eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ رفتن بیمارستان دیدن مادرش که تازه زایمان کرده... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ رفتن روستا، خونه پدربزرگ و مادربزرگ... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ کرونا تموم شده، رفتن زیارت😌😍 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ صاحب چندقلو شدن... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ جشن تکلیف دخترخانم مجازی برگزار شده... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ نوزادشون نارس بوده... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ با تشکر از همه عزیزانی که در چالش امروز شرکت کردند. به دلیل حجم زیاد پیام های ارسالی، متاسفانه نتوانستیم همه نظرات را منتشر کنیم. 👌برخی از دوستان، چالش امروز را درست حدس زده بودند. منتها به خاطر مخفی ماندن محتوای تصویر، در کانال کار نکردیم. 👈 بزرگواران هفته آینده روز ملی جمعیت است و از شما خوبان تقاضا می کنیم در این تصویر، که به همین مناسبت طراحی شده، ما را یاری کنید. از همراهی شما عزیزان سپاسگزارم 🌺🌺
✨بادا که به دریا برسد کوشش این رود ✨هم پای تو پرچم بسِپاریم به موعود کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ اومدن دیدار امام خامنه ای... 👈 با تشکر ویژه از همه بزرگوارانی که چالش امروز را درست حدس زدند. ان شاء الله یک هدیه ناقابل تقدیم این کوچولوی باهوش خواهیم کرد. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
...اینکه میگویند انسان احتیاج به استاد دارد، استاد باید تعیین کند که آقا جنابعالی باید ذکر لا اله الا الله را زیاد بگی، به رفیقتون می گوید شما باید الحمدلله بگی. او خود می داند که چرا ؛ اگر هم بخواهی استاد به تو توضیح می دهد. ما یعنی بنده و شما باید دائماً ذکرمان این باشد: أستغفرالله ربّی و أتوب إلیه. خودِ قرآن کریم ببینید همه جا به استغفار بیشتر تأکید میکند " وَ قُلتُ إستَغفِروا رَبَّکُم یُرسِلِ السَّماءَ علیکُم مِدراراً و ..... باید استغفار کنید. وقتی استغفار کنید خداوند متعال باران رحمت را سیل آسا بر شما می بارد و به شما زیادی صحیح و سالم مرحمت می کند و به شما مزارعی پر حاصل عطا می کند و به شما قصرهای خوبی عطا می کند. ولی متأسّفانه به حرف او گوش نکردند، حالا شما هم امشب إنشاالله تعالی شروع کنید و هر چه می توانید استغفار کنید، اینجور استغفار کنید: اول استغفار از گناهان، خدایا استغفار می کنم از گناهانی که مرتکب شدم مخصوصاً گناهان کبیره، باز دوباره خدایا استغفار می کنم از گناهانی که مرتکب شدم حتی گناهان صغیره، خدایا استغفار می کنم از اینکه من مکروهات را به جا آوردم، پله پله میروید جلوتر، باز بیایید جلوتر و بگویید خدایا من استغفار می کنم از هر عبادتی که کردم. زاهدان از گناه توبه کنند عارفان از عبادت استغفار خدایا من استغفار می کنم از این نماز و روزه ای که من به جای آوردم، از این حجّی که من رفتم. خاک بر سر من، من کجا و کربلا کجا. من از اینکه به کربلا رفتم استغفار می کنم. من رفتم ولی ادب را حفظ نکردم. 📕بیانات استاد در شب سوم رمضان ۱۴۳۴ کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
