eitaa logo
دوتا کافی نیست
49.5هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
33 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
سنت ارزنده ی الهی... وقتی مقابل همسران شهدا، خصوصا همسران شهدای مدافع حرم که اغلب سن و سالشان به دختران سردار می‌خورد، قرار می‌گرفت، احساس پدری‌اش بر هر بعد دیگری از شخصیت او غلبه می‌کرد. نگرانی برای زنانی که بعد از همسرشان چکار باید بکنند؟ دختری جوان با فرزندان کوچک یا بی‌فرزند در سنین بیست و چند یا سی و چند ساله همسرش را در حالی از دست می‌دهد که در اوج خوشبختی بوده و کنار بهترین مخلوقات خدا کیف زندگی مشترکش را می‌برده است. هر چند اغلب روزهای کمی کنار هم بودند، اما همان‌مدت کوتاه روح و قلب او را به تسخیر خود در آورده. حالا با رفتن همسرش چه کسی می‌تواند جای او را پر کند؟ اصلا چه کسی همه این سال‌ها حواسش به همسران شهدا بوده؟ بگذارید جمله‌ای از حضرت روح الله را یادآوری کنم. وقتی در اوج جنگ یعنی ۲۵ فروردین سال ۱۳۶۱ خطاب به همسران شهدا می‌فرمایند: «یک نصیحت مخلصانه و پدرانه به بانوانی که جوانند و همسرانشان به لقاءالله پیوسته اند می‌نمایم که از ازدواج، این سنت ارزنده الهی سر باز نزنند و با ازدواج خود یادگارهایی چون خود، مقاوم و ارزنده به جای گذارند، و به وسوسه بعضی اشخاص بی‌توجه به صلاح‌ها و فسادها گوش فرا ندهند و ... » اما بینی و بین الله چند نهاد و مسئول فرهنگی و اجتماعی به این موضوع مهم توجه داشتند؟ چند نفر مثل حاج قاسم عزیز ما با آن همه مشغله، حواسش به پشت جبهه هم بوده؟ همسر شهید مدافع حرم محمد نریمانی که ازدواج مجدد کرد از واکنش حاج قاسم بعد از فهمیدن این موضوع در خانه‌شان می‌گوید: «حاج قاسم تا مرا دید، سلام و علیک گرمی کرد و آمد داخل. از بچه کوچکی که در آغوشم بود، متوجه شد ازدواج مجدد کرده‌ام. گفت: چرا به من نگفتی ازدواج کردی و بچه‌دار شدید؟ باید وقتی زنگ زدیم می‌گفتی تا هدیه ازدواج و بچه‌ات را می‌آوردم. با پدر مادر شهید هم خیلی گرم سلام و علیک کردند. چون برادرم هم بود از من پرسید همسرت کدام است؟ وقتی معرفی کردم، سردار سلیمانی با لبخند گفت: او را شهید کنی چه می‌کنی؟ گفتم: حاجی! خدا بزرگ است. گفتند بچه را بیاور می‌خواهم ببوسم. سفت و محکم می‌بوسید و چند بار بعد با خنده گفت: من عادت دارم بچه هرچه کوچک‌تر باشد محکم‌تر می‌بوسمش. محمد‌هادی فرزند شهید، کنارم گوشه‌ای نشسته بود. سردار نگاهش کرد و گفت: آقا محمد‌هادی ما چرا نمی‌آید جلو؟ محمد‌هادی برای اولین بار که کسی را ببیند، خیلی غریبی می‌کند، اما سردار گفتند: «پاشو بیا بابا پیش من، پاشو بیا بابا.» محمد‌هادی رفت بغل سردار و تا آخر نشسته بود. سپس رو کردند سمت پدر و مادر شهید و حال و احوالشان را پرسیدند. مادر شهید بحث را کشاند به جایی که شروع کرد از من و همسرم تعریف کردن. مادر رو کرد به همسرم و گفت: او مثل محمود پسرم هست و سارا هم عین دخترم می‌ماند. از محمود هم بیشتر دوستش دارم. همدیگر را بغل کردیم و زدیم زیر گریه. سردار گفت: خیلی عالی! خدا برای همدیگر نگهتان دارد. بعد با خوشحالی گفت: «این ظرفیت بالای شما را می‌رساند که اجازه دادید عروستان ازدواج کند و حالا هم با آرامش و خوبی کنارشان هستید.» از آن‌ها خیلی تشکر کرد. حاج قاسم گفت: بعد از شهادت آقا محمود ازدواج شما هم حتی یک جهاد بود. بعد رو کرد به همسرم و گفت: شما چند کار مهم انجام دادی. اول اینکه سنت پیامبر (ص) را انجام دادی، دوم اینکه فرزند