✅ استفاده از جوراب ضخیم برای جلوگیری از تاول زدن پا در پیادهروی اربعین...
سخنگوی سازمان اورژانس کشور تأکید کرد: برخلاف باور نادرستی که در جامعه رایج است، زائران اربعین حسینی به جای پوشیدن جوراب های نازک، باید برای جلوگیری از تاول زدن پاها در طول مسیر پیادهروی، از جورابهای ضخیم استفاده کنند. پوشیدن جورابهای ضخیم میتواند نقش مهمی در پیشگیری از تاولها ایفا کند، زیرا این جورابها به جذب رطوبت و کاهش اصطکاک بین پا و کفش کمک میکنند.
یکتاپرست در ادامه به توصیههای بهداشتی دیگری برای زائران اربعین اشاره کرد و گفت: برای حفظ سلامت در طول سفر، زائران باید بهطور مداوم آب بنوشند تا از کمآبی بدن جلوگیری کنند. همچنین، استفاده از کلاه لبه دار، عینک آفتابی مناسب و کرم ضدآفتاب برای محافظت از پوست در برابر تابش مستقیم آفتاب ضروری است.
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#نکات_کاربردی
#اربعین
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✅ تلفنهای ضروریِ پیادهروی اربعین
#اربعین
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#وسایل_ضروری
#سختیها
ما با دختر ۱۱ ماهم و پسر ۱۲ و ۸ سالم ۶ روز رفتیم سفر اربعین. روز خود اربعین حرکت کردیم. وقتی همه برمیگشتند ما میرفتیم. ساعت ۳ نیم شب از مرز مهران رد شدیم. خلوت و راحت بدون درد سر، جای پارک ماشین هم عالی بود
وسایلی که برداشتم. ۳ دست لباس نازک بلوز شلوار برای دخترم، یه بسته پوشک که نصفش را برگردوندم، یه بسته خاکشیر، تخم شربتی و نبات خرد شده داخل یه بطری آب معدنی کوچک ریختم و بردم که هربار داخل شیشه پستونک دخترم میرختم ومیدادم بهش میخورد.
انواع داروی ضروری، پلاستیک فریزر و دستمال کاغذی و دستمال مرطوب و دستکش یه بار مصرف و زیر اندازه نازک کوچک برای تعویض بچه و زیرانداز کوچک برای وقتی که میخواستم یه گوشه بشینم شیر بدم که داخل کالسکه پهن کرده بودم جا نگیره یه پتو نازک مسافرتی داخل کالسکه هم گذاشتم مواقعی که جایی گیرم نمی امد پهن میکردیم کنار خیابان برای استراحت، یه آب پاش که تا لحظه آخر خیلی خیلی بدرد خورد.
غذایی کمکی اصلا احتیاجش نشد، غذای امام حسین خودش براش جور میشد هر جا میرسیدیم از دخترم پذیرایی مخصوص میشد، انگار امام حسین حواسش به دختر ۱۱ ماهه ی منم بود.
کوله پشتی که برده بودیم مناسب نبود یه کوله های نازک مخصوص اربعین بود که خیلی هم جادار بود یکی از زائرها نشونم داد که خیلی خوب بود.
سنجاق قفلی،سوزن و نخ مشکی برده بودم و یه طناب دو متری که گاهی برای بسته شدن وسایل و یه شلنگ یک متری برای جاهای که شلنگ نداشتند.
۴تا قاشق و یک چاقو کوچک یه بار تو نجف استفاده شد غذاها بدون قاشق بود لیوان که اصلا استفاده نشد یکم صابون رنده شده که اونم خیلی استفاده شدو خلال دندان و مسواک، کلاه نقابدار برای پسرها بردم و یه دست لباس اضافه برای هرکدوم که چادر اضافه برنداشتم.
تنقلات شکلات، یکم پسته از خونه بردیم که هر جا بچه ها ضعف میکردند و چیزی نداشتیم بخورن، بهشون میدادیم.
قبل از سفر همه میگفتند نیایید، گرما به شدت زیاده، ما بعد از دودلی زیاد، توکل کردیم با استخاره هم پیش رفتیم که خوب آمد و رفتیم.