⚠️اشتباه بزرگ... من متولد ۵۶ ام، سال آخر دبیرستان ازدواج کردم و همون اول بچه دار شدم. پسر اولم سال ۷۵ بدنیا اومد. خوب من نه دانشگاه رفته بودم نه توی جامعه بودم نه شرایطش داشتم کسی هم بهم نمی گفت بچه بعدیت بیار خودم خیلی خیلی خجالتی و کم رو 🙈بالاخره با نوشتن یه نامه به آقامون گفتم وقتش فرزند دوم داشته باشیم 😂 سال ۸۰ فرزند دومم بدنیا اومد. هیچ کس، نه فامیل نه دوستام نمی گفتن که فرزند سوم نیازه، سومین فرزندم سال ۸۵ خداوند سورپرایزمون کرد. دوتا پسر داشتم آخری دختر بود. شیطون گولم زد و لوله هام بستم وقتی دخترم زبون باز کرد و حرف زد یکسره می گفت من آبجی میخوام. اولش جدی نمی گرفتم اما همین معضلی شد و همیشه بنای گریه میذاشت و خودممم باهاش گریه میکردم که خدایا این چه غلطی بود کردم. 😭 باورتون نمیشه تا همین ۲ سال پیش بخاطر این موضوع باهم گریه می کردیم، میخوام بگم، خواهش میکنم هیچ وقت همچین اشتباه بزرگیو انجام ندین. تازه حالا میفهمم فرزند صالح نعمته و بخاطر سهل انگاری و بیسوادی خودم رو از این نعمت بزرگ محروم کردم. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«فرزند بیشتر، زندگی شادتر» 😍 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۱۵ سالم که بود داداش کوچولوم به دنیا اومد و من شدم براش مثل یه مادر، آخه همه کاراش با من بود. شیشه درست کردنش، پوشک کردنش، حمام بردنش و از همون زمان من عاشق بچه شدم و دوست داشتم زودتر مادر بشم😍 وقتی ازدواج کردم یادمه شب اول عقدمون تا صبح با همسرم صحبت کردیم اون شب بهش گفتم من بچه خیلی دوست دارم، دوست دارم ۷ تا بچه داشته باشم ۳تا پسر ۴ تا دختر البته اگه شما بیشتر دوست داری با هم به توافق میرسیم 😄 ولی نشد اولش گفتند تنبلی تخمدانه مشکل خاصی نیست فقط یه چند ماه طول میکشه که نشد. بعدش گفتند اگه عجله داری این قرص و آمپولا رو استفاده کن که اونم نشد. بعدش رفتیم سراغ iui بازم نشد گفتند تو این فاصله لوله هات بسته شده باید بری ivf انتقال جنین بدی، اولش با نگرانی رفتم ولی بعدش با شوق میرفتم روزی ۴_۵ تا آمپول میزدم، فکر میکردم چند ماه دیگه منم مادر میشم ولی نشد هیچ کدوم از ۱۲ جنینم نموند یا اصلا منفی میشد و یا همون اوایل سقط میشدند. ولی من امیدم از دست ندادم گفتم بازم میرم تا بلاخره منم طعم مادر شدن رو بچشم ولی ... ولی تازه متوجه شدم من مشکل ژنتیکی دارم یه جابجایی کروموزومی و دکترا میگن با این اوصاف حتی با ivf احتمال داشتم فرزند سالم از خودم خیلی خیلی کمه. و من بعد ۱۲ سال همچنان منتظرم منتظر معجزه خدا لطفا تو این شبای عزیز، برای من و همه کسانی که چشم انتظار فرزند هستند، دعا کنید. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
📌سنگ محک مذهبی ها... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۳۳۱ من یه خانم ۲۲ ساله هستم که از وقتی خودم رو شناختم اکثر اطرافیان، همیشه میگفتن که خییلی از نظر چهره، شبیه عموی شهیدم هستم و همین باعث علاقه و درک بیشتر من به ایشون شد و من همیشه باایشون صحبت میکردم و واقعا هم خیییلی دست منو گرفتن، تا من باحجاب و با اعتقاد قوی شدم. جوری که فقط توی فامیل من اینجوری هستم. دوست داشتم مثل خانم فاطمه زهرا س زود ازدواج کنم. و خیلی از خدا همسر مومن و خوب می خواستم. و همیشه به عموم میگفتم که شما باید همسر منو انتخاب کنی و بهم بفهمونی که این اون آقاس و همینطور هم شد. همسرم منو سر مزار عموم دیده بودن و اومدن خواستگاری، من ۱۷ سالم بود. پدرم و برادرم مخالف بودن حتی پدرم قول داده بود اگر ازدواج نکنم و دانشگاه قبول بشم ماشین برام میخره اما من گفتم نه میخوام ازدواج کنم. همسرم روزی که اومد خواستگاری، گفت من هیچی ندارم فقط خودمم