شهید را پدری می‌کنی و سوم اینکه دختر ما را سرپرستی می‌کنی. چند بار با کلمه «دخترم» مرا خطاب کردند که بسیار برایم دلنشین بود. قبل از ازدواج من، پدرم از دنیا رفته بود و همیشه آرزو داشتم‌ ای کاش زنده بود و یکبار به خانه‌ام می‌آمد. حالا احساس می‌کردم آن روز پدرم آمده خانه‌ام.» همسر شهید رضا حاجی‌زاده که زمان شهادت رضا تنها ۲۳ سالش بود با دو فرزند از دیدار با حاج قاسم اینگونه روایت می‌کند: «حاج قاسم ابتدا با پدر و مادر شهید صحبت کردند و بعد نگاهی به من کردند و پرسیدند شما دختر شهید هستید؟ گفتم: نه همسر شهیدم. با تعجب دوباره پرسیدند: شما همسر شهید هستی؟! گفتم: بله. با همان لحن متعجب پرسیدند: بچه هم داری؟ گفتم: بله دو فرزند هم دارم. سردار گفتند: بنشین بنشین می‌خواهم با تو صحبت کنم. از اوضاع و احوالم پرسید و من همه را با اشک جواب دادم. سردار گفت: گریه نکن! گفتم: نمی‌توانم. حاج قاسم رو کردند به مادرشوهرم و گفتند: حاج خانم هوای دختر ما را داری؟ مادرشوهرم گفت: بله دوباره عروس خودم شد. سردار با لبخندی گفت: دختر به این ماهی، اگر این کار را نمی‌کردید چه می‌کردید؟ بعد با حالتی گفت: کسانی که به شهادت می‌رسند، اینقدر از شهادتشان ناراحت نمی‌شوم که همسرانشان را می‌بینم، ناراحتم می‌کند. حاج قاسم بسیار از ازدواج مجدد همسران شهدا خوشحال می‌شد و تشویق به این کار می‌کرد کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌 «فرزند بیشتر، زندگی شیرین تر» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۷۰۳ من و همسرم ۱۹ ساله بودیم که عقد کردیم، من خواستگارهای زیادی داشتم و مادرم اکثرا یواشکی راه میدادن و من صحبت میکردم ولی هیچکدوم باب میل من نبودن. خانواده خیلی مذهبی نداشتم اما مقید به لقمه حلال و حجاب بودن، پدرم تعصب های بی مورد زیاد داشتن مثلا همینکه با ازدواج مخالف نبودن اما با خواستگاری و صحبت من با خواستگار و اصلا اومدن و دیدن من خیلی عصبانی میشدن. معیار های من مدهبی بود ولی ایشون نه، وضع مالی متوسط روبه پایینی هم داشتیم بطوریکه حتی تهیه میوه شیرینی خواستگاری هم زحمت میشد برای منو مادرم و من از پول تو جیبی خودم اکثرا تهیه می‌کردم. من بچه مسجدی بودم و بیشتر خواستگارها هم از مسجد معرفی می شدند. و من میبینم متاسفانه دخترهای خوبی وجود دارند که چون کسی از وجودشون باخبر نیست خواستگار ندارن و ناراحتن درحالیکه اگه فقط در مسجد محل رفت و آمد کنن حله😅 اینم بگم که من دختر ازدواجی نبودم ولی به این نتیجه رسیده بودم که من که باید بالاخره ازدواج کنم پس به موقع و منطقی و از خدا میخواستم همیشه اونی که صلاح میدونه، مومن و کاری و مقتدر، خادم امام رضا و عاشق منو...و البته پدرم و خانوادمم عاشقش باشن. خلاصه چندتا خواستگار اومدن، من خواستم و پدرم بی هیچ منطقی فرمودن خیر و من عصبانی و خسته از پروسه اذیت کننده خواستگاری در منزلمون، فقط دعا کردم که خدایا فقط همونی که برای من میخوای رو بفرست، من دیگه نمیخوام به خاطر من پدرمادرم دعوا کنن یا خدایی نکرده تو روی پدرم بخاطر خواستگار بایستم. مادرشوهرم زنگ زدن و با کلی اصرار راضی شدیم تشریف بیارن چون من میگفتم با آقای ۲۷ساله هم صحبت کردم و بچه بوده چه برسه به اینکه مامانش میگه ۲۰ سالشه ،غافل ازینکه بیستم نداشته و فقط دوماه بزرگتر از من بوده😅 وقتی با پسر اومدن، من عصبانی از مادرم که بدون هماهنگی با من راه داده بودن میگفتم من که نمی‌خوام، چرا برم جلوشون چرا حرف بزنم باهاش؟