eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
۶۳۸ من متولد ۶۳ و همسرم متولد ۶۰ هستن، ما آخرای سال ۸۲ عقد کردیم و بعد از سه ماه با یه عروسی ساده رفتیم سر زندگیمون... خدا رو شکر از همون ابتدا پول اجاره خونه ندادیم و اول زندگیمون رفتیم تو خونه ای که برا مادر شوهرم بود. بعد چهار ماه از زندگیمون احساس نیاز به مادر شدن رو در خودم حس کردم و خدا رو شکر خیلی زود باردار شدم و در شهریور ۸۴ خدا یه پسر سالم بهمون هدیه داد و این بچه با خودش روزیشو آورد و پدرش که شاگرد یه مغازه بود با حقوق کم، استخدام یه شرکتی شد با حقوق بیشتر. از اونجایی که من خیلی بچه دوست نبودم و حوصله بچه نداشتم با خودم می‌گفتم بچه دومم رو وقتی پسرم به مدرسه رفت، خواهم آورد اما پسرم از سه سالگی هی می‌گفت مامان من یه نی نی میخوام. تا اینکه راضی شدم بچه دومم رو هم بیارم و وقتی که پسرم چهار سال و نیمش شد، خدا یه داداش بهش داد و اون هم روزیشو با خودش آورد و باباش استخدام یه شرکت دیگه شدن با شرایط و حقوق بهتر. من دیگه گفتم بچه نمیخوام و همین دوتا بسه بعضی از اطرافیان میگفتن یه دختر میخوای من هم میگفتم اولا از کجا معلوم که سومی هم پسر نشه دوما اگه قرار باشه هر گلی به سرمون زده بشه، همین دوتا میزنن و من دیگه نه دخترشو میخوام نه پسرشو ... من بودم با این دو بچه و تو این چند سال گاهی وقتا شوهرم می‌گفت یه بچه دیگه بیاریم و کانال شما رو بهم معرفی کرد و میدیدم چقدر دلش به دختر می خواد و من بهش می‌گفتم مگه آسودگی آزارمون میده الان نه مزاحمی داریم نه جنگ اعصابی به خاطر گریه بچه داریم نه هیچی، داریم کیف دنیا رو میکنیم و از اونجایی که نتونسته بودم خودم رو برای آوردن بچه بعدی راضی کنم کانال شما رو از گوشیم پاک کردم. تا این که من با مکتب اسلامی آشنا شدم و هر چه بیشتر آشنا میشدم بیشتر به اشتباهاتم پی می‌بردم و می‌فهمیدم که هدف زندگیمو اشتباه انتخاب کردم و هدف از آفرینش من یه چیز دیگست و من چقدر خودخواه و متکبر بودم که از سختی‌های بچه داری فراری بودم و کلا نگاهم به زندگی و بچه عوض شده بود و دلم میخواست بچه های بعدی رو برای امام زمان و رضای پروردگارم بیارم و خدا رو شکر میکنم که در سن ۳۶ سالگی قبل از اینکه خیلی دیر بشه سر من به سنگ خورد و سر عقل اومدم و تصمیم گرفتم به نیت پنج تن ۵تا بچه بیارم و دوباره عضو کانال تون شدم. شروع به اقدام کردم و خدا رو شکر خیلی زود باردار شدم اما جنینم رو که پسر تشخیص داده بودن و تازه وارد ۴ ماه رفته بودم، سقط شد. اما خدا رو شکر کردم و روحیم رو حفظ کردم چون معتقد بودم که بچم رو از دست ندادم بلکه به دست آوردم و این بچه دم در بهشت وایمیسته و من و باباشو شفاعت میکنه اما به خاطر سقطم یه مقدار اذیت شدم و حالا به همین خاطر ، باز شوهرم پا به راه نمیگذاشت برای بچه بعدی و می‌گفت تو اذیت میشی و من بالاخره با حرفایی که بهش زدم، تونستم راضیش کنم و دوباره اقدام کردیم و خدا رو شکر خدا یه پسر سالم و شیرین دیگه بهمون هدیه داد😊 با اختلاف سنی یازده سال و چهارماه با برادر قبلیش. وقتی دو ماهش که شد به شوهرم گفتم این بچه یه همبازی میخواد شوهرم خندید و گفت تو دیوانه‌ای 😁 خلاصه تا اینکه وقتی پسرم تو ۹ ماه بود فهمیدم باردارم اما تا ۴ ماهگی به