و لباسام و در مغازه برادرم شاگردم و پول پیش خونه هم ندارم. باید با پدرم و مادرم زندگی کنیم‌ و از اونا نگهداری کنیم. من یه دختر تو یه خانواده با وضع مالی خوب، که هر چی میخواستم زود فراهم بود اما من معامله کرده بودم با خدا که با کسی ازدواج کنم که زندگیم فقط خدا باشه نه پول و دلیل اینکه من همسرم رو با اون شرایط قبول کردم این بود که خییلی مومن بودن، حتی روز خواستگاری روزه بودن که ماه شعبان بود و گفتن که ۳ ماه روزه هستن و من هم فقط یک چیز ازشون خواستم اونم اینکه قبل زن و شوهر بودن، رفیق هم باشیم. خلاصه ما بعد یکسال عروسی کردیم که پول عروسی هم نداشتیم. شوهر خواهرشون دادند اما بعد با هدایای عروسی به لطف خدا هزینه عروسی جمع شد و برگردوندیم به ایشون و زندگی ما سال ۹۶ فقط با حقوقی معادل ۱۵۰ هزار تومن شروع شد. من توی این چند سال خودم اقتصاد خونه رو دست گرفتم و همه چیز رو با حساب و دقیق میخریدیم و اصلا اسراف نداشتیم. اگه قرار بود مهمونی داشته باشیم از ۳ماه قبل تیکه تیکه پول کنار میذاشتیم و از هیچ کس هم کمک نگرفتیم. هر چند مادرشوهرم خییلی به ما لطف داشت و به بهانه عیدی تولد، سالگرد عروسی کمک میکرد بهمون، یکسال بعد همسرمم مغازه خواربار فروشی زد که یکم وضع مون بهتر بشه اما نشد و بعد از ۵ ماه مجبور شد جمع کنه و باز توی مغازه برادرشون کار کنه منم از فرصت استفاده کردم و پیش یکی از دوستان خیاطی یاد گرفتم و دیگه هیچ لباسی از بیرون نمیخریم و خودم میدوزم. واقعا خدا خودش خیلی میرسونه من اینو توجای جای زندگیم دیدم الانم حقوق همسرم ۸۰۰ تومنه و گاهی خودمون میمونیم چه جور آخر ماه شد و ما مهمونی داشتیم کلی خرج خونه داشتیم. ما به پول فکر نمیکنیم فقط از کنار هم بودن لدت میبریم. یک بار شب همسرم اومد و گفت پاشو فردا بریم قم و با اتوبوس راه از شهرمون و با ۴۰ تومن رفتیم قم و برگشتیم. با این تفاوت که کل قم تا جمکران دیگه ماشین سوار نشدیم و کلا پیاده رفتیم و فقط شهر رو گشتیم اتفاقا خییلی هم خوش گذشت. امسال هم بچه دار شدیم. با اینکه همه میگفتن چه طور میخوای زندگی کنی اما ما باز هم گفتیم خدا و الحمدلله دوران بارداری خوب و راحت و بدون دردسری داشتم. اصلا حتی یک ذره هم، تا حالا حسرت پول کسی و خونه کسی رو نخوردیم. جاش کنار هم، از زندگی لذت می بریم. الان هم همسرم خیییلی دنبال کار گشته اما هنوز پیدا نکرده و من اصلا هیچ بار غر نزدم و خییلی خرج ها مثل آرایشگاه رفتن و خرید عید و... گذاشتم کنار و با همون کم لذت میبریم. از لباسهامون انقدر استفاده میکنیم که هیچ کس باورش نمیشه این همونه. با خیاطی تبدیل به مدل های جدید میکنم. اگر دو نفر بخوان کنار هم باشن با توکل به خدا با هر شرایطی میتونن به شرط اینکه توی این راه فقط خدا رو ببینن تو زندگی، نه بندش و با همدیگه رفیق باشن و با هر مسئله کوچیکی با هم نجنگن، زندگی خییلی قشنگ میشه. اگه یه خانم یه لباس رو ۱۰ بار هم تنش کنه هیچ اتفاقی نمیفته، جاش با پول همون ۱۰ تا مانتو که میتونسته بخره اما نخریده، میتونه یه غذا خوشمزه درست کنه و با همسرش بخوره و لذت ببره. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✨امام علی علیه السلام: "هر كه درباره بسيارى از امور بى اعتنايى و چشم پوشى نكند، زندگيش تيره شود." 📚ميزان الحكمه، جلد ۸، ص ۳۴۶ 🏴شهادت امیرالمومنین، امام علی علیه السلام را تسلیت عرض می کنیم. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ سندی که امیرالمومنین نوشت. گويند كه شريح بن الحارث، قاضى امير المؤمنين علیه السلام، خانه اى خريد به ۸۰ دينار. اين خبر به على علیه السلام رسيد. او را فرا خواند و فرمود: به من خبر دادند که خانه ای به ۸۰ دینار خریده ای و سندی برای آن نوشته ای، و گواهانی آن را امضا کرده اند. شریح گفت: آری ای امیر مومنان. امام علیه السلام نگاه خشم آلودی به او کرد و فرمود: ای شریح! به زودی کسی به سراغت می آید که به نوشته ات نگاه نمی کند، و از گواهانت نمی پرسد، تا تو را از آن خانه بیرون کرده و تنها به قبر بسپارد. ای شریح! اندیشه کن که آن خانه را با مال دیگران یا با پول حرام نخریده باشی، که آنگاه خانه دنیا و آخرت را از دست داده ای. اما اگر هنگام خرید خانه، نزد من آمده بودی، برای تو سندی می نوشتم که دیگر برای خرید آن به درهمی یا بیشتر، رغبت نمی کردی و آن سند را چنین می نوشتم: هشدار از بی اعتباری دنیا، این خانه ای است که بنده ای خوارشده و مرده ای آماده کوچ کردن، آن را خریده، خانه ای از سرای غرور، که در محله نابود شوندگان و کوچه هلاک شدگان قرار دارد، این خانه به چهار جهت منتهی می گردد. یک سوی آن به آفتها و بلاها، سوی دوم آن به مصیبتها، و سوی سوم به هوا و هوسهای سست کننده و سوی چهارم آن به شیطان گمراه کننده ختم می شود، و دَرِ خانه به روی شیطان گشوده است. این خانه را فریب خورده آزمند، از کسیکه خود به زودی از جهان رخت بر می بندد، به مبلغی که او را از عزت و قناعت خارج و به خواری و دنیاپرستی کشانده، خریداری نموده است. هرگونه نقصی در این معامله باشد، بر عهده پروردگاری است که اجساد پادشاهان را پوسانده و جان جباران را گرفته و سلطنت فرعونها چون (کسری) و (قیصر) و (تبع) و (حمیر) را نابود کرده است. عبرت از گذشتگان و آنان که مال فراوان گرد آوردند و بر آن افزودند، و آنان که قصرها ساختند و محکم کاری کردند، طلاکاری نمودند و زینت دادند، فراوان اندوختند و نگهداری کردند، و به گمان خود برای فرزندان خود گذاشتند، اما همگی آنان به پای حسابرسی الهی و جایگاه پاداش و کیفر رانده می شوند، آنگاه که فرمان داوری و قضاوت نهایی صادر شود. (پس تبهکاران زیان خواهند دید.) به این واقعیتها عقل گواهی می دهد هرگاه که از اسارت هوای نفس نجات یافته، و از دنیاپرستی به سلامت بگذرد. 📚نهج ابلاغه، نامه سوم کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
☑ روایت صعصعه‌بن‌صوحان از لحظات آخر عمر با برکت امام علی علیه السلام ✉️ علی برایم پیام فرستاده بود تا شاهد وصیتش باشم. پرسشی دلم را ویران کرده ‌بود. نمی‌توانستم نپرسم. جانم قرار پیدا نمی‌کرد. از سویی می‌دانستم که چنان پرسشی او را آزار می‌دهد. اما او پاسخی به من داد که خواب و آرام را از من گرفت. اکنون که او شهید شده است. تصویرش در برابر چشمانم ثابت مانده است و همان لبخند و همان واژه‌هایی که گویی هزار بار صیقل خورده بودند. پرسیدم: "ای امیرمومنان تو برتری یا👈آدم؟" در چشمان پر مهرش شعله‌ای از شرم افروخته شد. نگاه‌اش را به سقف دوخت. نگاهی به پسران و دخترانش کرد که دورتادور او ایستاده بودند. سکوت محض بود. همه منتظر بودیم تا واژه‌ها مثل پرنده‌هایی رنگارنگ از آشیانه دهانش بیرون آیند و فضا را پر کنند و ترانه بخوانند. فرمود: از خودستایی بیزارم... سکوت کرد. ادامه داد: " اگر این آیه نبود که: "از نعمت‌های پروردگارتان سخن بگویید." خاموش می‌ماندم و سخنی نمی‌گفتم." باز هم سکوت کرد. شعله‌ی شرم در نگاهش می‌سوخت. " آدم در بهشت عدن