دوره دوم تربیتش را شروع کردم و الحمد لله خوب پیش میره. پسرم باهوش و پر جنب و جوش است و حس میکنم مسیر دور و درازی با او در پیش دارم، چون در باره همه چیز کنجکاوه. از نظر اقتصادی من اوضاع را عالی میبینم چون قدیم به مراتب سخت تر از الان بوده و مردم انقدر گلایه نمیکردند. به نظر من الان مردم زندگی کردن بلد نیستند برای همین دل به تغییر و عوض کردن دکوراسیون و تنوع زیاد در خوراک و پوشاک بستند وگرنه اگر زندگی کردن به معنای واقعی رو بلد باشن هیچکدام از این تجملات و حاشیه ها توجهشون رو جلب نمیکنه، چون در طی طریق لحظه هاشون سعی میکنن تا جایی که میشه از اصل زندگی لذت ببرن. من برای خانواده در حدی که بتونم و با کمی عیب و ایراد البته لباس هم می دوزم و بچه ها هم میپوشن و برای همه جا افتاده که لباس تو خونه ای هامون کار خودمه. بافندگی هم میکنم و چقدر روحیه میگیرم قربون پیامبر برم که اینقدر ریسندگی و بافندگی رو به خانومها سفارش کردن به خدا همین معصومین علیهم السلام نکات روانشناسی رو هزاران بار ساده تر از دکتر و روانشناس های امروزی بیان کرده اند و چقدر آرامش و لذت در زندگی به سیره ی این عزیزان موج میزنه، شما رو هم دعوت میکنم به این سادگی و سبک زندگی آرام و بی دغدغه... در آخر اینکه: در حال حاضر مادر ۴ فرزند هستم. شغل اصلیم همسرداریه یه شغل دیگه هم که باهاش خیلی بهم خوش میگذره، فرزندپروریه😁 یعنی کلا تا شب که آقایی از سر کار میاد دیگه خونه رو هواست خودمم با بچه ها میرم تو حال و هوای بچگی خنده و شادی و قهر و دعوا و بیا و ببین... شغل سومم خیاطی و بافندگیه البته خیاطی فقط در حد خانواده خودم ولی بافندگی رو برای بیرون هم انجام میدم. همه وقتی میان خونمون میگن تو چجوری به کارات میرسی و این باعث میشه من قویتر بشم چون حس میکنم یه نیرویی دارم که از پس کارام برمیام و اون نیرو بدون شک عشق امام عصرمونه که همدم همیشه و روز و شبمه سرتون رو درد نیارم ما خانوما ظرفیت خیلی زیادی خداجون بهمون داده و بی شک گناهه اگه بخوایم این چند صباح عمر رو به تنبلی و بیکاری بگذرونیم. همسرم برای هممون خیلی قابل احترام هستند. و انشالله همیشه سایه شون رو سرمون باشه. با قناعت و ساده زیستی بهمون خیلی خوش میگذره والحمد لله دستمون جلو کسی دراز نیست. امیدوارم صحبتهام باعث بشه که بعضی از عزیزان برنامه زندگیشون رو عوض کنن و فرزند آوری رو مایه برکت و سلامت خانواده بدونن🌷🌷🌷 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1