فقط یه جا خیلی سخت گذشت که اونم شیرین بود، وقتی قرار بود از کربلا به سمت نجف حرکت کنیم فقط یک راه برای رفتن بود، آن هم سوار شدن پشت کامیون
یک گارژی بود که انتها نداشت از ساعت ۶ صبح ما وارد این گارژ شدیم تا ۴ بعد از ظهر دنبال کامیون میدویدیم و با کالسکه دوتا کوله پشتی سه تا بچه و یه زن، نمیتوانستیم سوار بشیم.
هر ماشینی که میرسید به سرعت نور پر میشد و جایی برای ما نداشت. اونجا هرکی به فکر خودش بود، کسی به داد کسی نمی رسید.
گرما به قدری زیاد بود که دخترم جونی براش نمونده بود که آب طلب کنه، روی شونه های پدرش افتاده بود فقط نگاه میکرد😭 تو اون گاراژ نه آبی بود نه غذایی... آبی که همراه مون بود از گرما به جوش آمده بود، هر چی میدویدیم فایده نداشت.
وقتی موفق شدیم به کامیون پیدا کنیم، همسرم نمیتونست کمک کنه تا سوار بشم، چونکه بچه و کالسکه روی دوشش بود، مَحرم دیگه ای هم همراهم نبود، به یاد حضرت زینب که کسی همراهش نبود کمکش کنه سوار شتر بشن افتادم.
بچه ها گرسنه و تشنه بودند، همسرم به شدت از کت کول افتاده بود. وقتی رفتیم بالا ماشین تا دم در رفت، گفتند خراب شده، بیاید پایین، موقع پایین آمدن، دوباره وحشتناک بود که این بار پام به گیره در گیر کرد زخمی شد ولی سکوت کردم تا همسرم نفهمه.
باید دوباره ماشین پیدا میکردیم بالاخره یه کامیون دیگه آمد. وقتی رفتیم بالا، گرمای کف کامیون، از کفش ها عبور میکرد، پاهای ما را میسوزاند تا خود نجف هم نمیبرد و یه پارکینگ دیگه باز کامیون دیگر باز همان بدو بدوها شروع شد.
اینبار همسرم خسته شد، به یه مسجد پناه بردیم و شب شد که یه ماشین وَن پیدا کرد و از آنجا ما را تا نجف برد و آن روز نزدیک غروب آب و غذا گیرمان آمد.
وقتی رسیدیم نجف دیگه همه موکب ها جمع شده بودن، ما هرجا میرفتیم یه نماز یه زیارت یه خواب و حرکت. فقط کاظمین یک روز موندیم.
ما یه شب پیاده روی کردیم اون هم خیلی کم، چونکه دخترم حاضر نبود تو کالسکه بشینه، براش اسباب بازی برده بود یه سری چیزهای کوچک که دوست داشت ولی اصلا استفاده نکرد، همش دوست داشت بغل باشه تو روز، ظرفیت کالسکه نشستن بچه نهایتا دو ساعت بود، مگر اینکه خوابش میبرد، برای همین پیاده روی پشت سرهم نمیتوانستیم بریم و چند تا عمود که رفتیم سوار ماشین شدیم.
من همسفری نبرده بودیم و خانواده خودمان تنها بودیم که جای یه خانم کنارم خالی بود، برای تعویض بچه و دستشویی و تجدید وضو گیر همسرم بودم و باید یه جایی وعده میکردم و خونه عراقی ها که رفتم برای حمام و لباس شستن مشکل پیدا کردم، کسی نبود کمکم کنه و بچه مو پیشش بذارم، از زائرهای دیگه کمک گرفتم.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#ارسالی_مخاطبین
✨خداوندا مرا اولاد بسیاری عطا فرما
✨که در راه حسینت، لشکری از خون من باشد
👌 «ما کوثریم و کم نمی شویم»
#نسل_حسینی
#برکت_خانه
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
⁉️ آقا یه سوال
✅ شما می دانید اولین کسی که در راه امام حسین علیه السلام اقدام به فرزندآوری کرد، چه کسی بود؟
👈 لطفا پاسخ سوال را به آیدی زیر بفرستید.