متنعم بود. تنها خداوند از او خواست که به خوشه گندم نزدیک نشود. شد و از گندم خورد. از دستور خداوند سرپیچید. به من گفته نشده بود که نان گندم نخورم. اما گویی همان فرمان عتیق در گوشم زنگ می‌زد. گفتم من بار آن فرمان را در زندگی‌ام بر دوش می‌گیرم. صعصعه؛ ✋من در تمام عمرم به اختیار نان گندم نخورده‌ام." فرزنداش آهسته می‌گریستند. زینب چشم از علی بر نمی‌داشت. پرسیدم:" 👈 ابراهیم؟" فرمود: " ابراهیم در ملکوت آسمانها سیر کرد. خداوند ملکوت آسما‌نها و زمین، ملکوت هستی را به او نشان داد؛ اما جانش هنوز طمانینه و آرامش ایمان را نیافته بود. مثل نهالی نورس در برابر توفان تردید می‌لرزید. از خداوند پرسید: "چگونه مرده‌ها را زنده می‌کنی؟ خداوند در برابر پرسش او پرسش دیگری مطرح کرد. مگر ایمان نداری؟ گفت دارم؛ اما دیدن ایمانم آرزوست. ✋من در تمام عمرم هیچگاه غبار تردید و تشویش برخاطرم ننشست. اگر همه حجاب‌ها بر طرف شوند بر یقین و طمانینه‌ی جانم اندکی افزوده نمی‌شود." چشم‌هایش خندید. به دور دستی که در افق دید ما نبود نگاه می‌کرد. پرسیدم:"👈نوح؟" فرمود: "نوح در راه دعوت مردمش به راه خداوند بسیار آزار دید. عمر درازش سرشار از آزار و زخم زبان بود. و نیز زخم‌هایی که بر پیکرش می‌نشست. سرانجام دلش گرفت و بی‌تاب شد و مردم خود را نفرین کرد. از خداوند خواست که هیچ یک از کافران را بر زمین زنده مگذارد. ✋من هم بسیار آزار دیدم. کژی‌ها و ناراستی‌ها. زخم هایی که روح را می‌سوزانید. در هر دم به من زرداب درد نوشانیدند. بی‌تاب نشدم و همیشه از خداوند خواستم آنان را کمک کند. گفتم خدایا آنان را دریاب نمی‌دانند چه می‌کنند؛ نمی‌دانند چه می‌گویند." پرسیدم:"👈موسی؟" فرمود:" هنگامی که خداوند به موسی گفت: به نزد فرعون برو و او را به راه خداوند دعوت کن. موسی در دلش هراسی پدیدار شد. به خداوند گفت: من یکی از آنان را کشته‌ام. اکنون ترس جانم را دارم؛ مبادا مرا بکشند. هنگامی که پیامبر به من گفت: به کعبه برو و بت،ها را بشکن. به خاطرم نیامد که ✋ من بسیاری از سران قریش را کشته‌ام، ممکن است در اندیشه کشتنم برآیند؛ راحت و روان مثل ماهی در آب؛ رفتم و بت‌ها را شکستم." پرسیدم:"👈عیسی؟" فرمود:" عیسی برادرم! هنگامی که مریمِ پاک، درد زایمان گرفت از حرم بیرون رفت تا در خارج بیت‌المقدس کودکش به دنیا بیاید. مادرم فاطمه به درون حرم رفت. ✋من پسر کعبه‌ام..." از شوق می‌لرزیدم. اما آخرین پرسش رهایم نمی‌کرد. بر زبانم نمی‌گشت. چشمانم را بستم و شتابزده پرسیدم: اما👈محـمـد؟ علی لبخند زد، شکفته شد. گفت: "✋من یکی از بندگان محمدم🌷" دیگر بی‌تاب بودم. سر بر دامانش نهادم و گریستم. ✋دست بر شانه‌ام گذاشت. درست مثل آن غروب غم‌انگیز جنگ جمل. هر دو برادرم زید و سبحان شهید شده ‌بودند. من هم زخمی بودم. تشنه و گریان. تصویر آنان با سیمایی خونین و خندان در برابرم بودند. سرود توحید می،خواندند. علی دستم را فشرد و گفت:" صعصعه؛ آن‌ها راحت شدند و ما سهم بیشتری از رنج را باید بر دوش بکشیم. شکیبا باش. تو تنهایی طولانی و غم انگیزی را در پیش روی داری. 🏴 علی را شبانه و غریبانه دفن کردیم. وگفتم: خداوند تو را رحمت کند، ای امیرمومنان! خداوند در سینه تو بزرگ بود و تو به ذات او آگاه بودی. ✨ مشتی از خاک مزار علی را برداشتم. بوئیدم. بوسیدم و بر سر و رویم افشاندم. گریستم و به خاک گفتم: ای خاک! اگر می دانستی چه کسی را در بر گرفتی، هر گذرنده‌ای نوای ناله و زاری‌ات را می‌شنید. ای مرگ! اگر می‌گفتی که فدیه می‌پذیری جانم را فدای علی می‌کردم. ای روزگار! علی را از ما گرفتی، چه بد زمانه‌ای هستی ✍ ناصر کاوه 📚الانوار النعمانية ج۱ ،ص ۲۷ «دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ حیف نبود، من نباشم؟!