کسی چیزی نگفتم چون از عکس العمل اطرافیان میترسیدم به خصوص که خواهر شوهرم مخالف سرسخت بچه بود. مادر شوهرم هم که وقتی فهمید با این اختلاف سنی باردار شدم محکم زد پشت دستش و گفت خدا مرگم بده... خلاصه سرتون رو بدرد نیارم تو ۴ ماهگی که رفتم سونو و دکتر بهمون گفت که بچمون دختره انگار دنیا رو بهمون داده بودن و من و همسرم خیلی خوشحال بودیم خلاصه بارداری من به پایان رسید و دختر عزیزم با اختلاف سنی یک سال و ۵ ماه از داداشش به دنیا اومد و الان نزدیک سه هفتشه و هر کی میومد به دیدنم واسه چشم روشنی، می‌گفت دیگه دختر هم آوردی و بسه، منم می‌گفتم دخترم تنهاست و یه خواهر میخواد. جالب اینجاست که وقتی خواهر شوهرم اومدن به دیدنم، گفتن مبارک باشه انشاالله بچه بعدی تون دو قلو 😂 البته از روی حرص دعا می‌کرد.😄 راستی ناگفته نماند من سر هیچ کدوم از بچه هام آزمایش‌های غربالگری رو نرفتم. در ضمن پسر بزرگم تو ١٨ ساله و من دارم واسش آستین بالا میزنم و واسش در شرف انتخاب همسر هستم، برام دعا کنید خدا عروس و دامادها و فرزندان خوبی نصیبم کنه و دیگه اینکه هیچ وقت نگین برای ازدواج زوده یا برای فرزندآوری دیره... و در آخر دعا می‌کنم خدا دامن هر کی که بچه نداره سبز شه و هر کی که همسر نداره خدا یه همسر و شریک زندگی خوب نصیبش کنه. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
بچه ها باید باشند... 👌منتظر تصاویر ارسالی شما عزیزان از حضور فرزندانتان در مساجد سراسر کشور هستیم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📢 فراخوان کانال «دوتا کافی نیست» 💥طرح به اشتراک گذاری تجارب شما می‌تونید زندگی خودتون رو برای ما بفرستین، تا بقیه هم استفاده کنن... قطعا شما تجربیاتی دارید که تو هیچ کانال و کتابی پیدا نمی‌شه... ✅موضوعات مورد نظر: با تولد فرزندان زندگی مشترک پر از نشاط و هیجان میشه، حضور بچه ها، تجربیات و نکات ارزنده ای رو برای پدرها و مادر ها به ارمغان میاره، که می تونه برای سایرین جالب و شنیدنی باشه واکنش ها و عکس‌العمل های مثبت و منفی سایرین نسبت به فرزندآوری، نیز می تونه، عبرت آموز و قابل تامل باشه کم نیستند، مادرانی که برای مراقبت و توجه و محبت بیشتر به بچه هاشون، از کاری که داشتند، چشم پوشی کردند. و یا هم زمان با اشتغال، از فرزندان خود مراقبت و نگهداری کردند. از مادرانه هاتون برامون بنویسید. برای برخی از جوانان، ازدواج به موقع و آسان، به یک رویا تبدیل شده، اما مطمئنم، کم نیستند کسانی که با توکل به خدا و با چشم پوشی از برخی رسومات، ازدواج ساده و موفقی داشتند. با اشتراک گذاری تجربیات خود، کمک کنید تا این موضوع برای سایرین باور پذیرتر بشه قطعا یکی از عوامل مهم و اثرگذار در تعداد فرزندان هر خانواده، فرهنگ و سبک زندگی حاکم بر خانواده هاست. خانواده های چندفرزندی با به اشتراک گذاری تجارب خود در این حوزه، می تونن الگو و راهگشای سایرین باشند. در مسیر تربیت صحیح فرزندان، تجارب ناب و ارزشمندتون رو با ما به اشتراک بگذارید. از بایدها و نباید ها که در این مسیر به کار گرفتین برامون بنویسید. دورانی شیرین و خاطره انگیز، که با سختی های خاص خودش همراه است. از احساسات خود در این دوران برای ما بنویسد. از نکات کلیدی و کاربردی که دوران بارداری