@dotakafinist3
@dotakafinist3
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#پیام_مخاطبین
✅ برخی پاسخ ها...
🔹امروز این سوال را داخل کانال طرح کردیم که آیا شما می دانید اولین کسی که در راه امام حسین علیه السلام اقدام به فرزندآوری کرد، چه کسی بود؟
👈 ۱۰ نفر از مخاطبین محترم به سوال ما پاسخ درست داده اند که به قید قرعه به ۴ نفر از عزیزان هدیه اعطا خواهد شد. با تشکر از همه ی بزرگوارانی که مشارکت کردند. پاسخ دقیق سوال در پست بعدی ارسال خواهد شد.
#فرزندآوری
#نسل_حسینی
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✅ ازدواج و فرزندآوری؛ برای حضرت عشق
حضرت امام علی (ع) پس از شهادت صدیقه طاهره (س) به دنبال وصلت با خانواده ای دلیر رفتند، تا صاحب فرزندانی شوند که با آنها به نهضت حضرت اباعبدالله الحسین (ع) کمک کنند. حاصل ازدواج هم شد، سقای باوفای کربلا، حضرت ابوالفضل؛ قمر منیر بنی هاشم.
چه بسا اگر ما نیز با نیت «یاری نهضت حضرت اباعبدالله» اقدام به ازدواج و فرزندآوری کنیم، لطف و کرامت الهی مشمول حالمان شود و خدای متعال از نسل ما، یاورانی قرار دهد برای «منتقم خون حضرت عشق، (عج)»...
✨ارث فرزندان من، عشق حسین بن علی است
✨از خدا در روضه ها، نسل حسینی خواستم
👈 پی نوشت: پس از آنكه امیر المؤمنین على بن ابى طالب (ع) به سوگ پاره تن و ریحانه رسول خدا -شهیده راه ولایت و امامت- نشست، برادرش عقیل بن ابى طالب را كه آشنا به انساب عرب بود، فرا خواند و از او خواست برایش همسرى از تبار دلاوران برگزیند تا پسر دلیرى براى مولا به ارمغان آورد كه سالار شهیدان حسین بن على (ع) را در كربلا یارى كند.
📚تنقیح المقال: ج ۲، ص ۱۲۸
#فرزندآوری
#نسل_حسینی
#سبک_زندگی_اسلامی
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از نهضت مردمی جمعیت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اقدام_ویژه #نذرظهور #اربعین #جمعیت
🚨نیّتیهدفمند و خاص (یک تیر و دو نشان)
🔶 مشارکت در کمک هزینه تشرف ۱۱۰ خانواده چندفرزندی(۵ فرزندبه بالا) در ایام اربعین به پیاده روی
✅ شماره حساب را لمس کنید 👇
6037997750006513نهضت مردمی جمعیت .........................
6037997750003551اندیشه کوثر ......................... ⭕️ در صورت تکمیل ظرفیت واریز،به شماره شبا ذیل واریز گردد👇
IR770600520179913663227001...............
6063731167802801❗️بعد از واریز رسید را ارسال فرمایید👇 🆔@Moslemvafi 🎥 محمد مسلم وافی ━🍃❀💠❀🍃━═••• 💠 نهضت مردمی جمعیت @andishekosar 📞 ۰۹۱۰۴۴۴۱۴۱۲
#تجربه_من ۱۰۰۶
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#سختیهای_زندگی
#رزاقیت_خداوند
#جنسیت_فرزند
#حرف_مردم
#قسمت_اول
من متولد سال ۷۰ هستم. ۴خواهر و ۲ برادر دارم و خودم فرزند ششم خانواده هستم. ما در یک روستای کوچک بدون امکانات زندگی کردیم به طوری که مجبور بودیم برای خرید هرچیز کوچکی به شهر برویم.
من اولین دختر از روستامون بودم که درسم را ادامه دادم، قبلا هیچ دختری از کلاس پنجم بیشتر سواد نداشت اما چون من درسم خیلی خوب بود، معلمم با پدرومادرم صحبت کرد که من رو به خوابگاه بفرستن تا درسم را ادامه بدم.