😤 مادرم گفتن برو نخواستی یه ایرادی می ذاری، تموم میشه دست از سرمون برمیدارن اینقدر هر روز زنگ نمیزنن🤪 منم صورتمو تو چادر تنگ گرفتم که فقط بینی م دیده میشد اصلا هم کاغذ سؤالهامو برنداشتم چون حرفی نداشتم با این آقا، رفتم نشستم تو اتاق روبروش، شروع کردن به صحبت و انگار که داشتن یکی یکی جواب تموم سوالات منو در حد مطلوب من میدادن🤪 جلسه تموم شد و من دو دل که چه کنم؟ پناه بردم به حرم آقا امام رضا که همیشه همه چیز رو از ایشون خواسته بودم و با چشم گریون اولین چیزی که بنظرم اومد این بود که آقا جان من از شما خادم خواسته بودم یعنی لیاقت ندارم که اینو فرستادین؟ که یه دفعه خواستگار مذکور در لباس خادمی با چوب پر، از جلوم رد شد و من موندم. اینم بگم که دانشجوی فوق دیپلم ترم آخر بود و یه جا پاره وقت شاگردی میکردن. پدر و حامی هم نداشتن و بابای من عاشقش شده بود و می‌گفت پسر خوبیه😎 قبول کردم نه با دل قرص فقط سپردم به امام رضا علیه السلام... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
اگر روابط بین همسران بخواهد ارتقا پیدا کند، باید یک ارتباط کلامی خوبی بین آن‌ها شکل بگیرد؛ و در شکل گیری یک ارتباط کلامی خوب باید بدانیم؛ مهمترین ابزار ارتباط بین انسان‌ها زبان است، زبان پر آسیب‌ترین عضو است، موثرترین عضو برای حل بحران‌ها و مشکلات زبان است و ارتباط کلامی بین زوج‌های ایرانی کم است. زن و شوهر به دلیل اینکه تفاوت یکدیگر را نمیشناسند و مهارت گفت و گو را ندارند، با یکدیگر کم صحبت می‌کنند. یکی از تفاوت‌های زن و مرد این است که؛ خانم‌ها فراپیامی هستند و آقایان پیامی. ذهن خانم‌ها منظور سازی می‌کند، لذا ممکن است این گمان‌ها منجر به گناه شود، خانم‌ها باید بیشتر مراقب باشند و ذهن را رها نکنند. خداوند در آیه ۱۲ سوره حجرات می‌فرماید: ✨ اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْم از بسیاری از گمان‌ها بپرهیزید، چرا که بعضی از گمان‌ها گناه است ✨ خانم‌ها با حرف زدن سبک می‌شوند؛ لذا آقا باید خلوت گفت و گو با خانمش داشته باشد، اهل قضاوت کردن همسرش نباشد، زمانی که خانم صحبت می‌کند تمام حواسش به او باشد. خانم‌ها نیز باید در گفت و گو با همسرشان این نکات را رعایت کنند؛ غیبت نکنند، با مادر همسرشان کاری نداشته باشند، به همسرشان نیز توهین نکنند. اگر مادر تمام حواس و دغدغه‌اش، حرف‌های خانواده شوهر باشد از تربیت فرزندان بازمی‌ماند. اگر تربیت فرزندان را جهادی دنبال نکنیم، نمی‌توانیم فرزندی تربیت کنیم. برای اینکه بتوانیم با همسرمان ارتباط کلامی خوبی داشته باشیم باید زیبا سخن بگوییم، یعنی لفظ زیبا و لحن زیبا. در زندگی گاهاً زن و شوهر به یکدیگر نقد دارند که طبیعی است، اما نقد ذاتاً سوهان روح است و لذا برای بیان نقد باید ابتدا آن را تلطیف کرد، یعنی نقد را بین دوتا تعریف قرار دهیم و بعد بیان کنیم. در اتباط کلامی، زیبا سخن گفتن و انتقاد منصفانه دعوا و نزاع را بین زن و شوهر کم می‌کند. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۷۰۴ من یه دختر متولد ۷۰ هستم. فرزند اول خانواده. داستان زندگی مشترک من از سال ۹۵ شروع شد. با همسرم از طریق واسطه آشنا شدیم. من خودم بگم که دین و ایمان محکمی نداشتم😔 همیشه هم از خدا سر نماز هام میخواستم و قسمش میدادم که خدایا یکی رو قسمت من بکنه که از لحاظ ایمان از من خیلی بالاتر باشه که من رو به خدا نزدیک کنه🙂. خلاصه براتون بگم که خدا نگاه بهم انداخت و بعد از زیارت کربلا همسری رو سره راهم گذاشت و بعد از یکسال عقد سال ۹۶ رفتیم خونه ی خودمون. فاصله سنی من با همسرم ۹ ساله. خودم دوست داشتم فاصله سنی زیاد رو .