☺️ کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ اعمال و رفتار پدر و مادر در شکل‌گیری روحیه‌ی فرزندان بسیار موثر است؛ لذا فرموده‌اند: «شایسته است انسان مستحبات را در منزل انجام دهد». ✅ بنابراین لازم نیست همیشه تذکر داد، بلکه رفتار عملی تأثیر خود را می‌گذارد. به عنوان مثال، هنگام شروع غذا، بسم الله را بلند بگوییم تا کسانی هم که فراموش کرده‌اند، یادشان بیاید و بگویند. 📚 انسان و گستره‌ی حقوق بندگی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
radiogoftego9902271030موزیک1.mp3
936.5K
📌مظلوم ترین سیاستی که طی چند سال اخیر نوشته شده، سیاست های کلی جمعیت است. 👈 ۳۰ اردیبهشت ماه، سالروز ابلاغ توسط مقام معظم رهبری است که به نام نامگذاری شده است. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۳۳۲ عاقا تعریف از خود نباشه(که هست دیگه) من مامانم پنج تا بچه داشتن، چهار تا دختر با یه پسر، پدرم مریض بودن و کار مشخص نداشتن، اختلاف شدید هم داشتن، که مادرم من و خواهر دوقلومو باردار میشن. ده ها کار میکنن که سقط بکنن. آخرین مرحله یه سری داروی گیاهی میخورن که بهشون گفته بودن حتما میکشه بچه رو(هنوز نمیدونستن ما دوتاییم😁) بعد حالشون بد میشه و تموم دارو هارو بالا میارن و به خواب میرن و تو خواب سه چهار سالگی مارو میبینن که بهشون گفتیم: تو میخواستی مارو بکشی، خدا حالتو بد کرد!😉 بیدار میشن میگن اینا دوتا هستن بدبخت شدیم. به حدی ما رو نمیخواستن و مادربزرگم با دیدن ما وقتی به دنیا اومدیم، گریه میکردن که پرستار اونجا به مادرم پیشنهاد فروختن مارو میده. میگه واسه جفتشون مشتری دارم😁 اما مامانم راضی نمیشن و البته دوتا خاله های بزرگم اجازه نمیدن. الان به جرات میگم باهوش ترین، بااستعداد ترین و خوش قدوبالا ترین بچه هاش ما هستیم. و خودشون میگن به محض به دنیا اومدن شما، صاحب خونه شدیم و تا اومد چهار سالتون بشه مشکلاتمون کمتر شد. هر مدرسه ای هم بودیم به مامانم میگفتن دختراتون دریای استعدادن هم هنر. هم ورزش، درس که دیگه نگم براتون. بدون کلاس رفتن هم، انگلیسی مسلط شدیم. تنها دخترای خونه که تا ارشد ادامه دادن ما هستیم و ان شاءالله دکترا هم ادامه میدیم و دوسه ساله از مادرمون هیچ پولی نگرفتیم و خودمون درآمد داریم الحمدلله و از لحاظ حمایتی چون منو خواهرم خیلی هوای مامانمو داریم کسی جرات نمیکنه تو فامیل به مامانم بالای چشمت ابرو بگه چون به قول خودشون دوقلو ها میخورنمون!... خلاصه خدا خواسته ها به نفعتون میشن بعدا نگین نگفتین!😜 پ ن: البته مامان عادت دارن سکوت کنن و خیلی جاها اجازه دخالت نمیدن ولی منو خواهرم دست کم اونقد طرف رو کم محلی میکنیم تا یاد بگیره به مادرِ ما احترام بذاره. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
📌سندروم دست بی قرار مولاوردی ❌ خانم مولاوردی یکبار دستشان میخورد از همجنسبازی حمایت می کنند، بار دیگر اشتباهی دستشان مسیح علینژاد را فیو می کند، گاهی هم دستشان هم ردیف با شادی صدر بیانیه امضا می کند. 👌‏⁧ ⁩ فقط مولاوردی، بقیه اداشم نمی تونن دربیارن ⚠️‏خدا اشتباهات بعدی دستشان را ختم بخیر کند. ✍️علیرضا پورمسعود کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1