من در ۱۴ ۱۵سالگی خواستگار زیاد داشتم اما به من اصلا نمی گفتن، به کسی هم اجازه نمیدادن که بیاد خواستگاری، میگفتن میخواد درس بخونه، درحالی که من تمایل زیادی به ازدواج داشتم.
دبیرستان که رفتم شاید فقط دویا سه تاخواستگار داشتم که اوناهم اصلا خوب نبودن من بعد از یه مدت خود بخود خیلی لاغر و ضعیف شدم، یه مشکلاتی پیش اومد که درسم افت پیدا کرد.
پدرومادرم در دوران نوجوانی اصلا نتونستن منو درک کنند، وضع مالیمون هم خوب نبود من اصلا خرجی برای خودم نمی کردم، همیشه پس انداز می کردم برای کرایه ماشین تا به روستا بروم.
گذشت تا اینکه کنکور دادم ولی رشته خوبی قبول نشدم، با این وجود پدرم منو فرستاد دانشگاه اما من یکسال بعد بخاطر بیماری مادرم مجبور شدم دانشگاه رو رها کنم. اومدم پیش خانوادم، مادرم مریض بود و این مریضی الان هم گریبانش هست.
خواهر کوچیکم بزرگ شد. خواستگارهای زیادی داشت خیلی زیاد. پدرومادرم هر وقت خواستگار برای خواهر کوچیکم می اومد، ناراحت میشدن که چرا من خواستگار ندارم.
خواهرم هم راضی نمیشد ازدواج کنه. من به خواهرم گفتم من اصلا ناراحت نمیشم تو ازدواج کن ولی خواهرم قصد ازدواج نداشت. من از صمیم قلبم دعا میکردم که خواهرم با یک آدم خوب ازدواج کنه ولی خواهرم بهونه میکرد که تو بزرگتری تو اول باید ازدواج کنی، چندسال گذشت ولی باز هم خواهرم ازدواج نکرد.
من دیگه اصلا خواستگار نداشتم. دوستام همه ازدواج کرده بودن و من خیلی ناراحت بودم از اینکه سنم بالا میره و خدای نکرده بعدا دیگه بچه دار نشم. سر خواستگارهای زیاد همیشه بحث بود چون خواهرم راضی به ازدواج یا حتی دیدن خواستگار هم نمیشد چون کس دیگه ای رو دوست داشت.
گذشت تا اینکه ۱۰ روز مونده به محرم سال ۹۵ یه خواستگار برای خواهرم اومد اما از من خوششون اومد. قرار شد چند جلسه حرف بزنیم. من بعدچند جلسه صحبت فهمیدم که شکاک و بددل هستن و قبول نکردم. خیلی حرف ها پشت سرم زدن، شنیدن این حرفا واقعا سخت بود.
گذشت تا یه شب یه مرد همراه داییم به خونه مون اومدن، به هوای اینکه بیان بشینن ولی قصدشون چیز دیگه ای بود اومدن و چندساعت نشستن و رفتن خونه شون، بعد چندروز، دوباره اون مرد به همراه چندنفر اومدن خونه مون خواستگاری.
پدرشوهرم خواهرم رو پسندیده بود اما شوهرم به محض دیدن من ازم خوششون اومد و اصلا خواهرم رو ندیدن. یه چند دفعه با همدیگه صحبت کردیم و از هم خوشمون، اومد.
قراربود من یه هفته بعد خواستگاری برم مشهد همسرم وخانوادش آمدن بدرقه کردن بعدش هم انگشتر آوردن اما پدرم سرمهریه با پدرشوهرم نتونستن به توافق برسند، من به همسرم گفتم به همون مقدار پولی که پدرتون گفت راضی هستم و سکه نمی خوام. پدرم هم تصمیم رو به عهده خودم گذاشته بود.
همسرم فقط مغازه داشتن نه ماشین داشتن و نه خونه داشتن، بعد از دوماه با خرید وسایل ضروری، من با همسرم ازدواج کردم و به خونه پدرشوهرم اومدم که یه اتاق به ما دادن.