رو لذت بخش تر و راحت تر می کنه. از لحظات شیرین که باخبر شدین، به زودی مادر خواهید شد، بنویسید. سالانه بیش از ۲۵۰ هزار سقط جنینِ غیر قانونی در کشور اتفاق می افته، با بیان تجربیات و شنیده ها ی خود، به کاهش آن کمک کنید. متاسفانه آزمایش های غربالگری که در دوران بارداری انجام میشه، در ایران به صورت افسار گسیخته انجام میشه و برای مادران با استرس های زیادی همراه است. و بعضا به سقط جنین غیر قانونی ختم میشه. تجربیات خود را در این زمینه با ما به اشتراک بگذارید. با توجه به شرایط اقتصادی حاکم بر جامعه و کاهش قدرت خرید مردم، مدیریت صحیح درآمدها و هزینه ها، امری اجتناب ناپذیر است. به کدام یک از نیاز های خود اولویت میدهید؟! صرفه جویی در هزینه‌ها، با وجود داشتن چند فرزند چگونه امکان پذیر است؟! چگونه فرزندانی قانع و مقتصد تربیت کنیم؟! ✍متن ارسالی: 🔸جامع و کامل و کاربردی باشه 🔹قابل پخش باشه😊 🔸در ابتدا یادداشت، هشتگ مربوط به موضوع نوشته بشه ⬅️ نکته: تجارب شما میتونه هم باشه هم ! 👈 آیدی ارسال تجارب: 🆔 @dotakafinist3 🆔 @dotakafinist3 🌺 با ما همراه باشید. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌معتکفین را با برنامه‌های متنوع، مشغول نکنید. بعضی از کسانی که در این اعتکاف‌ها بودند، سال گذشته و امسال را مقایسه می کردند. می‌گفتند که سال قبل برایمان از اول برنامه گذاشته بودند!! مرتباً این سخنران می‌رفت و یک سخنران دیگر می‌آمد و همین جوری ما را مشغول می‌کردند با برنامه‌های مسابقه‌ای و امثال اینها ... امسال که این برنامه‌ها نبود ما توانستیم انسی با خدا بگیریم، توانستیم یک ختم قرآن بخوانیم. ببینید! همین اعتکاف را هم که برای انس با خداست، با سرگرمی‌ها و مشغولیت‌ها از روح می اندازیم. اما وقتی اینها را کنار می‌زنیم و می‌گذاریم اینها در حال خودشان بروند، خودشان با خدای خودشان راز و نیاز کنند، آن وقت، مزۀ اعتکاف را می فهمند. @haerishirazi کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
از مادر شهید حسن باقری پرسیدند: چی شد که پسری مثل آقا حسن تربیت کردی؟! گفتند: «نگذاشتم امام زمان(عج) در زندگیمان گم شود» 🔹۹ بهمن سالروز شهادت شهید حسن باقری کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
خانم دکتر لیدا نیکوکار.... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
اگر خسته شدیم، باید بدانیم کجای کار اشکال دارد، وگرنه کار برای خدا خستگی ندارد! 🔹۹ بهمن سالروز شهادت شهید حسن باقری کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
🚨قحط الرجال.... 📌شنیده ها حاکیست، یکی از معاونین وزیر بهداشت که به تازگی برکنار شده و یکی از موانع مهم بر سر راه اجرای قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت بود، بناست رئیس بسیج جامعه پزشکی کشور شود! 📌امیدواریم چنین خبری صحت نداشته باشد ولی اگر چنین خبری صحت داشته باشد، مسولین محترم و سردار سلیمانی فرمانده سازمان بسیج بدانند که فعالان حوزه جمعیت خاطره خوبی از عملکرد ایشان نداشته و این انتصاب موجب دلخوری و سرخوردگی حلقه های میانی فعال در موضوع جمعیت خواهد شد. 