همسرم همیشه درکم میکرد 🙂🙂 سال اول همسرم پیشنهاد بچه دار شدن رو داد. اما من مخالف سرسخت بودم. دوسال گذشت دیگه خودم هم تمایل داشتم. سال دوم رفتم دکتر برای مراقبت های قبل از بارداری اما اون سال نشد بچه دار بشیم.😔 دکترم هم خیلی خانم خوبی بود مومن و با خدا بود. من خیلی بهش اعتماد داشتم. چقدر آزمایش دادم گفت مشکلی نداری. مشکل از همسرم بود. رفت مرکز ناباروری چقدر دوا و درمون کرد عمل کرد. قرص می‌خورد.اما نشد.🥺🥺 آخر خانم دکتر گفت اگر مشکل از خانم باشه راحت میشه درمان کرد اما مرد مشکل داشته باشه خیلی به سختی میشه در بعضی مواقع هم نمیشه😥😥. همسرم‌ تحت نظر بود به منم می‌گفت بیا توام اونجا پرونده تشکیل بده. منم سرسخت میگفتم نه. میگفتم خدا اگر صلاح بدونه همینجوری بهم میده. تو سال ۹۹ باردار شدم و چقدر خوشحال جواب آزمایش رو که گرفتم با اشک شوق به مامانم زنگ زدم و خبر دادم. رفتیم برای صدای قلب گفت بچه ایی تو کار نیست و ساک بارداری خالیه و من از مطب تا خونه اشک ریختم و همسرم دلداری میداد🥺😢 سال چهارم هم گذشت و بی‌نتیجه 😟😥 من ۳۰ ساله شده بودم و رویای مادر شدن تو سرم. از طرفی هم همسرم کلی دوا درمون کرد و نشد که بشه. دکتر بهش گفتم باید بیایید آی وی اف. من بازم زیر بار نرفتم. دکتر خودم که تا اون سال امید داشت دیگه ناامید بود که بتونم طبیعی باردار بشم نامه برام زد مرکز ناباروری از چیزی که می‌ترسیدم سرم اومد 😔 یه روز تو خرداد ماه نامه رو آوردم خونه گذاشتم رو میز. اما اصلا دنبالش نرفتم. گفتم میرم دره خونه امام رضا. اون جواب رد بهم نمیده. نمی‌تونستم برم مشهد اما از راه دور ازش میخواستم تو تلویزیون حرم رو میدیدم اشکام سرازیر میشد🥺😥. خودش از دلم خبر داشت.یه بار دوستم خواب دیده بود حضرت زهرا به من گفته حاجت روات میکنم تو از خودمایی. 😊چون من از سادات هستم.☺️ گذشت تا آبان ۱۴۰۰ منتظر بودم پریود بشم اما نشدم 🙄 می ترسیدم برم آزمایش دوباره پوچ باشه. اما انگار خدا خواست خوشحالم کنه، تو آذر رفتم دکتر گفت سه ماه بارداری. 🥰🥰🥰 رفتم صدای قلبش رو با همسرم شنیدم همون لحظه اشک امونم رو برده بود. تو روز آخر خرداد شب قبل اینکه برم زایمان خواب دیدم تو جاده دارم پیاده میرم مشهد. صبح فرداش خدا پسر قشنگم رو بهم هدیه داد😍😍😍.الان پسرم ۷ ماهشه خیلی کوچیکه چون با وزن کم اومد دنیا اما همه ی زندگیمه. دلم سه تا بچه میخواد دعا کنید برام بتونم دوباره مادر بشم و پسرم از تنهایی دربیاید 🤲🤲 فقط بدونید که وقتی همه ی درها به روتون بسته میشه و نا امید از همه جا هستید، خدا خودش اگر بخواد نظر می‌کنه بهتون. من تو ناباوری باردار شدم. پسرم برای من بزرگترین معجزه ی خدا تو زندگیمه. انشاءالله هر کی دوست داره خدا دامنش رو سبز کنه 🤲🤲 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
از رحمت خدا ناامید نشید.... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌بهار توبه... گمان نکن که پس از محکم شدن ریشه گناهان انسان بتواند توبه نماید، یا آنکه بتواند به شرايط آن قیام نماید. پس بهار توبه ایام جوانی است كه بار گناهان كمتر و كدورت قلبى و ظلمت باطنی ناقص‌تر و شرایط توبه سهل‌تر و آسان‌تر است. انسان در پیرى حرص و طمع و حب جاه و مال و طول املش بیشتر است‏. 📚 چهل حدیث کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075