مادرشوهرم خیلی وقت پیش فوت کرده بودن، پدرشوهرم یک زن دیگه گرفته بودن که از اون زن یک پسر۶ساله و یک دختر ۱۲ساله داشتن.
منو همسرم یکسال و۲ماه خونه پدرش زندگی کردیم که خیلی اذیت شدیم، نامادری همسرم خیلی منو اذیت میکرد، به همسرم گفتم منو از این خونه ببر، هر کجا باشه قبول میکنم ولی دیگه طاقت اینجا موندن رو ندارم. تا اینکه خدا خواست با وام و قرض سال۹۷ خونه خریدیم.
من بلافاصله برای مادر شدن اقدام کردم اما باردار نشدم. یکسال گذشت ومن به فکر درمان افتادم با اینکه ماشین نداشتیم همسرم منو به شهر بردن.
ادامه 👇
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۱۰۰۶
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#سختیهای_زندگی
#رزاقیت_خداوند
#جنسیت_فرزند
#حرف_مردم
#قسمت_دوم
از اینو اون پرسیدم تا آدرس یه دکتر خوب رو دادن من خیلی از طرف خانواده همسرم تحت فشار بودم چون همه جا میگفتن بچه دار نمیشن آخه همسر من تو کودکی مریضی سختی گرفتن، بخاطر همون میگفتن بچه دار نمیشن اما من اینها رو بعد ازدواج فهمیدم.
خیلی حالم بد بود اما توکل به خدا کردم. دکتر بعد از چندبار رفتن و اومدن گفتن عکس رنگی بندازم که خیلی دردناک بود اما بخاطر بچه، حاضر بودم همه چی رو تحمل کنم.
یه ماه بعدش باردار شدم حالا خانواده همسرم دنبال این افتاده بودن که حتما بچه پسر باشه اما دختر بود سال ۹۸ دخترمو به دنیا آوردم، دخترم خوش قدم و پرروزی بود خونه مون رو درست کردیم، مغازه ساختیم، از همه مهمتر من دیگه تنها نبودم که احساس دلتنگی کنم.
خیلی دوست داشتم یه بچه دیگه پشت سر دخترم بیارم اما به شدت ضعیف شده بودم و نشد تا اینکه سال ۱۴۰۱ تصمیم به بارداری گرفتم دکتر رفتم تا بلکه بچه پسر بشه اینقدر نیش و کنایه نشنوم اما باز هم باردار نشدم، تنبلی داشتم، همسرمم ضعیف شده بود، باردار نشدم.
حالا دیگه به پسر و دخترش نگاه نمیکردم فقط از خدا بچه میخواستم، میترسیدم ناشکری کرده باشم اما بعد از یکسال باردار شدم و یه خواهر برا دخترم آوردم که الان کنارم خوابه.
خدا رو هزار مرتبه شکر میکنم بخاطر داشتن این بچه ها و همسر مهربونم که همیشه پشتم بودن، ازتون میخوام برام دعا کنین تا حالم بهتر بشه اگه خدا بخواد سومی رو هم بیارم، آخه دوران بارداریم خیلی مشکلات دارم و حتما باید تحت نظر پزشک باشم که این خیلی سخته برام.
ان شاءالله خدا به همه فرزندان صالح و سالم بده
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#ارسالی_مخاطبین
👌سربازانی برای امام زمان عج...😍
#فرزندآوری
#برکت_خانه
#نسل_مهدوی
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#استاد_تراشیون
گاهی اوقات زن یا شوهر بگونهای عمل میکنند که همسر، به پدر و مادر خود بیاحترامی کند، غافل از اینکه نکبت این کار دامن زندگی خود او را هم میگیرد. و دائماً از زمینوهوا برایش ناملایمتی میبارد.
#خانواده_مستحکم
#احترام_پدرومادر
#سبک_زندگی_اسلامی
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✅ پوستر ویژه پیادهروی اربعین....
✨ خداوندا مرا اولاد بسیاری عطا فرما
✨ که در راه حسینت لشکری از خون من باشد
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#نسل_حسینی
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075