🔲جهت دریافت اطلاعات، اخبار و محتواهای جمعیتی به کانال جهاد تبیین بپیوندید: http://eitaa.com/jamiyat کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۶۳۹ علی رغم اینکه پدرومادر خیـــــــــــــــلی مهربونی دارم. اما پدرم به شدت دوست داشت که بنده اجتماعی تربیت بشم و خیلی کارهای مردونه را به من واگذار میکرد. یادمه تابستون دوم راهنمایی رفتم سرکار و مشغول شدم. این سه ماه تعطیلات به جای کلاس هایی که بقیه میرفتند بنده مشغول کار بودم. البته نه شغل ثابت هر زمانی بسته به موقعیتی که داشتم یه جایی مشغول میشدم. از کار توی تولیدی گرفته تا شرکت در سرشماری نفوس و مسکن. فروشندگی و.... همه ی اینا رو تجربه کردم و در کنارش هم درس خوندم و کنکور دادم و رشته حقوق قبول شدم. بازم با اینکه دانشگاه میرفتم و درسام سنگین بود اما انگار یه حسی بهم میگفت باید کنارش، کار هم بکنی، اینطوری نمیشه. خداروشکر طی چندوقت که دنبال کار بودم یه شغل خوب و رسمی پیدا کردم و اونجا برای اولین بار بیمه شدم. حقوق اداره کار میگرفتم و محیطش بسیار عالی و قابل اعتماد بود. واقعا از شغلم لذت میبردم. درس میخوندم. دانشگاه میرفتم و کار هم میکردم. بعد پنج سال که مشغول بودم و دیگه وقت ازدواجم رسیده بود. پیوند بنده با همسر جان شکل گرفت و خداروشکر ما زن و شوهر شدیم. «ایشون غریبه بودند که با ازدواج کاملا سنتی، با دیدار مادر داماد و پسندیدن توسط ایشون و بعد مراسم خواستگاری و بقیه ماجرا شکل گرفت» وقتی عقد کردم دیگه مثل قبل شوق رفتن به کار نداشتم اما اصلا شونه خالی نکردم و مثل همیشه با اراده و جدیت ادامه دادم. بعد عروسی هم با اینکه مسئولیتم چندین برابر شده بود ولی باز هم با همه ی سختیاش و البته همکاری و دلگرمی همسر مهربونم، هم سر کار میرفتم و هم خانه داری میکردم. تا اینکه بعد دوسال به لطف خدا صاحب یه دختر ناز و دوست داشتنی شدیم. وقتی زینب خانم به دنیا اومد. کلا زندگیمون یه رنگ و بوی دیگه ای گرفت. من ۹ ماه مرخصی زایمان داشتم و هر روزی که به اتمام این زمان نزدیک میشدیم دلشوره هام بیشتر میشد و هر لحضه نگران، که من چطوری میتونم یک لحظه دخترمو نبینم یا اینکه اون بدون من چیکار میکنه. بالاخره این ۹ ماه تموم شد و من باید از کوچولوم جدا میشدم. روزهای فوق العاده سختی داشتم. همش با چشم گریون از خونه میرفتم و اصلا نمیتونستم مثل قبل روی کارم تمرکز داشته باشم. دیگه نه به درد محیط کار میخوردم نه منزل. بالاخره یک روز تصمیممو گرفتم، سفت و سخت به همسرجان گفتم دیگه نمیخوام برم. ایشون هم انگار خیلی وقت بود منتظر شنیدن این تصمیم بود و حسابی خوشحال شد. اما وقتی اطرافیان از تصمیمم با خبر شدند هیچکدوم باورشون نمیشد و نمیتونستن قبول کنند. همه میگفتن تو هفت سال سابقه کار داری میدونی چقدر آدم آرزو دارند که جای تو باشند و نمیتونند. یکی میگفت من خودم مواظب زینب هستم. اون یکی میگفت بیچاره میشید فکر کردی شوهرت تنهایی میتونه تو این گرونی زندگی را بچرخونه؟ و و و و که دیگه اینجا مجال گفتنشون نیست. من فقط در جواب میگفتم « لحظه لحطه ی بزرگ شدن زینب دیگه قابل تکرار نیست و منِ مادر فقط دوست دارم شاهد این لحظه های شیرین با چشمای خودم باشم و به هیچ چیز دیگه جز آرامش بچم و زندگیم فکر نمیکنم.» وقتی رفتم که استعفا بنویسم تمام همکارا میگفتن با خودت اینکارو نکن. تو الان احساساتی شدی. تو خونه افسرده میشی و از این حرفها. من فقط، زیر لب با خدا نجوا میکردم و ازش کمک میخواستم که کمکم کنه و بتونم سر تصمیمم بمونم. الان پنج سال از اون ماجرا میگذره و به لطف خدا دو ماه دیگه صاحب فرزند دوم میشیم. اما حتی تو این پنج سال لحظه ای نشد که از تصمیمم پشیمون شده باشم یا خودمو سرزنش کنم. آرامش دخترم. آرامش همسرم. لذتی که از بزرگ شدن زینبم بردم به میلیون میلیون حقوقی که قرار بود دریافت کنم می ارزه. و همیشه از ته دلم شاکر خدای مهربونم هستم که بهم فهموند مسئولیت مادری باارزش ترین و مسئولیت دنیاست. راستی اینم بگم که به چشم دنیایی اگه نگاه کنیم واقعا درآمد همسرم کفاف زندگی را نمیده اما با چشم دل اگه ببینیم برکت درآمد مرد، چندین برابر درآمد خانمه. به طوریکه به لطف خدا و عنایت حضرت زهرا بعد این تصمیم صاحب خونه شدیم و از پیش مادرشوهرم به منزل خودمون اومدیم و خداروشکر هر روز بهتر از قبل شاهد روزی کثیر خداوند هستیم. مامانای مهربون کنار بچه هاتون بمونید و اجازه بدید گرمای محبت مادر تو وجودشون رخنه کنه. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌«فرزند بیشتر، زندگی شیرین تر» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
توکل بر خدا.... من در سن ١٩ سالگی در سال ٨٩ عقد کردم با همسرم که سید هم هستن. ایشون وقتی اومد خواستگاریم ٢٣ سالشون بود و به جز لباسای تنش، هیچی از مال دنیا نداشت. حتی یک سال از دانشگاهش مونده بود و سربازی هم نرفته بود اما همون کلمه ای که سرسفره عقد و تو محضر گفتم که (با توکل بر خدا و کسب اجازه از مادر پدرم بله) کار خودشو کرد و ظرف سه سالی که تو عقد بودیم هم من ارشدمو گرفتم، هم همسرم درسشون و سربازیشون تموم شد و با یک عروسی نسبتا متوسط و جهیزیه متوسط که به پدرم فشار نیاد (که البته خیلی از وسایل برقی بازم بلا استفاده بود.) رفتیم خونه ای که به اسم مادرشوهرم بود و به کام ما😊 همسرم یک مدتی بیکار بود ولی از پول درآوردن حلال و کار به عنوان کارگر و کمک به داییش برای ساخت خونه شون کسب روزی حلالشو شروع کرد تا این که در یک جایی مشغول به کار شد به عنوان حسابدار که خدارو شکر حقوقشون کفاف زندگی ما رو می کرد. بعد از یک سال و نیم دخترم سیده فاطمه خانوم در سال ۹۴ به دنیا اومد و چون تنها بود ما تصمیم گرفتیم که دوباره بچه دار شیم و درسال ۹۸ دختر دومم به دنیا اومد. الانم با این که خودم جایی مشغول به کار هستم اما شدید تمایل دارم که به حرف ولی امرم گوش بدم و بچه ی سوم تا پنجم هم حتما بیارم. برام دعا کنید عزیزان که بتونم مادر صبور و خوبی باشم و یاران امام زمان زیادی رو تربیت کنم🤲 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۴۰ من و همسرم هر دو ۷۳ هستیم، البته ایشون ۶ ماه از من بزرگترن، ما پنج ساله که باهم ازدواج کردیم، کاملا سنتی و از قبل هیچ شناختی نداشتیم. حدودا ۴ ماه عقد بودیم و بعدش عروسی گرفتیم و زندگی مشترک مون رو شروع کردیم.🎊 همسر من خیلی بچه دوست داشتن و از همون اول مادرشون میگفتن که پسرم همیشه میگه من ۲۰ تا بچه میخوام😳 منم دیگه داشتم کم کم به این فکر می‌کردم که چقدر سخته که آدم ۲۰ بار زایمان کنه😅 البته ناگفته نماند که ما خودمون ۷ تا خواهر و برادر هستیم و من کلا خانواده پرجمعیت دوست دارم، بطوری که بعد از ازدواجم وقتی وارد خانواده همسرم شدم که کم جمعیت تر از ما بودن، داشتم افسرده می‌شدم. 😐 ما با خانواده همسرم توی یک آپارتمان باهم زندگی میکنیم 👌 از طرفی چون مادر شوهرم خیلی جوون هستن همیشه بهشون میگم یه بچه بیارید چی میشه آخه😄 خلاصه دوماه بعد عروسی مون دلم می‌خواست بچه دار بشیم، به همسرم گفتم من تنهام سرکار هم که دیگه نمیرم دلم میخواد بچه دار بشیم، وقتم رو با بچه مون بگذرونم از طرفی هم دلم نمیخواد تفاوت سنی زیادی داشته باشم با بچه هام... خلاصه هر دو به این توافق رسیدیم که بچه دار بشیم، عید نوروز در پیش بود رفتیم سفر اونجا همش دلم درد میکرد میزبان سفرمون به من می‌گفت تو بارداری، میگفتم نه نیستم. وقتی اومدیم تهران چند روز بعدش صبح زود با دل درد شدید از خواب بیدار شدم و راهی بیمارستان شدیم دکترا گفتن شاید کیسه صفرا سنگ آورده🙄 باز برگشتم خونه و تشخیص ندادن، چند روز بعد دکتر زنان رفتم و سونوگرافی دادم گفتن حامله ای😶 چند روز بعد دوباره دل درد و راهی بیمارستان و بازم تشخیص نادرست خلاصه اینکه یه شب با درد وحشتناک راهی بیمارستان شدم و اونجا فهمیدن که بارداری خارج از رحمی دارم یعنی اینکه یه جنین توی رحم سقط شده بود یه جنین توی لوله و زنده بود و هر آن امکان ترکیدگی لوله وجود داشت😨 که خیلی خطرناک بود. خلاصه بعد ازینکه چندین جا رفتم بلاخره بیمارستان بستری شدم و جراحی لاپاراسکوپی انجام دادن و من هر دو رو از دست دادم😔 بعد از اون ماجرا ۸ ماه بعد دوباره بارداری شدم و خداروشکر مشکلی نداشتم و خدا بهمون یه پسر نازنین توی یه روز گرم هدیه داد خیلی سزارین سختی داشتم بعد از ۹ ساعت درد طبیعی متاسفانه اورژانسی سزارین شدم و بعدش اون کمر درد و سردرد های وحشتناک بعد سزارین دمار از روزگارم در آورد🤕 ولی بعد از ۷ ماهگی پسرم کم کم رو به راه شدم پسرم ۱ و نیم ساله بود که تصمیم گرفتیم یه خواهر یا برادر براش بیاریم، بعد از یک ماه من دوباره به خواست خودم و توفیق الهی باردار شدم و خدا بهمون این‌بار یک دختر زیبا عنایت کرد، دخترم هم توی تابستون و اوج گرما به دنیا اومد، قدمش برامون خیلی خوب بود پر روزی بود ولی این‌بار برای سزارین پیش یه دکتری که بسسسیار متبحر بودن در کارشون، چسبندگی های رحم رو برداشتن و یک جراحی عالی انجام دادن و بیهوشی کامل داشتم، بعدش از زایمان سریع سرپا شدم و اذیت نشدم. اینم بگم که ما با اینکه وضع مالی خوبی داریم خداروشکر ولی من اصلا خرج های اضافی نکردم مثلا از اسباب بازی های پسرم برای دخترم استفاده کردیم همین طور لباس های پسرم اکثرا اسپرت بودن👩‍❤️‍👨 هم برای خودش استفاده کرده بودم، هم خواهرش😄 با اینکه از نظر مالی هم میتونستیم براش همه چیز رو از اول نو بخریم ولی بنظرم لزومی نداشت گرچه بعضی چیزها رو خریدیم که لازم بود حتی باهم سوار یک کالسکه میشدن چون پسرمم کوچیک بود هنوز 🥰 بنظرم اینجوری بچه ها قناعت رو یاد می‌گیرند سخاوت رو یاد می‌گیرند، یاد می‌گیرن که باهم هرچی رو استفاده کنن و این اصلا خسیس بودن یا خرج نکردن رو نشون نمیده این باعث میشه که بچه ها یاد بگیرن در هر شرایطی باهم کنار بیان و قناعت به اون چیزی که دارن داشته باشن. 👈 ادامه در پست بعدی... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075